مقالات
حوزه های تخصصی:
حکمت خالده جایگاهی پررنگ در سنّت گرایی دارد و درک درست آن، وابسته به درک دقیق سنّت گرایی است. سنّت گرایی به عنوان جریانی پویا در دنیای مدرن غربی، برداشتی متفاوت از سنّت ارائه می نماید و در بستری نو به ایضاح مفهوم سنّت می پردازد. در این میان، حکمت خالده، به عنوان محوری ترین مؤلفه در قوام سنّت گرایی، از ارزش ذاتی و معرفت شناسی ویژه ای برخوردار است. پرداختن به ابعاد معرفتی و همچنین ارتباط آن با دین و متافیزیک، جز در بستر درک مضامین اصلی این مکتب، ممکن نیست. در این نوشتار با تکیه بر آراء سنّت گرایان و شارحان معاصر آن، به موازات ارجاع به سیر تاریخی این مفهوم، به خوانش جدید آن ها از سنّت می پردازیم و از این مسیر، زمینه درک روشن تری از مفهوم محوری حکمت خالده و ابعاد معرفتی و نسبت آن با سنّت، دین و متافیزیک را فراهم می کنیم.
گفتگوی توافقی عقل و دین در سه مسئله حقیقت علم، حقیقت علیّت و حرکت جوهری از دیدگاه ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
یکی از ویژگی های هرمنوتیک فلسفی گادامر، ارائه رویکردی جدید در قرائت متون با تکیه بر گفتگوی توافقی میان مفسّر و متن است. اگرچه این رویکرد به نام گادامر ثبت شده است، اما می توان چنین رویکردی را از قرآن و روایات نیز به دست آورد. بر اساس این رویکرد، نقش متن و مفسّر در فرآیند معنایابی و فهم، کاملاً برابر است به گونه ای که هر دو به یک اندازه در حصول آن نقش دارند. بر این اساس می توان از موضع برابر میان عقل و دین به تحلیل و تبیین آراء اندیشمندان مختلف از جمله ملاصدرا پرداخت و این پرسش را مطرح کرد که «آیا ملاصدرا در آراء ویژه خود، رویکرد گفتگوی توافقی میان عقل و دین را اتخاذ نموده است؟» با بررسی آراء ویژه ملاصدرا به ویژه در سه مسئله «حقیقت علم»، «حقیقت علیّت» و «حرکت جوهری» می توان به این نتیجه دست یافت که وی چنین رویکردی داشته است، بنابراین فیلسوفی ترکیبی و گفتگویی به شمار می آید. نویسنده در این مقاله با روش پژوهشی «تحلیل عقلی» و همچنین روش «نقلی» به بررسی و اثبات این مسئله می پردازد.
جنسیّت نفس بر اساس دیدگاه های رایج در مورد پیدایش نفس انسانی در فلسفه اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش پس از بیان تفاوت جنس و جنسیّت به تبیین نظریات فلاسفه در مورد چگونگی پیدایش نفس انسانی می پردازیم و در ادامه مسئله جنسیّت نفس را با توجه به نظریه روحانیه الحدوث و جسمانیه الحدوث بودن نفس تحلیل می کنیم. بر اساس نظریه روحانیه الحدوث، خاستگاه جنسیّت فقط در جنس، مطرح بوده و در نفس، جایگاهی ندارد؛ از این رو نفس به لحاظ ذات مجرّد خود، فاقد ویژگی های جنسیّتی است و فقط در مقام فعل با توجه به وضعیت های مختلف بدنی، کارکردهای جنسیّتی خاص خود را دارد. اما بر اساس نظریه جسمانیه الحدوث بودن نفس و با عنایت به برخی از اصول فلسفی حکمت صدرایی می توان به این تحلیل دست یافت که نفس متشکل از بدن و ویژگی های جسمی زنانه، با نفس متشکل از بدن و ویژگی های جسمی مردانه، به لحاظ گرایش های جسمانی، روانی، عاطفی و شناختی متفاوت است و براین اساس، جنسیّت امری هویتی است و تفاوت جنسیّت زن و مرد به حاق وجود آنها باز می گردد. بنابراین همان گونه که از نظر پزشکان و روان شناسان، زن و مرد به لحاظ جسمانی و روانی و عاطفی متفاوت بوده و براساس متون دینی نیز زن ومرد حقوق متفاوتی دارند، به لحاظ فلسفی نیز نفس زن و مرد گرایش های نفسانی خاص خود و متناسب با بدن زنانه و مردانه را خواهند داشت.
بررسی اختیار انسان از دیدگاه بنیان گذار حکمت متعالیه، ملاصدرا، و بنیان گذار علوم شناختی، مایکل گزنیگا(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
بسیاری از فلاسفه اسلامی بحث اختیار انسان را از مهم ترین راه های خداشناسی می دانند؛ زیرا معتقد هستند انسان در ذات، صفات و افعال، شبیه خداوند است و از این رو شناخت اختیار انسان و حدود آن، نقش و جایگاه او در هستی و نیز نسبت وی با خداوند را روشن می کند. ملاصدرا این بحث را به صورت منسجم و ابتکاری بر مبنای اصول وجودشناختی اصالت، تشکیک و وحدت وجود بیان کرده و در نهایت به نحوی بدیع، نظریه امر بین الامرین را از طریق نظریه وحدت شخصی وجود تبیین می کند. گزنیگا نیز به عنوان دانشمند علوم اعصاب شناختی و نوخاسته گرا در مسئله مغز/ذهن در راستای تبیین اختیار انسان معتقد است اراده انسان، ساخته «مفسّر» مغز است و آزادی انتخاب برای انسان از طریق تعامل در اجتماع و محیط حاصل می شود، اما در عین حال انسان، موجودی مسئول می باشد. در این نوشتار ابتدا مبانی اندیشه هریک از این دو متفکر تبیین شده و پس از بیان تشابه ها و تفاوت های دیدگاه آنان، هر دو دیدگاه، تحلیل و ارزیابی می شود.
بررسی انتقادی دیدگاه شهید مطهری پیرامون حصر قلمرو تأثیر تقوا بر معرفت(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
معرفت و تقوا رابطه ای متقابل یا دوسویه دارند. اختلاف حکما درباره مسئله تأثیر معرفت بر تقوا، در اصلِ این اثرگذاری است که بعضی آن را پذیرفته و بعضی منکر آن هستند. اما در مورد عکس این رابطه، یعنی تأثیر تقوا بر معرفت، و به ویژه، در مورد این که تقوا مولّد یا زمینه ساز چه نوع معرفت هایی می تواند باشد، میان آنان اختلاف نظر وجود دارد. پرسشی که در این قسمت به ذهن می رسد این است که در بحث تأثیر تقوا بر معرفت، کدام یک از معرفت نظری و یا عملی تحت تأثیر تقوا قرار خواهد رفت؟ شهید مطهری به عنوان اندیشمند معاصر مسلمان معتقد است تقوا می تواند فقط در عقل عملی مؤثر باشد و تأثیری بر عقل نظری ندارد. این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای با استناد به مبانی دینی به نقد دیدگاه شهید مطهری می پردازد. یافته های تحقیق نشان می دهد اموری مانند تجربه عرفانی عرفا، حکم وجدان، عمومیت نصوص دینی، فلسفه آفرینش، قوس صعود و عمومیت تجلی بر تأثیر تقوی بر معرفت های نظری و عملی دلالت می کند.
بررسی انتقادی استفاده سوئین برن از اصل آسان باوری در برهان تجربه دینی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
استدلال از طریق تجربه دینی یکی از استدلال هایی است که برای اثبات وجود خدا ارائه می شود. (که در این مقاله مراد از آن به طور خلاصه و کمتر دقیق، «برهان تجربه دینی» است) این استدلال، از تجربه دینی که برخی افراد از سر می گذرانند، به عنوان قرینه ای به سود وجود خدا استفاده می کند. ریچارد سوئین برن از جمله کسانی است که در کتاب وجود خدا چنین استدلالی را اقامه می کند. یکی از پایه های استدلال او اصلی است که نام «اصل آسان باوری» بر آن می نهد. این اصل به طور خلاصه می گوید اگر شیء الف به ادراک درآید، می توان نتیجه گرفت که به طور محتمل شیء الف وجود دارد. هدف مقاله حاضر، ارزیابی انتقادی امکان استفاده از این اصل در برهان تجربه دینی است و از مجموع نقدهای نویسنده (مقاله) و نقدهای مطرح شده توسط دیگران بر کاربرد این اصل در برهان تجربه دینی، به این نتیجه خواهیم رسید که این اصل به خاطر مواجه بودن با چالش های جدی در برهان تجربه دینی قابل استفاده نیست.
کثرت ادیان و جستجوی ملاک های حقانیت(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
می سازد. پیروان هریک از ادیان بر اساس ویژگی های تاریخی یا الهی و غیرالهی بودن دین خود، پاسخ های متفاوتی به این پرسش داده اند. در این تحقیق با استفاده از روش های عقلانی، استقرایی، تاریخی و تحلیل محتوا، بر ملاک های مختلفی برای ارزیابی حقانیّت ادیان تمرکز می شود. این ملاک ها عبارتند از: 1. خداباوری؛ 2. الهی بودن؛ 3. وحدانیّت در مقابل شرک؛ 4. آخرت باوری؛ 5. انسجام معرفتی و انطباق بیشتر با عقلانیت بشری؛ 6. جامعیّت در آموزه ها و کارآیی در تأمین معنای زندگی انسان؛ 7. آموزه محوری به جای پیامبر محوری؛ 8. عدم تحریف کتب مقدس و 9. اصلاح انحرافات ادیان پیشین. رابطه طولی و عرضی این ملاک ها ما را قادر می سازد تا در نهایت به این نتیجه برسیم که ادیان الهی حقانیّت بیشتری دارند و از میان آنها نیز دینی که بدون تحریف بوده یا تحریفات کمتر و باورهای منسجم و عقلانی تر بیشتر داشته باشد و نقش مؤثری در معنای زندگی و اخلاق مؤمنان برجای بگذارد، واجد حقانیّت بیشتری خواهد بود. ضمن اینکه حقانیّت دینی، امری ذومراتب و تشکیکی است و از این رو بیشتر سنت های دینی، به ویژه ادیان الهی واجد آن هستند، اما میزان بهره مندی آنها از آن یکسان نیست، بلکه به میزانی که معیارهای فوق در یک سنت دینی حضور بیشتر و پررنگ تری دارند، آن دین می تواند دربردارنده درجه تشکیکی و سلسله مراتبی عالی تری از حقانیّت باشد.
چیستی معنویت به مثابه موضوعی برای پژوهش های تطبیقی در قرآن(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
برای انجام یک پژوهش تطبیقی- قرآنی درباره معنویت، نخست باید معنویت را تعریف کنیم. این واژه در قرآن به کار نرفته است و تعریف آن در واقع، تعیین و تحدید دقیق موضوعِ یک پژوهش تطبیقی است. این مقاله جستجویی عقلانی برای دست یابی به تعریفی مناسب برای معنویت است، به نحوی که بتوان آن را در پژوهش های تطبیقی- قرآنی ملاک قرار داد. چنین تعریفی، به اصطلاح یک تعریف اسمی و قراردادی خواهد بود. در یک تعریف قراردادی، بیشتر مناسب بودن آن با اهداف تحقیق مدنظر است تا اینکه نگران صحّت و مطابقت کامل آن با واقع باشیم. بنابراین، در این مقاله، بحث این نیست که معنویتِ درست یا حق، کدام است و چه تفاوتی با معنویتِ نادرست یا باطل دارد، بلکه به دنبال تعریفی هستیم که با هدفی مقایسه ای در راستای مقایسه نظرات قرآن با دیگر دیدگاه هایی که درباره معنویت وجود دارد، مناسبت داشته باشد. در نهایت معلوم خواهد شد که مناسب ترین تعریف معنویت این است که آن را فرایند جستجوی به نسبت پایدارِ امر قُدسی در زندگی بدانیم.
تبیین علل ضعف های اخلاقی در اندیشه علامه طباطبایی و مک ناتن(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مک ناتن براساس دیدگاه خاص گرایی و هم چنین وظیفه گرایی (در معنای موردنظر خویش) معتقد است تبیین انگیزش اخلاقی و هم چنین تبیین علل ضعف های اخلاقی باید براساس موقعیتی سنجیده شود که فعل در آن رخ می دهد. وی اعتقاد دارد زمانی که شخص در موقعیت انجام فعل قرار می گیرد، می تواند از موقعیت خود، دو نوع درک یعنی درک عام و درک محدود داشته باشد. وی درک عام از موقعیت را به افراد بافضیلت نسبت داده و معتقد است اگر شخص به درک عام دست یابد هرگز دچار ضعف اخلاقی نخواهد شد. مک ناتن ضعف اخلاقی را در حوزه درک محدود بررسی کرده و عواملی همچون جذابیت فعل غیراخلاقی، غلبه احساس بر عقل و قوی بودن ملاحظات غیراخلاقی از ملاحظات اخلاقی را سبب درک محدود از موقعیت و ضعف اخلاقی برمی شمارد. از سوی دیگر علامه طباطبایی نیز در شکل گیری مفاهیم اخلاقی، درک شخص از موقعیت را مدنظر قرار داده و همین امر زمینه مقایسه اندیشه دو متفکر را در حوزه تبیین علل ضعف های اخلاقی فراهم آورده است. علامه نیز به دو نوع درک عام و محدود از موقعیت اشاره می کند. ایشان درک عام را به افراد دارای ایمان قوی اختصاص داده و علت درک محدود را ضعف ایمان، جهالت اختیاری، برتر دانستن لذت های قوای شهوی و غضبی و ضعف اراده (ناشی از عواطف، ملکات اخلاقی، جو اجتماعی) می داند. درنتیجه هر دو متفکر در حوزه تبیین علل ضعف های اخلاقی به دو نوع درک عام و محدود از موقعیت اشاره نموده و درک عام را به افراد بافضیلت اختصاص داده اند و هم چنین مسئله ضعف اخلاقی را در حوزه درک محدود بررسی نموده اند.