تغییر ماهیت توسعه اقتصادی در این قرن، سبب شده است که در بطن اقتصاد فراصنعتی، فعالیت های فرهنگی که در گذشته فرض می شد دارای اثرات جانبی بر بالندگی اقتصادی هستند، به تدریج نقش پررنگی در ادبیات برنامه ریزی شهری و بازآفرینی ایفا کرده اند؛ به گونه ای که بازآفرینی بر مبنای فرهنگ، به یکی از رایج ترین رویکردهای بازآفرینی در بسیاری از شهرهای دنیا تبدیل شده است. این درحالی است که با گذشت چند دهه از تجربه بازآفرینی در شهر های ایران، رویکرد بازآفرینی هنوز عمدتاً بر مبنای مرمت و بازسازی کالبدی مناطق فرسوده قرار دارد و با وجود منابع غنی فرهنگی، بهره برداری از این منابع به عنوان نیروی محرک بازآفرینی، کمتر مورد توجه برنامه ریزان و سیاست گذاران شهری قرار گرفته است. اما به واقع فرهنگ دارای چه نقشی در بازآفرینی شهری است؟ بازآفرینی فرهنگ محور چیست و چه ویژگی هایی دارد؟ مدل ها و شاخص های تحقق پذیری آن کدامند؟ چه چالش هایی پیش روی این نوع بازآفرینی قرار دارد؟ جایگاه رویکرد نهادی در این نوع بازآفرینی چیست؟ این مقاله که از حیث هدف، از نوع بنیادین و برحسب رویکرد توصیفی و مبتنی بر مطالعه داده های پایه است، در پی آن است که با پاسخ گویی به پرسش های یادشده به تبیین و بسط ادبیات نظری رویکرد بازآفرینی فرهنگ محور بپردازد؛ شاید در تحقق پذیری تجربه های موفق این رویکرد در شهرهای ایران، رهگشا باشد. در جمع بندی مباحث، می توان این رویکرد را رویکردی امروزی و یکپارچه نگر دانست که با تکیه بر منابعی مانند تاریخ، فضاها، و نیروهای نوآور، اقدام به توسعه و بازآفرینی شهرها می کند.