بحران سالار، به مثابه یکی از مهم ترین بحران های سیاسی- اجتماعی دوره ی قاجار، از جهات گوناگون شایان تأمّل است. این نوشتار به روش تاریخی و با تأکید بر نگاه جامعه شناسانه به تاریخ، این موضوع را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و تلاش کرده است به این پرسش پاسخ دهد که، کارکرد دولت مردان ایلی و سیاسی کُرد در چارچوب استراتژی دولت مرکزی در مدیریت بحران سالار، بر پایه ی چه مؤلفه هایی تحلیل پذیر است.
از مهم ترین یافته های این تحقیق آن است که اولاً جهت گیری حرکت و کارکرد دولت مردان ایلی - خاندانی و سیاسی کُرد در بحران سالار در خراسان، در مسیر حفظ تمامیت ارضی و تثبیت موقعیت دولت مرکزی بوده؛ و ثانیاً، استفاده ی حداکثری و نگاه موسّع دولت مرکزی در به کارگیری ظرفیت های انسانی و مدیریتی بخش های گوناگون جامعه، از جمله دولت مردان ایلی- خاندانی و سیاسی کُرد، نقش اساسی در مدیریت بحران سالار در خراسان داشته است.
روابط و مناسبات مرزی ایران و افغانستان در سال های 1324-1344ه.ق دارای فراز و نشیب های بسیاری بود. این افت وخیزها دلایل متعددی داشت که ریشة بسیاری از مشکلات کنونی دو کشور نیز محسوب می شود. عامل اصلی این مسائل، جدایی افغانستان از ایران بود. تحرک های جمعیتی مهم ترین معلول این فضا، خود محملِ گره هایِ کور دیگری شد که می توان به مهاجرت بخش هایی از جمعیت شهرنشین غرب افغانستان و قبایلی از هزاره به واسطه موج تکفیر علیه آن ها اشاره کرد. عبور غیرقانونی افراد و ایلات مرزیِ افغانستان، که گاهی به سرقت و ناامنی در مناطق مرزی ایران منجر می شد و نیز جریان قاچاق اسلحه، روی دیگرِ سکة تحرکات جمعیتی بود. همچنان که انتقال بخشی از مشکلات داخلی افغانستان مانند جریان فتاوای جهاد علیه انگلیس و بیماری های واگیردار در همین بستر رخ نمود. در کنار عامل اصلی یعنی جدایی افغانستان، مدیریت سیاست خارجی افغانستان که به موجب عهدنامة گندمک در اختیار انگلستان بود نیز در آشفتگی مناسبات مؤثر بود. مدیریت غیربومی سیاست خارجی در افغانستان، حل معضلات را در بسیاری مواقع ناممکن می کرد. شرایط آشفتة ایران و خراسان در سال های1324-1344ه.ق نیز به عنوان عامل مکمل، این مسائل و تنش ها را پیچیده تر ساخت. پس از مشروطه، انسجام امور از میان رفته بود و حکام خراسان با شورش های شهری و قبیله ای فراوانی روبه رو بودند. در پی این تحرکات، توجه و ارادة لازم برای تأمین امنیت مرزها و حل مسائل پیش آمده شکل نمی گرفت.
علاوه بر راه شاهی به عنوان مسیر اصلی ارتباطی میان بوشهر و شیراز ، راه دیگری معروف به راه جره مسیر فرعی و اضطراری بود که این دو شهر را به یکدیگر متصل می کرد. پس از انقلاب مشروطه ، تحول ساختاری در نظام حکومت ، و ضعف در اعمال اقتدار دستگاه حکومت مرکزی به بروز ناامنی فزاینده در راه شاهی ، دومین مسیر پر رفت و آمد ایران ، انجامید. در نتیجه دولت ایران با اعتراضات مکرر بریتانیایی ها که از این ناامنی ها متضرر شده بودند؛ مواجه گردید. از آنجا که هر دو مسیر راه شاهی و راه جره از قلمرو کوچ نشینان ایل قشقایی می گذشت؛ و صولت الدوله ، ایلخان قدرتمند قشقایی ، توان برقراری امنیت در هر دو مسیر را داشت؛ انگشت اتهام ناامنی ها نیز به سمت صولت الدوله و ایلش اشاره رفت. در برابر این بدگمانی ها ، صولت الدوله اقدام به گشایش راه جره نمود. رویداد فوق این سؤال را موجب می شود که «چرا صولت الدوله با وجود توان برقراری امنیت در راه شاهی ، راه فرعی جره را جهت تردد کاروان های تجاری باز نمود؟» با نگاهی به اوضاع فارس و رقابت های محلی در این ایالت به نظر می رسد که علّت تصمیم فوق را می توان به تغییر موازنه قدرت به ضرر صولت الدوله در جریان رویدادهای پس از مشروطه ، نسبت داد.