ساختهای اجتماعی و طلاق
آرشیو
چکیده
از دیرباز و در جوامع و دورههای مختلف، همواره عوامل و انگیزههایی افراد را به طلاق وامیداشته و خانوادههایی فرومیریخته است؛ اما امروزه رواجی گسترده و قابل توجه را در میزان طلاق شاهد هستیم؛ رواجی که با مرکزیت غرب آغاز شد و موج آن به تدریج و به طور فزاینده، دیگر جوامع از جمله جامعه ما را فراگرفته است. در این مجال به ریشه های اجتماعی و فرهنگی طلاق در ایران می پردازیم.متن
از دیرباز و در جوامع و دورههای مختلف، همواره عوامل و انگیزههایی افراد را به طلاق وامیداشته و خانوادههایی فرومیریخته است؛ اما امروزه رواجی گسترده و قابل توجه را در میزان طلاق شاهد هستیم؛ رواجی که با مرکزیت غرب آغاز شد و موج آن به تدریج و به طور فزاینده، دیگر جوامع از جمله جامعه ما را فراگرفته است.1
چنین موج گستردهای از طلاق و انحلال خانواده، اگرچه هرکدام از علل و انگیزههایی فردی ناشی شده است، ولی وقوع همزمان این علل و انگیزهها در سطح وسیع و در میان افراد مختلف و خانوادههای بسیار، به طور قطع اتفاقی نبوده، بلکه به سبب وجود زمینههای اجتماعی مشترکی است که این عوامل و انگیزههای فردی را تسهیل کرده است. از جمله این زمینهها میتوان تغییرات فرهنگی را نام برد که در جهان مدرن و در نتیجه تثبیت و فراگیر شدن مکاتب و اندیشههایی همچون سودگرایی، فردگرایی، لیبرالیسم، فمینیسم، انسانگرایی وفلسفههای تأکیدکننده بر«تحقق خود»، در عرصهی خانواده شکل گرفت؛ تغییراتی مانند تنزل ازدواج از پیوندی مقدس به تعهدی شخصی و عملگرایانه، محوریت یافتن خواستههای فردی، ارضا و خودشکوفایی شخصی و بهبود و ترقی فردی، و ترجیح آن بر پاسخگویی به نیازهای اعضای خانواده و عواطف دگرخواهانه، تأکید بر برابری زن و مرد، استقلال فردی، زوال زشتی طلاق، اهمیت یافتن عشق رمانتیک، نابهنجار نبودن اموری مانند تجربه جنسی قبل از ازدواج، سقط جنین، نداشتن و یا تأخیر آن تا سنین بالا و....2
تغییرات فرهنگی فوق از طریق سازوکارهایی که بیان آن فراتر از موضوع این نوشتار است بر رواج گسترده طلاق به شدت مؤثر بوده و یکی از زمینههای عمدهی آن به حساب میآید؛ در عین حال نقش جدی عوامل اجتماعی غیرفرهنگی، همچون روی آوردن گسترده زنان به اشتغال خارج از خانه، استقلال مالی زنان، رفاه اقتصادی، تقلیل کارکردهای خانواده، گسترش روابط آزاد جنسی و... را نمیتوان نادیده انگاشت.
یکی از عوامل و زمینههای اجتماعی مورد اشاره که تأثیر زیادی بر رواج طلاق در دورهی کنونی داشته، تغییر در«ساخت روابط اجتماعی» است. بیان این موضوع، سازوکارهای تأثیر آن بر میزان طلاق و امکان بازسازی این ساخت در جهان امروزی، به شکلی که مانع از رواج طلاق گردد، مباحث اصلی این نوشتار را تشکیل میدهد.
1- «ساخت روابط اجتماعی» در جوامع گذشته و امروزین
تقسیم جوامع به صورت قطبی به «سنتی» و«مدرن»، (مگر در مقام ساختن «تیپ ایدهال» Ideal type)) غیرواقعی به نظر آید؛ زیرا در جوامعی که سنتی نامیده میشود، میتوان مؤلفههایی از مدرنیسم را یافت؛ همچنان که در جوامعی با عنوان «مدرن»، مؤلفههایی از سنتی بودن قابل شناسایی است. در عین حال با مقایسه جوامع مختلف در دورهی کنونی و نیز جهان معاصر با دوران گذشته، طیفی از جامعهی بیشتر سنتی، تا جامعه بیشتر مدرن را میتوان ترسیم کرد و مراد از سنتی و مدرن در این نوشتار همین معناست.
در جوامع سنتی، شرایطی از جمله توسعه نیافتگی حمل و نقل، وسایل ارتباطی و رسانههای جمعی، موجب میشود تا افراد هر منطقه و سکونتگاه در همانجا محصور باشند و ارتباطات آنها به طور عمده با گروههای خویشاوندی و محلیشان باشد؛ به گونهای که افراد به طور معمول، در محل کار، مراکز مذهبی، برنامههای آموزشی، برنامههای تفریحی و سرگرمی و...، با کسانی جز خویشاوندان و هممحلیهای خود برخورد و ارتباط ندارند.
در مقابل در جوامع مدرن، به سبب توسعهی حمل و نقل، وسایل ارتباطی و رسانههای جمعی، افراد امکان مییابند تا به شهرها و مناطق دیگر، داخل یا خارج کشور، از طریق وسایل حمل و نقل زمینی و هوایی مسافرت کنند و توسط وسایل ارتباطی مانند تلفن و اینترنت یا به وسیله رسانههای جمعی متنوع (تلویزیون، ماهواره، مجلات و...) با کسانی متفاوت از گروههای خویشاوندی و محلی خود، ارتباط برقرار کنند.
وجود جاذبههایی مانند امکانات تحصیلی، فرصتهای شغلی، محصولات اقتصادی و فرهنگی و... در دیگر مناطق، از یک سو و محدودیتها و کمبودهایی در محل سکونت و زندگی، مانند جمعیت متراکم و نبود فرصتهای شغلی کافی، نبود امکانات مناسب تحصیلی، درمانی، تفریحی و...، انگیزهی خروج از منطقه سکونت و زندگی و محصور نشدن در ارتباطات محدود خویشاوندی و محلی را افزایش میدهد و شتاب برقراری ارتباط با سایر مناطق، گروهها و افراد را تندتر میکند. در نتیجه، ارتباط افراد در جوامع مدرن در گروههای خویشاوندی و محلی محدود نمیشود و هر فرد با افرادی متعدد و بیشمار ارتباط برقرار میکند.
1-1- ویژگیهای دو ساختار
هر یک از دو ساخت روابط سنتی و مدرن دارای ویژگیهای پنجگانه متفاوتی است که در ذیل بررسی میشوند:
الف- همسانی فرهنگی:
در ساخت روابط سنتی، همه افراد از گروههای محلی و خویشاوندی واحدی هستند و گروههای شغلی، مذهبی، سرگرمی و آموزشی آنها جدای از گروه خویشاوندی و محلی آنان نیست و باورها، ارزشها و هنجارهای متفاوتی را ترویج نمیکنند و در نتیجهی همین یکسانی فرهنگی، محیطها و گروههایی که افراد با آن در ارتباطاند، همسانی فرهنگی زیادی میان آنها وجود دارد؛ ولی در ساخت روابط مدرن ارتباطات افراد در گروههای خویشاوندی و محلی محدود نمیباشد و هر فرد با افرادی بیشمار و متفاوت از گروههای محلی و خویشاوندی خود، با تفاوتها و ناهمسانیهای فرهنگی گاه بسیار زیاد، ارتباط برقرار میکند.
به عنوان نمونه در کلان شهری مانند «تهران»، همواره افراد زیادی از روستاها، شهرها، و گاه ملیتهای مختلف، با سنن، آداب و رسوم، عادات وحتی دین و مذهب متفاوت، در محل کار، تحصیل، خیابان، و... با یکدیگر ارتباطی کمابیش مستمر(مانند همکار و همکلاس) یا ناپایدار (مانند داخل اتوبوس، خیابان و...) برقرار میکنند.
ب-آشنایی و شناخت:
در ساخت روابط سنتی، افراد شناخت بالایی از یکدیگر دارند و از زیروبم زندگی یکدیگر به خوبی اطلاع دارند؛ اولاً به طور معمول، آنها با کسانی جز گروه خویشاوندی و محلی خود ارتباط ندارند، در نتیجه در این دایره محدود، افراد پیوسته و مکرر با یکدیگر ملاقات و ارتباط برقرار میکنند، گپ میزنند و از احوال هم پرس و جو میکنند؛ ارتباط، گپ زدن و پرس و جویی که در اصطلاح پارسونز (parsons) از نوع «ویژگی» (specificity) نیست و در بعدی خاص و موضوعی ویژه خلاصه نمیشود، بلکه از نوع «پخش» (Diffusion) است و موضوعات مختلف و ابعاد گوناگون را در برمیگیرد 3، بنابراین کمتر چیزی از زندگی، رفتارها و خصوصیات افراد مخفی میماند. ثانیاً، وابستگیهای عاطفی که به سبب خویشاوندی، همسایگی، هممحلی بودن و... و نیز به سبب ارتباطات و تعاملات فراوان در میان افراد شکل گرفته، جرئت و نیز انگیزه آنها را برای پرس و جو از امور مختلف یکدیگر افزایش میدهد و زوایای پنهان زندگی و خصوصیات فردی را برای یکدیگر آشکار میسازد. در مقابل، در ساخت روابط مدرن، به طور غالب، افراد کمتر از ماهیت ویژگیها در گروههای خویشاوندی و محلی و رفتار یکدیگر اطلاع به دست میآورند؛ زیرا امکان آشنایی افراد با جمعیتی انبوه و غیرمحدود، کمتر است.
به عنوان مثال، در یک شهر بزرگ، نه تنها آشنایی و شناخت افراد در حال تردد در خیابانها، اتوبوسها، فروشگاهها و... چندان ممکن نیست، بلکه در بسیاری از موارد، همکاران داخل یک اداره، کارخانه، مؤسسه و... چندان ارتباطی با یکدیگر ندارند و در حد دانستن اسم نیز یکدیگر را نمیشناسند یا اگر ارتباطی هم با یکدیگر دارند، تنها در جهتی خاص، مانند وظیفه اداری، خرید و فروش، یادگیری و آموزش و... میباشد و به عبارتی ارتباط آنها از نوع «ویژگی» است و نه «پخش».
طبیعی است که در این ناآشنایی و «گمنامی» (anonymity) و ارتباطی محدود و در جهت ویژه (ویژگی) به میزان کمتر از ماهیت، ویژگیها و رفتار برملا میشود و گاه مدتها میگذرد تا بعضی از رفتارهای فرد، آن هم برای کسی که ارتباط مستمر، عمیق و همه جانبه (پخش)، دارد (مانند زن نسبت به شوهرش) کشف گردد.
از سوی دیگر، در چنین ساختی از روابط، چون افراد آشنایی خاص و دلبستگیهای خویشاوندی و محلی به یکدیگر ندارند، انگیزهای برای پرس و جو از احوال یکدیگر در بین نیست و آشکار شدن ماهیت و ویژگیهای افراد را به دنبال ندارد.
ج- احساسات دگرخواهانه:
کثرت و تکرر ارتباط و تعامل افراد در ساخت روابط سنتی و به تبع آن ایجاد شناخت و آشنایی دیرینه و عمیق، به ضمیمهی علایق و پیوندهای خویشاوندی، همسایگی، هممحلی و... انس، عاطفه و دگرخواهی را در میان افراد افزایش میدهد، توقعات و درخواستهایشان از یکدیگر را موجه میسازد و آنان را به حمایتها و همیاری متقابل در امور مختلف ملزم مینماید.
در چنین ساختی با بافتی عاطفی و مبتنی بر تعاون و همیاری، احساسات دگرخواهانه افراد، شکوفا میگردد و با مواجههشان با موارد متعدد و مکرری از احسان و همیاری، این احساسات هرچه بیشتر در آنها تقویت شده و درونی میگردد. به عبارت دیگر، ساختار مورد اشاره، افراد را به سوی عواطف و احساسات دگرخواهانه سوق میدهد و فردگرایی خودخواهانهselfish) individualism) و افراط در منافع فردی را با دشواری روبهرو میسازد.
در مقابل، در ساخت روابط مدرن به سبب نبود شناخت و آشنایی دیرینه و عمیق میان اکثر افراد و نیز فقدان پیوندها و علایق خویشاوندی، همسایگی و... غالباً افراد از یکدیگر بیگانه و ازحیث عاطفی بیتفاوت هستند؛ در نتیجه احسان، همیاری و احساسات دگرخواهانه چندان رونق نمیگیرد.
د- نظارت اجتماعی غیررسمی (informal social control):
در ساخت روابط سنتی به سبب ارتباطات فراوان و در ابعاد مختلف، کمتر نکتهای از زندگی و رفتارهای افراد پنهان میماند بنابراین اگر انحراف و تخلفی از آنها صادر شود به آسانی در معرض اطلاع دیگران قرار میگیرد و از نظارت و کنترل دیگران دور نمیماند. از سوی دیگر، افراد به سبب تعلقات و وابستگیهای عاطفی که به هم دارند، دارای انگیزهی بالایی برای نظارت بر یکدیگر و مقابله با انحرافات و کج رویهای دیگری هستند.
در این ساخت روابط، افراد دارای علاقه و وابستگیهای متقابل و خیررسانی و همیاریهای گوناگون هستند؛ در نتیجه برای یکدیگراهمیت قایلند و نمیخواهند کمکها و حمایتهای مختلف مادی و معنوی و بالاتر از همه، احترام و تأیید یکدیگر را از دست بدهند و در واقع احساس منفی دیگران به یک فرد، او را دچار انواع محرومیتهای عاطفی، حیثیتی و ...میکند. همانگونه که احساسات و عواطف مثبت جمع، به یک فرد، انواع برخورداریهای عاطفی، حیثیتی، مالی، و... را در پی دارد؛ بنابراین هرگونه انحراف و ناهمگونی با باورها، ارزشها و هنجارهای اجتماعی، برخورد آنان را از طریق انواع شیوههای غیررسمی نظارت اجتماعی (مانند پند و نصیحت، سرزنش، نیش و کنایه، شایعه، بیمهری و...) به دنبال دارد در واقع نظارت اجتماعی غیررسمی، در سطحی بالا بر این ساختار حاکم است.
در ساخت روابط مدرن، کمتر جنبهای از زندگی و رفتار افراد کشف، و در معرض نظارت اجتماعی قرار میگیرد. همچنین، غالب افراد از یکدیگر بیگانه هستند و میانشان علاقه و وابستگی عاطفی متقابل و خیررسانی و همیاریهای گوناگون در امور مختلف، وجود ندارد. نتیجه: نه انگیزهی بالایی برای نظارت بر دیگران و مقابله با انحرافات وجود دارد و نه افراد از حیث عاطفی، حیثیتی، مالی، و ... برای یکدیگر اهمیتی قایلند که در صورت انجام عملی نادرست و رفتاری انحرافی، اهرمی برای اعمال فشار اجتماعی و نظارت اجتماعی غیررسمی بر آنها وجود داشته باشد.
ه- تغییرات ارزشی و هنجاری:
در ساخت روابط سنتی به طور معمول ارزشها و هنجارهای اجتماعی ثبات زیادی دارند و به آسانی تغییر نمیکنند؛ زیرا:
1- همچنان که گذشت، ارتباط افراد در گروههای خویشاوندی و محلی محدود میباشد و گروههای شغلی، مذهبی، آموزشی، سرگرمی و تفریحی و... کسانی جز خویشاوندان، همسایگان و هممحلیهای فرد نمیباشند و ماهیت فرهنگی متفاوتی ندارند، در واقع ارزشها و هنجارهای واحدی بر همه گروههای مذکور حاکم است و همه، ارزشها و هنجارهای واحدی را تأیید و تأکید میکنند و این تأیید ارزشها و هنجارهای واحد، از سوی گروههای مختلف و محیطهای متفاوت ارتباط، تقویت هرچه بیشتر و درونی شدن بالاتر ارزشها و هنجارهای مورد اشاره را موجب میشود و تغییر آن را دشوار میکند.
2- سطح بالای نظارت اجتماعی غیررسمی در این ساختار، از ارزشها و هنجارهای اجتماعی به شدت محافظت میکند و انحراف و تخلف عملی از ارزشها و هنجارهای مذکور را که در فرایندی فزاینده (تخلف عملی از ارزشها و هنجارها، کاهش اعتبار اجتماعی ارزشها و هنجارها، تخلف عملی بیشتر، کاهش بیشتر در اعتبار ارزشها و هنجارها، تخلف عملی بیشتر، تغییر ارزشها و هنجارها) به ضعف و در نهایت تغییر آن میانجامد و در عین کنترل، امکان تغییرات ارزشی و هنجاری را کاهش میدهد.
در مقابل، در ساخت روابط مدرن، اولاً، همچنان که گذشت مجموعه افراد در ارتباط از گروه محلی و خویشاوندی واحد، دارای ارزشها و هنجارهای یکسان نیست، و گروهها و محیطهای مختلف شغلی، آموزشی، تفریحی و ... که افراد با آن در ارتباطاند، ارزشها و هنجارهای واحدی را تأیید نمیکنند؛ در نتیجه ارزشها و هنجارهای مذکور از قوت چندانی برخوردار نیستند و آسانتر تغییر میکنند. ثانیاً، نبود نظارتهای غیر رسمی به صورتی جدی، تخلف عملی از ارزشها و هنجارهای اجتماعی را ممکن میسازد و در فرایندی فزاینده، به تغییر ارزشها و هنجارهای مذکور میانجامد.
2- طلاق در دو ساخت سنتی و مدرن
طلاق پدیدهای اجتماعی است با عوامل، زمینهها یا موانعی که هر یک از دو ساخت روابط سنتی و مدرن میتواند نسبت به آن تسهیلکننده و الهامبخش یا دشوارکننده و محدودیتبخش( و نه اجبارکننده و الزامبخش) باشد. بعضی از این عوامل، زمینهها و موانع که در هریک از دو ساختار مذکور باید بررسی شود، از این قرار است:
الف- ناهمسان همسری (heterogamy): میزانی از تفاوتهای فردی به طور طبیعی و گریزناپذیری میان زوجین، حتی در صورت یکسانی زمینههای اجتماعی و فرهنگیشان وجود دارد و این امر، نگرشها، علایق و رفتارهای آنها را متفاوت از یکدیگر نشان میدهد و تا اندازهای آنها را در روابط میان فردیشان (interpersonal communications) با هم، دچار عدم تفاهم و تعارض میکند؛ اما این تفاوتها و ناهمسانیها، گاه در زمینههایی اساسی و آن هم در سطحی بالا وجود دارد، مانند تفاوت در طبقه اجتماعی، فرهنگ، مذهب، قومیت، سن، و... در این حالت و در میان چنین زوجینی ایجاد اشکال در روابط میان فردی با یکدیگر و به تبع آن تعارض، ناسازگاری و طلاق بسیار محتملتر از وضعیتی است که زوجین از همسانی بالاتری در امور مذکور برخوردار باشند.[1]
در ساخت روابط سنتی هرچند ممکن است افراد از حیث اموری مانند سن، طبقه اجتماعی و... ناهمانند باشند؛ اما همچنان که بیان شد، همسانی بالایی از حیث فرهنگی میان آنان وجود دارد، بنابراین با توجه به اینکه در این ساخت، روابط افراد محدود در گروههای خویشاوندی و محلی است و به تبع آن همسری را هم که افراد انتخاب میکنند به طور معمول از همین گروههاست، میتوان گفت همسانی فرهنگی بالایی میان زوجین وجود دارد. در نتیجه احتمال اختلال در روابط میان فردی زوجین و تعارض، ناسازگاری و طلاق کمتر است.
در مقابل، در ساخت روابط مدرن که از یک سو ناهمانندیهای فرهنگی بسیاری میان افراد وجود دارد و از سوی دیگر، ارتباط افراد و به تبع آن همسرگزینیشان به طور عمده با کسانی متفاوت از گروه خویشاوندی و محلیشان هست، در چنین ساختی، ناهمسان همسری فرهنگی، میان زوجین، اختلال در روابط میان فردی زوجین و به تبع آن طلاق بسیار محتملتر از ساخت روابط سنتی است.
ب- پنهانی ماهیت: هر یک از زن و مرد در انتخاب همسر مطلوب خود ویژگیهایی را به صورت پنهان و یا آشکار در نظر دارند؛ ویژگیهایی مانند میزان علاقه و وفاداری، سلامت جسمانی و روانی، نوع شغل، میزان درآمد، تحصیلات، فرهنگ، دین، طبقه اجتماعی و .... این ویژگیها مبنای همسرگزینی افراد قرار میگیرد و در صورتی که پس از ازدواج برای آنها آشکار شود که در تشخیص خود اشتباه کردهاند و در واقع کسی را که به عنوان همسر انتخاب کردهاند، فاصلهی زیادی با همسر مطلوب و ویژگیهای مورد نظرشان دارد، به ویژه اگر این اشتباه به سبب پنهانکاری طرف مقابل باشد، شکاف عاطفی، ناسازگاری و طلاق را میتواند به همراه داشته باشد. پنهان ماندن بعضی از ویژگیها مانند برخی از خصوصیات ریز روانی و رفتاری افراد تا حدی گریزناپذیر است و گاه بدون رابطهی بسیار نزدیک خانوادگی و گذشت زمان، آشکار نمیگردد؛ اما در مجموع در ساخت روابط سنتی، همچنان که گذشت، افراد شناخت بالایی از ماهیت و ویژگیهای یکدیگر دارند، و بنابراین کمتر اتفاق میافتد که اموری مانند میزان پایبندیهای خانوادگی و اخلاقی، دارایی، درآمد، شغل، تحصیلات، سلامت جسمانی و روانی، تواناییها و...، مخفی بماند؛ در حالی که در ساخت مدرن، زمینهی بسیار کمتری برای شناخت افراد از یکدیگر وجود دارد و در نتیجه ممکن است ویژگیهای مهمی از افرادی که مورد خواستگاری قرار گرفتهاند مخفی بماند و همین که پس از ازدواج آشکار شد، در صورت فاصله زیاد آن از ویژگیهای موردنظر، نزاع و در نهایت طلاق را به دنبال داشته باشد.
ج- حمایتهای مادی و معنوی: به طور معمول، در زندگی زناشویی مسایلی پیش میآید که سردی روابط و کاهش تمایل به ادامه زندگی خانوادگی را موجب میشود؛ مسایلی مانند مشکلات مالی جدی و ناتوانی در تأمین مخارج زندگی، بیماری مزمن جسمانی، ناراحتیهای روحی، ناباروری، سوءتفاهم زوجین و سوءظن به یکدیگر و...؛ در این حالت اگر زوجین خود را تنها و بدون پشتوانه احساس کنند و افراد صمیمی را برای بازگو کردن مشکلاتشان و دریافت دلداری، پشت گرمی، راهنمایی و حمایت مادی و معنوی از آنها در کنار خود نداشته باشند، مسایل پیشآمده حادتر میشود. بهانهگیریها و مشاجرات افزایش مییابد و سردی و بیعلاقگی به ادامهی زندگی خانوادگی لطمه وارد میکند.
به عبارت دیگر، وقتی زن و شوهر تنها خودشان پیوند دهندهی یکدیگر باشند و رشتههای متعدد دیگری از خویشاوندان، همسایگان و هممحلیها آن را در برنگرفته باشد، کمتر فشاری میتواند به قطع شدن پیوند زناشویی بیانجامد.[2]
در ساخت روابط سنتی که روابط متقابل عاطفی شدید و حمایتها و همیاریهای مادی و معنوی گوناگونی در میان افراد وجود دارد، زوجین در مواجههی با مشکلات، فشار کمتری را بر خود احساس میکنند و مسایلشان آسانتر حل میشود؛ اما در ساخت روابط مدرن، پشتوانههای مذکور وجود ندارد و مشکلات و مسایل زندگی میتواند استمرار یافته، تشدید شود و زمینهساز طلاق شود.
د- فردگرایی خودخواهانه (Selfish individualism): تأکید بر خواستههای فردی، خرسندی شخصی، تحقق خود و ترقی فردی و ترجیح آن بر پاسخگویی به نیازهای اعضای خانواده و احساسات دگرخواهانه، از شعارهای اصلی جامعهی غربی در دورهی معاصر است که در افزایش طلاق نقش محوری داشته است.[3]
در این نگاه، ازدواج به عنوان یک «قرارداد» (contract) و نه «پیوند خویشاوندی» (relationship) لحاظ میشود بنابراین، همین که فرد استمرار زندگی خانوادگیاش را در تضاد با شغل، تحصیل، سرگرمی، تفریح، لذت جنسی، و هر شکلی از منافع و خواستههای فردی خود و مانعی در مقابل ترقی فردی، خودشکوفایی و خرسندی شخصی خود ببیند، پیوند زناشویی را پایان میدهد. در واقع، فردگرایی خودخواهانه و تنگنظرانه، خانواده را که میتواند با عشق، رحمت، دلسوزی و گذشت نسبت به یکدیگر و نادیده گرفتن یا کمرنگ شدن منافع فردی به محیطی آرام و خالی از نزاع تبدیل شود، به کانونی پرتنش و تعارض بر سر امور مختلف (از تعارض بر سر وظایف و نقشهای خانوادگی گرفته تا سیاست، اقتصاد، نابرابری جنسی، شغل، اوقات فراغت و...) تبدیل کند.
«بک جرن شیم» مدعی است که نبرد بین زن و مرد، سناریوی محوری دورهی ماست؛ همچنانکه رشد صنعت مشاورهی ازدواج، دادگاههای خانواده، گروههای خودیاری زناشویی و نرخ طلاق، شاهد بر این مطلب است.[4]
رواج دیدگاههای فردگرایانهی خودخواهانه در عرصه خانواده، اگرچه دارای عوامل فرهنگی و نتیجهی القای مکاتب و جریانات اجتماعی، همچون روانشناسان انسانگرا، فلسفههای تأکیدکننده بر خودشکوفایی شخصی و فمینیسم ایجاد شده است؛ اما همانگونه که گذشت، به خلاف ساخت روابط مدرن که احساسات دگرخواهانه را تسهیل نمیکند، ساخت روابط سنتی به گونهای است که به خودی خود، منافع فردی در آن کمرنگ و احساسات دگرخواهانه، تقویت شده و رونق میگیرد؛ بنابراین در ساخت روابط سنتی به رغم مواجههی افراد با مکاتب و جریانات القاکنندهی فردگرایی خود خواهانه، زمینهی کمتری برای پذیرش آن وجود دارد و به آسانی چنان تغییری ارزشی رخ نمیدهد؛ در حالی که در ساخت روابط مدرن زمینهی مناسبتری برای نگرش مذکور، و به تبع آن تعارضات زوجین و طلاق وجود دارد.
کاهش بیشتر احساسات دگرخواهانه و به تبع آن تعارضات خانوادگی و طلاق در شهرهای بزرگ جامعهی خودمان(مانند تهران که ساخت روابط مدرن غلبه بیشتری دارد) در مقایسه با روستاها و شهرهای سنتیتر(مانند چهارمحال و بختیاری و یزد که ساخت روابط سنتی در آن غالب است) شاهدی برای ادعای فوق است.
ه- برآورده نشدن انتظارات: در نظام خانواده، هر یک از زوجین دارای نقشهایی هستند و وظایفی را به عهده دارند که انتظاراتی از آنها به وجود میآورد؛ نقشها، وظایف و انتظاراتی مانند تأمین مخارج خانواده توسط مرد، انجام کارهای خانگی(مراقبت از کودکان، آماده ساختن غذا، نظافت و...) به طور عمده به وسیله زن، تأمین نیازهای عاطفی و جنسی یکدیگر، وفاداری و عدم خیانت به یکدیگر، عدم ارتکاب جرم، برآورده ساختن انتظارات، تعهدات و وعدههای شخصی یکدیگر(مانند تعهد خرید فلان کالا، رفتن به مسافرتی خاص و انتظار سطحی از زندگی یا اخلاق و رفتار اجتماعی و خانوادگی خاص).
تخلف از نقشها، وظایف و انتظارات مذکور، میتواند تعارض زوجین، کاهش علاقه، ناسازگاری و طلاق را به همراه داشته باشد، به عنوان نمونه«اعتیاد»، هم به سبب اینکه عملی است نادرست و برخلاف انتظار افراد و هم از این حیث که ناتوانی فرد در برآورده ساختن سایر انتظارات (مانند تأمین مخارج خانواده، تأمین عاطفی، و...) را موجب میشود، یکی از عوامل قابل توجه طلاق در جامعهی ماست؛ همانگونه که تعدد زوجات چون خلاف تعهد ارتکازی یا صریح و قانونی زوج است، درصدی از طلاقهای جامعه را تشکیل میدهد.[5]
ساخت روابط سنتی به سبب برخورداری از نظارت اجتماعی غیررسمی و فشارهای اجتماعی شدید، امکان انحراف زوجین از نقشها و وظایفشان را تاحد زیادی کاهش میدهد و همینکه آنها خواستند عملی خلاف نقشها، وظایف و انتظاراتشان از یکدیگر انجام دهند، خود را در معرض چشمهای ناظر بسیار و مواجهه با انواع سؤالات، عتابها، شایعات، بیآبروییها و... میبینند و فشارهای اجتماعی فراوانی را بر خود احساس میکنند و به طور معمول جرئت چنان خلافهایی را در خود نمییابند؛ در نتیجه در ساخت روابط سنتی تخلف از نقشها، وظایف و انتظارات زمینهی کمتری دارد و طلاق ناشی از آن کمتر رخ میدهد.
در مقابل، ساخت روابط مدرن به سبب نبود نظارتهای غیررسمی قوی، امکان بیشتری را در درون خود برای تخلفات مذکور وطلاق ناشی از آن در بردارد.
و- ارزشهای متزلزلکنندهی خانواده: همانگونه که گذشت، تغییرات ارزشی و هنجاری، مانند از بین رفتن زشتی طلاق، تنزل ازدواج از پیوندی مقدس به تعهد شخصی، اهمیت یافتن عشق رمانتیک، و... از جمله عوامل فرهنگی است که بنیان خانواده را متزلزل کرده و طلاق را در دورهی معاصر افزایش داده است.
وقوع چنین تغییرات ارزشی و هنجاری در غرب، هرچند از عوامل فرهنگی (که قبلاً بدان اشاره شد) ناشی شده، اما نقش تغییرات ساختاری را که به تدریج پس از صنعتی شدن ایجاد شد، نمیتوان انکار کرد؛ زیرا همچنان که توضیح داده شد، در ساخت روابط مدرن به سبب فقدان نظارتهای غیررسمی قوی و ناهمسانی گروهها و محیطهای مختلف ارتباط از حیث فرهنگی، ارزشها و هنجارهای اجتماعی آسانتر تغییرمیکند؛ در نتیجه طلاق ناشی از تغییرات ارزشی و هنجاری، در چنین ساختی از روابط، رواج بیشتری مییابد؛ در حالی که در ساخت روابط سنتی به سبب نظارت اجتماعی غیررسمی در سطح بالا همسانی بالای گروهها و محیطهای مختلف ارتباط از حیث فرهنگی، تغییرات ارزشی و هنجاری به آسانی ایجاد نمیشود و طلاق ناشی از آن تسهیل نمیگردد.
ز- دخالتهای نابهجا: دخالتهای نادرست دیگران، دلسوزیهای بیمورد، تصمیمگیری به جای زوجین، توصیهها و راهنماییهای غلط و همراه با سخنچینی، غیبت، بدگویی و سوءظن، میتواند بیاعتمادی، ناخشنودی، بهانهگیری و مشاجره میان زن و شوهر را افزایش دهد و مسایل جزیی را که به راحتی از طریق خود آنها میتواند حل شود، به مسئلهای بزرگ و گرهای کور تبدیل نماید و در صورت استمرار چنین وضعیتی، شکاف عاطفی به وجود میآید که به طلاق منجر میشود. بر خلاف ساخت روابط مدرن که به سبب نبود تعلقات عاطفی زیاد و ارتباطات نزدیک و در جنبههای متعدد، امکان چندانی برای دخالت دیگران وجود ندارد و انگیزهای هم برای آن نیست. در ساخت روابط سنتی به سبب وجود روابط متقابل نزدیک، چند جانبه و مستمر و نیز وابستگیهای عاطفی شدید، هم امکان چنین دخالتهایی در حد زیاد وجود دارد و هم انگیزهی دخالت قوی است. از این حیث ساخت روابط سنتی زمینهی زیادی را برای طلاق ناشی از دخالتهای نابهجای دیگران دربردارد.
در مجموع روشن شد که ساخت روابط مدرن با داشتن زمینههای زیادی برای طلاق، آن را تسهیل میکند؛ در حالی که ساخت روابط سنتی، با محدود ساختن عوامل طلاق و افزایش زمینههای استحکام خانواده، مانع از رواج طلاق میشود؛ در عین حال، ساخت روابط سنتی از حیث تسهیل آن برای دخالتهای نابهجای خانوادگی، میتواند زمینهساز طلاق گردد. بازسازی ساخت روابط سنتی بر اساس آموزههای دینی (مانند تأکید اسلام به دوری از تجسس، سوءظن، غیبت، عیبجویی، سخنچینی، دروغ، افترا، خیانت، نزاع، دشمنی، بدزبانی، توهین و توصیه به ایجاد اصلاح وآشتی میان مردم و خانوادهها) تا اندازهی زیادی میتواند دخالتهای نابهجای دیگران و آثار ناگوار آن را محدود کند.
3- ساخت روابط سنتی و امکان بازسازی آن بر اساس دین:
ساخت روابط سنتی با توجه به زمینههای مناسب آن برای استحکام خانواده و کاهش طلاق، ساختی است مطلوب که جلوگیری از تضعیف بیشتر آن و تلاش برای بازسازی و توسعهاش در دورهی کنونی، ضروری به نظر میرسد؛ البته این هرگز به معنای بازگشت به جامعهای سنتی و فاقد پیشرفت و توسعههای به دست آمده در دورهی معاصر نیست؛ زیرا که چنین امری نه شدنی است و نه مطلوب؛ بلکه مقصود توسعه و بازسازی «ساختار روابطی» است که در جوامع سنتی غلبه داشته و در دوره کنونی در حال تضعیف فزاینده است.
بازسازی و توسعهی چنین ساختی از روابط، هرچند به سبب دگرگونیهای ایجاد شده در عرصههای فنآوری ارتباطات، رسانههای جمعی، حمل و نقل، شهرنشینی، اشتغال و... با محدودیتها و موانع فراوانی روبهروست؛ اما زمینههایی در جامعه و فرهنگ ما وجود دارد که میتواند ساختاری تا اندازهای نزدیک به ساخت روابط سنتی را بازسازی کرده و توسعه دهد. از جمله این ظرفیتها، دیدگاهها و توصیههایی است که اسلام راجع به احساسات دگرخواهانه، احسان و همیاری متقابل و احساس مسئولیت مؤمنان نسبت به یکدیگر بیان کرده است. در اسلام بر ارتباط متقابل مؤمنان با یکدیگر، تعاون و همکاری، صلهی رحم، احسان و خیررسانی نسبت به پدر و مادر، نزدیکان، همسایگان، ملاطفت، صمیمیت، آشتی و اصلاح میان آنان، تأکید شده است.[6] اسلام بر احساس مسؤلیت مؤمنان نسبت به یکدیگر، نظارت و پیگیری و تشویق هم به نیکی و دور ساختن یکدیگر از زشتی، توصیه یکدیگر به حق و درستی، و سفارش متقابل به صبر در مسیر حق و درست، به طور جدی توصیه کرده است و مؤمنان چنان نزدیک و در هم تنیده فرض شدهاند که آنها را «برادر» یکدیگر معرفی میکند.[7] همچنین اسلام از نزاع و دشمنی بین مؤمنان، تجسس، سوءظن، عیبجویی، تمسخر، بدزبانی، توهین، افترا، خیانت، و هرگونه کار ناپسندی که دوستی و همدلی مؤمنان و روابط نزدیک و درهم تنیدهی آنان را تهدید میکند، به شدت نهی کرده است.[8]
براساس این توصیهها و دیدگاههای حیاتبخش، بازسازی روابط سنتی که شالوده آن را ارتباطات متقابل نزدیک، همه جانبه و خیرخواهانه تشکیل میدهد هم امری است مطلوب، و امکانپذیر؛ درعین حال یافتن راههای عملی آن در دورهی کنونی به مطالعات و تحقیقات جدی اندیشمندان و محققان اجتماعی نیاز دارد.
پی نوشت:
1- به عنوان نمونه، در بسیاری از کشورهای غربی، نرخ طلاق حداقل40 طلاق به100 ازدواج است.
(united Nations/ The worlds women/ New york/ 2000/ p28
در ایران نیز طلاق طی سالهای 1375تا 1379، 35 درصد افزایش داشته است(حسین بستان، اسلام و جامعهشناسی خانواده/ قم- پژوهشکده حوزه ودانشگاه/1383/ ص 238 / نقل از امیر خسروی/ 1380؛ 39-40)
2- A)steven Mintz and Susan Kellogg(1988)/"Coming apart: Radical Departures Since 1960" in Edwards and Demo(ed.) Marriage and family in transition/ Boston and London: Allyn and Bacon./ pp107-112
B) Mike o Donnel/ Sociology/ London: Nelson/1997/pp67-98
3- A)Peter, Hamilton,"Talcott Pasns"/ Routlodge/ 1983/102-103
B) Lan, Craib/"Modern Social Theory/ New york/ 1992/45
4- Graham Allan and Graham Crow/ Families, Housholds, and Society/NewyorkPalgrave/2001/p126
5- Ibid/ p128
6- A)Ibid/ p127
B) Mintz and Kellogg/ p109
7- Giddens/ Sociology/ Oxford: polity/ 2001/p178
8- زهرا محمدی، بررسی آسیبهای اجتماعی زنان در دهه(1380-1370) تهران، شورای فرهنگی اجتماعی زنان، 1382/ ص 112 نقل از دکتر سلطانی، روزنامه صدای عدالت، 10/4/82
9- آل عمران/ 200، مائده/2، نساء/1، بقره/ 83، نساء/36، فتح/29، انفال/1
10- توبه/ 71، عصر/ 3، حجرات/10
11- انفال/ 46، حجرات/ 12-10، نور/17- 4، انفال/