مقدمه:نقش عوامل روان شناختی مانند تجارب هیجانی و به ویژه ناگویی هیجانی در سیر بالینی بسیاری از بیماری های پوستی مورد تأیید قرار گرفته است .هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش راهبردهای نظم جویی فرآیندی هیجان بر ناگویی هیجانی افراد مبتلا به پسوریازیس بود. روش :در چارچوب یک طرح تک آزمودنی از میان بیماران مبتلا به اختلال های پوستی مراکز درمانی تهران، 3 بیمار مبتلا به پسوریازیس به روش نمونه گیری در دسترس و بر اساس مصاحبه بالینی ساخت یافته برای اختلال های محور Iدر DSM-IV (SCID-I) و ملاک های ورود و خروج انتخاب شدند و 10 جلسه 1 ساعته آموزش راهبردهای نظم جویی فرآیندی هیجان مبتنی بر مدل گروس را دریافت کردند. بیماران 6 بار به وسیله ی مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو (TAS-20) طی درمان و دوره پیگیری یک و نیم ماهه ارزیابی شدند. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از شاخص های تغییر روند، شیب، بازبینی نمودارها و برای تعیین معناداری بالینی از شاخص درصد بهبودی و اندازه اثر استفاده شد. یافته ها:نتایج تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد آموزش راهبردهای نظم جویی فرآیندی هیجان به طور معناداری در کاهش ناگویی هیجانی و زیر مقیاس های آن در بیماران مبتلا به پسوریازیس موثر است. نتیجه گیری:با توجه به نقش عوامل هیجانی به عنوان عوامل مستعدکننده، تسریع کننده و تداوم بخش در اختلالات پوستی شامل پسوریازیس، آموزش راهبردهای نظم جویی فرآیندی هیجان می تواند با کاهش ناگویی هیجانی و مدیریت هیجان های مثبت و منفی نقش مهمی را به عنوان درمان های حمایتی در کنار درمان های پزشکی ایفا کند.
زمینه و هدف: دوران کودکی و نوجوانی شرایط خاصی دارد. مشکل در مقابله و تنظیم هیجان می تواند منجر به اختلال های اضطرابی شود. هدف این پژوهش مقایسه راهبردهای مقابله ای و تنظیم هیجان دانش آموزان دارای نشانه های اختلال های هیجانی مرتبط با اضطراب با گروه بهنجار بود.
روش : روش از نوع علّی- مقایسه ای بود. 331 نفر از دانش آموزان مقطع راهنمایی شهرستان تویسرکان در سال تحصیلی 94- 1393 به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند و پس از غربالگری 60 نفر انتخاب گردیدند (30 نفر با اضطراب بالا، 30 نفر با اضطراب پایین). آزمودنی ها پرسشنامه های راهبردهای مقابله ای اندلر و پارکر (1990)، تنظیم هیجان گراس و جان (2003) و اختلال های هیجانی مرتبط با اضطراب (2000) را پاسخ دادند. داده ها به کمک نرم افزار اس پی اس اس و با روش تحلیل واریانس چندمتغیره تجزیه وتحلیل شد.
یافته ها: یافته های این پژوهش نشان داد که بین راهبردهای مقابله ای و تنظیم هیجان دانش آموزان دارای نشانه های اختلال های هیجانی مرتبط با اضطراب با گروه بهنجار ازنظر آماری تفاوت معنادار وجود دارد (05/0 > P). همچنین بین دو گروه موردبررسی ازنظر مؤلفه های متغیرهای مذکور به عنوان یک متغیر ترکیبی، تفاوت معنادار آماری به دست آمد. هرچند راهبرد مقابله ای مسئله مدار و تنظیم هیجان از نوع ارزیابی مجدد تفاوت معناداری را در گروه های مورد مقایسه نشان نداد اما ازنظر راهبرد مقابله ای هیجان مدار، راهبرد مقابله ای اجتنابی و تنظیم هیجان از نوع فرونشانی، تفاوت بین دو گروه مورد مقایسه معنادار بود (05/0 > P).
مقدمه: دلبستگی و هیجان های افراد از عوامل مهم برای روی آوردن به اعتیاد است. هدف از این پژوهش، مقایسه سبک های دلبستگی و راهبردهای تنظیم هیجان در افراد مصرف کننده مواد و افراد غیر مصرف کننده بود.
روش: پژوهش حاضر بر اساس شیوه ی گرداوری داده ها، توصیفی و از نوع علّی مقایسه ای است. جامعه پژوهش، شامل کلیه ی مصرف کنندگان مواد مراجعه کننده به مراکز ترک اعتیاد شهر سمنان و حجم نمونه 60 نفر (30 نفر مصرف کننده ی مواد و 30 نفر غیر مصرف کننده) بود. جهت گردآوری داده ها از پرسش نامه های سبک دلبستگی بزرگسالان و راهبردهای تنظیم هیجان استفاده شد . داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS-18 و به روش تحلیل واریانس چند متغیره مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت .
یافته ها: نتایج حاکی از تفاوت معنادار (در سطح 05/0 > (p بین میانگین نمرات افراد مصرف کننده مواد و افراد غیر مصرف کننده در متغیرهای سبک دلبستگی دوسوگرایی و نیز راهبردهای تنظیم هیجان سرکوبی بود.
نتیجه گیری: با توجه به یافته های این پژوهش، آموزش در زمینه تنظیم مناسب هیجان و ایجاد یک سیستم حمایتی اجتماعی – خانوادگی و احساس ایمنی در روابط اجتماعی جهت ترمیم سبک دلبستگی های ناایمنی که افراد مصرف کننده مواد دارند، می تواند در بازتوانی و ترک مواد کمک کننده باشد.
هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش شناختی ارتقاء امید برکاهش اهمال کاری و خودناتوان سازی تحصیلی دانشجویان دانشگاه پیام نور بود که درسالتحصیلی94-93 در شهرستان بوکان مشغول به تحصیل بودند. بدین منظور از طریق نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای و از طریق اجرای پرسشنامه های اهمال کاری لی و خودناتوان سازی تحصیلی تعداد 50 نفر برای متغیر خودناتوان سازی و 60 نفر برای متغیر اهمال کاری براساس بالاترین نمره انتخاب شدند و به طریق واگذاری تصادفی، نمونه های انتخابی برای هر متغیر، در دوگروه آزمایش و دو گروه کنترل گمارده شدند. سپس دو گروه درمانی (اهمال کاران تحصیلی، خودناتوان سازها) در هشت جلسه 60 دقیقه ای که توسط دو درمانگر آموزش دیده اجرا شد، تحت آموزش شناختی ارتقاء امید قرار گرفتند، در حالیکه گروه گواه در معرض هیچ مداخله ای قرار نگرفتند. پس از آن از همه آزمودنی های گروه آزمایش و کنترل پس آزمون به عمل آمد. داده های بدست آمده با استفاده از آمار توصیفی(میانگین، انحراف معیار) و آمار استنباطی(آزمون کوواریانس) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس و در سطح 05/0> p برای گروه های وابسته به منظور تعیین اثر بخشی آموزش شناختی ارتقاء امید نشان داد که این کاربندی توانسته است به عنوان مداخله ای مؤثر موجب کاهش خودناتوان سازی و اهمال کاری تحصیلی دانشجویان شود