چکیده

همان‌گونه که در مقاله مطالعات جنسیتی زبان مندرج در شماره 31 نشریه حوراء ذکر شد فمینیست‌ها به بررسی زبان‌شناختی کتاب مقدس روی آوردند. این بررسی درباره کتب ادیان مختلف انجام گرفت. در مورد قرآن نیز بررسی‌های مختلفی انجام شده است. در این نوشتار ضمن ارائه ادله فمینیست‌ها در خصوص فرودستی زنان در زبان قرآن قواعد مربوط به زبان قرآن که پاسخ به ادعای فمینیست‌هاست ذکر می‌شود.

متن

 همان‌گونه که در مقاله مطالعات جنسیتی زبان مندرج در شماره 31 نشریه حوراء ذکر شد فمینیست‌ها به بررسی زبان‌شناختی کتاب مقدس روی آوردند. این بررسی درباره کتب ادیان مختلف انجام گرفت. در مورد قرآن نیز بررسی‌های مختلفی انجام شده است. در این نوشتار ضمن ارائه ادله فمینیست‌ها در خصوص فرودستی زنان در زبان قرآن قواعد مربوط به زبان قرآن که پاسخ به ادعای فمینیست‌هاست ذکر می‌شود.
1- دلایل فمینیست‌ها در خصوص فرودستی زنان در زبان قرآن و ‌نقد دلایل آنان:
1-1- دلیل اول:
در قرآن ضمایر و افعالی که برای خداوند به کار می‌رود مذکر است. این‌گونه استعمال‌ها تصویر مردانه‌ای از خداوند در ذهن خوانندگان قرآن به جای می‌گذارد. به عنوان مثال در آیه «والله غالب علی أمره»  هم اسم فاعل «غالب» و هم ضمیر در «أمره» هر دو مذکر هستند.
نقد دلیل:
در بررسی این دلیل باید توجه نمود که مذکر بودن اسماء خداوند مختص زبان قرآن نیست و در اشعار عربی نیز این اسماء، مذکر هستند. به عنوان نمونه در شعر نابغه ذبیانی( 604م)
                                    لهم شیمة لم یعطها الله غیرهم من الجود والاحلام غیر عوازب
فعل «لم یعطِ» که فاعل آن الله است به صورت مذکر آمده است. بنابراین علت مذکر بودن اسماء خداوند را باید در زبان عربی جویا شد. در زبان عربی نیز لازم است بین تذکیر و تأنیث لفظی و جنسیت مذکر و مؤنث تفاوت گذاشت. کاربرد لفظ مذکر در زبان عربی اعم از این است که مدلول آن، مذکر باشد لذا هم مذکر(حقیقی یا مجازی) و هم جنسیت نامعلوم را دربرمی‌گیرد. از آن جا که لفظ مؤنث علامت‌دار است و لفظ مذکر بی‌علامت، تنها هنگامی از لفظ مؤنث دارای علامت اضافه استفاده می‌گردد که مؤنث بودن مدلول روشن باشد اما اگر جنسیت آن مشخص نباشد از لفظ مذکر بی‌علامت  استفاده می‌گردد. این نکته را از عبارت «مبرّد»  می‌توان استفاده نمود:
 هر لفظی که نمی‌دانیم مذکر است یا مؤنث حقش این است که مذکر باشد زیرا تأنیث در غیر حیوانات تنها با علامت مشخص می‌شود و هنگامی که علامت تأنیث نباشد اصل، تذکیر است.
1-2- دلیل دوم:
 بسیاری از مطالب وحیانی با الفاظ مذکر بیان شده‌اند. در آیات شریفه «وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و أجر عظیم» و «السابقون السابقون اولئک المقرَّبون» . «وعد»، «الذین»، «آمنوا»، «عملوا»، «هم»، «السابقون» و «المقربون» همگی مذکر هستند. کاربرد فراوان کلمات مذکر در قرآن نشان دهنده توجه بیشتر قرآن به مردان است.
نقد دلیل:
در بررسی این دلیل لازم است به قاعده تغلیب در زبان عربی توجه نمود. این احتمال وجود دارد که در الفاظ مذکر قرآن، قاعده تغلیب به کار رفته باشد. پس از توضیحی در مورد این قاعده به بررسی اشکال خواهیم پرداخت.
قاعده تغلیب در زبان عربی کاربردهای متعددی دارد. تغلیب جمع بر مفرد، مذکر بر مؤنث، اخفّ در تلفظ بر اثقل و اشرف بر غیر آن از این موارد هستند. برای مجموعه‌ای مرکب از مذکر و مؤنث در زبان عربی لفظ مذکر به کار می‌رود حتی اگر تعداد زنان بیشتر از مردان باشد. در آیه «و کانت من القانتین»  قنوت صفتی مشترک بین حضرت مـریم سـلام الله علیها و مـردان صاحب قنوت است ولی در مقام بیان، از لفظ مذکر استفاده شده است. تغلیب قاعده‌ای لفظی است و تنها در لفظ اجرا می‌شود. در اراده‌ متکلم مذکر و مؤنث هردو لحاظ می‌شود ولی در ابراز مراد، لفظ مذکر بر مؤنث غلبه می‌یابد.
در این قاعده لفظ در اعم از معنای موضوع له خود استعمال می‌شود و چنین استعـمالی مجاز اسـت.   بـه عنوان مثال صیغه تثنیه در «ابوان» برای این وضع شده است که بر دو فرد از مفرد خـود دلالت کـند؛ پـس معـنای حقیقی «ابوان»، دو پدر می‌شود و معنای مجازی آن پدر و مادر، البته استـعمـال مـجازی نیازمند قریـنه اسـت. لذا بدون وجود قرینه، اصل اولی، عدم شمول الفاظ مذکر نسبت بـه مؤنت است. چنین قـرینه‌ای لفظـی و یا غیرمنطقی است؛ در آیه‌ شریفه‌ «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون ایدیهم نسوا الله فنسیهم»  لفظ «المنافقات» قرینه‌ لفظی برای اجرای قاعده تغلیب در الفاظ مذکر آیه است. قرینه‌ غیرلفظی نیز در جایی است که می دانیم مخاطب یا افراد مورد بحث، مردان و زنانند ولی تنها از الفاظ مذکر استفاده می‌شود.
چنان‌چه گذشت اصل اولی این است که الفاظ مذکر در معنای حقیقی خود به کار روند و کاربرد آن در معنای اعم از مذکر و مؤنث نیازمند قرینه است. پرسش این است که آیا در قرآن قرینه عامی وجود دارد که سبب جاری شدن اصل ثانوی قاعده تغلیب باشد و خلاف آن نیازمند قرینه باشد؟
راه‌های متعددی برای اثبات اصل ثانوی تغلیب بیان شده است. با صرف‌نظر از نقدهایی که به این راه‌ها وارد است به بیان دو راه مختار می‌پردازیم.
1-2-1- دلیل اول:
در بررسی اصل ثانوی لازم است بین الفاظ مذکر مخاطب و غیر مخاطب تفاوت قائل شد. قرآن در موارد بسیاری در قالب غیر خطابی درمورد زنان با الفاظ خاص آنان صحبت نموده است.
مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ 
لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَیُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَکَانَ ذَلِکَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِیمًا 
تصریح به زنان با الفاظ مونث دراین آیات کاشف از این است که زنان نیز داخل در افراد مورد بحث قرآن هستند بنابراین قاعده تغلیب در الفاظ مذکر غیرخطابی به راحتی جاری می‌شود مگر در مواردی که قرینه‌ای این الفاظ را مختص مردان گرداند.
این دسته از آیات شاهدی بر این است که قاعده تغلیب در الفاظ مذکر غیرخطابی به راحتی جاری می‌شود مگر در مواردی که قرینه‌ای این الفاظ را مختص مردان گرداند.
در مورد الفاظ مخاطب، بحث اندکی متفاوت است. در بسیاری از آیاتی که در آنها از الفاظ مذکر مخاطب استفاده شده است قرینه‌ای وجود دارد که کل الفاظ مذکر موجود در آن سیاق را مختص مردان می‌نماید و مانع از اجرای قاعده تغلیب می‌گردد.  در آیه شریفه «یا أیها الذین آمنوا إذا قُمتم إلی الصلوة فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم إلی المرافق و امسحوا برؤسِکم و أرجلَکم إلی الکعبین و إن کنتم جُنباً فاطّهّروا و إن کنتم مَرضی أو علی سفر أو جاءَ منکم من الغائط أو لمستم النساء فلم تجدوا ماءً فتیمّموا صعیداً طیّباً».  جمله‌ «لمستم النساء» خطاب به مردان است و نشان می‌دهد که تا تمامی الفاظ مذکر موجود در سیاق اختصاص به مردان دارد. آیات مشابه آیه ذکر شده به قدری فراوان است که در مواردی که قرینه‌ خاصی وجود ندارد نمی‌توان به راحتی قاعده‌ تغلیب را در الفاظ مذکر جاری نمود.
ثانیاً در قرآن احکام ویژه‌ زنان هیچ‌گاه مستقیماً بیان نشده است بلکه‌ در همه‌ موارد یا مخاطب مردان بوده‌اند و یا حکم در قالبی غیر‌خطابی، بیان گردیده است. به عنوان مثال در دو آیه ذیل
«والّئی یئسنَ من المحیض من نسائکم ان ارتبتم فعدَّتهنَ ثلثه أشهر و الّئی لم یحضْن و أُولت الأحمال أجلهنّ أن یَضَعنَ حملَهنَّ».
«والذین یتوفَّون منکم و یذرون أزواجا یتربَّصنَ بأنفسهنَّ أربعة أشهر و عشراً فإذا بلغن أجلهنّ فلا جناح علیکم فیما فعلن فی أنفسهنَّ بالمعروف».
 عده‌ طلاق و عده وفات زنان، گرچه حکم زنان است ولی در خطاب به مردان بیان شده است.
هم‌چنین قرآن در توصیف پاداش‌های اخروی نعمت‌هایی را مطرح می‌نماید که بیشتر مطابق با خواسته‌های مردان است:
« فیهنّ خیراتٌ حِسانٌ ... حورٌ مقصوراتٌ فی الخیام... لم یَطمَثهُنَّ إنسٌ و لا جانٌّ.... »
« إن للمتقین مفازاً... و کَواعِبَ أتراباً »  این‌گونه آیات این احتمال را در ذهن تقویت می‌کند که قرآن تنها مردان را مخاطب خود می‌داند و تنها به خواسته‌های آنان توجه می‌نماید.
اما بحث در اینجا خاتمه نمی‌یابد. اگر چه در بسیاری از خطاب‌های قرآنی مخاطب مردان هستند ولی این وضعیت عمومیت ندارد. در آیه شریفه « فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ »  «من ذکر و انثی» و نشان می‌دهد که مخاطب زنان و مردان هستند.
 آیه 11 سوره‌ حجرات نیز شاهد دیگری بر این مطلب است. «یا أیها الذین امنوا لا یسخر قوم من قوم عسی أن یکونوا خیراً منهم ولا نساء من نساء عسی أن یکنّ خیراً منهنّ ولا تلمزوا أنفسکم و لاتنابزوا بالألقاب» ظاهر آیه این است که قوم و نساء داخل در خطاب «یا ایها الذین آمنوا» هستند. علاوه بر این شیخ طبرسی شأن نزول این آیه را زنان پیامبر صلی الله علیه و آله می‌داند که ام سلمه را تمسخر می‌نمودند.  تفسیر قمی نیز شأن نزول آن را زنان پیامبر می‌داند که یکی از زنان پیامبر را با  لقب «بنت الیهودیة» خطاب می‌کردند.
در آیه‌32 سوره‌ نساء نیز مخاطب مردان و زنانند. «و لا تتمنوا ما فضّل الله به بعضکم علی بعض للرجال نصیب مما اکتسبن و للنساء نصیب». در ذیل آیه دو شأن نزول وارد شده است. شأن نزول اول در مورد ام سلمه است که به پیامبر (ص) عرضه می‌دارد: «ما زنان به همراه مردان نمی‌جنگیم و نصف ارث نصیب ماست. ای کاش مرد بودیم و همراه آنان می‌جنگیدیم».  شأن نزول دوم در مورد گروهی از مردان است که می‌گفتند: «ای کاش همانطور که در دنیا بر زنان برتری یافتیم در آخرت هم برتری می‌یافتیم».   بنابر هر دو شأن نزول، زنان داخل خطاب هستند؛ زیرا در عبارت «بعضکم علی بعض» مردان و زنان جای دارند و گرنه اگر تنها شامل مردان شود با شأن نزول و با ذیل آیه سازگاری ندارد.
هم‌چنین آیه‌12 سوره‌ نور، مردان را مخاطب قرار می‌دهد. «لولا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیراً و قالوا هذا إفک مبین». در عبارت «ظن المؤمنون و المؤمنات» به قصد توبیخ  و هم‌چنین از باب وضع اسم ظاهر در موضع ضمیر، التفات از مخاطب به غائب شده است است.  در اصل معنای آیه این‌گونه بوده است: «لولا اذ سمعتموه ظننتم بأنفسکم خیراً»  و المؤمنون و المؤمنات در واقع همان مخاطبان ضمیر مخاطب در «سمعتموه» هستند.
بنابراین شواهد، مخاطب در آیات قرآن یکسان نیست. گاهی شخص پیامبر (ص) مخاطب است، گاهی زنان پیامبر، تعدادی از آیات مردان را مورد خطاب قرار داده است و آیاتی دیگر مردان و زنان را مخاطب ساخته است. پس نمی‌توان با استناد به آیاتی که مخاطب آن تنها مردانند مانع اجرای قاعده تغلیب در سایر آیات شد. آیاتی که صریحاً هر دو جنس را مورد خطاب قرار داده است قرینه‌ای بر جاری شدن قاعده تغلیب در الفاظ مذکر مخاطب قرآن هستند و در مواردی که قرینه‌ای این الفاظ را مختص مردان می‌گرداند این قاعده جاری نمی‌شود.
در مورد پاداش‌های مطرح شده در قرآن نیز نکاتی قابل توجه است؛ اگر چه آیاتی که چنین پاداش‌هایی را بیان می‌کند با توجه به همین قرینه تنها مردان را مورد خطاب قرار می‌دهد اما نمی‌توان در مورد همه آیات قرآن چنین حکمی صادر نمود، زیرا همان‌گونه که در بالا ذکر شد مخاطب آیات قرآن یکسان نیستند. حضور اجتماعی مردان گرچه در جامعه زمان نزول بیشتر از زنان بوده است - و طبیعی است که بیشتر از زنان مخاطب آیات قرار گیرند - ولی در آیات بسیار دیگر هر دو جنس مورد خطاب قرار گرفته‌اند. آیاتی نیز به صراحت وعده پاداش‌های اخروی را به هر دو جنس می‌دهد:
یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَی نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِم بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ 
وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ 
1-2-2- دلیل دوم:
 روایاتی که در ذیل آیات وارد شده است تغلیب را در جمع مذکر جاری نموده است.
«عن رسول الله انه قال ما من مؤمن ذکر أو أنثی او مملوک إلاّ و للّه علیه حق واجب ان یتعلم من القرآن ویتّفقه فیه ثم قرأ هذه الآیة ولکن کونوا ربانیین بما کنتم تعلّمون الکتاب».
رسول خدا فرمود که خدا بر هر مومنی چه مذکر،چه مونث و چه بنده حق واجبی دارد؛ [آن حق واجب این است که] قرآن بیاموزد و در آن تفکر نماید سپس این آیه را تلاوت نمود ولکن کونوا ربانیین بما کنتم تعلّمون الکتاب
ظاهر این روایت این است که پیامبر با استناد به آیه «ولکن کونوا ربانیین بما کنتم تعلّمون الکتاب»  که الفاظ مخاطب آن مذکر است وجوب یادگیری قرآن را برای مرد و زن بیان می‌نماید.
«عن أبی عبدالله علیه السلام قال لیستأذن الذین ملکت أیمانکم و الذین لم یبلغوا الحلم منکم ثلاث مرات کما امرکم الله عزّوجلّ و من بلغ الحُلم فلا یلجُ علی أمّه و لا علی أخته و لا علی خالته و لا علی سوی ذلک إلاّ بإذن ...». 
امام صادق علیه السلام فرمود بندگانتان و کسانی از شما که به بلوغ نرسیده اند باید سه مرتبه اذن بگیرند همان‌گونه که خداوند عز‌‌ و ‌جل امر فرموده است و هر کس که بالغ شده است بر مادر، خواهر، خاله و غیر این افراد جز با اذن وارد نگردد.
در این روایت مادر، خواهر، و دیگران در آیه شریفه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ وَ الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ» داخل در ضمیر خطاب «کم» شده‌اند. روایتی نیز «المساکین» موجود در آیه‌‌ «انّما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها»  را هم شامل مردان و زنان دانسته‌اند.
«و المساکین هم اهل الدیّانات قد دخل فیهم الرجال و النساء». 
از آن جا که امام معصوم در این گونه روایات الفاظ مذکر قرآن را در معنای عام به‌کار برده‌اند می‌توان فهمید که قاعده تغلیب در الفاظ مذکر قرآن بدون اشکال جاری می گردد.
 در پایان این قسمت از مقاله لازم است به نکته‌ای اشاره گردد. توجه قرآن به زنان در آیات متعدد  با الفاظ صریح نشان می‌دهد که استفاده از الفاظ مذکر در آیات قرآن به دلیل کم‌توجهی به زنان نیست بلکه یا ناشی از حضور اجتماعی بیشتر مردان بوده است (در جایی که با قرینه‌ای، کل الفاظ مذکر در سیاق، مختص به مردان می‌شود) و یا ناشی از خصوصیت زبان عربی است (در جایی‌که در جمع زنان و مردان لفظ مذکر غلبه می‌یابد.) در جامعه‌ای که حضور اجتماعی مردان بیشتر از زنان است بیشتر حوادث جامعه نیز در مورد مردان اتفاق می‌افتد در جامعه زمان نزول قرآن، مردان بیشتر از زنان در نزد پیامبر، در جماعات، جنگ‌ها و رویدادهای اجتماعی حضور داشته‌اند. در این شرایط طبیعی است که بسیاری از آیات مردان را مورد خطاب قرار دهد گر چه پیام آیه اعم از زن و مرد باشد. بنابراین وجود الفاظ مذکر بسیار در قرآن دلیلی بر مردسالاری یا فرودستی زنان در زبان قرآن نیست بلکه نتیجه طبیعی حضور بیشتر مردان در جامعه است.
2- شمول الفاظ مذکر نسبت به زنان
همان‌گونه که ذکر شد به یاری قاعده تغلیب می‌توان بسیاری از الفاظ مذکر قرآن را شامل زنان نیز دانست. در ادامه به اختصار، راه‌های دیگری را بررسی می‌نماییم که برای اثبات شمول الفاظ مذکر نسبت به زنان سودمند خواهد بود.
2-1-  قاعده‌ اشتراک
تعریف قاعده: حکمی که بر شخص یا گروه خاصی وارد ‌شود به‌گونه‌ای که به حسب دلالت لفظی شامل غیر آن شخص یا گروه نگردد، برای همه‌ مکلفین در همه‌ زمان‌ها به شرط اتحاد در صنف، ثابت می‌شود.
اکثر احکام شرعی با دلالت لفظی همه مکلفین را در بر نمی‌گیرد بلکه حکم در خطاب به شخص یا گروه خاص و یا در مورد شخص یا گروه خاصی است. مثلاً زراره از امام صادق علیه السلام می‌پرسد‌: «أصاب ثوبی دم رعاف او غیره ... و نسیت أنّ بثوبی شیئاً و صلّیت ثم اِنّی ذکرت بعد ذلک،
به لباسم خون بینی یاغیر آن ریخت... و فراموش کردم که چیزی به لباسم است و در این حال نماز خواندم سپس بعد از آن به‌یاد آوردم.
 امام در جواب می‌فرماید: «تعید الصلاة و تغسله» 
نماز را دوباره می‌خوانی و آن [ لباس] را می شویی.
این روایت اگرچه به حسب دلالت لفظی تنها حکم زرارة را بیان می‌کند ولی بنابر قاعده‌ اشتراک، حکم برای همه‌ مکلفین ثابت می‌گردد.
فقها این قاعده را در موارد متعددی جاری نموده‌اند؛ اشتراک مردان و زنان، غائبین و حاضرین، موجودین و معدومین، معصوم و غیرمعصوم، عبید و احرار.
برای اثبات قاعده اشتراک بین زنان و مردان به دو دلیل می‌توان استناد نمود؛ دلیل نقلی و ارتکاز متشرعه
دلیل نقلی:
در آیه «لانذرکم به و مَن بلغ»  اسم موصول «مَن» شامل مردان و زنان می‌شود. این آیه انذاری را که متوجه مخاطبان نموده است برای همه مردان و زنانی که قرآن به دست آن‌ها برسد جاری می‌داند.
در آیه «قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعاً».   لفظ «الناس» مردان و زنان را در بر می‌گیرد و این معنا با «جمیعاً» تأکید می‌شود. چگونه می‌شود رسالت پیامبر برای همه مردان و زنان باشد ولی اکثر آیات آن منحصر در مردان گردد.
تعدادی از روایات نیز آیاتی را که در خطاب به مردان گفته شده است بر زنان جاری نموده است. این روایات دلیلی بر این مطلب است که حتی در آیاتی که خطاب به مردان بیان شده است مردان و زنان به یکسان در محتوای آیه شریک هستند.
به عنوان مثال در دومین آیه از سوره حجرات گرچه از ضمیر مذکر استفاده شده است و ظاهراً مخاطب  مردان هستند ولی امام حسین علیه السلام آن را در خطاب به عایشه به کار برده است:
خداوند عزوجل فرمود «یا أیها الذین آمنوا لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی» و قسم یاد می‌کنم که تو برای پدرت و عمر نزد گوش رسول خدا کلنگ‌ها زدید.
آیه 6 سوره‌ مائده نیز که قبلاً ذکر شد، گرچه در خطاب به مردان است ولی حکم وضو و تیمّمی که در آن بیان شده است در مورد زنان نیز جاری است.
در آیه « یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم »  به قرینه آیه « احل لکم لیلة الصیام الرفث الی نسائکم هنّ لباس لکم و انتم لباس لهنّ... فالان باشروهنّ»  - که با آیه اول در یک سیاق است - مخاطب مردان هستند ولی حکم وجوب روزه که در آیه اول بیان شده است شامل زنان نیز می‌گردد.
ارتکاز متشرعه:
دلیل دیگری که برای اثبات این قاعده ذکرشده ارتکاز متشرعه است. ارتکاز متشرعه از الفاظ مذکر قرآن این است که حکم مذکور در این آیات مختص مردان نمی‌باشد و شامل زنان نیز می گردد. اما با اندکی دقت روشن می‌گردد که این دلیل، بازگشت به دلیل الغای خصوصیت می کند. بسیاری از احکامی را که برای مکلف مذکر بیان شده است عرف مردم به زنان نیز سرایت می دهد زیرا مردانگی را دخیل در حکم نمی‌داند و به بیان دیگر از مردانگی الغای خصوصیت می‌نماید.
2-2- تنقیح مناط :  
در این قاعده با کشف مناط قطعی، حکم از موضوعی به موضوع دیگر سرایت داده می‌شود. اگر مناط حکمی کشف گردید و مردانگی در آن مناط دخلی نداشته باشد می‌توان آن حکم را از مردان به زنان سرایت داد.
آیت الله گلپایگانی در خصوص آیه شریفه « إنّما جزاء الـذین یحاربون الله و رسوله و یسـعون فی الارض فساداً أن یقتّلوا او یصلًّبوا  ...»   مناط حکم را قطع ماده فساد دانسته و مردانگی را در آن دخیل نمی‌داند به همین دلیل حکم جزای محاربه را به زنان نیز سرایت می دهد. 
مثال دیگر روایتی در بحث استثنائات از نجاسات است. این روایت دلالت بر این دارد که بول «صبی»  لباس «مربیة» را نجس نمی‌نماید. گروهی از فقها مانند علامه در تذکره و نهایه و شهید اول (786ـ734 هـ . ق) در هر سه کتاب خود  و دیگران   حکم را از  «مربیه» به «مربی»  سرایت داده‌اند، زیرا به نظر آنان مناط حکم «مشقت» است که در هر دو مورد موجود است. همچنین با کشف این مناط حکم را از«صبی» به «صبیه» نیز سرایت داده‌اند .  
نکته‌ای که در اجرای این قاعده باید رعایت نمود قطعی بودن ملاک است، زیرا اگر با مناط و ملاک ظنی حکم سرایت داده شود «قیاس» نام دارد که عقلاً و شرعاً حجت ندارد. این مناط قطعی یا از دلالت لفظی به دست می‌آید یا از ادله و قرائن دیگر؛ اولی«علت منصوصه» و دومی را «علت مستنبطه» گویند .
2-3-  الغای خصوصیت :  
  در این قاعده لازم نیست مناط قطعی حکم کشف شود، به همین اندازه که عدم خصوصیت مردانگی احراز شد حکم به زنان سرایت می‌یابد. چنانچه گذشت قاعده‌ اشتراک زنان و مردان، ظاهراً به همین قاعده برمی‌گردد. عرف با در نظر گرفتن مناسبات موجود بین حکم و موضوع، مردانگی را داخل در این مناسبات نمی‌بیند، لذا از آن نفی خصوصیت می‌کند. به عنوان مثال امام خمینی(ره) در مثال بول صبی با نفی خصوصیت پیراهن، وحدت لباس و ولادت، حکم را از پیراهن به شلوار و از یک لباس به لباس‌های متعدد و از مادر به موجرة، متبرعة و مربیة به غیر رضاع سرایت می‌دهد، ولی حکم را در مورد مقنعه و بدن جاری نمی‌داند؛ زیرا این احتمال می‌رود که چون مقنعه معمولاً در معرض بول قرار ندارد داخل در حکم نگردد و چون شستن لباس مشکل‌تر از شستن بدن است لباس خصوصیت در حکم داشته است.    

تبلیغات