تا اواخر 1960 موج مسلط در مطالعات و رویکردهای توسعه، رهیافت توسعه گرایی کلاسیک بود. براساس این رهیافت، توسعه جنبه ای کمیت گرا به خود گرفت؛ جنبه ای که با تعصب و قوم محوری متاثر از تجبه تاریخی غرب داعیه تعمیم و جهان شمولی را داشت. این ادعا تا آنجا پیش رفت که برخی از توسعه گرایان کمیت گرا مانند روستو، ارگانسکی و ادوارد شیلز با چرخشی به گذشته تاریخی غرب و پیش بینی تحولات بعدی آن در آینده الگویی یکسان انگارانه از سرنوشت تاریخی تمام جوامع ارائه دادند؛ و بر همان اساس با نگرشی تجویزی توصیه کردند که اگر کشورهای جهان سوم بخواهند به توسعه دست یابند، می بایست تمامی مراحل تجربه تاریخی غرب را طی کنند.
اصول و مبانی توسعه پایدار، می تواند به سه روش مختلف در بهبود محیط زیست مسکونی به کار رود: با اعمال توسعه متراکم با ساختمان های کوتاه مرتبه؛ با نوآوری در تدوین اصول تفصیلی طراحی شهری؛ و در نهایت با ایجاد فرمی از شهر که استفاده بهینه از انرژی را تضمین کند. هر یک از این روش ها دارای مزایا و معایب مشخصی هستند. خواست برخی از معماران و هواداران محیط زیست، خلق شکل شهری بسیاری فشرده و از لحاظ بصری به هم چسبیده است.
دسترسی عادلانه به زمین و استفاده بهینه از آن یکی از مولفه های اساسی «توسعه پایدار» محسبو می شود که محتوای اصلی آن بر ایجاد تعادل میان ابعاد اقتصادی توسعه و ابعاد بوم شناختی آن، از یک طرف، و قبول مسئولیت در قبال نیازهای نسل های آینده، از طرف دیگر، استوار است. از این دیدگاه، امروزه، مفهوم زمین و فضای شهری، هم از نظر طبیعی و کالبدی و هم از نظر اقتصادی - اجتامعی تغییر کیفی پیدا کرده و در نتیجه ابعاد و اهداف برنامه ریزی کاربردی زمین، نیز، بسیار وسیع تر و غنی تر شده است.
«بررسی وضعیت مالیه شهرداری های کشور نشان می دهد که در زمان حاضر اغلب آنها با کسر بودجه رو به رو هستند. در چنین شرایطی برای جبران کسری های مزمن، اندیشیدن به راهکارهای کاهش هزینه ها و ارتقاء درآمدها و جست و جو برای شناسایی منابع درآمدی جدید ضرورت دارد.
در این مقاله آرا و دیدگاه های سه نظریه پرداز اجتماعی کلاسیک (مارکس،دورکیم و وبر) و نیز چهار نظریه پرداز اجتنماعی مدرن (گیدنز، هابرماس، بک و گورز) در زمینه مسائل زیست محیطی جامعه مدرن مورد بررسی قرار گرفته است.