تحقیقات نشان می دهد بیش از 70% تغییرات در اجرا با شکست مواجه می شوند. یکی از دلایل مهم این شکست ها، مبتنی نبودن این تغییرات بر راهبرد سازمانی می باشد. همچنین عدم هماهنگی تغییرات با راهبرد های رفتاری (از جمله قدرت) به عنوان بسترساز اجرای راهبرد، از عوامل دیگر شکست در اجرای تغییرات است. بر این اساس، هدف از این مقاله تبیین الگوی هماهنگی راهبرد های سطح شرکت با گونه های قدرت و تغییر در 18 مورد از شرکت های بازرگانی دولتی است. تحقیق حاضر از نظر هدف، توصیفی- تبیینی، از نظر نتیجه، کاربردی- توسعه ای و از نظر نوع داده، ترکیبی (کیفی - کمی) می باشد. در تحقیق کمّی، 105 پرسشنامه از مدیران و محققان مطلع به امور راهبردی شرکت ها جمع آوری شد. برای تجزیه و تحلیل داده های کمی از آمار توصیفی (متغیرهای جمعیت شناختی، میانگین گیری و شناسایی گونه های غالب متغیرها) و آمار استنباطی برای بررسی روابط بین متغیر های تحقیق از "مدل معادلات ساختاری" و بطور اخص تکنیک تحلیل مسیر با استفاده از نرم افزار SMARTPLSنسخه 3، "تحلیل خوشه ای" و "تحلیل واریانس" با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 19 استفاده شد. همچنین برای تجزیه و تحلیل داده های کیفی حاصل مصاحبه های ساختار یافته با 36 نفر از مدیران ارشد، از تحلیل محتوا بهره گرفته شد. اعتبار الگوی قدرت با استفاده از تکنیک دلفی تایید شد، بدین صورت که شبکه سازی، گفتمان سازی، مدیریت دانش و رفتارهای سیاسی به عنوان گونه های قدرت سازمانی در ماتریس جانمایی و تایید شدند. همچنین با استفاده از تکنیک دلفی، نسبت سود به درآمد به عنوان معیار مقایسه عملکرد شرکت ها انتخاب گردید. نتایج آزمون تحلیل واریانس نشان داد شرکت هایی که در آنها گونه های قدرت، تغییر و راهبردهای کسب و کار هماهنگ تر هستند، عملکرد شان بالاتر است.