فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۰۱ تا ۱۲۰ مورد از کل ۶۳۴ مورد.
حوزه های تخصصی:
انگارة پلورالیسم، در فرایند تحول پارادایمی معرفت مدرن، نضج و گسترش یافته است. تغییر در عناصر پارادایمی، موجب جابه جایی های پارادایمی شده است و در رهگذر این جابه جایی ها، از پارادایم های عینی گرا به پارادایم های نسبی گرا، انتقادی و ترکیبی، انگارة پلورالیسم تکوین یافته و در خوانش های متفاوت هر یک از مقولة کثرت، صورت بندی مختص به خود را پیدا کرده است. در دورة اثبات گرایی، مقدمات رویش پلورالیسم به نحو سلبی فراهم آمده است، در دورة پسااثبات گرایی نهال آن در بستر مدرنیته نهاده شده، در دورة خردگرایی انتقادی رشد و نمو یافته و در دورة تسلط پارادایم های نسبی گرا به درختی تنومند تبدیل می شود.
با بررسی سیر تاریخ تحول پارادایمی معرفت در پهنة مغرب زمین، می توان به این نتیجه رسید که به هر میزان، گرایش به هستی شناسی رئالیستی، معرفت شناسی عینی یا مطلق گرا و روش شناسی کمیت باور شدت می گیرد، عباراتی نظیر «مرکزیت باوری»، «کلیت نگری»، «بنیادگرایی»، «وحدت باوری»، «اصول گرایی»، «قطعیت گرایی» و «جزمیت معرفتی» نیز غلظت یافته و میزان انقیاد به انگارة پلورالیسم مدرن کاهش می یابد؛ و متقابلاً به هر میزان، تمایلات به هستی شناسی ایدئالیستی، معرفت شناسی ذهنی یا نسبی گرا و روش شناسی کیفی ترکیبی، شدت می یابد؛ عبارت هایی نظیر «مرکزیت گریزی»، «جزئی نگری»، «ساختارزدایی»، «کثرت باوری»، «تصلب گریزی»، «نسبیت گرایی» و «شکاکیت معرفتی» نیز پررنگ تر شده و میزان تقید به انگارة پلورالیسم مدرن افزایش می یابد.
انسان، مجهول مطلق، و خبر؛ در پاسخ به یک نقد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ما در مقالة «پارادوکس اخبار از مجهول مطلق تحلیل مفهوم خبر»، با برگرفتن رویکرد جدیدی تلاش کردیم تا راه حل تازه ای برای پارادوکس اخبار از مجهول مطلق بیابیم. مقاله ای تحت عنوان «نقدی بر مقالة «پارادوکس اخبار از مجهول مطلق تحلیل مفهوم خبر»» (اسدی: 1392) تلاش کرده است با طرح انتقادهایی، موضع ما در این مقاله را به چالش بکشد. در این مقاله مهم ترین و اصلی ترین انتقادهای وی را به بحث خواهیم گذاشت و ارزیابی خواهیم کرد. چنان که خواهیم دید این انتقادات نمی توانند برای موضع ما مسئله ای ایجاد کنند.
دفاع از نظریه معناداری هورویچ در برابر برخی انتقادات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برای حل معمای معنا داری کلمات، پل هورویچ پیشنهاد می کند که برخی کاربردهای یک کلمه در مرتبه ای بالاتر از دیگر کاربردها بوده و به وجودآورنده الگوی حاکم بر کاربرد آن کلمه هستند. ویژگی پذیرش این کاربردهای خاص، باور به آن ها را در نظام باورهای کاربر توجیه کرده و سپس این باورها مانند یک اصل معنا شناسی، دیگرکاربردها را تبیین می کنند. اما این ایده نمی تواند همه کاربردهای یک کلمه را توجیه کند. در این مقاله، به کمک روش تحلیل مفهومی و منطقی، پیشنهاد می شود که نخست، اگرچه ویژگی پذیرش، توجیه گر کاربردهای معمول کلمه است، اما می توان برای کاربردهای غیرمعمول، ویژگی هایی مشابه ویژگی پذیرش فرض کرد. دوم، نقش محوری در تعیین معنای یک کلمه را ویژگی پذیرش آن بر عهده دارد، اما محقق شدن شرایط ظهور ویژگی پذیرش، بر محقق شدن شرایط لازم برای ویژگی های دیگر مؤثر است. سوم، تنها ویژگی پذیرش یک کلمه دارای خصیصه غیرالتفاتی بودن است.
نقد دین پژوهی مبتنی بر نظریه عمل گرای صدق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه عمل گرای صدق، از جمله نظریه های مهم در بابِ مفهوم صدق است. بر اساس این نظریه، «گزاره P صادق است، اگر و تنها اگر، گزاره P در عمل سودمند باشد». اخذ این نظریه در مطالعه دینی، فضای فکری مستقل و متفاوتی را در گستره های گوناگونِ دین پژوهی پدید می آورد. در این نوع دین پژوهی، به جای بررسی مطابقت یا عدمِ مطابقتِ تعالیم و گزاره های دینی با واقعیت، آثار محسوس و نتایج عملی آنها سنجش و ارزیابی می شود. حقانیتِ آموزه ها و گزاره های دینی را نه مطابقتِ آنها با واقعیت، که نتایجِ عملی و پیامدهای عینی آنها تعیین می کند. این رهیافت، علاوه بر اشکال های معرفت شناختی، با فضای فکریِ حاکم بر ادیان آسمانی ناسازگار و متعارض است و انتقادهای متعددی به آن وارد شده است: نسبیت گرایی معرفتی، انسان مَداری و حذف خدامحوری، به فراموشی سپردنِ «واقعیت خدا» و نشاندنِ «تصور خدا» به جای آن، بی توجهی به پیام وارگیِ ادیان آسمانی، تحویلی نگری در بابِ دین و تقلیل آن به آثار و نتایج عملی، ترویجِ نگرشِ سودانگارانه و ابزارپندارانه به دین، عدمِ توجه به مرگ آگاهی و آخرت اندیشیِ ادیان آسمانی، ناتوانی در فهمِ حقیقتِ خالصِ دین و...
نقد پسین از فرض پیشین جهان شمولی شهود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقش شهود در فلسفه بسیار گسترده است. این گستردگی نقش و اهمیت ویژه آن به خاطر کاربردی است که برای شهود به عنوان شاهد و گواه در توجیه بسیاری از باورهای مبنایی در نظر گرفته می شود. از آشناترین موارد ایفای چنین نقشی برای شهود می توان به مثال هایی مثل گتیه در معرفت شناسی، ملت چین در فسلفه ذهن، یا پیوند عضو در فلسفه اخلاق و غیره اشاره کرد. آنچه در این مثال ها اهمیت دارد آنست که در تمامی آنها شهودهای عقلانی، عام و جهانشمول در نظر گرفته می شوند. اما در ادامه پروژه کواین در طبیعی سازی معرفت شناسی و نظریات برون گرایانه معرفت شناسانی چون گلدمن، جریان متاخری که «فلسفه آزمایشگرانه» خوانده می شوند، سعی نموده اند شهود را به صورت علمی و آزمایشگاهی بررسی کنند. این شیوه بررسی به نقش علم و دستاوردهای آن برای حل مسائل فلسفی بسیار توجه دارد و با طرح آزمایش هایی سعی نموده نشان دهد که تفاوت های فرهنگی، موجد تفاوت در شهود عقلانی و یا اخلاقی افراد بوده و دیگر نمی توان شهود را دستاویز و ابزاری برای طرح نظریه خود در نظر گرفت.
کاربستِ «کاربست» و حل سه مشکل در نظریة ارجاع کریپکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نظریة ارجاع سول کریپکی حداقل سه مشکل وجود دارد؛ 1. ارجاع دهیِ متفاوت اسامی خاص در جهان های ممکن مختلف؛ 2. تغییر مرجع؛ و 3. خطاناپذیری ارجاعی ترم های نظری. در این مقاله ابتدا این سه مشکل را طرح می کنیم سپس بیان می کنیم که چگونه خود کریپکی با توسل به مفهوم «کاربست» مشکل اول را حل کرده است و پس از آن چگونگی حل شدن مشکل دوم و سوم را با استفاده از همین روش توضیح می دهیم. علاوه بر این در قسمتی از مقاله به تز مثلث بندی دیویدسون رجوع می کنیم و از طریق آن نشان می دهیم که وجود جامعة زبانی برای تعیّن مرجع لازم است
تحلیلی بر میزان اثربخشی معرفت و مهارت منطقی در توسعه ی نظریه پردازی و تولید علم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به رغم تأکید منطق دانان مسلمان بر نقش ابزاری اصول و قواعد منطقی در سایر علوم اکتسابی و در تمامی حوزه های اندیشه ی بشری، تاکنون تلاش درخور توجهی برای تثبیت این جایگاه و عملی کردن آن صورت نگرفته است. ازاین رو نگارنده در این نوشتار، بر آن است تا میزان اثربخشی این معرفت و مهارت را در فرآیند نظریه پردازی در تمامی مراحل آن، از تکوین و تدوین نظریه گرفته تا اثبات و دفاع از آن و نیز استنتاج فرضیه های جدید از نظریات قبلی، مورد تحلیل قرار دهد. با توجه به این که نظریه پردازی در علوم مختلف با شیوه های گوناگونی چون مفهوم سازی و کشف ارتباط مفاهیم، تبیین علی، تبیین بدیهی، استنتاج استقرایی و استنباط برهانی و نیز سبک مدل شناسی صورت می پذیرد، در این مقاله این سبک های مختلف به تفکیک، مورد بحث قرار گرفته و در هر مرحله، نقش و کارایی مهارت منطقی نشان داده شده است. همچنین ارتباط دو رویکرد و برنامه ی جدیدغرب با عناوین «تفکرانتقادی» و «فلسفه برای کودکان» و تأثیر آن دو بر پرورش تفکر منطقی، نظریه پردازی و تولید علم، مورد تحلیل قرارگرفته است.
از مهم ترین نتایج این پژوهش، لزوم توجه به آموزش نظری و عملی فنون منطقی، اعم از منطق صوری، منطق جدید و نیز تقویت جایگاه تفکر انتقادی در نظام آموزشی کشور است. این امر می تواند به تسهیل و تسریع در فرآیندنظریه پردازی و تولید علم در شاخه های مختلف علوم، اعم از علوم انسانی و علوم تجربی، منجر گردد. البته درست است که برخی از نظریه پردازان به دلیل برخورداری از منطق فطری، در مراحل مختلف، فرآیند کار خود را به طور ذاتی و غیر اکتسابی، بر اصول و قواعد عقلی و منطقی منطبق می سازند، قطعاً هم اینان نیز با کسب مهارت در فنون تخصصی منطق، طی طریق را برای خود، آسان تر خواهند نمود.
توجیه معرفتی باورهای دینی از نگاه ویلیام آلستون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از موضوعات مهم در فلسفه ی دین بحث تجربه ی دینی و توجیه مفاهیم و باورهای دینی حاصل از آن است. در نیمه ی دوم قرن بیستم، برهان تجربه دینی بیشتر با تقریرهای معرفت شناسانه همراه شده است و برخی از فلاسفه ی دین کوشیده اند از معقولیت باورهای دینی مبتنی بر تجربه ی دینی دفاع کنند. یکی از این فلاسفه ویلیام آلستون است. او با ارائه ی نظریه ای در باب تجربه ی دینی کوشیده است از طریق اعتباربخشی به معرفت تجربی خداوند، که وی آن را تجربه ی عرفانی می نامد، مبنایی معرفتی برای توجیه و عقلانیت ایمان و باور به خدا فراهم آورد. آلستون در تبیین نظریه ی خود، ابتدا با طرح نظریه ی نمود و از طریق ادراکی دانستن تجربه ی دینی و احاله ی توجیه باورهای دینی به ادراکات عرفانی و سپس با توسل به رویکرد «رویه ی باورساز» و مبتنی کردن توجیه معرفتی باورهای دینی بر رویه ی باورساز عرفانی می کوشد که نشان دهد تجربه ی دینی منبعی برای توجیه اعتقادات دینی است.
جایگاه معرفت شناختی شعر در فلسفه افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله تلاشی است برای فهم نگاه افلاطون به شعر و هنر. به عبارت دیگر، به مناقشه میان عقل و احساس و الهام شاعرانه نظر دارد؛ آنجا که افلاطون تلاش می کند با تیغ عقل بال های خیال انگیز شعر را ببُرد و انسان را با واقعیاتی درخور زندگی راستین روبه رو کند، بنابراین، هومر که نماینده شاعران و به گونه ای سلطان آنان به شمار می رفت را از مدینه خود بیرون می کند تا تکلیف دیگر شاعرانی که مرتبه ای پایین تر از او دارند خودبه خود روشن شود. بدیهی است دشمنی افلاطون که آثارش خود آینه تمام نمای هنری کمال یافته است با شعر معطوف به هومر یا شخص خاصی نیست. آنچه افلاطون با آن به مقابله برخاسته، فرزندان ناخلف شعر و تعابیر نابجا و نادرستی است که شاعران آن روزگار، در مقام مربیان جوانان و جامعه از مفاهیمی مانند عدالت، اوصاف خدایان، پهلوانان، داستان های اسطوره ای و... به دست می دادند.تأثیر شگرف شعر بر شعور آدمی را به آسانی نمی توان انکار کرد اما باید دید برای تربیت[1] نفس آدمی و صلاح مدینه[2] کدام شعر کارآمد است و کدام باعث گمراهی. بنابراین باید پرسید: شعر یا فلسفه، کدام یک تأثیر آموزشی بیشتری بر تربیت فکری مدینه دارند؟ آیا شعر و هنر خاصی هست که مورد توجه افلاطون باشد؟ نقد افلاطون متوجه محتوای شعر است یا هنر شعر به طور کلی مدنظر اوست؟تقابل افلاطون با شعر تلاشی است برای اثبات حقانیت فلسفه به عنوان شریف ترین هنر و بنا نهادن خشت خشت نهاد آدمی و مدینه افلاطونی بر پایه معیارهای عقلانی؛ مدینه ای که حاکمان و مربیان آن فیلسوفانند نه شاعران.
نسبت رفتارگرایی معرفت شناختی و عینیت از دیدگاه مک داول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله اصلی در این مقاله بررسی نسبت رفتارگرایی معرفت شناختی و عینیت است. آیا می توان باوجود اعتقاد به رفتارگرایی معرفت شناختی و کنار گذاشتن رویکرد مبناگرایانه به شناخت، گفتمان عینیت را حفظ نمود و ادعا کرد که در فرایند تحقیق پاسخگو به جهان هستیم؟ در این مقاله سعی بر این است که پاسخ مثبت جان مک داول به این سؤال موردبررسی قرار گیرد. بدین جهت نظریات مک داول در دو محور مطرح می گردد: نظریات سلبی که بیان کنندة تحلیل انتقادی او دربارة رویکردهای نادرستی است که در آراء ریچارد رورتی منجر به نفی شناخت عینی و اثبات همبستگی می شود، و نظریات ایجابی که بیانگر طرز تلقی خاص او به جهان، رویدادهای ذهنی، تأثیراتی که جهان بر ذهن می گذارد، تجربة ادراکی، فعلیت و اِعمال توانایی های مفهومی، جایگاه تجربه در نظام توجیه و کسب شناخت عینی است. شیوة مک داول برای این که اثبات کند چگونه فعالیت عقلانی ما می تواند پاسخگوی به واقعیت باشد و چگونه تفکر ما شناخت عینی واقعیت را در اختیار ما قرار می دهد، شیوة جدیدی است که مبتنی بر تلقی سنتی از شناخت نیست؛ اما ازنظر او انکار مبانی شناخت به معنای انکار شناخت عینی و رابطة معرفتی با جهان نیست.
مقایسه دیدگاه بیکن و ملاصدرا در مورد موانع شناخت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی معرفت شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
راه های دستیابی به معرفت و شناخت موانع آن از مهم ترین دغدغه های معرفت شناسان است. نمونة بارز آن ملاصدرا حکیم شرقی و فرانسیس بیکن اندیشمند مغرب زمین است. ملاصدرا اساس معرفت حقیقی را در ایمان به خدا و کسب آن به شیوة شهودی می داند و این نوع معرفت را کلید اکثر معارف معرفی می کند. او حصول این نوع معرفت را با سه مانع اصلی روبه رو می داند. فرانسیس بیکن نیز با اعتقاد به ضرورت شناخت طبیعت برای کسب معرفت الهی به خطاهای ذهنی و باورهای غلط به منزلة موانع مهمی در رسیدن به آن اشاره می کند. او در این زمینه چهار مانع (یا به تعبیر او بت) را معرفی می کند. نگارندگان در پژوهش حاضر سعی کرده اند با کنار هم نهادن دیدگاه دو فیلسوف نمونه ای از دغدغه های مشترک نظام های فلسفی متفاوت را به تصویر بکشند.
تحلیل «معرفت» در معرفت شناسی معاصر و فلسفه اشراق(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۳۹۳ شماره ۵۹
حوزه های تخصصی:
ماتریالیسم و امکان آگاهى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ماتریالیسم نوعى انحصارگرایى در حوزه وجود است که در دوران مدرن نخست در چارچوب فلسفه هاى مکانیکى و با تکیه بر اتمیسم طرح شد. با اینکه این بیان از ماتریالیسم به دلیل جزم اندیشى حاکم بر آن اکنون طرفدار چندانى ندارد، هنوز پیش فرض هاى ماتریالیستى در معرفت شناسى حضورى پررنگ دارند. این نوشتار با نگاهى انتقادى به بررسى لوازم این پیش فرض ها در ارتباط با دو مؤلفه آگاهى و اختیار مى پردازد. در این مسیر از فیزیک گرایى، رفتارگرایى، الگوى کامپیوترى ذهن و معرفت شناسى طبیعى شده به منزله رویکردهایى ماتریالیستى که در معرفت شناسى معاصر حضور دارند بحث خواهد شد و در نهایت لازمه مشترک این رویکردها مبنى بر تعین گرایى و امکان پیش بینى رفتارهاى فردى و جمعى انسان ها مورد نقد قرار خواهد گرفت. روش بحث، تحلیلى است و نتیجه این پژوهش بر ناکارآمدى رویکردهاى ماتریالیستى در حوزه علوم انسانى تأکید دارد.
ناکارآمدى نظریه «محقق سازى» در تبیین علیت ذهنى با تأکید بر نظریات شومیکر و یابلو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، نظریه «محقّق سازى» که توسط فیزیکالیست هاى طرفدار نظریه «کارکردگرایى» ارائه شده از دیدگاه میزان توفیق در حل معضل «علیت ذهنى» کانون بررسى قرار گرفته است. نویسندگان نشان مى دهند که تقریرها و ویرایش هاى مختلف از ایده مزبور، همچنان نتوانسته اند معضل علیت ذهنى را برطرف کنند؛ بلکه یا به این همانى نوعى و تحویل گرایى بازگشت کرده اند و یا به تعین علّى مضاعف دچار شده اند.
در این مقاله به طور ویژه «نظریه زیرمجموعه» که شومیکر آن را در سال 2007 ارائه کرده و «نظریه تعین بخشى» که یابلو در سال 1992 مطرح ساخته است تبیین شده اند که در واقع، دو تقریر از نظریه محقق سازى هستند. نویسندگان نشان مى دهند که ارائه دهندگان دو دیدگاه مزبور، سعى در اثبات اصالت و عینیت ویژگى هایى ذهنى (فرار از تحویل گرایى) و ارائه تصویرى از اعمال نیروى علّى توسط این ویژگى ها دارند؛ اما در ادامه، با طرح انتقادات کیم و دیگران، استمرار معضل محرومیت علّى و درافتادن در دام تحویل گرایى در هر دو تقریر، نشان داده شده است.
معرفت شناسی فضیلت: ماهیت، خاستگاه و رویکردها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
معرفت شناسی فضیلت به مجموعه ای از رویکردهای اخیر به معرفت شناسی اطلاق می شود که برخلاف معرفت شناسی تحلیلی، به جای تمرکز بر ارزیابی باور بر ارزیابی معرفتی ویژگی های صاحب باور تمرکز دارد. این مقاله در صدد است تا ماهیت معرفت شناسی فضیلت را تبیین کرده و مهم ترین رویکردهای آن را توضیح دهد. تبیین فضیلت معرفتی به عنوان قوای شناختی قابل اعتماد و ویژگی های مَنِشی، دو رویکرد اعتمادگرایی و مسئولیت گرایی را در معرفت شناسی فضیلت شکل داده است. به دلیل این که ارائه تبیین صحیح از ماهیت این نوع معرفت شناسی در گرو فهم ماهیت فضیلت معرفتی است، این مهم بیش از بقیه عناصر معرفتی مورد توجه قرار گرفته است. این مقاله در ابتدا به خاستگاه معرفت شناسی فضیلت می پردازد و در پایان ضمن اشاره به نقدهای وارد بر این نوع معرفت شناسی از جمله دوگانگی تبیین فضیلت معرفتی، فهم ماهیت معرفت شناسی فضیلت و کارآمد بودن آن را در گرو ارائه تعریفی جامع تر، منعطف تر و منطقی تر از فضیلت معرفتی می داند.
ادراک حسى در دیدگاه افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادراک حسى که از اساسى ترین و چالش برانگیزترین مسائل فلسفه و معرفت شناسى است، جایگاه نوینى در اندیشه افلاطونِ ایده آلیست و عقل گرا مى یابد. در معرفت شناسى افلاطون، معرفتِ حقیقى خطاناپذیر بوده و به حوزه مُثُل یا هست ها که لایتغیرند تعلق مى گیرد. درحالى که ادراک حسى نه تنها خطاپذیر است، بلکه به جهان محسوس متغیر تعلق دارد و ازاین رو، نمى تواند معرفت حقیقى باشد.
در این نوشتار برآنیم تا امکان و نقش آفرینى ادراک حسى در اندیشه افلاطون را بررسى کنیم و این کار مستلزم نگاهى تحلیلى به معرفت شناسى و هستى شناسى افلاطون مى باشد. حاصل مقاله آنکه ادراک حسى به دلیل بهره مندى جهان محسوس از عالم مُثل و قرار گرفتن میان وجود و عدم، همچنین ذى نفس بودن و اندام هاى حسى صرف نبودنِ انسان به عنوان فاعل شناسا و یادآورى بودنِ علم، نه تنها ممکن است، بلکه مقدمه اى براى معرفت حقیقى است.
حجیت معرفت شناختی تجربة دینی نزاع آنتونی کنی و جف جوردن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آنتونی کنی، بر آن است که تجربه های دینی حجیت معرفت شناختی ندارند. استدلال او، بر تحلیل ماهیت تجربة دینی مبتنی است. از نظر او، تجربة دینی یا ادراک حسی است یا ادراک غیر حسی. با توجه به این که نمی توان تجربة دینی را ادراک حسی دانست، لاجرم باید ادراک غیر حسی باشد؛ اما ادراک غیر حسی دانستن تجربة دینی، مستلزم آن است که نحوه ای از وحی باشد و لازمة وحی دانستن تجربة دینی، فرض وجود خدا پیش از تحقق تجربة دینی است. از نظر جف جوردن، استدلال کنی راه به جایی نمی برد؛ زیرا، مهم ترین مقدمات استدلال کنی عبارت اند از مقدمة (2) (تجربه های دینی ادراک حسی نیستند) و مقدمة (4) (اگر تجربه های دینی ادراک غیر حسی باشند، در این صورت به تنهایی نمی توانند باور به خدا را توجیه کنند). جوردن با تحلیل مقدمة (2) آن را کاذب می داند. از سوی دیگر، از نظر او، مقدمة (4) فقط در صورتی صادق است که دیدگاه گزاره ای دربارة وحی صادق و دیدگاه غیر گزاره ای کاذب باشد؛ اما هیچ دلیل قانع کننده ای بر صادق دانستن دیدگاه گزاره ای و کاذب دانستن دیدگاه غیر گزار ه ای دربارة وحی وجود ندارد. و با پذیرش دیدگاه غیر گزاره ای، مقدمة (4) صادق نخواهد بود. ما در این مقالة به بررسی نزاع این دو و داوری در این باره پرداخته ایم. جوردن دربارة مقدمة (2) درنهایت معتقد می شود که می توان تجربه های دینی حسی داشت؛ اما نگارنده، ادلة او در این باره را بررسی و رد کرده ام. دربارة مقدمة (4) نیز استدلال جوردن را ناقص و ناکافی دانسته آن را رد کرده ام
تأثیر اراده بر شناخت: تأملی در سیر تاریخی
حوزه های تخصصی:
این مقاله به روابط متقابل اراده و شناخت، به ویژه تأثیری که اراده بر شناخت در سنت غربی می گذارد، پرداخته است. موضوع به لحاظ تاریخی از دوران باستان بررسی شده است و سپس نشان داده می شود که ویلیام جیمز در این موضوع یک معیار است. بنابراین سیر تاریخی موضوع به سه دوره «قبل از جیمز»، «دوران جیمز» و «بعد از جیمز» تقسیم شده است. ابتدا دیدگاه-های نیچه و شوپنهاور درمقام دو شخصیت کلیدی در زمینه بررسی تاثیرگذاری اراده بر شناخت بشری، تبیین می شود، و نشان داده می شود که چرا اندیشه آنها به طور گسترده جذب دنیای فلسفه نشده است. سپس خطوط کلی نظریه جیمز را بررسی نموده و به دیگر فرضیات و نظریات جیمز که «اراده به باور» را همراهی می کنند پرداخته می شود. در این قسمت نشان داده می شود که برخی پیش فرض های جیمز قابل پذیرش نیستند، ولی خطوط اصلی نظریه وی درخور دفاع است. در نهایت به اندیشه کواین و رهیافت های او به مسئله، به عنوان کسی که بعد از جیمز اصول اساسی نظریه او را اشاعه داده است، پرداخته می شود. سپس با اشاره به کل گرایی و طبیعت گرایی و نیز نظریه شناخت طبیعی شده کواین، نشان داده خواهد شد که دیدگاه های کواین کاملا همسو با جیمز است. در پایان نشان داده می شود که چرا اندیشه کواین به صورت وسیع مورد استقبال دنیای فلسفه واقع شده است. درنهایت اشاره مختصری به فیلسوفان معاصری که در این مبحث تاثیرگذار بوده اند می شود .
تأملی بر چیستی تنوع پذیری باورها و مبانی نظری آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین ارکان کثرت گرایی معرفتی، کثرت گرایی در باورهاست. از همین رو، وقتی سخن از کثرت گرایی معرفتی به میان می آید از پرداختن به مسئله کثرت گرایی در باورها ناگزیریم. شاید بتوان ادعا کرد، یکی از مهم ترین وجوه معقولیت کثرت گرایی در باورها، وجود قابلیت تنوع در خود باورهاست. به نظر می رسد، تردید و عدم یقین در خصوص برخی باورها، احتمالاً با امکان تنوع در باورها ارتباط دارد. باورهایی که قطعی نیستند و درباره آنها یقین نداریم، می توانند باورهای غیریقینی دیگری را در کنار خود تحمل کنند. اما این مسئله باید به نحوی تبیین شود که روی در جانب بی سر و سامانی و نسبی گرایی افراطی نداشته باشد. می توان با تحلیل پدیده باور و چگونگی بروز تنوع در آن، امکانی برای ارزیابی باورها یافت؛ البته نوعی از ارزیابی که ما را به مطلق گرایی و انکار تنوع سوق ندهد. با تحلیل پدیده باور درخواهیم یافت که باورکننده، موضوع باور و اظهار باور، سه رکن اصلی این پدیده هستند. با این وصف، می توان برای تبیین تنوع پذیری در باورها از مبانی نظری مرتبط با هر یک از این سه رکن بهره برد.