مطالعات بین رشته ای ادبیات، هنر و علوم انسانی
مطالعات بین رشته ای ادبیات، هنر و علوم انسانی سال 3 بهار و تابستان 1402 شماره 1 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
پیدایش رمان در ایران، که سنت ادبی کلاسیک نظم بنیادِ نیرومندی دارد، مسئله ای است که بررسی سازوکار آن از دیدگاه های گوناگون نیازمند بررسی است. با توجه به همزمانی تقریبی پیدایش رمان فارسی و پیدایش رمان پاورقی فارسی در کشورمان، به نظر می رسد بحث درباره عوامل پیدایش رمان پاورقی فارسی در روشن کردن ابعاد دیگری از عوامل پیدایش رمان فارسی مؤثر باشد. پرسش اصلی ما در این مقاله این است که تأثیر فرم های غیررمانِ منتشرشده در مطبوعات ایران از آغاز تا 1300 خورشیدی در پیدایش رمان فارسی چگونه بوده است. با پذیرش نظریه چندنظامی بالایی و با استفاده از نظریه رئالیسم صوریِ وات، شش مؤلفه اصلی رمان رئالیستی، شامل پیرنگ، توصیف رئالیستی، شخصیت، زمان، مکان و زبان در پاورقی های مورد نظر (بیشترین انواع پاورقی غیررمان، شامل پاورقی تاریخی، سفرنامه، شرح حال و علمی) مورد بررسی قرار گرفت. با توجه به وجود این مؤلفه ها در پاورقی های یادشده، می توان نتیجه گرفت که هر یک از انواع پاورقی های مورد بحث، از جهت دارابودن مؤلفه های رئالیستی، در پیدایش رمان فارسی مؤثر بوده اند و می توان آن ها را به زنجیره پیدایش این ژانر در ایران افزود.
تأثیرپذیری گوته از قرآن در دیوان غربی- شرقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بی گمان ادبیات تطبیقی ارتباط تنگاتنگی با مطالعات ترجمه دارد و دست کم در یکی از قلمروهای آن، بررسی تأثیرات ادبی بین فرهنگ ها و ادبیات های مختلف، این ارتباط ملموس تر و جدی تر است. نویسنده بلندآوازه آلمانی، گوته، از دوران دانشجویی به مشرق زمین، در معنای وسیع کلمه، علاقه مند بود و در این باره پیوست آثاری را به زبان های مختلف اروپایی مطالعه می کرد. در خلال این مطالعات بود که وی با کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن، نیز آشنا شد و شدیداً تحت تأثیر آن قرار گرفت. این تأثیرپذیری در برخی از اشعار او به ویژه در جامع ترین دفتر شعرش، دیوان غربی شرقی (1819)، کاملاً مشهود است. جستار حاضر بر آن است که از طریق مبانی نظری ادبیات تطبیقی، قلمرو مطالعات تأثیر و تأثر، و با تکیه بر مستندات و شواهد تاریخی این تأثیرپذیری را بررسی کند. چنان که خواهد آمد، گوته به مدد ترجمه بود که متنی مختلط آفرید و از رهگذر آن الفاظ، عبارات، تصاویر و مضامین جدیدی به اثرش افزود. در ابتدا نشان داده ایم که وی چگونه و از رهگذر چه کسانی با قرآن کریم آشنا شد و چه ترجمه-های از این اثر را در اختیار داشت. در ادامه افزون بر دفترهای دوازده گانه دیوان غربی شرقی، موخره نسبتاً بلند آن نیز بررسی شده، و تقریباً تمام تأثیرپذیری ها و اقتباس ها استخراج و آیاتی را که سرچشمه الهام او بوده نیز ذکر شده است.
بازتاب مفاهیم اصلی توسعه در رسانه های جانشین روایت نیم قرن مدرنیزاسیون در رمان های شاخص فارسی (1340 تا 1380)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی روایت مدرنیزاسیون در رمان های شاخص فارسی، پژوهشی در حوزه مطالعات میان رشته ای علوم ارتباطات و ادبیات داستانی است. در این پژوهش، رمانِ شاخص به مثابه رسانه جایگزینی در نظر گرفته شده است که می تواند با بیان روایت های خاصی، بازگوکننده شرایط روز جامعه در هر دورانی باشد. آنچه در این مطالعه مورد بررسی قرار می گیرد، بازتاب گفتمان مدرنیزاسیون در رمان های شاخص 5 دهه (1380 1340) است. این پژوهش در پی اثبات و تبیین کارکردهای رسانه ای رمان در بیان مفاهیم مدرنیزاسیون است. به منظور پردازش این موضوع، رمان های شاخص 5 دهه، براساس نمونه گیری «مورد مشهور» و نظرسنجی از صاحب نظران، منتقدان، نویسندگان و هم چنین روزنامه نگاران حوزه ادبی انتخاب شد. تحلیل روایت نیز روش این پژوهش است که براساس دیدگاه روایت شده رویکرد روایت شناسی جرالد پرینس که از نظریه پردازان ساختارگراست، انجام شده است. برمبنای نتایج به دست آمده از این تحقیق، مدرنیزاسیون که براساس نظریه های توسعه، در گستره وسیعی از بافت های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و حتی روان شناختی قابل بررسی ا ست، در رویدادهای روایت شده رمان های منتخب قابل مشاهده است؛ روایت های این رمان ها با شرایط روز هر دوره هم خوان است. همچنین توسعه سیاسی، نقد سیاسی و نقد دولتمردان، عقلانیت سیاسی اجتماعی، مذهب، مهاجرت، شکاف طبقاتی و زنان مفاهیمی هستند که در تمام این رمان ها وجود دارد.
تحلیل گادامری دیالوگ و کارکرد روایی آن در تطبیق رساله الغفران ابوالعلاء معری و «طلب آمرزش» صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادبیات تطبیقی را می توان محفلی برای دیالوگ میان الگوهای اندیشگانی ملل گوناگون دانست؛ پس بررسی شکل های متنوع آن در این حوزه بسیار حائز اهمیت است. از حیث روایی، دیالوگ یکی از ابزارهای کانونی سازی متن از درون است که نویسنده آن را برای عینیت بخشیدن به رویدادهای روایت، نزدیکی بیشتر به خواننده، خالی کردن فضایی برای مشارکت خواننده و نیز به اشتراک گذاشتن باورهای درونی و بیرونی به کار می گیرد. پژوهش حاضر در پی آن است که با نوعی رویکرد ادبیات تطبیقی، از طریق بررسی دیالوگ های دو اثر رساله الغفرانِ ابوالعلاء معری و «طلب آمرزش» صادق هدایت، به تطبیق شکلی دیالوگ های دو اثر براساس الگوی گادامری بپردازد و نیز کارکرد بهره گیری از این شکل روایی را توسط دو نویسنده مقایسه کند. از آنجاکه گادامر به اهمیت دیالوگ در ارتباطات اجتماعی توجه بسیار دارد، این پژوهش می تواند در جهت خوانش جامعه شناسانه دو اثر یادشده مفید باشد؛ پس تحلیل او از دیالوگ مبنای کار پژوهش حاضر است. نتیجه ای که این پژوهش در پایان به آن می رسد این است که به کارگیری دیالوگ در دو اثر، کارکردهای مشترکی دارد؛ ازجمله بازگشت به گذشته، شخصیت پردازی، گفتن به جای نشان دادن، بیان اعتراف ها و اصلاح تفکر اشتباه درباره مردگان. همچنین «گشودگی» به عنوان شرط اساسی دیالوگ گادامری در دیالوگ های هر دو اثر دیده می شود.
به روزآمدگی اقتباس نمایشنامه مکبث شکسپیر از منظر تحلیل گفتمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اقتباس مکبث (2010) به کارگردانی روپرت گولد، با برخی مشکلات انسان امروزی مرتبط شده است. در این مطالعه تطبیقی، ارتباط بین مفهوم قدرت با تصاویر و صحنه پردازی های فیلم، مانند فضاهای بسته و تاریک، لباس ها و طراحی صحنه بررسی می شود. با به کارگیری نظریه اقتباس لیندا هاچن و تحلیل بافت فرهنگی، اجتماعی و تاریخی می توان به معنی صحنه پردازی ها و فضاسازی های فیلم پی برد. این مقاله به بررسی چگونگی به کارگیری روش های نوین در ارائه مسائل اجتماعی تاریخی مربوط به متن منبع می پردازد. به کمک الگوی گفتگوی بینامتنی رابرت استم، به چگونگی ارتباط بین تصاویر فیلم و مفاهیم ارائه شده پی می بریم. تلاش گولد بر این بوده است تا موقعیت زمانی مکانی امروزی را با به کارگیری روش های نوین بصری در فیلم خود منعکس کند. با در نظر گرفتن فیلم گولد، نتیجه می گیریم که موارد مشابهی از اعمال قدرت در قالب نظارت و کنترل در زمان معاصر نیز وجود دارد. اقتباس روپرت گولد سعی در شنیده شدن صدای خاموش قربانبان سیستم نظارت و کنترل در زمان و مکان کنونی دارد.
مقایسه فضای گفتمانی در ساختارِ آئین و فُرمِ سینمایی بر اساس نظریه اسطوره سنجی ژیلبر دوران بستر مطالعاتی: مرثیه برف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر بر آن است تا با تمرکز بر روش اسطوره سنجیِ ژیلبر دوران به بررسی رابطه فُرمِ سینما و ساختار های آیینی و کُهن الگویی بپردازد. مسئله اصلی تحقیق این است که نیروهای برسازنده تخیل و ادراک، با چه فرایندی با فُرم های بصری درگیر می شوند. به نظر می رسد این فرایندها به مثابه نوعی از کارکردهای زیبایی شناختی سینما، از قبل با الگوهای ثابت، ایستا و کُهن الگویی درگیر هستند؛ به نحوی که کُنشِ تماشاکردن، فضای آمیخته و درهم تنیده ای از نیروهای هم سو و متضاد را پدید می آورد که از یک سو، با ساختارهایِ بیرونی مانند نظام های اجتماعی و جهان زیست های تماشاگران و از سوی دیگر، در پیوند با نظام های درونی همچون کُهن الگوها، نمادها، ارزش ها و باورهای اخلاقی درگیر است. پژوهش به روش توصیفی تحلیلی انجام و داده ها از منابعِ کتابخانه ای گردآوری شده است. تأملات بر روی فیلمِ مرثیه برف، نشان داد کارکردهای زیبایی شناختیِ فُرمیک، این روابط را به فضایی هم آمیخته، تنشی و سیّال تبدیل کرده است؛ به گونه ای که ارزش ها و مفاهیم در ساختاری نرم و منعطف و در عینِ حال نظام مند و منسجم شکل می گیرند.
صادق چوبک و فضاهای هتروتوپیک با تأکید بر هویت و جنسیت زنانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از ویژگی های برجسته آثار صادق چوبک، توجه به فضاهای خارج از هنجار موجود در جامعه است. انتخاب فضاهایی چون مرده شورخانه، روسپی خانه، آغل و طویله حیوانات به عنوان محل سکونت شخصیت های داستانی که عمدتا زنان روسپی، مطرود و فقیر و بیچاره هستند، باعث تمایز آثار داستانی وی شده است. در این مقاله، با نظر به رویکرد بینارشته ای، فضاهای داستانی چوبک از منظر مفهوم هتروتوپیا از دیدگاه میشل فوکو بررسی و تحلیل می شود و با تأکید بر هویت زنان، با استفاده از روش تحلیل گفتمان انتقادی فمینیستی در این گونه فضاها، نشان داده خواهد شد که آثار داستانی چوبک با به تصویرکشیدن فضاهایی هتروتوپیاییِ انحراف و بازنمایی هویت و جنسیت زنانه در این فضاها، خود به منزله فضاهایی هتروتوپیک از نوع مقاومت و مبارزه هستند که نمایش چنین فضاهایی سعی در نقد و نکوهش جامعه ای دارد که بستر رشد و ظهور چنین ناهنجاری ها و تبعیض هایی در ارتباط با حقوق زنان و طبیعی شدگی این تبعیض ها را موجب شده است.
جان راولینز و اقتباس ایدئولوژیک از شرق: مطالعه موردی فیلم هزار و یک شب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعات بینارشته ای از اهمیت بالایی برخوردار است؛ زیرا بسیاری از رشته ها را به هم وصل می کند. مطالعات بینارشته ای که بخشی از پژوهش های ادبیات تطبیقی است، پلی ارتباطی بین رشته های علوم انسانی و هنری ایجاد می کند که بازآفرینی در شکل فیلم در این حوزه می گنجد که بین سینما و ادبیات ارتباط و نزدیکی برقرار می کند. گستره مقاله پیش رو، بررسیِ تفسیر خاصِ جان راولینز از کتاب هزار و یک شب در شکل بازآفرینی آن در فیلم هزار و یک شب (1942) است. این فیلم که به پیروی از کتاب هزار و یک شب، هزار و یک شب نام دارد، از هزار و یک شب فاصله گرفته و آن را تحریف کرده است. این تحریف و تغییر در ذات اقتباس است؛ چراکه راولینز نمی خواهد به طور کامل به داستان وفادار بماند و عملاً وفاداری را فدای تخیل خود می کند. از آنجاکه کارگردان فیلم، کارگردانی غربی است که به بازنمایی شرق می پردازد، این سؤال مطرح است که آیا این تغییر، ایدئولوژیک است و باید فیلم در حوزه شرق شناسی بررسی شود؟ آیا وی شرق را تحریف کرده است؟ نتایج تحقیق نشان می دهد راولینز شخصیت شهرزاد را به کلی تغییر داده است و وی را زنی رقاصه معرفی می کند که برای اعراب می رقصد و آنان را مسحور رقص خویش می کند. ممکن است این طور استنباط شود که راولینز شرق را تحریف کرده و تصاویر کلیشه ای و منفی ارایه کرده است و اقتباس او تصاویری خودکامه، قانون گریز، احساسی، خرافی، شهوانی و قدرت طلب از شرقیان را به تصویر کشیده است.
بررسی فرودستی مضاعف زن مهاجر در رمان های «شالی به درازای جاده ابریشم» و «فرهنگ فشرده لغات چینی به انگلیسی برای عشاق» با تکیه بر نظریه اسپیوک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این تحقیق بر آن است تا رمان های شالی به درازای جاده ابریشم از مهستی شاهرخی و فرهنگ فشرده لغات چینی به انگلیسی برای عشاق از شیائولو گوئو را با تکیه بر نظریه «فرودست» از «گایاتری چاکراورتی اسپیوک» تحلیل و بررسی کند. در این پژوهش که با روش توصیفی تحلیلی و رویکرد پسااستعماری صورت گرفته است، هر دو رمان یادشده براساس مؤلفه های زبان، دیگری در حاشیه، اروپامحوری، مردسالاری و نادیده گرفتن عاملیت زنانه، فرودستی و عدم امکان بیان زن، نیاز به مرد، نیاز به تشکیل خانواده و موقعیت اجتماعی اقتصادی، تطبیق و مصداق یابی شدند. نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهد هر دو زن در کشور مقصد و در رابطه عاشقانه شان نادیده گرفته می شوند و اعتمادبه نفسشان کاهش می یابد. آن ها جایگاه مناسبی نمی یابند و در اجتماع پذیرفته نمی شوند و تفاوتشان با سایرین همواره درجهت تثبیت فرودستی به ایشان القا می شود. کتایون و تسوانگ با وجود ترغیب توسط معشوق برای زندگی به سبک اروپایی و گاه گردن نهادن به این توصیه ها، همچنان «دیگری» می مانند؛ دیگری هایی که حتی توان و صدایی برای ابراز خود ندارند. با اینکه هر دو حداقل در رابطه عاشقانه شان سعی می کنند نظراتشان را مطرح کنند؛ اما این مسئله تغییری در شرایط و برخورد دیگران ایجاد نمی کند. درنهایت هیچ کدام کاملاً موفق نمی شوند. آن ها در بهترین حالت توانسته اند این را بیان کنند که چگونه فرودست فرصت و امکانی برای گفتن و شنیده شدن ندارد. حتی اگر در مورد جایگاه و شرایطش آگاهی کسب کرده باشد و برای آن تلاش کند، دغدغه های زن فرودست از نظر حداقل نظام امپریالیست و اجتماع مردسالار چندان ارزشی ندارد.
تحلیل تطبیقی عنصر بکرزایی در دو رمان اتوپیایی زنستان و نفرین خاکستری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادبیات تطبیقی از مهم ترین حوزه های مطالعات علوم انسانی، از دیرباز مورد توجه پژوهشگران بوده است؛ اما اهمیت آن زمانی که در زمینه های ادبیات زنان مورد استفاده قرار می گیرد، دوچندان می شود. رمان کلاسیک زنستان اثر شارلوت پرکینز گیلمن نخستین اثر پیشگام فمینیستی آمریکایی به شمار می رود. در مقابل رمان ایرانی نفرین خاکستری اثر محب علی نیز شباهتی مضمونی با رمان پرکینز گیلمن دارد. نویسندگان هر دو رمان، سرزمینی آرمانی را از جامعه زنان ترسیم کرده اند؛ درواقع آرمان شهری که ساکنان آن فقط زنان هستند و از طریق بکرزایی، مادربودن برای آنان تحقق پیدا می کند. همین شباهت و تناظر محتوایی و مضمونی از علل انتخاب این دو رمان در حیطه آثار زنان توسط پژوهشگران این جستار بوده است. پژوهشگران با روش تحلیل محتوای کیفی و در چهارچوب مکتب فمینیسم به بررسی و تحلیل آثار انتخابی در حیطه بازنمایی مفهوم بکرزایی از طریق ترسیم آرمان شهر اتوپیایی می پردازند. خوانش تطبیقی دو روایت بر بنیاد مفهوم بکرزایی در دو رمان اتوپیایی زنستان و نفرین خاکستری با استفاده از سه مؤلفه «مردستیزی در ابتدای رمان در تفکر اتوپیایی»، «بکرزایی لازمه تفکر اتوپیایی» و «گذار از تفکر اتوپیایی و عدول از بکرزایی» به استخراج مشابهت ها و موتیف هایی که چگونگی کاربست بکرزایی در دو اثر آمریکایی و ایرانی را نشان می دهد، می پردازد. با وجود مؤلفه های مشترک محتوایی و مضمونی، شرایط مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... میان دو ملت باعث ایجاد تفاوت در نوع نگاه پرکینز گیلمن و محب علی به عنصر بکرزایی در قالب رمان اتوپیایی می شود؛ همان طور که در نگاه عمقی پرکینز گیلمن و نگاه گذرای محب علی در طول رمان قابل مشاهده است.
مطالعه بینارشته ای ویژگی های گروتسکی در آثار منتخب بهمن محصص و روی اندرسون با تکیه بر نظریه میخائیل باختین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گروتسک نوعی بیان بصری است که به هنرمند اجازه می دهد تا با خلق هویت بصری عجیب، غیرعادی و غیرواقعی، مفاهیم مورد نظر خود را به صورتی متفاوت در هنر بیان کند. تعریف مؤلفه های خاص برای گروتسک در هنر یکی از مباحث مورد توجه نظریه پردازان بوده و از زوایای مختلفی توسط آن ها بررسی شده است. پژوهش پیشِ رو، با هدف تطبیق تابلوهای منتخبی از بهمن محصص (۱۳8۹ ۱۳0۹) و پلان هایی از فیلم سینمایی «آوازهایی از طبقه دوم» اثر روی اندرسون (۲۰۰۰ م) با تکیه بر نظریه گروتسکی میخائیل باختین (۱975 ۱89۵ م) و استفاده از رویکرد میان رشته ای، درصدد یافتن اشتراکات آن ها با توجه به ویژگی های مد نظر این فیلسوف روس است. روش مورد استفاده در این پژوهش توصیفی تحلیلی است و جمع آوری داده ها به شیوه کتابخانه ای انجام گرفته است. نتیجه این پژوهش حاکی از آن است که با وجود خلاء پژوهشی درباره پدیده گروتسک در هنرهای بصری، هر دو هنرمند با توجه به ریشه های فرهنگی متفاوت، از مؤلفه های معرفی شده توسط باختین به خوبی استفاده کرده اند و در این مورد از جنبه های مشترک برخوردارند.
فاطمه سیاح و ادبیات تطبیقی در ایران، تأملی دیگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گلبن اولین کسی است که آثار پراکنده فاطمه سیّاح را به توصیه سمیعی گردآوری و چاپ کرد. او در این کتاب سیّاح را بنیان گذار ادبیات تطبیقی ایران نامید. این جستار بر آن است تا ابطال این باور را ثابت کند. نویسنده در عین آن که نوآوری های این بانوی فرزانه در حوزه مطالعات ادبی را می ستاید بر این باور است که گلبن به اشتباه و از سَرِ ناآشنایی با اصول بدیهی ادبیات تطبیقی چنین جایگاهی را برای سیّاح قائل شده است. این جستار بر اساس موازین ادبیات تطبیقی به تحلیل گفتمان آکادمیک و محتوای مقاله های سیّاح پرداخته و نشان می دهد که هیچ یک از نوشته هایش به معنای علمی در چهارچوب نظری و روش تحقیق ادبیات تطبیقی نمی گنجد. سیّاح نه در این حوزه تحصیلات آکادمیک و نه ادعای تطبیق گری داشته است. او حتی با نام آوران ادبیات تطبیقی روسی و فرانسوی معاصر خود مانند وسِلُفسکی و ژیرمُنسکی هم آشنا نبوده و به پیچیدگی های این حوزه اِشراف نداشته است. مهم آن است که کاربردِ چنین اصطلاحات غیرِمستند و دلبخواهانه و برخی کژفهمی های دیگر به مرور زمان به گفتمان غالبی تبدیل شده که پیامدهای منفی در گستره ادبیات تطبیقی ایران داشته است بدین معنا که هرکارناآزموده ای بدون تحصیلات و پژوهش آکادمیکِ معتبر سَرِخود وارد حوزه تطبیقگرایی شده و در نتیجه آن را به کج راهه کشانده است. بر همین اساس است که پس از گذشت بیش از هفتاد سال، علی رغم غنا و تنوع سرشار ادبیات فارسی، در اثر پندارهای کج ومعوج هنوز ادبیات تطبیقی در فضای آکادمیک ایران به جایگاه قابل قبولی در سطح بین المللی و در شأن فرهنگ ایرانی دست نیافته است.