۱.
به زعم مردم شناسان کلاسیک و جامعه شناسان تاریخی، شکل گیری نظامات سیاسی به پدیده ی اجتماعی اولیه ای مرتبط است که در همه جوامع به صورت نطفه ای وجود داشته است. بر این اساس برداشت جامعه شناسی از مفهوم فرهنگ، جهتی خاص به تحلیل نظام های سیاسی می بخشد و در درجه اول این امر مستلزم روشن ساختن نشانه های فرهنگی، یعنی همان نظام های معنایی است که در درون جامعه ادغام شده اند. مقاله ی پیش رو نیز تلاشی است جهت آشنایی با اندیشه های برتراند بدیع و ابوحامد محمد غزالی و مقایسه ی دیدگاه این دو اندیشمند در خصوص بنیان ها و ویژگی های فرهنگی- اجتماعی نظام سیاسی اسلام. این مقاله برای بررسی رویکرد برتراند بدیع و غزالی از روش مقایسه ای بهره گرفته است. بر اساس داده های بدست آمده که عمدتاً از منابع دست اول و برخی تحلیل های سایر اندیشمندان بر نظریات مطرح شده برآمده است، تحلیل فرهنگی بدیع از نظام های سیاسی، با نظریه امام محمد غزالی در خصوص نظام سیاسی اسلام تا حد زیادی تطابق داشته و در مواردی نیز تفاوت هایی وجود دارد.
۲.
شهرهای کنونی به دلیل پیچیده تر شدن زندگی شهری، با مسائل بسیاری مواجه شده است. مسائلی که تنها با تکیه بر اندیشه های معاصر و غربی قابلیت پاسخگویی ندارد، بنابراین تدوین مبانی نظری برگرفته از اندیشه های اسلامی و ایرانی بسیار مهم هستند. یکی از مهم ترین منابعی که می تواند یاریگر پژوهشگران جهت تحقیق در مورد تفکرات ایرانی-اسلامی باشد، تحلیل آثار و نگرش های متفکرین مسلمان است. خواجه نظام الملک طوسی، یکی از مقتدرترین نخبگان عرصه سیاسی و وزیر دربار سلجوقیان بود. اندیشه های وی در کتاب سیاست نامه (سیرالملوک)، راهگشای مسائل در ابعاد مختلف زندگی شهری است. هدف پژوهش حاضر واکاوی اندیشه های خواجه نظام الملک برای تفسیر شهر ایرانی-اسلامی می باشد. لذا با استفاده از روش تحلیل محتوا و متن و به صورت اکتشافی-توصیفی، با بهره گیری از اسناد و منابع کتابخانه ای، دیدگاه های وی در ابعاد مختلف کالبدی، سیاسی-مدیریتی، اقتصادی و اجتماعی-فرهنگی تفسیر می گردد. یافته ها نشان می دهد شهر ایرانی-اسلامی به زعم وی شهری آباد، امن، عادل، مقتدر، مولد و شهر علم است.
۳.
در قرن اخیر دو کتاب «اقتصادنا» از شهیدصدر و «ساختار انقلاب های علمی» از کوهن، وارد فضای علمی شدند که یکی مستقیماً فلسفه علمی است و دیگری در پایه مباحث اقتصادی، رویکردی فلسفه علمی دارد. در جامعه جهانی، کتاب کوهن یکی از کتاب های فلسفه علمی رسمی محسوب شد، و از نظریات او برای تحلیل جریان های علمی استفاده شد، تا جایی که واژه پارادایم بهعنوان واژه ای همه گیر بر سر زبان ها افتاد؛ اما کتاب اقتصادنا با وجود ارائه دیدگاه ها و تحلیل های فراوان فلسفه علمی چنین موقعیتی پیدا نکرد. شناسایی دیدگاه های فلسفه علمیِ پنهانمانده برای جوامع علمی که باوجود غنای معرفتی و اجتماعی، کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند، می تواند سطح آگاهی جامعه علمی و نظریات بدیل در حوزههای مختلف دانش را افزایش دهد. در اینراستا، مقاله حاضر نشان می دهد که چگونه مؤلفه های یک فلسفه علم تمامعیار رئالیستی در اقتصادنا حضور دارد؛ مؤلفههایی که موجب می شود دیدگاه موجود در اقتصادنا در عین دارا بودن بسیاری از نقاط قوت نظریه پارادایم های کوهن، گرفتار مسئله نسبیت گرایی نشود. همچنین این دیدگاه می تواند موجبات این را فراهم سازد که قیاس ناپذیری پارادایمی که در دیدگاه کوهن وجود دارد مانعی برای گفتگوی میان اندیشه ها، نباشد. این امر از طریق مقایسه نظریات علم شناختی شهیدصدر در اقتصادنا و کوهن در ساختار انقلاب های علمی به انجام میرسد.
۴.
موضوع این پژوهش «معنا و اثبات اصالت جامعه» و هدف از آن ارائه قرائتی دقیق تر از معنای اصالت جامعه با اتکاء بر برهانی نوین است. در این مقاله با اتخاذ روش دلالت پژوهی و با تکیه بر یکی از مفاهیم محوری در عرفان اسلامی یعنی مقام فناء عرفانی، برهانی جدید برای اثبات اصالت جامعه ارائه شده است. هدف نخست این مقاله توجه دادن به این حقیقت است که مقام فناء عرفانی به غیر از مصادیق ناظر به سلوک عرفانی در متن افعال اجتماعی نیز مصادیق قابل توجهی دارد و طبق بیان علامه طباطبایی در متن هر اطاعتی نوعی فناء مطیع در مطاع مستتر است. پس از اثبات این مطلب، این حقیقت به عنوان مقدمه استدلالی با روش برهانی برای اثبات اصالت جامعه مورد استفاده قرار گرفته است و نشان داده شده که عمل اجتماعی و حب و بغض های مستتر در آن، ظرفی برای تحقق و بروز مقام فناء عرفانی به صورت جمعی است و در نتیجه افراد جامعه در قالب کنش های اجتماعی در حال طی نمودن مراحل فناء عرفانی و در نهایت متحد شدن در تعین کمال مطلوب با یکدیگر هستند و این حقیقت را به صورت انضمامی در متن بسیاری از رفتار های اجتماعی نظیر انواع اجتماعات ورزشی، دینی، هنری و ... می توان رصد نمود. حقیقتی که اشاراتی به آن را می توان در آثار خواجه نصیر الدین طوسی مشاهده نمود و نشان داد او نیز چنین فهمی از نحوه اتحاد افراد جامعه داشته است و در پایان به مزیت های این برهان در قبال سایر ادله اثبات اصالت جامعه پرداخته شده است.
۵.
تلفیق تاریخ و نظریه از جمله روش هایی است که از جانب بسیاری از پژوهشگران، بویژه مورّخین و جامعه شناسان به کار گرفته شده است. ابن خلدون(808-732ق/ 1406-1332م) از جمله نخستین مورخ-جامعه شناسانی بوده که سعی کرده الگوهایی برای تبیین پدیده های تاریخی-اجتماعی جوامع انسانی ارائه دهد. وی در بخش های آغازین کتاب خود معروف به «مقدمه» به شناخت جوامع کوچ رو و یکجانشین و هم چنین مناسبات آن ها با یکدیگر پرداخته و الگویی در شناخت و تکوین این جوامع نشان داده است. هدف اصلی این پژوهش، تبیین و بررسی دگرگونی شیوه ی زیست مغولان از کوچ روی به یکجانشینی در ایرانِ سده های هفتم و هشتم هجری براساس نظریه ابن خلدون است. ابتدا مفاهیم مرتبط با دگرگونی مورد نظر ابن خلدون چون اقلیم، شیوه معاش و عصبیت؛ شناسایی و شرح داده شده ، سپس بر اساس این مفاهیم به روند یکجانشینی مغولان در ایران پرداخته می شود. روش مورد استفاده در این پژوهش «تحلیل تاریخی» است؛ و یافته های حاصل اینکه، دیدگاه ابن خلدون نه تنها می تواند دگرگونی شیوه ی زیست مغولان در ایران را تبیین کند؛ بلکه می تواند به عنوان الگویی شایان توجه برای تبیین و فهم دگرگونی شیوه ی زیست دودمان های کوچ رو در ایران بویژه از سلجوقیان تا پیش از صفویه مورد استفاده قرار گیرد و چگونگی یکجانشین شدن کوچ روان و دور شدن آنان از زندگی کوچ روی را تبیین کند.
۶.
نیازهای ضروری جوامع از طریق تشکل های طبیعیِ اجتماعی، موسوم به نهاد تامین می شوند. از جمله برای ایجاد نظم و امنیت و مدیریت جامعه، نهاد سیاست تشکیل می یابد. هر فرهنگ و تمدنی دارای سبک مدیریت و انتظام بخشی مخصوص به خود است. از این رو هر تمدنی دارای یک نهاد سیاسی با شاکله مخصوص به خود است. تمدن مدرن با کنار گذاشتن واقعیت غیب و تکیه بر واقعیت مشهود (سکولاریزم) و اعتماد به انسان (هیومنیزم) شکل و رشد یافت. نهادهای اجتماعی آن، از جمله سیاست هم بر همین پایه استوار شدند. با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 میلادی و ظاهر شدن اسلام در یک منظر تمدنی چنین می نماید که شاکله های نوینی به نهادهای اجتماعی مخصوصا سیاست داده شد. مقاله حاضر تلاش می کند با استفاده از روش بررسی متون و بحث و نظرخواهی از متخصصین، در یک مطالعه تطبیقی شاکله سیاست در تمدن نوین اسلامی را تخمین زند. موضوع پژوهش مطالعه تطبیقی شاکله سیاست در دو تمدن مدرن و نوین اسلامی است و هدف پژوهش آن است که پایه های نظری سیاست را در تمدن مدرن و تمدن نوین اسلامی با یکدیگر مقایسه کرده و نتایج اجتماعی هر یک را مورد سنجش قرار دهد. یافته های این پژوهش نشان می دهد که شاکله سیاست در این دو نوع تمدن با یکدیگر تفاوت مبنایی دارند؛ هر چند ممکن است هر دو به مردم سالاری متمسک باشند. تمدن مدرن بر اساس انسان گرایی و توجه به سودجویی و منفعت طلبی انسان ها هر نوع عملی را مجاز می شمارد اما تمدن اسلامی تکیه خود را بر ربوبیت الهی می گذارد و با اهمیت دادن به رابط بین عالم غیب و مشهود تلاش می کند نظامی را در سیاست جایگزین کند که ولایت الهی در سطوح مختلف اجتماعی ساری و جاری شود.
۷.
همبستگی اجتماعی به عنوان مهم ترین بخش یک پیوستگی جامعه، جایگاه ویژه و حائز اهمیتی داشته و علاوه بر کارکردهای ذاتی آن در اداره و انتظام بخشی امور اجتماع، وجود آن برای حفظ و ثبات نظام سیاسی- اجتماعی ضروری است. از این رو، مقاله حاضر در صدد است تا به بررسی و شناخت عوامل شکل دهنده آن در آراء و اندیشه های ابن خلدون به عنوان فیلسوف اجتماعی مسلمان و امیل دورکیم نظریه پرداز همبستگی اجتماعی بپردازد. لذا تلاش شده تا مسئله پژوهش در چارچوب رویکرد کارکردگرایی با بهره گیری از روش توصیفی- تحلیلی و شیوه جمع آوری داده ها بصورت کتابخانه ای مورد بررسی قرار گیرد. با این فرضیه که « عصبیت » در اندیشه ابن خلدون و « روابط متقابل بین افراد در قالب تقسیم کار اجتماعی » در اندیشه دورکیم، اصلی ترین عامل همبستگی اجتماعی می باشد. همچنین نقطه آغازین هر یک از این دو اندیشمند، میزان تعامل و تأثیر و تأثر متقابل اعضاء در روابط و مناسبات اجتماعی بوده که بر حسب تکوین و تداوم نظام سیاسی و اجتماعی، دوری(چرخشی) بودن نظریه ابن خلدون و خطی بودن نظریه دورکیم را سبب می شود. شهرت ابن خلدون به عنوان مهم ترین متفکر اجتماعی جهان اسلام، بیش از هر چیز مرهون مفهوم عصبیت و جایگاه آن در دگرگونی های اجتماعی است که مراحل پنجگانه از تولد تا زوال را شامل می شود. از این رو، به نظر می رسد نظریه اجتماعی ابن خلدون از حیث دگرگونی اجتماعی و تأثیر آن بر تکوین و تداوم نظام سیاسی، از سنخ نظریه دورانی و کشمکش و نظریه اجتماعی دورکیم نیز از نوع نظریه تک خطی و تکاملی است.