۱.
شهر تاریخی اهر با قرارگیری در کریدور قدیمی تجاری منطقه ای در شمال غرب فلات ایران، تجسدی از آمیختگی ارزش های تاریخی، فرهنگی و طبیعی به صورت توأمان در پیکره اش می باشد. در این بین ارسن شیخ شهاب الدین اهری در سیر تکوین منظومه کالبدی و جنبه های بصری خویش از قرن ششم تا یازدهم ه.ق، تنها مجموعه خانقاهی آرامگاهی در این شهر است که تبلوری از ساختارهای هم پیوند یاد شده و مصداق عینی از نحوه اندیشه ورزی پیشینیان در امر صناعت محیط مصنوع به حساب می آید. لکن اغتشاش در هنجارهای محیطی محوطه و مداخلات کالبدی در آن با گسست ساختار تاریخی و روابط میان اجزای اثر طی سده اخیر متاثر از الگوهای نامتوازن توسعه شهری، موجب شکل گیری فضاهای بی هویت که فاقد عناصر بازگو کننده ارزش های تاریخی می باشد؛ گردیده است. در پژوهش پیش رو تلاش بر این بود برای نخستین بار کیفیت و ساختار فضایی محوطه ارسن شیخ شهاب و اجزاء معمارانه آن مشخص گشته و در ادامه به بازنمایی بصری کالبد باغ شیخ و عناصر ملزومه و دگرگونی های آن در گذر زمان پرداخت شود. در این مسیر جهت حصول معرفت به کیفیت چشم انداز عینی مجموعه، روش تفسیری تاریخی بر پایه اطلاعات کتابخانه ای(اسناد توصیفی) و مدارک تصویری بهره گرفته شده است. همچنین دست یابی به برخی اطلاعات کالبدی و فضایی جز از طریق بررسی و کاوش های میدانی میسر نبود. در نتیجه تحقیق مشخص گردید اقدامات عمرانی در محوطه مذکور از نیمه اول قرن هفتم ه.ق با احداث بنیان خانقاه آغاز و در نیمه اول قرن یازده ه.ق سازمان فضایی آن با ترتیب باغ شیخ بر پایه هنجارهای اصلی باغ ایرانی یعنی آب، گیاه، راه و استقرار و ساختمان تکمیل گشت. با تحلیل های انجام یافته، جزئیات انتظام و ارتباط فضایی عناصر انسان ساخت محیطی(مصنوع) و آراء معمارانه آن نسبت به هم در محوطه مجموعه همچون هندسه و نظام آبیاری بدست آمد. در این راستا بازخوانی کیفیت و ساختار محوطه مجموعه شیخ شهاب(باغ مترتب شده بر آن) می تواند به شناخت بخشی از ارزش های مغفول مانده در باغ سازی ایرانی در منطقه آذربایجان کمک نماید.
۲.
شهر به مثابه یک پدیده، متشکل از وجوه متعددی است که همواره از منظرهای مختلف در کانون توجه محققان قرار دارد. سامان بصریِ شهر و ساختار معمارانه آن، ازجمله موضوعاتی است که از یک سو نمایانگر امکانات و منابع مادی شهر است و از دیگرسوی، قوانین و ارزش های فرهنگی و اجتماعی ناظر بر شهر را متبلور می سازد. انسان نیز به عنوان مهم ترین عضو شهر، پیوسته در تعامل با فضای شهر و تکامل بخشی آن است که این امر به نوبه خودش، موجب پیدایش حقوق شهروندی و قواعد حقوقی حاکم بر شهر می شود. جستار حاضر، در پژوهشی مسئله محور و با اتخاذ روش توصیفی-تحلیلی و در پرتو مراجعه به منابع کتابخانه ای، با هدف بازخوانی مبانی حقوق شهری و بازشناسی آن در آموزه های دینی، به تبیین قواعد فقه شهری به عنوان اصلی ترین منبعی که به دقت حقوق ساکنان شهر و التزام آنان به قواعد عمرانی شهر را عرضه می دارد، پرداخته و با تکیه بر رویکرد تَرامتنیت «ژرار ژنت» به خوانشی نو از رابطه این قواعد دست یافته است. یافته ها و نتایج پژوهش نشان می دهد که قاعده لاضرر به مثابه یکی از بنیادی ترین قواعد فقهی در ترسیم حقوق افراد و اجرای عادلانه آن بر تمام اجزای شهر می تواند نقشی بی بدیل ایفا نماید. همچنین بر مبنای رویکرد تَرامتنی، تأثیر و حضور قاعده لاضرر را می توان در دیگر قواعد فقه شهری و برخی مواد منشور حقوق شهروندی به وضوح مشاهده کرد که این امر بر پیش متن بودن این قاعده و برگرفتگی دیگر قواعد فقهی و حقوقی در مقام بیش متن های حاصل از آن دلالت دارد.
۳.
امروزه برخی از صاحب نظران با تأکید بر لزوم پذیرش نگاه غربی از سوی فرهنگ ها، «هویت و اصالت بومی» را به حاشیه رانده اند. این نگاه به بی ارزش شدن ارزش های فرهنگی و تاریخی و به وجودآمدن مسئله اصالت به ویژه در ایران زمین شده است. در ایران معاصر تقابل سنت با مدرنیته ایرانی، به عنوان یک بحران نظری هنوز هم پابرجاست. آنچه در ایران حضور خاصی داشته است، تفکر خاص مشرق زمین است که جریان فلسفه یونانی (افلاطونی)، حکمت ایران باستان و آموزههای اصیل اسلامی را پیوند داده و از دل آن، فلسفه نور و ظلمت خویش (فلسفه اشراق) را ارائه کرده است. از آن زمان تاکنون ، متفکران بسیاری به شرح و بسط آرای آن ها پرداخته اند که در این میان «هانری کربن» جایگاهی ویژه داشته است. هدف پژوهش حاضر بررسی مفهوم اصالت از دیدگاه هانری کُربن در معماری و نحوه بروز آن است. پژوهش حاضر به بررسی مفهوم اصالت و مفاهیم وابسته با آن در معماری از دیدگاه کُربن پرداخته است. روش تحقیق در مرحله تدوین چارچوب مفهومی «توصیفی- تحلیلی» و در تبیین آرا و اندیشه هانری کُربن در این رابطه، روش «تحلیل محتوا» و «استدلال منطقی» بوده است. براین اساس، با روش فیش برداری و کتابخانه ای اعم آثار کُربن و برخی شارحان اندیشه وی تحلیل و ارزیابی محتوایی شده اند. با دسته بندی بحث به الف) مسئله اصالت در اندیشه کُربن و ب) هنر و معماری در اندیشه کُربن، در جمع بندی، نگاه کُربن به معماری را حلقه گمشده مبانی نظریِ کنونی برای فهم گذشته و نگاهی درخور برای تشریح آن دانسته شده است.
۴.
در معماری قرون اول تا چهارم هجری ایران موضوع قابل مشاهده، ضعف در طراحی و اجرای بناهای معماری است. این موضوع با الگوگیری های فراوان از معماری و تجربه علمی گذشته باتوجه به حضور کم رنگ عالمانی چون ریاضی دانان اسلامی، باعث عدم همخوانی موضوعات برپایی بنای معماری چون تناسبات فضا، ایستایی و دقت اجرایی می باشد. اخوان الصفا به عنوان اندیشمندانی دینی در قرن چهارم هجری در جهت ترفیع علوم و صناعاتی چون معماری در چنین وضعیتی شروع به ارائه رسالات علمی و عملی چون ریاضیات و هندسه در معماری اسلامی نمودند. موضوع بسیار مهم در این پژوهش نوع دیدگاه هندسی اخوان به موضوع کاربرد هندسه در معماری اسلامی و نحوه ارائه آن در این صناعت است. در قرون بعد از چهارم هجری علاوه بر علوم فراوان سرزمین های اسلامی، صناعت معماری نیز دارای پیشرفت های فراوانی شد که ارتباط علمی اندیشمندان با حرف معماری را نمایش می دهد. این ارتباط، هندسه و علم برپایی بنای معماری بر اساس هندسه کاربردی معماری از جانب ریاضی دان اسلامی بوده است. براین اساس، در این پژوهش به واسطه روش تحلیل و تفسیر تاریخی موضوع هندسه در دیدگاه اخوان مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج پژوهش شامل اصول هندسی است که از جانب اخوان به صناعتی چون معماری ارائه گردیده است. بر اساس نتایج پژوهش، اخوان هندسه را به صورت نظری شامل علوم فلسفی، حکمی و قوانین عددی ریاضیات دانسته اند. در قسمت عملی در جهت ارتباط با صناعات و توان پاسخ به موضوعات کارکردی، از اصول ترسیمی در جهت کاربردی شدن هندسه و فراگیری آن توسط صناعت معماری بهره گرفته شده است. این اصول ترسیمی در ساده ترین حالات تناسباتی-هندسی جهت تطبیق مقیاس با موضوعات معماری است. حاصل این هندسه کاربردی نظم، یکپارچگی، خوانایی و پاسخ کامل به نیازهای فردی و اجتماعی در قالب بنای معماری است که اخوان الصفا به عنوان ریاضی دانانی اسلامی بر آن تأکید نموده اند.
۵.
بیان مسئله: محله همواره نقطه عطف اندیشه به شهر در نظر گرفته شده است. محله ها در گذشته دارای انسجام درونی و پیوستگی فضایی بوده و از بافت اجتماعی همگنی برخوردار بودند. در دوران معاصر، همسو با تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه، متعاقب آن تدوین برنامه ها، طرح ها و اسنادِ کلان سیاست گذاری و نمودِ کالبدی آن در سطح منطقه ای– شهری، سبب فروپاشی ساختارهای خوداتکای اقتصادی، شاکله منسجم اجتماعی و کالبدی محله شده و اهمیت آن به عنوان سنگِ بنای برنامه ریزی شهری رو به افول نهاد. این پدیده همچنین تأثیرات بسیاری بر تجربه زیسته ساکنان محله ها گذاشته و همزیستیِ سالم آنان را در ابعاد مختلف آسیب پذیر نموده است. ظهور همه گیری کرونا، یکی از این بحران ها بوده است که در چهار سال اخیر، تغییراتِ آنی در شیوه زیستن و طرحِ تقاضاهای جدیدی را سبب شده است. نگرانی های روزمره ناشی از همه گیری، سلامت جسمی، روحی و روانی ساکنان محله ها را با خطر مواجه ساخته است. هدف: لذا اهداف اصلی پژوهش 1. بازاندیشی در مفهوم محله به مثابه کانون شهر ایرانی- اسلامی و 2. بازاندیشی در مفهوم سلامت محله به اقتضای دوران پس از همه گیری است. روش: این پژوهش از نظر ماهیت علمی-مروری و براساس تناظر تجربیات و ادبیات دو مفهوم بنیادین «محله ایرانی-اسلامی» و مفهوم نوظهور «همه گیری » تکوین یافته است. از نظر نوع پژوهش، کاربردی، توسعه ای و براساس روش پژوهش، مضمون مبنا بوده و بر همین اساس مطالعات مرتبط با «محله» بر اساس دو مؤلفه کالبدی-فضایی و اجتماعی-اقتصادی از طریق جست وجو در نصوص دینی، فقه و شریعت اسلامی و تفاسیر اندیشمندان اسلامی از قرآن کریم، سنت پیامبر (ص) و نهج البلاغه است. همچنین مطالعات مرتبط با «همه گیری» با جست وجو در پایگاه داده های Science direct، Springer، Scopus و Elsevier براساس دسته بندی محقق ساخته «زیست پزشکی، زیست روان و زیست مکان» از بررسی 182 مقاله معتبر مورد بررسی قرار گرفت تا بتواند مبتنی بر داده های به دست آمده، تناظر محتوایی دو مفهوم محله ایرانی-اسلامی و همه گیری و همچنین تحقق اهداف پژوهش را امکان پذیر سازد. یافته ها و نتیجه گیری: براساس یافته های پژوهش، هجده معیار مرتبط با زیست مکان، ده معیار مرتبط با زیست روان و هفت معیار مرتبط با زیست پزشکی در زمینه شهرسازی معاصر ترویج یافته است. ازطرفی، جمع بندی معیارهای مرتبط با محله ایرانی-اسلامی نیز مؤید هجده معیار است. بررسی مضمون مبنای معیارهای زیست پذیری در دوران همه گیری و معیارهای محله ایرانی-اسلامی نشان می دهد که این دو پدیده ناهمگون (به لحاظ زیست زمان)، نه تنها تضاد بنیادین در محتوا با همدیگر ندارند، بلکه انسجام محتوایی فی مابین معیارها مشهود است. این پژوهش بدین سبب دارای اهمیت است که نشان میدهد محله اسلامی امکان تکوین در زیست و ارتقای سلامت ساکنانش را دارد، به نحوی که با تفسیر معاصر از همه گیری، در زمینه ارتقای سلامت جامعه ایرانی مورد استفاده قرار گیرد. فلذا واردات بی بدیل اندیشه مستتر در شهرسازی غیراسلامی در زمینه «محله سالم در عصر معاصر» به بهانه پدیده نوظهور همه گیری کرونا، مورد نقد است و قویاً لازم است که مورد بازاندیشی واقع گردد.
۶.
بازارها به عنوان یکی از فضاهای شاخص شهری همواره نقش بسزایی در شکل گیری شهرها داشته اند، لذا برای شناخت ادراکات بصری در محیط بازارهای سنتی ایران، اصول و ضوابط نهفته در معماری آن را باید شناسایی کرد. در این راستا، بازار سنتی تهران به عنوان نمونه موردی و نیز یکی از بافت های تاریخی و قدیمی تهران انتخاب شد. در این تحقیق بر اساس شیوه ترکیبی و با رویکرد اکتشافی، اطلاعات مربوط به شاخص های محیطی و کالبدی ساختار فضایی برای بررسی مؤلفه های مؤثر بر ادراک بصری بازار سنتی تهران، جمع آوری و در مرحله بعد برای ارزیابی ادارکات بصری افراد، پرسشنامه به صورت چک لیستی برای فضاهای شاخص بازار تهیه گردید که هر سؤال پرسشنامه، یک مؤلفه را پوشش می دهد. جامعه آماری تحقیق، شامل120 نفر از کسبه، خریداران یا رهگذرانی که تمایل به مشارکت و سطح بالای عملکرد ادراکی و شناختی هستند که براساس احساسشان این مؤلفه ها را علامت گذاری کردند و سپس با استفاده از آزمون های کولموگروف، آزمون همبستگی اسپیرمن، آزمون کروسکال والیس و یو من ویتنی، داده های مرحله کیفی توسط نرم افزار spss تجزیه و تحلیل گردید. نتایج تحلیل ها نشان می دهد در بازارهای سنتی، حس بینایی باعث ایجاد ارتباط دوگانه مابین ساختار و عناصر فضایی و ادراک افراد می گردد و عواملی همچون مدت فعالیت کسبه و جنسیت و میزان تحصیلات افراد شرکت کننده در تحقیق، تأثیر مثبت و معناداری بر ادراکات بینایی افراد می گذارد و مابین فضاهای شاخصِ بررسی شده در بازار تهران، در مسجد امام بیشترین میزان ادراکات بینایی و در سرا امیر کمترین میزان را دارد.
۷.
پژوهش حاضر به کیفیت ارتباط فُرمی معماری مساجد معاصر با سنت های تاریخی معماری مسجد می پردازد و می کوشد تا دسته بندی خاصی را برای انواع این ارتباط تدوین نماید، به نحوی که برخی نقاط ضعف دسته بندی های موجود را نداشته باشد. در این پژوهش پس از مرور نقادانه بر ادبیات علمیِ مرتبط، با استفاده از راهبرد استدلال منطقی، سامانه ای منطقی متشکل از چهار رویکرد نسبت به سُنت های تاریخی معماری مساجد تدوین می گردد که شامل رویکرد تقلیدگرا، رویکرد محافظه کارانه، رویکرد چالشی و رویکرد انصرافی می شود. در پژوهش حاضر، هریک از این رویکردها و زیرشاخه هایشان با کدهای عددی خاصی مشخص می شود و با توجه به حیطه پژوهش، این رویکردها به تفکیک در مورد هریک از عناصر اصلی تشکیل دهنده نمای بیرونی مسجد شامل گنبد، مناره و جداره های خارجی به کار گرفته می شود. دسته بندیِ پیشنهادی می تواند شاخص قابل اتکایی برای تبیین خصوصیات کالبدی مساجد مورد نظر، قابل تشخیص بودن یا مبهم بودن مسجد از نظر مخاطبان، همگن یا التقاط گرابودن طرح مسجد و نیز نوآورانه یا تکراری بودن آن باشد. در پژوهش حاضر، در تشریح کارکردها و خاصیت های هریک از رویکردها بیان می گردد که هیچ یک از این رویکردها ذاتاً درست یا غلط نیستند بلکه مهم این است که بجا و به طرز مناسبی استفاده شوند. آنچه مهم است مواجهه مسئولانه و آگاهانه با مسئله طراحی پیش روی معمار است. هم استفاده از الگوهای تاریخی هم مخالفت با به کارگیری آن ها باید عملی آگاهانه و حکیمانه باشد.
۸.
رشد پدیده شهرنشینی و بالارفتن مهاجرت به شهرها، به توسعه غیرقابل کنترل نواحی شهری، کاهش سطح رفاه، پدیده حاشیه نشینی و ایجاد مشکلات فراوان برای شهرها به خصوص در کشورهای در حال توسعه منجر شده است. مجموعه این عوامل، موجب نگرانی های برنامه ریزان و سیاستمداران حوزه شهری گردیده و باعث شده که مدیران، برنامه ریزان شهری و همچنین سیاستمداران در این زمینه، ورود نموده و به دنبال علل این ماجرا باشند. زیرا بی توجهی به وضعیت هر متغیر تأثیرگذار، به بروز مسائل و مشکلاتی فراگیر مانند فقر، بیکاری، تورم، آلودگی محیط زیست و نابودی زیرساخت ها در محیط شهری منجر می گردد. از این رو، به منظور ایجاد محیطی بهتر، مساعدتر، سالم تر، آسان تر و دلپذیرتر برای ساکنان یک شهر، در طول چند دهه اخیر، رویکردهای گوناگونی در عرصه مدیریت شهری مطرح شده که حکمروایی خوب شهری، از مطرح ترین این رویکردهاست. در رویکرد مدیریتی حکمروایی خوب شهری، حق شهروندان توسط مدیران و برنامه ریزان به درستی شناسایی و در مدیریت شهری در نظر گرفته شده است، به طوری که تمام سیاست ها و برنامه های شهری حین تنظیم و پیش از اجراشدن با آن ها در میان گذاشته شده و در نهایت خروجی اش مورد تأیید آنان بوده و بدین سبب بیشترین کارایی و تأثیر را خواهد داشت. حکمروایی خوبِ شهری در تقابل با رویکرد مدیریت شهریِ دولت محور توسط سازمان های ملی و بین المللی مورد تأیید و تأکید قرارگرفته و همواره آن را به مثابه یکی از پیش نیازها و عناصر شهرهای پایدار به شمار می آورند. حکمروایی خوب شهری از آن دسته مفاهیمی است که رفاه شهروندان و عدالت اجتماعی را در نظر گرفته و سیاست ها و برنامه های آن، در قالب شاخص های به خصوصی جای می گیرند.از این رو، پژوهش حاضر با هدف بررسی و ارزیابی متغیرهای حکمروایی خوب شهری، به دنبال پاسخ این پرسش است که؛ اصول و ارزش های حکمروایی خوبِ شهری به چه میزان در مدیریت شهری مورد توجه اند؟ بدین منظور، روش انجام این تحقیق ترکیبی بوده به گونه ای که روش های توصیفی-تحلیلی و استدلال منطقی را دربرمی گیرد. ابتدا با استفاده از مطالعات کتابخانه ای و مشاهدات میدانی شاخص های مورد نظر (مشارکت پذیری، شفافیت، پاسخ گویی، حاکمیت قانون، عدالت، مسئولیت پذیری) استخراج شده و پرسشنامه بسته، بااستفاده از طیف لیکرت پنج گزینه ای تهیه و در میان جامعه آماری با حجم نمونه 384 نفر از شهروندان بالای بیست سالِ ساکن نیشابور که به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شده بودند، توزیع و سپس داده ها با استفاده از آزمون تی در محیط نرم افزاری spss تحلیل گردیدند. نتایج بیانگر این امر است که میانگین قضاوت شهروندان درباره عملکرد مدیریت شهری نیشابور در شاخصِ شفافیت با میانگین 34/2 بهترین و در شاخصِ عدالت با میانگین 18/2 ضعیف ترین وضعیت را به خود اختصاص داده و مشخص می گردد که توجه مطلوبی به شاخص های حکمروایی خوب شهری در عملکرد شهرداری و شورای شهر نیشابور به عنوان سازمان های مهم مدیریت شهری دیده نمی شود.
۹.
محله های سکونتی و به طور شاخص، محله های تاریخی که نقشی مبنایی را در شهرهای مختلف ایران ایفا می نمایند، امروزه تحت تأثیر سیاست ها و برنامه ریزی های غیراصولی قرار گرفته اند و مسئله پایداری این محله ها بیش از پیش با توجه به نقصان های کالبدی-اجتماعی پدیدآمده مورد توجه است. به منظور دست یابی به پایداری در محله های تاریخی می توان رویکرد بازآفرینی را مطرح کرد که همواره وجه باززنده سازی و معاصرسازی را مورد توجه قرار می دهد. هدف از پژوهش حاضر ارزیابی و اولویت بندی مؤلفه های بازآفرینی در محله های تاریخی شهر شیراز از منظر متخصصان حرفه ای و دانشگاهی حوزه شهرسازی و معماری به منظور دست یابی به راهکارها و راهبردهای طراحی و برنامه ریزی در جهت ارتقای کیفیت محیط در محله های تاریخی است. رویکرد پژوهش حاضر کمّی و از منظر هدف کاربردی است. به منظور تحلیل داده های گِردآوری شده از روش های تصمیم گیری چندشاخصه دیمتل و فرآیند تحلیل شبکه استفاده شده است. یافته های حاصل از این پژوهش بیانگر آن است که مؤلفه اقتصادی به همراه دو شاخص؛ الف) اقتصاد محلی و ب) ایجاد شغل دارای اولویت نخست و مؤلفه کالبدی و ج) شاخص توسعه تراکم، اهمیت نسبی کمتری در بازآفرینی محله های تاریخی شهر شیراز دارند. در انتهای پژوهش نیز بر پایه یافته ها، راهکار و راهبردهای برنامه ریزی و طراحی به صورت کاربردی در سه بُعد؛ الف) اقتصادی؛ ب) اجتماعی و ج) کالبدی برای به کارگیری توسط تصمیم گیرندگان شهری پیشنهاد شده است.
۱۰.
فضای کالبدیِ محله بستر فعالیت های اجتماعی در روابط اجتماعی همسایگی است. این فضا در خلال روابط اجتماعی نیز شکل می گیرد. بنابراین، معماری فضای کالبدی و روابط اجتماعی در ارتباطی دوسویه قرار دارند. ازسوی دیگر، روابط اجتماعی هسته اولیه شکل گیری و تقویت سرمایه اجتماعی است؛ لذا فضای کالبدی در تقویت سرمایه اجتماعی مؤثر است و عدم توجه به کیفیات فضا به معضلات اجتماعی نظیر کاهش مشارکت، عدم امنیت، افزایش جُرم پذیری و در نهایت ازبین رفتن رضایتمندی و حسّ تعلق می انجامد. هدف این پژوهش تبیین مدلی از کیفیات فضای کالبدی در مقیاس همسایگی است که سرمایه اجتماعی را ارتقا و معضلات اجتماعی را کاهش دهد. در این راستا، چارچوب نظری از یافته های به دست آمده متون نظری مرتبط با سرمایه اجتماعی و کالبد معماری فضا تدوین می شود؛ بر اساس این یافته ها، روابط اجتماعی در قالب گروه های اجتماعی با فعالیت های مشترک هدفمند، مؤلفه کلیدی ارتقای سرمایه اجتماعی است. لذا در روش تحقیق، سنجش سطح سرمایه اجتماعی با بررسی مؤلفه رابطه اجتماعی گروهی در ایستگاه های منتخب که با نمونه گیری طبقه ای تصادفی گزینش شده اند، به شیوه شمارش روابط گروهی انجام می شود. در ادامه، تحلیل کیفیات فضای کالبدی به شیوه برداشت میدانی و ارزیابی چگونگی ارتباط این متغیرها به شیوه استدلال منطقی به مدلِ نهایی پژوهش می انجامد: خلق عرصه های عمومی با مقیاس خُرد در فضای همسایگی اعم از محورهای پیاده و مکان های توقف (متغیر مستقل)، ضمن تأکید بر حضور افراد (متغیر میانجی) به جای عبور، به ارتقای سرمایه اجتماعی محلی (متغیر وابسته) منجر می شود؛ ضمن اینکه کیفیات عرصه های عمومی در مدل نهایی بحث می شوند.
۱۱.
ابداع دستگاه مختصات دکارت و تحوّلاتی که در دنیا بر اساس آن به وجود آمد، باعث فراموشی فضای هندسه پرگار شد تا جایی که امروزه استفاده از این هندسه جایی در معماری ایران ندارد. ابزار معماران ایرانی در گذشته پرگار بوده و محصول طراحی آن دوره غالباً بر مبنای قوس و کمان استوار بود. سازوکاری که امروز به طور کاملاً متفاوت در مدارس معماری پیگیری می شود و اهمیت بازخوانی آن در دوران معاصر را دوچندان می سازد. لذا هدف مقاله به نوعی به روزرسانی و کارآمدسازی روش طراحی معماری گذشته ایران است. در این راستا، ابتدا ویژگی های فضای هندسی پرگار بیان شده و در ادامه یک مدل ساده از ابزاری که قابلیت تولید فرم در این فضای هندسی را در کنار دیگر ابزار و روش های مورد استفاده در حال حاضر داشته باشد، ارائه گردیده و به آزمون گذاشته شده است. پرسش اصلی تحقیق این بوده است که ریشه های اصولی فضای هندسه پرگاری چیست، نیاز به چه ابزار و لوازمی دارد و چگونه می توان آن را به کار برد؟ پیگیری این پرسش، موجب نتایجی چون قابلیت بازتولید صحیح معماری اصیل ایرانی، داشتن قرائت صحیح تر و تحلیل دقیق تر این معماری و همچنین فراهم آوردن ابزاری نوین که متناسب با فرهنگ گذشته باشد، خواهد بود. مقاله بر اساس یک پارادایم علمی طرح شده و با استدلال قیاسی همراه است که در راستای آن، سه راهبرد تطبیقی در مقایسه دو هندسه دکارتی و پرگار، راهبرد منطقی و نهایتاً شبیه سازی دنبال شده است.
۱۲.
معماری همانند سایر متون فرهنگی، تفسیر و تأویل شده است و دلالت هایی را در ذهن بیننده ایجاد می کند. این دلالت ها در لایه های متمایزی که بر مبنای نظام های رمزگان مختلف ایجاد شده است، شکل می گیرند. پرسش اصلی مقاله حاضر این است که دلالت های فرهنگی عناصر بنای معماری در لایه های مختلف چگونه با یکدیگر تعامل می کنند. در این راستا، معماری پردیس های سینمایی ملت و آستارا به مثابه یک متن، درِ ذیل چهارلایه کارکردی، محیطی، زیباشناسی و پدیدارشناسی به صورت جزء به جزء مورد بررسی قرار می گیرد. هر بنا در سه مرحله کدگذاری باز، محوری و گزینشی تحلیل شده است. نتایج نشان داد پردیس ملت به انسجام کامل میان لایه های چهارگانه و تقویت دلالت های هر لایه توسط لایه های دیگر و دست یابی به تعریف جدید از فضای معمارانه و هنری منتهی شده است و پردیس آستارا به تمرکز بر بُعد عملکردی و فرمیِ سینما و غفلت از ارتباط میان لایه ها و عدم ارضای ذهنی مخاطب از حضور در فضای هنری منجر شده است. مهم ترین مؤلفه های تعامل در میان لایه ها عبارت اند از اهمیت فُرم خلاقانه و بیان ایده های متفاوت، برجسته شدن عناصر معماری، اهمیت نسبت بین انسان و فضای پیرامون و تطبیق حدودی فرم و عملکرد.