هدف نگارندگان در پژوهش حاضر، بررسی تطبیقی و بازنمایی شخصیت آموزگاران روستا در آثار نویسندگان شهری و روستایی است. در بیشتر آثار داستانی رویکرد مثبتی به معلمان وجود دارد، به ویژه معلمانی که سختی تدریس در روستاهای دورافتاده را تحمل می کردند؛ اما از اواخر دهه ی چهل داستان هایی نوشته شد که در آن ها شخصیت آموزگاران منفی بود. پژوهش حاضر درپی یافتن چگونگی شخصیت پردازی آموزگاران روستایی در داستان ها و علت نگارش داستان هایی با نگاه منفی به آموزگاران در این برهه ی زمانی است. گمان می رود این بازنمایی دوگانه، متأثر از تفاوت در خاستگاه نویسندگان باشد. با بررسی داستان ها و زندگی نویسندگان شان می توان ویژگی دو گفتمان شهری و روستایی را شناسایی کرد و علت پیدایش هریک از این بازنمایی های دوگانه را دریافت. در این پژوهش سی وچهار داستان بررسی شده اند که شخصیت آموزگار در آن ها وجود دارد.
شکل گیری سینمای ایران از آغاز دوران سلطنت رضاشاه صورت گرفت، اما سینمایی که از غرب آمده بود و حامل عناصر فرهنگی موطن خود بود. عناصری نامربوط با جامعة ایرانی هم چون برهنگی، دزدی، جنایت و آدمکشی. این نوع سینما از همان آغاز ورود، مورد اعتراض و تشکیک افراد و شخصیت های آگاه جامعة ایران واقع شد. در این مقاله، سعی گردیده تا با مراجعه به اسناد و مطبوعات مربوط به اصفهان، نشان داده شود که جامعة متعهد و مؤمن اصفهانی، چه واکنشی نسبت به سینمای مبتذل از خود نشان داد و چگونه مغایرت آن را با فرهنگ ایرانی - اسلامی فریاد زد. این اعتراضات، در دو سطح مطبوعات و جامعة سنتی دنبال شده است. مقاله بر این فرض استوار است که اعتراض منتقدین به سینمای مذکور، پاسخ چندانی در دستگاه فرهنگی حکومت نیافت؛ بدین خاطر که دستگاه مزبور، مشکلی اساسی با این روند نداشت. اگر هم سانسوی صورت می گرفت، چندان مؤثر نبود. شاید از همین زاویه بتوان به بخشی از انگیزه های «سینما سوزی» در روزهای انقلاب اسلامی پی برد. این مقاله به شیوة مطالعة کتابخانه ای و بر پایة اسناد و روزنامه های آن دوره شکل گرفته است.