نقش و اهمیت ”تعارضات عقل محض“ در فلسفه نقادی غیرقابل انکار است. نویسنده مقاله حاضر کوشیده است تا تبیین روشنی از تعارضاتی را که عقل در حوزه جهانشناسی با آنها رو به روست، ارائه کند. همچنین سعی نگارنده بر این بوده که اشاراتی- هر چند مختصر- به منشأ بروز این تعارضات نموده و راهحلهای هر یک از آنها را نیز به بحث بگذارد.
پاپر برای ارائه راه حلی برای مسئله تمییزِ علم از غیر علم، ملاکی ارائه میدهد که هدف این نوشتار، طرح و بررسی آن است.در این مقاله تلاش میشود با الهام از نقدهایی که لری لائودن، هارولد براون(1979)، و.و. بارتلی، کوهن و لاکاتوش از ملاک تمییز پاپر به عمل آوردهاند، نقدهای جدیدی ارائه شود. تحلیل تبعات منطقی ملاک پاپر روشی است که در پیش گرفته میشود تا چنانکه خود وی پیشنهاد میکند ملاکش مورد نقد و بررسی قرار گیرد. در این نقد مواضعه پاپر برای تعریف علم، به سه مرحله تجزیه و برای هر یک از این مراحل نقدهایی ارائه میشود.
افضل الدین کاشانی فیلسوفی است دقیق النظر و صاحب رأی که در قرن ششم می زیسته است. او با ذوق سرشار خویش سعی کرده است با در هم تنیدن و تلفیق روش های حِکَمی رایج زمانی خویش (مشایی، اشراقی، عرفانی) به منهجی نو دست یازد. و بر آن اساس، ساختاری منسجم از تفکرات فلسفی و معرفتی خویش برسازد. وی در کنار اندیشیدن در باب نهادهای بنیادین حکمت، فلسفه و معرفت به طور عام، درباره نفس به طور ویژه و خاص اندیشیده است. دستگاه اندیشتاری او در باب نفس از انسجام و استحکام قابل قبولی برخوردار است و البته در موارد بسیاری ابتکاری است.
با این همه این حکیم والامقام در جامعه علمی و فلسفی ما کاملاً ناشناخته و قدرش نامعلوم مانده است. همه آنچه درباره او انجام گرفته، به جز تصحیح و تحقیق و چاپ مجموعهآثار او، به شرح حال نویسی و تمجیدهای تشریفاتی از او منحصر است. حال آنکه کندوکاو در اندیشه های او و صید مرواریدهای سفته شده و به عزلت نشسته در مجموعه آثار و رسایلش کاری لازم و واجب می نماید. نگارنده بر خود فرض دانست تا در ضمن یک پروژه تحقیقاتی و علمی گامی فراتر نهد و از معرفی شناسنامه ای به معرفی علمی این شخصیت مهم فلسفی ـ عرفانی مبادرت ورزد. از این رو، به عمده ترین مسأله مورد دغدغه کاشانی، یعنی بحث نفس، توجه کرده تا پاره ای از زوایای نهفته و خاک گرفته اندیشه ها و آرای او را بازشکافته، گزارش، شرح، تفسیر و تحلیل نماید.
ز افسانه گری ای دل دانش نشناس
پیوسته قرین شک ندیم وسواس
تا تو تهی از عقل و پر از پنداری
فربه نهای، از فریب داری آماس
«بابا افضل کاشانی»
چکیده
نظریه وحدت شخصى وجود ـ به عنوان رأى اخیر ملاصدرا در ساحت وجودشناختى ـ بر بسیارى از مباحث فلسفه متعارف تأثیر بنیادین داشته است. این دیدگاه که طبق آن وجود حقیقى مختص به وجود حق تعالى است و ممکنات صرفاً ظهور، نمود، شأن و وصف آن به شمار مىروند، نافى یکى از مهمترین مبادى حکمت، یعنى اصل تحقّق کثرت به حساب مىآید. ملاصدرا که در دیدگاه تشکیک وجود، تحقّق کثرت در عین وحدت را پذیرفته بود، بر تفسیر بسیارى از اصول فلسفى از جمله اصل علیت توانمند بود. با تغییر نظریه وجودشناختى وى و پذیرش دیدگاه وحدت شخصى وجود، امکان تبیین اصل علیت معهود فلسفى وجود نداشت و ملاصدرا ناچار شد در تبیین رابطه وجود حق با ظهورات و نمودهاى آن به طرح نظریه تجلّى که مولود عرفان اسلامى است، بپردازد. طبق این نظریه، وجود حق به واسطه وجود منبسط که به نحو تفصیلى دربرگیرنده همه ممکنات است، در مجالى و مظاهر مختلفى نمایان شده است.
ملاصدرا با تغییر دیدگاه وجودشناختى، اصل علیت را به نظریه تجلّى بازگرداند. این نظریه را مىتوان رویکردى عرفانى به اصل علیت تلقى کرد.