مقالات
حوزه های تخصصی:
اهمیت تعامل و اقبال اجتماعی نسبت به کالبد معماری و فضای شهری در دوره های قبل و بخصوص در دوران معاصر به یکی از مهم ترین ارکان برنامه ریزی شهرسازی و برنامه دهی طراحی معماری تبدیل گشته است. دراین بین مسئله چندوجهی و بسیط بودن مفهوم سرمایه و نظریه اجتماعی برآمده از آن، باعث انتقال پیچیدگی ادراک و برنامه ریزی مؤثر برای تحقق آن در معماری و شهرسازی نیز گشته است. براین اساس، پژوهش حاضر، به دنبال پاسخ به این سؤال است که چگونه می توان بین وجوه مختلف سرمایه اجتماعی، نظریه بین رشته ای را مطرح کرد که هدف بهره گیری از آن در فرایند طراحیِ معماری و شهرسازی به شیوه ای ساختارمند، محقق گردد. کاربرد مهم چنین پژوهشی در دستیابی به الگویی است که در هم افزایی بین رشته ای، منجر به شکل گیری سرمایه کالبدی می گردد. روش انجام پژوهش، کیفی با رویکرد بنیادین و بین رشته ای است که به شیوه تحلیل توصیفی و تفسیری انجام شده است. همچنین مطالعه تطبیقی در حوزه مطالعات اجتماعی در معماری و شهرسازی انجام گرفته است. دستاورد نوآورانه این تحقیق، علاوه بر دستیابی به الگویی جامع برای سرمایه کالبدی، ساختاربخشی به مفاهیم ارائه شده پیرامون این مقولات، و شکل گیری ساختار مطالعات بین رشته ای در این زمینه است.
تحلیل آثار گرافیتی در ایران طی دهه های 1380 و 1390 شمسی از منظر نشانه شناسی اجتماعی
حوزه های تخصصی:
بیان مساله: گرافیتی یکی از شیوه های هنری نوین است که پیوندی تنگاتنگ با تحولات اجتماعی در جوامع معاصر یافته است. . با وجود این که بسیاری از آثار گرافیتی در ایران تا حد زیادی متاثر (و یا کپی) از نمونه های خارجی به تصویر درآمده اند، در برخی آثار شاهد آن هستیم که هنرمند با ارجاع به نشانه ها و نمادهای رایج در فرهنگ ایرانی، گونه ای نقد اجتماعی را در واکنش به تحولات جامعه ایرانی در اثر خود بازتاب داده است. لذا مساله اصلی در پژوهش پیش رو چگونگی بازتاب مسائل اجتماعی در آثار گرافیتی ایجاد شده در خیابان های ایران طی دهه های ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ شمسی می باشد.هدف: هدف اصلی در این پژوهش تحلیل برخی آثار گرافیتی در ایران دوران معاصر از منظر نشانه شناسی اجتماعی است.سوال: گرافیتی در ایران از منظر نشانه شناسی اجتماعی از چه شاخص ها و ویژگی هایی برخوردار است؟روش: روش این پژوهش از نوع کیفی می باشد و با رویکردی توصیفی تحلیلی مبتنی بر نشانه شناسی اجتماعی به انجام رسیده است. گردآوری داده ها از طریق مطالعات کتابخانه ای و جستجو در منابع اینترنتی صورت گرفته و در انتخاب نمونه ها سعی شده بیشتر به آثاری پرداخته شود که به مضامین اجتماعی در آنها توجه بیشتری نشان داده شده است.نتیجه گیری: نتایج حاصل از فرایند انجام این پژوهش نشان دهنده آن است که هنرمندان گرافیتی در ایران همچون سایر نقاط جهان به لحاظ جامعه شناختی مسائل و چالش های اجتماعی فضای زیسته خود را در آثارشان مطرح کرده و هر یک به شیوه خود به آنها واکنش نشان می دهند.
بررسی شخصیت گزینی در تصویرسازی انبیاء الهی در کتاب چاپ سنگی مثنوی الاطفال
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: چاپ سنگی از دوره قاجار (1249ق) به ایران وارد شد و متعاقباً نقش مهمی در هنر و به ویژه حوزه تصویرسازی داستانی برجای نهاد. در این بین یکی از آثار برخوردار از تصویرسازی کتاب مثنوی الاطفال است. این اثر که تلخیصی از روایت های مولوی بود، در دوره قاجار توسط مفتاح الملک تغییراتی در آن ایجاد و در 1309ق از سوی هنرمندی به نام میرزا مصطفی تصویرسازی و سپس منتشر شد (محفوظ در کتابخانه آستان قدس رضوی با شماره ثبت ۳۵۵۹۴).هدف پژوهش: مثنوی الاطفال با برخورداری از 44 تصویر ازجمله کتاب های مصور ارزشمند است که تا حد زیادی بازتابی از باورها و خواست جامعه زمانه خود را نمایش می دهد. این پژوهش بر آن است با بررسی شخصیت گزینی در تصویرسازی روایت های مربوط به انبیاء الهی و تطبیق بین متن مکتوب و تصویرسازی تولیدی، میزان تأثیر متن مکتوب و نیز باورهای جامعه که میرزا مصطفی نماینده بروز آن محسوب می شود را مورد واکاوی قرار دهد.سؤال پژوهش: وجوه اشتراک و افتراق از منظر شخصیت گزینی در تصاویر تا چه میزان است؟روش پژوهش: این پژوهش با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی نگارش یافته و جامعه موردمطالعه از میان 44 تصویرسازی مربوط به 39 داستان، صرفاً 8 تصویرسازی مربوط به 7 داستان است که مبنی بر مطالعه تحلیلی-تطبیقی در تاریخِ هنر، سرانجام یافته است.یافته ها: مبنی بر بررسی صورت پذیرفته، یافته ها حاکی از آن است که تصویرساز مثنوی الاطفال (میرزا مصطفی)، شخصیت های داستان های مربوط به انبیاء الهی را تا حدودی مطابق با ویژگی هایی مذکور در داستان های کتاب، تصویرسازی کرده است (وفاداری به متنِ اولیه). بااین حال، در قسمت هایی فراتر از شعر و با استفاده از هنجارهای حاکم بر جامعه و ذوق و ایده های شخصی تصاویری در کنار شخصیت های اصلی داستان به تصویر درآورده است (افزایش شخصیت های بصری) و گاه با کاهش بعضی از شخصیت ها یا انتخاب بخشی خاص از داستان، به تصویرسازی واقعه مذکور پرداخته است (کاهش شخصیت های بصری).
مطالعه ی تطبیقی عکاسی درباری قاجار و نقوش کاشی قاجاری از منظر وانمایی بودریار (مورد پژوهی عمارت قاجاری در استان کرمانشاه)
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: در دوران قاجار، نوعی از نقاشی با عنوان پیکرنگاری درباری با مختصات زیبایی شناسی جدید پدیدار شد که انفصالی از سنت نگارگری ایرانی را به همراه داشت. این سنت جدید، در نمایش واقعیت، متفاوت از گذشته عمل می کرد که بیشتر شبیه به واقع نمایی عکاسانه بود. هدف: پژوهش حاضر با ترسیم نمایی تاریخی از نقاشی پیکرنگاری درباری و عکاسی قاجار، تاثیر زیبایی شناسی عکاسانه را بر واقع نمایی پیکرنگاری درباری بررسی می کند و آن را بر اساس نظریه وانمایی بودریار مطالعه می نماید.سوال: مسئله اصلی پژوهش بررسی تاثیر واقع نمایی عکاسانه بر تغییر زیبایی شناسی نقاشی پیکرنگاری درباری است. روش تحقیق: برای رسیدن به پاسخ پژوهش از روش توصیفی و تحلیلی استفاده شده و شیوه ی دستیابی به اطلاعات، با استناد به منابع کتابخانه ای و براساس مطالعات نظری بوده است. نقاشی های بنای صارم الدوله به عنوان مورد پژوهشی مورد مطالعه قرار گرفتند.نتیجه گیری: با بررسی انجام گرفته میان عکاسی دوره قاجار و نقاشی های بنای صارم الدوله این نکته مشخص شد که عکاسی با ورودش به ایران در زمینه شبیه سازی و واقع نمایی بسیار مؤثر بوده است. شباهت های نقاشی های این بنا با مختصات زیبایی شناسی عکاسانه در ارائه شبیه سازی و مفاهیم، بسیار حائز اهمیت بوده و نشان دهنده آن است که هنرمندان برای رسیدن به شباهت ظاهری عکس و نقاشی بر پایه واقع گرایی تلاش کردند و تفاوت ها را به حداقل رساندند. در نهایت از منظر نظام سه گانه بودریار چنین نتیجه شد که نقاشی های پیکره نگاری درباری، به طور خاص آثار بنای صارم الدوله در مرحله آغاز مدرنیته تولید شده اند و به زعم بودریار به مرحله ی تولید، تکثیر و شبیه سازی تعلق دارند. هنرمند برای رسیدن به این شبیه سازی از تکنیک های چاپ و عکاسی کمک گرفته است و از نظر مفهومی نیز، حضور واقعیت و سوژه به طور توامان وجود داشته و در آخر به کمرنگ شدن رابطه ی واقعیت و سوژه منتج شده است.
بررسی نقوش آجرکاری در ابنیه تاریخی منطقه قومس بر اساس مطالعات تاریخی-تطبیقی و پراکندگی منطقه ای
حوزه های تخصصی:
آجر یکی از مهمترین مصالح ساختمانی در بناهای تاریخی ایران است که علاوه بر جنبه سازه ای به لحاظ تزئینی مورد توجه می باشد. اگرچه پیشینه استفاده از آجر به دوران پیش از اسلام و تمدن ایلام بازمی گردد اما استفاده از آجر به صورت تزیینی عمدتاً مربوط به دوره اسلامی و از قرن سوم هجری به بعد است. منطقه قومس (استان کنونی سمنان) یکی از مناطق پیشگام در هنر آجرکاری بوده است که می توان به آثار شاخص بکار رفته در بناهایی همچون مناره مسجد جامع و تاریخانه؛ برج های پیرعلمدار و مهماندوست و چهل دختران دامغان؛ بقعه و مناره مسجدبایزید و برج کاشانه در بسطام و همچنین مناره مسجد جامع سمنان و رباط انوشیروانی آهوان و رباط سپنج اشاره کرد که همگی متعلق به عصر طلایی هنر آجرکاری در ایران (قرون 4-8 ه.ق) هستند. طی دوران مذکور، در منطقه قومس آجرکاری سیر تحولی تاریخی را میپیماید که میتوان آنرا به لحاظ تغییرات در نقش مایه، تکنیک اجرا، ترکیب مصالح و پراکندگی جغرافیایی بررسی نمود. هدف از این تحقیق بررسی تطبیقی نقوش و تکنیک های آجرکاری های در ابنیه تاریخی منطقه قومس و شناخت سیر تحول تاریخی آنهاست. ماهیت پژوهش حاضر توصیفی و روش تحقیق بر اساس مطالعات میدانی و کتابخانه ای است. طی مطالعات میدانی با استفاده از عکاسی الگوهای بکار رفته در آجرکاری های مهمترین بناهای منطقه مستندسازی گردید. در بخش کتابخانه ای علاوه بر بررسی تاریخچه ابنیه موضوع پژوهش به مطالعه پژوهش های پیشین حول آجرکاری در تاریخ معماری ایران پرداخته شد. نهایتاً آرایه های مستندسازی شده در حوزه قومس مقایسه تطبیقی شده و الگوهای مورد استفاده شناسایی گردید. بررسی پیش رو حاکی از آن است که آجرکاری های بکار رفته در ابنیه تاریخی منطقه قومس طی قرون 4-8 هجری به لحاظ نقش مایه از آرایه های مشخصی پیروی می کند که به لحاظ تکنیک اجرایی و مصالح از نمونه های ساده تر تا نقوش پیچیده تر در آن دیده می شود
بازخوانی سیر تحولات ابنیه اصفهان بر اساس نقاشیهای سفرنامه نویسان اروپایی
حوزه های تخصصی:
گاهی با دیدن یک تصویر تاریخی از معماری شهر و اطلاعات مرتبط با آن در متون تاریخی و ... و قیاس با وضعیت کالبدی کنونی، می توان مواردی را دریافت که علاوه بر شناخت بهتر ابنیه، کمک شایانی در اقدامات آینده مربوط به چهره کالبدی شهر نیز خواهد کرد. شهر اصفهان از جمله شهرهای پررونق گذشته و حال است که همواره مورد توجه همگان به ویژه سفرنامه نویسان اروپایی بوده است. این موضوع که چگونه و چرا در دوره ای خاص ابنیه ای در شهر اصفهان پدید آمده و در دوره دیگر به کلی ازمیان رفته یا تغییراتی برآن وارد شده است جای تأمل و پژوهش بسیار دارد. پژوهش حاضر با هدف بازخوانی تحولات ابنیه اصفهان با توجه به گراورهای اروپاییان به ویژه سفرنامه نویسان پدید آمده است. این مقاله با بکارگیری روش های توصیفی تحلیلی و پژوهش در متن و با تکیه به منابع کتابخانه ای پس از شرح مختصری از سفرنامه نویسان اروپایی و گراورها و عکسهای تاریخی آنان به بیان اطلاعات متون مختلف و وضع حال حاضر پرداخته است. بر اساس تصاویر سفرنامه ها می توان به تغییرات برخی از ابنیه مهم اصفهان از گذشته تا به حال و بعضی دیگر از ابنیه که به کلی از بین رفته یا بخشهایی از آن باقی است دست یافت. قیاس میان وضع کنونی و گذشته ابنیه اصفهان با توجه به مجموعه تصاویر و گراورهای سفرنامه نویسان اروپایی سیر تحولات و جزئیات ابنیه موجود و ازمیان رفته شهر اصفهان را بهتر از صدها متن و نوشته روایت می کند. این مجموعه تصاویر یافته های ارزشمندی در دسترس محققان، برنامه ریزان، مرمتگران و... قرار می دهد تا بتوانند با آگاهی و ظرافت بیشتر در مسیر تصمیم گیری راجع به وضعیت کالبدی شهر اصفهان قدم بردارند.