وقتی از اوقات، شدت فقر و کمال عسرت مقتضی شد که عریضه ای به دربار معدلت مدار معدلت آثار حضرت ضل اللهی - روح العالمین فداه - عرض کنم. نسخه فهرست را در این نامه برنگارم، که کمال فضل و بلاغت من خوانندگان را معلوم شود. صورت فهرست: عرضه داشت کمترین بندگان و بدترین مردگان و زندگان، حاسد علما، فاسد قدما، کاسد مساجد، یادگار والد ماجد، عمده العلما، فضله الفضلا، مضل المومنین، مخل المسلمین، صاحب ریش سفید، هاشم بن المفید - تحرسه اله عن غفرانه و تغمده بلهبات نیرانه - آنکه این داعی از زمان صباوت و سادگی تا اوان غباوت و افتادگی پیوسته به تحصیل علوم میلی بغایت داشتم و دقیقه ای از عمر خود مهمل نگذاشتم و با سعی جمیل در زمان قلیل علوم بسیار بیاموختم و خزاین هنر بیندوختم چنانچه در سن بیست سالگی - بعون اله تعالی - تمام هجی را از حفظ کردم و در این مرحله از اطفال دبستان بلکه از اغیال شبستان گوی سبقت بر بودم. آنگاه به علوم دیگر پرداختم. پس سال ها زحمت کشیدم تا از صرف حرفی نیافتم به سوی نحو شتافتم. چندی در خدمت قطب الاقطاب نصیر مومن خان رنج بیهوده بردم تا جمیع مطالب نحو از خاطرم محو شد. منطق را در خدمت ابوالبهایم قاید زکی دشتیانی بورزیدم و نفهمیدم و، در علم معانی، تشریح الافلاک شیخ چنگیز را در خدمت فخر المحققین و ذخر المدققین جمال بهارلو خواندم. یک دوره اصول خارج را در خدمت شیخ الاسلام کمارج ولی خان ممسنی حاضر شدم. فقه استدلالی را از مصاحبت ابوالمعالی حق نظر ارمنی تکمیل دادم. علم موسیقی را از منصور دوانیقی فرا گرفتم. کتاب مجسطی را در خدمت زال خان خشتی مباحثه کردم. شرح لمعه را از بالیوز مسقط اصغا نمودم. کشکول حمداله مستوفی را در خدمت آقا یور قلی رامجردی خواندم تا طبیبی حاذق شدم . هراکلوس شیخ اشکبوس را در خدمت حسین خان سگچران دیدم تا در علم ریاضی از استادان ماضی گذراندم. جفر را در خدمت ضابط خفر آموختم. و ادب را از حاجی بسطام عرب فرا گرفتم. از علم سلوک مفوک شدم، و در علم اکر پکر ماندم. در علم اخلاق از زمره فساق شدم و درعلم حکمت اشراق از اهل رستاق محسوب شدم تا اینکه - بعون اله - در هر فنی یک فن و در هر انجمنی سنگ یک من.
شرف الدین علی یزدی (وفات: 858)، از تاریخ نگاران و معما پردازان نامدار قرن نهم هجری است که دو اثرش ظفرنامه (تاریخ تیموری) و حلل مطرز (در فن معما) شهرت بسیار دارد. تذکره های فارسی نامش را در شمار شاعران آورده و نمونه هایی از اشعارش نقل کرده اند. اخیرا همت والای ایرج افشار چاپی از سروده های شرف ادلین را، که «شرف» تخلص داشته، با عنوان منظومات در دسترس محققان و علاقه مندان قرار داده است. مقدمه موجز مصحح مشتمل است بر شرح حال گوینده و معرفی آثار و ممدوحانش؛ معرفی پژوهش های ایرانیان و ایران شناسان بیگانه درباره شرف الدین که، برای اطلاع از سوابق تحقیقات، ارزش بسیار دارد؛ گزارشی از منشئات شرف که به زودی جزو مجموعه فرهنگ ایران زمین به چاپ خواهد رسید؛ بررسی مختصر سروده های شرف؛ معرفی نسخه های خطی شعر او؛ و تصویر انجامه نسخه های مورد استفاده مصحح. متن منظومات در چند بخش قصاید، قطعه ها، کتابه ها، پراکنده ها، مثنوی ها، غزلیات، رباعیات، مفردات، و پیوست ها (بر گرفته از تاریخ جدید یزد) فصل بندی شده و، پس از آن، نسخه بدل ها و فهرست های واژه ها، کسان، جای ها، کتاب ها، سنوات کتابه ها، و مندرجات آمده است.
میرزا ابوالقاسم فرهنگ شیرازی (1242-1309 ق)، ادیب، شاعر، نویسنده، مترجم، فرهنگ نویس، خطاط، و صورتگر چیره دست عصر قاجار، چهارمین پسر ذوفنون شاعر و خطاط شهیر، وصال شیرازی است و دیوان، فرهنگ فرهنگ، شرح حدائق السحر، اخبار سلسله وصالیه، و ترجمه البارع فی احکام النجوم از آثار ارجمند اوست. در برخی از منابع، آثاری طنزآمیز یا سراپا طنز به فرهنگ نسبت داده شده است. اما نگارنده از بن تردید دارد که فرهنگ فکاهه و طنز هم پرداخته باشد. از این روی بر آن شد که، با طرح موضوع، به جستجوی حقیقت برخیزد مگر به کرامت صاحبان نظر- به ویژه رازدان سرمایه های ایران شناسی، استاد ایرج افشار- و فضلای اهل خاندان پرمایه وصال، اسناد و اخباری به دست آید که از رخسار حقیقت پرده بگشاید.
دیوان فصیحی هروی، به کوشش ابراهیم قیصری، با مقدمه محمد دهقانی، انتشارات امیرکبیر، تهران 1383، 435 )سی و هشت + 258+139 ( صفحه. فصیحی هروی )حدود (1049-987، که از شاعران توانای سبک مشهور به «هندی» است، ظاهرا در بخارا دیده به جهان گشود و در هرات بزرگ شد و پرورش یافت و آرزوی سفر هند در دلش ماند. وی مداح مقرب والیان خراسان - حسین خان شاملو و برادرش حسن خان شاملو - بود و مورد توجه شاه عباس نیز قرار گرفت. شعر فصیحی، در رتبه، یقینا به شعر سرایندگان طراز اول سبک هندی نمی رسد؛ اما آن مایه از توان شاعری و احاطه بر پرورش مضامین در وی بوده است که توجه معاصران را جلب و عنوان ملک الشعرای خراسان کسب کند. گویا میرزا جلال اسیر و ناظم هروی و درویش واله هروی از شاگردان او بوده اند. اسیر شهرستانی وی را چنین ستوده است: آنان که مست فیض بهارند چون اسیر ته جرعه ای زجام فصیحی کشیده اند فصیحی کلمه «آتش» و مضامین و مترادفات و مناسبات آن را بارها و بارها به کار گرفته و آن را دست مایه آفرینش ترکیب ها و مضامین نو ساخته، چندان که در مقدمه دیوان چاپی اش «شاعر شعله» خوانده شده است. به امام علی بن موسی الرضا علیه السلام ارادت بسیار داشته و مدایحی در تکریم امام سروده است.
ابوالفضل فیض دکنی، نل و دمن، به کوشش سید علی آل داوود، مرکز نشر دانشگاهی، تهران ????، ???(??+???+??)صفحه.
ابوالفیض فیضی اکبرآبادی دکنی (954-1004)، متخلص به «فیضی» و سپس «فیاضی»، از فارسی گویان نامدار هندوستان است که، پس از درگذشت غزالی مشهدی (وفات: 980 ق)، ملک الشعرای دربار اکبرشاه شده است. او فرزند شیخ مبارک ناگوری (915-1001)، مولف تفسیر منبع العلوم، و برادر بزرگ ابوالفضل علامی (958-1011)، مولف اکبرنامه و آیین اکبری است. فیضی در شعر و ادب و تاریخ مهارت داشته. کتابخانه 4600 جلدی او، که نسخه های متون محفوظ در آن غالبا به خط مولفان آنها بوده، پس از مرگ وی، به خزانه پادشاهی انتقال یافته است.
فیضی بر زبان های فارسی و عربی و سنسکریت احاطه داشته و آثاری به فارسی و عربی تالیف و از سنسکریت به فارسی ترجمه کرده است؛ از جمله سواطع الالهام فی تفسیر القرآن مشهور به «تفسیر بی نقطه» که در سراسر آن حرف نقطه دار نیاورده است؛ لیلاوتی، ترجمه از سنسکریت؛ لطیفه فیاضی، مکاتیب فیضی، گلدسته نظم و نثر، گزیده شعر قدما با مقدمه ابوالفضل علامی؛ دیوان؛ پنج نامه، خمسه فیضی؛ رباعیات شهر آشوب.
فیضی قصد داشته است پنج مثنوی به نام های مرکز ادوار، سلیمان و بلقیس، نل و دمن، هفت کشور، و اکبرنامه، به تقلید از نظامی گنجوی بسراید. اما، با مرگ زودرس، توفیق اتمام آن را نیافته است. مثنوی فارسی نل و دمن، سومین منظومه از طرح ناکام فیضی، ترجمه ای است همراه با تصرف از داستان عاشقانه نله و دمینتی مهابهاراتا، که در بیش از چهارهزار بیت بر وزن مفعول مفاعلن فعولن (بحر هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف یا مقصور)، در برابر لیلی و مجنون نظامی سروده شده، و چندین شرح و نظیره بر آن نوشته اند...
دیوان حیدر شیرازی (مونس الارواح)، حیدر بقال شیرازی (قرن هشتم هجری)، به کوشش سید علی میرافضلی، نشر کازرونیه (مجموعه آثار فارسی پژوهشی)، تهران (40+62+22+88+12)224,1383 صفحه. حیدر بقال شیرازی شاعر گمنامی است که در قرن هشتم هجری در شیراز و یزد می زیسته و گویا شرح احوال او در تواریخ و تذکره های موجود نیامده است. وی مدیحه گوی نصرت الدین یحیی (مقتول 795 (، حاکم یزد، و سلطان حسین شیرازی (وفات : 785) بوده، در حضرت شیخ ابو اسحاق شیرازی (وفات: ???) بار می یافته، سلطان ابوسعید بهادر (وفات: ???) را مرثیت گفته، و ظاهرا مذهب تشیع داشته است. از شعر حیدر، به جز غزلی که در جنگ اسکندر میرزا (مورخ 814-813) آمده، مجموعه ای به نام مونس الارواح بر جای مانده که از آن به عنوان دیوان حیدر شیرازی نیز یاد شده است. از حجم اندک مونس الارواح و ترتیب ویژه ای که در آن به کار رفته چنین بر می آید که سراینده این مجموعه را که عمدتا اشعار عاشقانه اوست و آن را «کتاب عشق» خوانده ، به منظوری خاص – گویا به خواهش معشوق – فراهم کرده و خود در این خصوص آورده است: چو در کنار فلک گوی زر روان گردید در آمد از درم آن ماه مهربان چو صباح چه گفت؟ گفت که حیدر کتاب عشق بساز کز آن کتاب بود کار بسته را مفتاح بگفتمش که کتاب مرا چه نام نهی بگفت نام کتاب تو مونس الارواح ( دیوان حیدر شیرازی، ص 55) ...
تسکین شیرازی، یعقوب بن مسعود (؟)، فلک نازنامه، به کوشش سید علی آل داوود، انتشارات توس (گنجینه متون داستانی ?)، تهران ????، ???(??+???) صفحه.
فلک نازنامه شرح سفرها و ماجراهای فلک ناز، شاهزاده یهودی تبار مصری است. از این مثنوی با نامهای فلک ناز، داستان فلک ناز، خورشیدآفرین، فلک ناز و خورشیدآفرین، سرو و گل، خورشیدآفرین و گل، فلک ناز و خورشیدآفرین و سرو و گل طناز، و خورشیدآفرین و فلک ناز و سرو و گل طناز یاد شده است. این داستان دلکش عاشقانه، زمانی، در مکتبخانه ها خوانده می شده است. و از آن چند روایت منثور و منظوم موجود است. از آن میان، روایت منظوم سروده تسکین شیرازی - ظاهرا در پرتو زبان گفتاری و شیوه مقبول داستان سرایی آن - بیشتر شهرت یافته و چندین بار در هند و ایران به چاپ رسیده است.
تسکین شاعری عرب تبار بوده که پدر و مادرش در بحرین سکونت داشته اند و او به شیراز مهاجرت کرده و در آن شهر اقامت گزیده است. وی، در عصر کریم خان زند می زیسته، و فلک نازنامه را به تشویق میرزا شرف، از بزرگان شیراز، به رشته نظمی سست درآورده است. میرزاشرف، پیش از تسکین، شاعری به نام «ضیایی» را مامور نظم این داستان کرده بود، اما ضیایی این کار را به پایان نبرد.
فلک نازنامه، به تقلید از خسرو و شیرین نظامی، در بحر هزج مسدس مقصور (یا محذوف) سروده و ماخذ آن چندبار با عنوان سرو وگل معرفی شده است، از جمله در این بیت:
به هر منظوم و منثوری رسیدم کتابی به ز سرو و گل ندیدم
(ص 65)...
کشف المحجوب، ابوالحسن علی بن عثمان هجویری، به کوشش محمود عابدی ، انتشارات سروش، تهران 1383، 1228 ( هفتاد و چهار + 610 + 544) صفحه. طی قرن های چهارم و پنجم هجری، سه کتاب با نام کشف المحجوب نوشته شده است: یکی به قلم ابویعقوب اسحاق بن احمد سگزی (وفات: پس از 361)؛ دیگری به قلم ابوابراهیم اسماعیل بن محمد بن عبدالله مستملی بخاری (وفات : 434) که در حقیقت عنوانی است نهاده شده بر یکی از نسخه های خطی شرح تعرف او (روشن ، ص 16)؛ سومی به قلم ابوالحسن علی بن عثمان جلابی هجویری غزنوی (وفات: نیمه دوم قرن پنجم هجری ) که او را «پیرهجویر» و «سیدهجویر» و «داتا (=مربی) گنج بخش» خوانده اند ...
فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار، منسوب به قطران تبریزی، تصحیح علی اشرف صادقی، انتشارات سخن، تهران1380، 18+244+30 صفحه.
در سفر نامه ناصر خسرو (ص7) آمده است:
در تبریز، قطران نام شاعری را دیدم. شعری نیک می گفت، اما فارسی نیکو نمی دانست. پیش من آمد. دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد، و پیش من بخواند، و هر معنی که او را مشکل بود، از من بپرسید. با او گفتم، و شرح آن بنوشت. و اشعار خود بر من خواند.
در مقدمه بعضی نسخه های لغت فرس اسدی طوسی (ص1) آمده است:
دیدم شاعران را که فاضل بودند، ولیکن لغات پارسی کم می دانستند. و قطران شاعر کتابی کرد. و آن لغت ها بیشتر معروف بودند.
در مقدمه صحاح الفرس (ص8) آمده است:
اول کسی که به تربیت لغت فرس مشغول شد، و آن را به قید کتابت مقید گردانید، حکیم قطران ارموی بود. اما او بیش از سیصد لغت ذکر نکرد. (نخجوانی، ص8)
معلوم می شود که حکیم قطران تبریزی، گوینده قرن پنجم هجری، فرهنگی حاوی سیصد لغت مشهور فارسی داشته است که، در مقدمه فرهنگ جهانگیری میر جمال الدین حسین انجو شیرازی (انجو شیرازی، ص5)، از آن به صورت «فرهنگ حکیم قطران»، و در کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون (حاجی خلیفه، ص327) به صورت «تفاسیر فی لغه الفرس» یاد شده و مسلم است که تا قرن یازدهم هجری در دسترس اهل علم قرار داشته است، اما امروزه نشانی از آن به دست نیست ...
پس از چاپ حروفی بیاض تاج الدین احمد وزیر (قم، 1381 شمسی)، نقدی بر آن نوشتم که در نامه فرهنگستان (شماره 21، تیر1382) به چاپ رسید. استاد ارجمندی آقای دکتر سلیم نیساری در آن نوشته به دیده عنایت نگریستند و «تبصره ای» بر آن نوشتند که در شماره بعدی نامه فرهنگستان (شماره 22، بهمن1382) چاپ شد. افاضات ایشان را با اشتیاق تمام خواندم و از نکته سنجی های ایشان مستفیض و منت پذیر شدم. اما توضیح چند نکته مندرج در آن نوشته را ضروری یافتم که امیدوارم بار دیگر با حسن نظر ایشان و خوانندگان گرامی تلقی شود ...