آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

مولوی معارف دینی و آسمانی را حکمت دینی نامیده است. دین نه تنها از نظر او معرفت است بلکه معرفتی محکم، استوار و بی رقیب است. حکمت دینی از نظر مولوی، حکمت متعالیه ای است که در پی تبیین و ارائه راهکارهای تعالی معنوی انسان است. دیگر حکمت ها، حکمت های دنیوی هستند و وظیفه تبیین معاش و مناسبات این جهانی را بر عهده دارند. مولوی حلقه واسط بین انسان و حکمت دینی را نیستی شناسی، هستی شناسی و متن شناسی می داند. به نظر مولانا کسی که این سه مقدمه که مجموعاً پیش نیاز فهم حکمت دینی و در حقیقت منطق فهم آن است را نشناسد، نباید انتظار فهم این حکمت را داشته باشد. مولانا که پیش فهم های خود را از عرفان گرفته است معتقد است بین عرفان و فهم حکمت دینی پیوند ناگسستنی وجود دارد چون از نظر او عرفان اصولاً متکفل تبیین پیش نیاز های هرمنوتیکی حکمت دینی است. از نظر او تفاوت بین عرفان و فلسفه این اس که فلسفه فاقد نیستی شناسی است و هستی شناسی آن نیز ناقص است بنابراین فلسفه با حکمت دینی قرابتی ندارد و نباید از آن انتظار فهم حکمت دینی را داشت. به نظر مولوی انسانِ نیست شده به هنگامِ شدت اشتیاق به وصل و پس از وصل به هست، وحی و حکمت را دریافت می کند. عالی ترین و ناب ترین این وحی ها که نصیب مشتاق ترینِ وصل جویان شده است حکمت دینی است، که نوعِ ختمی مرتبت آن، در قرآن تجلی یافته است. قرآن متن ناب و دست نخورده ای الهی برای نی های جدا افتاده از نِیِستان معنا و قطرهایِ طالبِ دریا و عاشقانِ وصل جویِ هستی است. مولوی معتقد است طالبان تجربه نبوی و حکمت دینی نباید این متن وحیانی را با دیگر متون مقایسه کنند چرا که اولاً این متن همچون دیگر متن ها نیست و ویژگی های خاص خود را دارد. ثانیاً فهم آن از منطق ویژه ای برخوردار است و مبانی و قواعد فهم خود را می طلبد.

تبلیغات