آیا خانواده ایرانی در بحران است؟
آرشیو
چکیده
در فرهنگ و قانون ما مانند بسیاری از فرهنگها و کشورهای دیگر دائماً بر اهمیت و جایگاه والای خانواده تأکید میشود؛ اما عملاً برای تقویت و کارآمدی نهاد خانواده اقدامی صورت نمیگیرد. در اوایل دولت جدید و با توجه به تأکید دولت بر اهمیت خانواده، مقرر شد در بودجه سال 85 توجه ویژهای به مسئله خانواده شود. در مرکز پژوهشهای مجلس مقرر گردید ردیفهایی در بودجه که به مسئله خانواده اختصاص دارد، مشخص شود تا بتوان نسبت به تقویت مالی نهاد خانواده در بودجه اقدامی کرد. نتیجه تا حدی تعجببرانگیز بود.در این مقاله نگاهی به مسائلی که خانوده های ایرانی با آن ها دست وپنجه نرم می کنند می اندازیم.متن
«آسیبشناسی خانواده» درگفت و گو با دکتر صدیق سروستانی ?در فرهنگ و قانون ما مانند بسیاری از فرهنگها و کشورهای دیگر دائماً بر اهمیت و جایگاه والای خانواده تأکید میشود؛ اما عملاً برای تقویت و کارآمدی نهاد خانواده اقدامی صورت نمیگیرد. در اوایل دولت جدید و با توجه به تأکید دولت بر اهمیت خانواده، مقرر شد در بودجه سال 85 توجه ویژهای به مسئله خانواده شود. در مرکز پژوهشهای مجلس مقرر گردید ردیفهایی در بودجه که به مسئله خانواده اختصاص دارد، مشخص شود تا بتوان نسبت به تقویت مالی نهاد خانواده در بودجه اقدامی کرد. نتیجه تا حدی تعجببرانگیز بود. با وجود تأکید برنامه سوم و چهارم، هیچ برنامه مشخصی برای تحکیم خانواده وجود ندارد. عموماً مسئله زنان با بحث خانواده خلط میشود به نظرمیرسد در بحث خانواده باید دیدگاه جامعهشناختی در مقایسه با دیدگاه روانشناسی، اولویت یابد. اگرچه علوم اجتماعی متصدی بحث خانواده است و چهره شاخص آن جامعه شناسی است اما عملاً وقتی از خانواده سخن به میان میآید، مباحث روانشاختی، روابط زوجین و حقوق زوجین و... بیشتر مطرح میشود. در اکثر همایشهایی که در این چند سال در رابطه با خانواده برگزار شده، توصیههای روانشناختی- تربیتی، برای اصلاح روابط زوجین در دستور کار بوده ولی اینکه چه ساختارهایی باعث تضعیف نهاد خانواده و چه ساختارهایی باعث تقویت نهاد خانواده میشود، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به نکات یاد شده درابتدای بحث وضعیت خانواده را در کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا خانواده ایرانی در وضعیت بحرانی است یا خیر؟ • شواهد، مطالعات و تحقیقات، حاکی از آن است که خانواده هنوز وجود دارد. از جمله این تحقیقات، میتوان به تحقیقات ملی وزارت ارشاد و تحقیقات محلی مختلف اشاره کرد که حکایت از این دارد که مهمترین گروه مرجع جوانان، خانواده است. این نتیجه مثبت است؛ اما نتایج منفی نشاندهنده این است که این بار مثبت در حال کاهش است. آنچه باعث نگرانی شده، میزان اندک کاهش ماهیانه و سالیانه آن نیست بلکه شدت آن است که باعث نگرانی است. و همچنین جایگزینهای نامتناسبی که به جای خانواده به عنوان گروه مرجع و مرکز جامعهپذیری و مرکز اعتماد و اتکای شخصی وجود دارد و اتفاقاً شاید بد نباشد که مباحث روانشناسی هم در این موضوع ورود پیدا کند؛ زیرا شکلگیری شخصیت طبق همه تئوریهای روانشناختی، در خانواده انجام میشود و در جامعهشناسی هم همین اعتقاد وجود دارد. در مراحل بعد، نهادهای دیگر مکمل آن هستند اما مرکز اصلی، خانواده است. دغدغه و نگرانی اصلی، کاستن از مسئولیتها و دخالتهای مستقیم خانواده در جامعهپذیری و نقش رو به کاهش خانواده به عنوان مرجع جوانان است و این دغدغه درستی است. یکی از نگرانیهای بزرگ، افزایش طلاق در خانوادههای مراحل مختلف ازدواج است؛ اعم از خانوادههایی با عمرهای مختلف یک ساله، دو ساله، سهساله و... و خانوادههایی با تعداد فرزندان متفاوت و یا خانوادههایی که اصلاً فرزند ندارند. مؤلفه دیگر، نوع بازتاب پاسخهایی است که از افراد دستگیر شده توسط نیروی انتظامی و دادگاهها به دست آمده و مؤلفه دیگر نظر سنجیهای انجام گرفته توسط افراد مختلف در سطح جامعه بهویژه دختران جوان است که نشان میدهد بین فرزندان و خانواده به عنوان اتکا فرزندان، فاصله ایجاد شده است. البته شاید هنوز تبدیل به یک مسئله اجتماعی نشده باشد و تا بحران نیز هنوز خیلی فاصله داریم. من با تبلیغات و غوغاهای مطبوعاتی که نشاندهنده بحران نسلی، شکاف نسلی، انقطاع نسلی، بحران جوان و ... مخالفم. شواهد تحقیقاتی هم نشاندهنده این موضوع نیست که ما به بحران رسیده باشیم. تا بحران خیلی فاصله داریم؛ اما یک مجموعه عواملی وجود دارد که بعضیها از دامن زدن به این نگرانیها سوء استفاده میکنند. ? اشاره کردید که تغییرات پرسرعتی در الگوی خانواده ایرانی وجود دارد که بعضاً نگرانکننده است چه شواهدی بر سرعت این تغییرات وجود دارد؟ ? البته این نکته وجود دارد که سرعت تغییر در گروهها و خانوادههای مختلف تفاوت دارد. مثلاً در روستاها، شهرها، خانوادههای فقیر و... اگر در بعضی از خانوادههای فقیر با کاهش مرجعیت خانواده روبرو هستیم اما در برخی خانوادهها مسئله مرجعیت خانواده رو به افزایش و وابستگی از جنس تعلق، بیشتر است. بنابراین باید مراقب بود. کنترل لازم است باید مرتب در حال رصد کردن و کنترل خانواده باشیم. اما در عین حال همه تغییرات هم منفی نیست، بعضی از آنها تغییرات مثبت و خوبی است؛ مثلاً بحثی که در مورد شکاف نسلی وجود دارد، همیشه هم منفی نیست. اتفاقاً تفاوت نسلی، نبودنش، منفی است. اگر به معتقدات عمل میکنیم، در سفارش معصوم داریم که فرزندانتان را به روز تربیت کنید و سفارش شده که اگر دو روز شخصی مثل هم باشد، او مغبون است و این مسئله، شامل دو نسل هم میشود یعنی اگر من هم مثل پدرم باشم مغبونم و باید یک پله از او بالاتر باشم. ?در بحث شکاف نسلی نگرانی بر یک سری اصول و ارزشهای کهن است که در یک نسل مورد چالش قرار میگیرد. ? بله یک سری ارزشها وجود دارند که با گذشت زمان ثابت میمانند مثل عدالت. عدالت در هر زمانی خوب است و یا ظلم قبیح است. ? شاید بهتر باشد که مثال دیگری بزنم. مثلاً این هنجار که جوانان خوب است با نظر خانوادهها ازدواج کنند؛ الآن جوانان امروز، این را نمیپذیرند و نمیتوان گفت که این رفتار نوجوانان با استناد به کلام معصوم که شما بیان فرمودید، قابل توجیه است. ? جوان امروز به مدل و اقتضاء زمان خودش تصمیم میگیرد و ازدواج میکند و این خوب است. جوان امروز با هویت انسانی و تعلقاتش به یک فرهنگ دینی، ملی و غربی به جهان مینگرد با این وضعیت تصمیم میگیرد و با ارزشهای این زمان زندگی میکند و لزومی ندارد که ما در این تصمیمگیریها دخالت کنیم. اکنون در جامعهای زندگی میکنیم که مرکز تربیت و جامعهپذیری، علاوه بر خانواده به لحاظ ارزشی، صدا و سیما هم هست. من مقایسهای که بین صدا سیمای جمهوری اسلامی و بین کشورهای دیگر انجام دادهام، به نظر میآید که از لحاظ اخلاقی صدا و سیمای ما پاکترین صدا و سیما است. مدرسه و کتابهای درسی ما هم با ضریب کمی از خطا، اینگونه هستند. بنابراین لزومی ندارد که فرزندی که در این فضا رشد میکند از من تبعیت کند. این بدین معنا نیست که شکاف نسلی ایجاد شده است، بلکه بهتر است بگوییم تفاوت نسلی وجود دارد؛ زیرا فرزند من سیستم دیگری غیر از سیستم مرا قبول دارد که در طول سیستم من نیست؛ بلکه در عرض آن است. ولی من سیستم او را قبول دارم، و این تفاوت نسلی مقبول است. حال برگردیم به خانواده، عین همین در خانوده اتفاق افتاده است و در واقع ما معتقد به فروپاشی خانواده نیستیم؛ چون کسی سندی دال بر این مطلب ارائه نکرده و کسی هم ادعا ندارد که خانواده، از200سال پیش تا حالا بکر و دست نخورده باقی مانده است. ما جامعهشناسان معتقدیم که در کشورهای جهان سوم مثل ما، خانواده شکلی پدر سالار، مردسری و شوهرسری داشته، اندک اندک و به مصلحت زمان و مکان، به مصلحت بازار و با ظهور بیشتر زنان در جامعه، بعضی از این نقشها تغییر کرده یا جابجا شدهاند؛ اما هیچکدام به طور کامل از بین نرفتهاند یعنی من و شما هنوز به پدر و مادرمان احترام میگذاریم، احترامی که همراه با ترس و تبعیت است. البته یک بحث طبقاتی در خانواده، وجود دارد که ما باید بدانیم آیا این دغدغهها از جنس قشربندی اجتماعی و اقتصادی است یا از جنس جغرافیایی، قومیت و مذهب یا جمعیت است؟ مؤلفههای ذکر شده، حکم واحدی ندارند و نمیتوان یک حکم سراسری برای همه مناطق صادر کرد. ?گاهی اوقات جمعیت قابل توجهی در یک شهر و یا یک جامعه به این نتیجه میرسند که مثلاً یک هنجار اجتماعی در حال تغییر است، وقتی این نگرانی به یک جامعهشناس عرضه میشود،سئوال میشودآیا شما پیمایشی دارید که این مطلب را ادعا میکنید؟ فکر نمیکنید این یک نوع پاسدادن مسائل اجتماعی است؟ آیا شما برای این فهم نسبی ارزشی قایل نیستید؟ فهم عمومی (Common sense) در جایگاه خود، میتواند مبنای بعضی از تصمیمگیریها هم قرار گیرد یا میتواند یک راهبرد بدهد؛ اما هیچ وقت جایsience (علمی) را نمیگیرد. استادان دانشگاه وظیفه دارند که فهم عمومی را تبدیل به دانش کنند. بحث اینجاست که آیا این فهم عمومی بر اساس یک مبانیای شکل میگیرد؟یا اینکه هر روز فهم عمومی در حال شکلگیری است. در صورت اول، این مبانی چیست؟ مثلاً میبینیم در یک موضوع واحد، نیروی انتظامی، اداره بهداشت، گمرک مهرآباد و ... یک گزارش میدهند و آرام آرام این نتیجه حاصل میشود که یک خبری هست؛ اما اینها با هم همسانی ندارند، دقیق نیستند، ممکن است به دلایل مختلف اشتباه شده باشد؛ اما یک پیام را میرساند و آن اینکه ما باید شروع به تولید یا انشا در تأیید یا رد یک سند کنیم. ما در روش تحقیق میگوییم فرضیه وقتی تبدیل به تئوری میشود که بتوان به وسیله آن یک یا چند مطلب را رد یا تأیید کرد. ? قبل از خرداد سال76 یک حس نارضایتی در بین مردم بود که بعد خودش را یک جایی نشان داد. رشد طلاق نسبت به ازدواج گاهی چند برابر است یا کم شدن ارتباط خانوادهها با فامیل، ضعیف شدن خانوادهها و ... اما ما چون آمار دقیقی در این زمینهها نداریم، صورت مسئله را پاک میکنیم. شاید شما این مسئله را که اگر کسی ازدواج کند و ارتباطش با پدر و مادرش قطع شود، در خانواده بحران ایجاد میشود، را قبول نداشته باشید اما این مسایل زمینه را برای بحران در خانواده آماده میکند. ? آمار دقیقی داریم از اداره ثبت احوال که نشان میدهد از سال 1300 میزان طلاق و ازدواج در طول 30 سال بین 5/9 تا 5/10درصد در حال نوسان بوده است، اکنون نیز آخرین نرخ آن به اقتضای محل در شهرهای مختلف، 5/9 تا 10درصد، طلاق وجود دارد و این نمیتواند 4 برابر ازدواج باشد، مگر در جایی مثل تهران که 9/20درصد واقعه طلاق اتفاق میافتد. در آن قطببندیای که هست - از خانواده ثابت مانده پدر سالار تا خانواده فرو پاشیده- ما با یک جریان متحول خانوادگی، هم در تعریف، در شکل و هم در فرآیندهای درونخانگی و درون خانوادگی روبهرو هستیم. مثلاً در تعریف نقش شوهر، نقش زن، نقش کار خانگی و نقش بیرونی زن در جامعه و... با جریانهایی مواجه هستیم که لزوماً همه این جریانها منفی نیست؛ یعنی اگر ما میخواستیم خانواده را به شکل قبلی آن، بدون تغییرات کنونی، محکم نگه داریم و تحولی در آن صورت ندهیم، اکنون چند نماینده زن در مجلس نداشتیم و معاون رئیس جمهور نمیتوانست زن باشد و با چند مرد در یک اتاق در بسته جلسه داشته باشد. اینها تغییرات مفیدی است که صورت گرفته و ما هم پذیرفتهایم و از آن ذهنیتی که فقط مرد تصمیم گیرنده باشد، جدا شدهایم؛ زیرا دیده شده که گاهی مادر یا خواهرمان بهتر تصمیم میگیرند. این تحولات در تعداد فرزندان هر خانواده هم صورت گرفته است و این تحولات خوب است. ?آیا تحولاتی در اجتماع اتفاق افتاده است که مثلاً ما به فرزند کم؛ مثلاً 2 فرزند، در مقایسه با پدران و پدر بزرگهایمان اکتفا میکنیم؟ یا اینکه ما به یک انتخاب دست زدهایم؟ • هر دو. یعنی هم ساختار و هم فکر انسانها تغییر کرده است. اینها تحولاتی است که در جایگاه نقش زن و مرد در خانواده تغییراتی را بوجود آورده است و مثلاً باعث شده زنان نیز به دلیل تنگناهای ساختاری و به دلایل تقاضای جامعه به خارج از خانه بروند و مشاغل مختلف را بپذیرند. اینها تحولات مثبتی است که اتفاق افتاده است. این تفاوتهای نسل کنونی با نسل گذشته، تحولات مثبتی است که در جریان است. اما در مورد قشر تحصیل نکرده، که با کارگری امرار معاش کرده و در حاشیه شهر زندگی میکند اینچنین نیست مثلاً خانوادهای 8 نفره که هر کدام مشکل خاص خود را دارند. در این صورت است که قشربندی، اجازه خیلی چیزها را به افراد نمیدهد، آن وقت است که با یک خانواده متلاشی روبهرو میشویم و دیگر تفاهم و پذیرش تغییرات وجود ندارد. اما آیا این در جامعه عمومیت دارد؟ پاسخ منفی است؛ اما در آینده با چنین وضعیتی روبهرو خواهیم شد. بویژه اگر در بحث اقتصاد و جامعهپذیری، محور هماهنگی از خانواده حذف شود، دچار مشکل میشویم. ?به عبارت بهتر شما تغییرات خانواده را متأثر از تحولات اجتماعی میدانید و در تغییرات اجتماعی هم عامل اقتصادی را - نه به تنهایی- مهم میشمارید؟ اکنون بفرمایید آیا تغییرات را در فرض شرایط اقتصادی مناسب، که با فرهنگ هم هماهنگ باشد، رو به بهبود میبینید؟ آیا همه آنچه که در بحث تغییرات خانواده، در حال وقوع است مثبت است یا منفی؟ • اگر میانگین بخواهید، بستگی دارد به آنکه کدام یک از دادههای ما صحت داشته باشند. اگرخط فقر، زیر 30 درصد باشد، شما باید نگران 30 درصد جامعه باشید. اما اگر خط فقط زیر 70 درصد باشد باید نگران 70 درصد بود. آنچه باید روی آن تأکید کنیم مسایل اجتماعی است و این بدان معنا نیست که در خانوادهها مشکلی وجود ندارد. مثلاً نازایی یکی از مشکلات برخی خانوادههاست اما الآن این مشکل اصلی ما نیست. مسایل استثنایی، دغدغه اصلی نیست باید مسایل عمومی و اجتماعی و فرهنگی مدنظر قرار گیرد؛ در غیر اینصورت همین مشکلات، بعد از چند سال بزرگ شده و بحران ایجاد میکنند. ?دغدغهای که اکنون در امریکا وجود دارد خانوادهگرایی است که بحث نومحافظهکاران است که رویکرد جدیدی است در برابر دموکراتها که خانوادهگرا نیستند. وقتی ما دغدغههای آنها را در بحث خانواده دنبال میکنیم، حرف اساسی این است که در بحث تحلیلهای اجتماعی به عنصر آگاهی در تحلیل پدیدههای اجتماعی تا چه حد میتوان توجه کرد؟ گاهی پیشنهاد میشود که برای اینکه وضعیت حجاب را در کشور بهبود بدهیم، باید عقلانیت را گسترش بدهیم. اما به نظر میرسد راه این نیست که عقلانیت را بالا ببریم. مگر عقلانیت در زندگی چقدر تعیین کننده است؟ مگر انسان از صبح تا شب چقدر عقلانی عمل میکند؟ و آیا ساختارها هستند که فرد را جلو میبرند یا عقلانیت فردی؟ نومحافظهکاران هم حرفشان این است که وقتی ساختاری مثل تأمین اجتماعی مطرح شد، مثلاً بیمه طلاق برای زنان قرار داده شد، در این صورت درصد طلاق بالا میرود، پس نمیتوان گفت بینش آنها بالا رفته و عقلانیت بیشتری دارند! آیا فکر نمیکنید که بعضی از ساختارها برخی جوها را بر خانواده تحمیل میکنند؟ ? بله ساختار که شکل بگیرد، کارش تحمیل است. دورکهیم میگوید:« نیروی اجتماعی وقتی تشکیل شود، تحمیلی و بیرونی است.» هیچ کدام از ما برای خودمان اسم کوچک انتخاب نکردهایم؛ بلکه تحمیلی و بیرونی است. حتی دین ما تا یک حدی هم همین طور است. منتها این ساختار، شکل دو طرفه دارد؛ یعنی شما از خوف اینکه شاید زنان از تأمین اجتماعی برای مطلقگی استفاده کنند و درجه طلاق بالاتر رود، نمیتوانید این امکان را از زنان مطلقهای که حقوق انسانی و شهروندی دارند، بگیرید! البته امکان دارد که میزان طلاق بالا هم برود. البته من منکر تأثیرات منفی نیستم. اما همیشه هم عقلانیت، لزوماً مثبت نیست. ?در جامعه کنونی ایران، به تبع مدرنیته و تعامل با جهان، اتفاقاتی در حال روی دادن است که لزوماً نه مثبت و نه منفی است؛ اما بر خانواده تأثیر میگذارد و ما در برابر دو رویکرد قرار داریم: 1- غفلت از این ساختارها. 2- پذیرفتن این ساختارها و مثبت قلمداد کردن آنها؛ مثلاً وقتی ارزشهای جامعه روی مدرک تأکید کند، ناخودآگاه سن ازدواج بالا میرود. در این حالت نمیتوان گفت که جوانان به بلوغ سنی و فکری رسیدهاند، پس دیگر در سن پایین ازدواج نمیکنند. این در حالیاست که دانشجوی سال اول دانشگاه، خواهان ازدواج است. در اینجا ساختار، اجازه ازدواج به جوان را نمیدهد نه عقلانیت. اکنون اگر بخواهیم در بحث خانواده، تغییرات را رصد کنیم بیشترین اهمیت را باید برای چه موضوعاتی قایل شویم؟ من فکر میکنم باید ساختارها را جدیتر بگیریم! • قبل از اینکه ببینیم کجا را بیشتر زیر ذرهبین قرار دهیم، باید ببینیم چه تعریفهایی از کارکرد خانواده داریم؟ اصلاً برای چه کارکردی خانواده تشکیل میشود؟ برای ادامه نسل، برای ایجاد آرامش یا ...؟ اول باید کارکرد خانواده را تعریف کرد. کدام یک از اینها را از خانواده توقع داریم. کارکرد ازدواج باید تعریف شود و پس از آن انتظار داشته باشیم که چه نقشی از این کارکرد بر میآید. ?البته بحث این است که خانواده یک سری الزامات عقلانی دارد که گاهی به آنها ملتزم نیست، مثلاً در خانوادهها، یک فرهنگ مصرف گرایی وجود دارد که با کارکرد اقتصادی خانواده سازگار نیست، این عقلانیت نیست؛ بلکه ساختارهایی است که خانواده را تهدید میکند. مثلاً چه عقلانیتی پشت مدل آموزشی کشور ما وجود دارد که فشار زیادی بر جوان وارد میکند که تا 30 سالگی و تا وقتی درسش تمام نشده و شغل مناسبی پیدا نکرده، نباید به ازدواج بیندیشد؟ اما وقتی ساختار در جامعه این را الزام کرده و همه هم آن را پذیرفته و عمل میکنند؛ آیا میتوان این ساختارها را عقلانی دانست؟ ? به یک ملاحظاتی عقلانی است. در جامعهای که شما با یک اقتصاد بیمار طرفید که نرخ بیکاری گاهی اوقات تا 30درصد میرسد، اگر دستگاهی مثل دانشگاه آزاد که بخشی از جوانان را پوشش میدهد نبود چه اتفاقی میافتاد؟ آیا ساختار دانشگاه آزاد یک ساختار عقلانی نیست که توانسته است اشتغالزایی کند؟ کلی از استادان از این طریق نان میخورند. اما در کلیت، قضیه غیر عقلانی است و ساختار ایراد دارد چرا که بعد از آن با آمار وزارت علوم مواجه میشویم که نشان میدهد چقدر تحصیلکرده بیکار وجود دارد و بعد از آن هم با مهاجرت مغزها روبهرو میشویم. ?به نظر حضرتعالی، ساختارهای مهمی که تغییرات عمده خانواده را ایجاد میکنند، کدامند؟ • مهمترین ساختارها در جامعه کنونی، ساختار مهمی به نام گروه همالان است. مثلاً در یک جامعه جوان، اولین تغییرات را جوانان ایجاد میکنند. یعنی گروه همسالان به عنوان یک مرجع عمل میکنند. اما خود آنها از تعاملات جهانی که مهمترین آنها رسانهها، اعم از تلویزیون، رادیو، فیلم، سینما، کتاب، مجله، اینترنت، ماهواره هستند تأثیر میپذیرند. مجموعه اینها در تغییرات، نقش مؤثرتری دارند تا آموزش و پرورش. در واقع آموزش و پرورش و آموزش عالی در کشور، در این مسئله از رسانههای تصویری عقبتر است. رسانهها در خط دادن به گروههای هم سن و سال جوان نقش اول را دارند. در مرحله بعد، آنچه که اینها را عملیاتی کرده، یعنی از رسانه میگیرد و به آموزش و پرورش منتقل میکند، گروه همالان است و فرد دیگری که یکی از اعضاء گروه همالان است، از این عوامل تبعیت میکند. دومین مطلب که مهم است، وضعیت اقتصادی است. ساختار اقتصادی یعنی تناسب بین معیشت و درآمد در طبقه بالای جامعه، یک نوع تغییر رخ میدهد که معمولاً تعاملی جهانی بوده و تغییری بیرونی و وارداتی است. در طبقه بسیار پایین نیز، تغییرات جهانی هستند. یعنی طبقات پایین جامعه نیز از تغییرات جهانی، متأثر میشوند. مثلاً استاندار اردبیل در جلسهای، تعریف میکرد، در یکی از روستاهای اردبیل، که برای بازدید رفته بودیم، در یک کوچه، 7 آرایشگاه وجود داشت و این به دلیل ماهوارههایی بود که در هر خانه وجود داشت. این نشاندهنده تأثیر طبقات پایین از جهان است. اما یک طبقه میماند و آن طبقه متوسط است که نه به شدت طبقه بالا از تعاملات جهانی تأثیر میگیرند و نه به شدت طبقه پایین. طبقه متوسط با یک فاصلهای مد را میپذیرد. اما به هر حال ساختارها، خود را تحمیل میکنند. البته اشکال و آسیبی هم وجود ندارد. آسیب در جایی است که فرزندان برای استفاده از مد به والدین خود فشار میآورند. یک ساختار اقتصادی مثل شهریه دانشگاه آزاد و لباس و..، دختر دانشجو را وادار میکند که به هر کاری تن بدهد تا بتواند خرج دانشگاه را خودش درآورد. همین ساختارها در خانواده تغییر ایجاد میکنند که شما از آن به شکاف نسلی تعبیر میکنید. ممکن است مادر همین دختر، بسیار انسان سالمی باشد و همه وظایف خود را هم انجام داده باشد اما همین دختر، تحت فشار همین ساختارها، با مادرش تفاوتهای زیادی به لحاظ اخلاقی داشته باشد. ?جامعه شناسانی مثل پارسونز معتقدند که خانواده بر اساس تفکیک نقشها و کارکردها شکل میگیرد. فرض کنیم که در ایران نیستیم؛ و این مشکلاتی هم که شما برشمردید وجود ندارد؛ اما خانواده در سطح جهانی با یک بحران مواجه است یکی از شاخههای آن عدم اقدام به ازدواج است. اگر کارکردها از خانواده گرفته شده و نقشهایی که قبلاً ضامن تداوم خانواده بود، از میان رفت، یعنی یا تساوی نقشها به وجود آمد یا بی نقشی در خانواده جایگزین شد، آیا شما فکر نمیکنید خانواده در درازمدت دچار مشکلات ساختاری شود؟ • شروع مشکلات خانواده از این لحاظ با رویکردهای مارکسیستی فمینیستی است که مارکسیستها معتقدند خانواده یک نهاد استثماری است و مردان، زنان را استثمار میکنند. فمینیستها هم روی همین تأکید کردهاند. روی آوردن به عدم تشکیل خانواده و جایگزین کردن چیزهای دیگر از جمله گروهی زندگی کردن، زندگی مشترک بدون ازدواج یا شکلهای مختلف ازدواج، زاییده همان ترویج افکار فمینیستی است که با هر نوع شکل خانواده - مادری، همسری، خانهداری زن مخالفند. در جوامع غربی، این افکار رو به رشد است. فمینیستها و لزبینها و همجنسها و... بسیار فعالند. این افکار ممکن است که به جامعه ما هم رسوخ پیدا کند. ? فمینیست ها که این حرف ها را میزنند، حرفشان خریدار دارد. یک ساختاری است که آنها را به این حرفها میکشاند و یک ساختاری هم پذیرش حرف آنها را عملیاتی میکند. ساختار اقتصادی باعث شده که حقوق زن در طول سالیان متمادی نادیده گرفته شود و زنها برای پذیرش افکار فمینیستی توجیه داشته باشند و ستمگری نظام مردسالاری برای همه ملموس باشد. بنابراین یک نابرابری اینجا وجود دارد که بر اساس عرف، قانون شده که حقوق زن طبق یک قراردادی که با او میبندند، سالانه کمتر باشد. این توجیه خوبی است برای پذیرش افکار فمینیستی که میگوید زن نیز باید مطابق مرد حقوق بگیرد. بنابراین همین ساختارها باعث میشود که زنان جذب گروههای فمینیستی شوند. این ساختار اقتصادی و ستمی که در موقعیتهای مختلف بر زنان میشود باعث شده که حرف فمینیستها خریدار پیدا کند. از آنجا که همه خواهان عدالت هستند و فمینیستها هم به ظاهر، شعارهای ضد ظلم میدهند، پس حرفشان خریدار دارد. با وجودی که افکار مارکس، افکاری الحادی بود اما به این دلیل که از ستم و ظلم و عدالت سخن میگفت، توانست جهانی را متحول کند. ? با توجه به نکاتی که مطرح فرمودید میتوان این نتیجه را گرفت که شما تغییرات با شتاب در مورد خانواده را قبول دارید؛ اما وضعیت را آنطور که دیگران تصور میکنند، نگران کننده نمیدانید؟ • بله. در روزهای کنکور شما ببینید که خیابانها چه خبر میشود! از جمعیت پدر و مادرهایی که نگران بچههایشان هستند. نه تنها برای مقطع لیسانس که حتی در مقطع فوق لیسانس هم، خانوادهها، فرزندانشان را رها نمیکنند. پس من دلیل دارم که میگویم ما به بحران نرسیدهایم. در آینده نیز اگر رصد فرهنگی کنیم، میتوانیم موفق شویم؛ اما اگر رها کنیم، لغزش، بسیار سریع خواهد بود اما اگر بخواهیم صعود کنیم، نیازمند برنامهریزی و وسایل لازم هستیم. صعود، نیازمند ابزار است ولی سقوط ابزاری نمیخواهد؛ اگر مراقب باشیم و رصد فرهنگی کنیم چند اتفاق میافتد: 1- اینکه رصد فرهنگی کنیم و این فکر را بکنیم که تنها حرف درست و تنها عرف درست وتنها سبک زندگی سالم متعلق به ماست، محکوم به شکستیم؛ زیرا ما تنها راه درست را نرفتهایم. 2- احتمال دارد که ما رصد فرهنگی بکنیم و در این رصد فرهنگی بخواهیم یک چیز نو بسازیم مثل حجاب و چادر ملی که این نیز چند حالت دارد که یا مطابق سلیقه میانگین مردم است، با در نظر گرفتن تحولات جهانی و با در نظر گرفتن انتظارات جوانان و مد و سلیقه آنان، که خوب است اما اگر منهای رصد فرهنگی انجام شود به جایی نخواهد رسید. راه دیگر آن است که رصد فرهنگی کنیم و به این نتیجه برسیم که بعضی مجلات زنانه رسیدهاند که زن باید کار بیرون داشته باشد، همسر نباشد، و این شعار که کار خانه کسرشان زن است، زن بی کار مثل انگل میماند و... که در این صورت قطعاً به جایی نخواهیم رسید. تنها راهی که به نظر من میرسد، این است که ما در ضمن داشتن دغدغههای غیر خوفناک که مانع از حرکت شود در عین عدم انفعال، در عین اینکه مطمئن هستیم که هنوز خانواده محکم است و بنیاد فرهنگی و اعتقادی دینی و ملی استواری دارد. من با این نظر که بحران هویت داریم نیز مخالف هستم، چون هنوز هویت داریم. رصد فرهنگی لازم است ولی طوری نباشد که بگوییم درها را ببندید و از خارج هیچ چیز نیاید. من میگویم ما اگر ادعای هوشمندی بالاتر از میانگین در مملکت داریم، ادعای برقراری عدالت اسلامی و حکومت اسلامی را داریم، پس ترس، ناامیدی، وادادن به تبلیغات مختلف، در آستانه فروپاشی بودن و اینکه گول مطبوعات مسئلهدار را بخوریم، اینها غلط است در عین اینکه معتقدم دغدغه داشتن نابجا نیست. در بین جامعهشناسان، دورکهیم میگوید: «جامعه نرمال مرکب است از کثیری از همنوایان و قلیلی از کجروها.» به نظر من این حرف معقولی است؛ زیرا ما نباید انتظار داشته باشیم که هیچ کس تخلف نکند. در زمان انبیای الهی هم مگر این محقق شده بود؟ در زمان پیغمبر هم زنا، فحشا و کجروی وجود داشته است. اگر دین را قبول کنیم و با فضای جامعه زمان پیامبر هم آشنا باشیم باید خواهان جامعه نرمال باشیم نه جامعه ایده آل. زیرا جامعه ایدهآل تنها با ظهور امام زمام محقق خواهد شد.