آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۹

چکیده

متن

حق «دانستن» و تکلیف «تحقیق»

دکتر فاطمه صادق زاده قمصری
(استادیار دانشگاه امام حسین(ع)

هر موجود به میزان بهره‌ای که از هستی و کمالات وجودی دارد، از حقوق خاصی برخوردار است. از این رو انسان که واجد گسترده‌ترین قلمرو وجودی است، نسبت به موجودات دیگر حقوق بیشتری دارد. یکی از دغدغه‌های انسان معاصر شناخت حقوق خود و احقاق آن‌ است.

امروزه برای شناسایی و تعیین حقوق بشر و ارائه راهکارهای عملی برای تأمین آن و حتی الزام دولتها و ملل بر رعایت حقوق بشر، سازمانها و نهادهایی بین‌المللی تأسیس شده است. گرچه بحث درباره اهداف واقعی این گونه سازمانها و نحوه عملکرد و میزان موفقیت آنها مجال دیگری می‌طلبد، اما وجود این ‌گونه حرکتها به خوبی نشان می‌دهد که دنیای معاصر انسان را بعنوان موجودی محق و مستحق می‌شناسد. با این حال باید گفت انسان پس از قطع ارتباط با خدا و دین و احساس کاذب استقلال، هم در شناخت جهان و هم در خودشناسی دچار اشتباهات فاحشی شده است. تا آن جا که برخی از بزرگان و متفکران غربی بصراحت، از وقوع بحران در انسان‌شناسی معاصر سخن گفته‌اند. ماکس شلر، فیلسوف و انسان‌شناس آلمانی اعتقاد دارد که انسان هیچ گاه در عرصه تاریخ آن‌ قدر برای خود مسأله نبوده، که امروز هست و علوم تخصصی که در ارتباط با مسائل انسان بوده و پیوسته تعدادشان رو به افزایش است، بیشتر پنهان‌گر ذات انسان در پرده حجاب است.

اما آیا دین، بویژه آیین اسلام، برای انسان حق یا حقوقی قائل است؟ با مطالعه متون معتبر اسلامی چنین به نظر می‌رسد که از منظر دین، انسان بیش از آنکه محق باشد، مکلف است. از دیدگاه همه ادیان الهی انسان موجودی مکلف است که در طول حیات خود لازم است وظایف و تکالیف خاصی را بر دوش کشیده و از این طریق به کمال دست یابد. گرچه این دیدگاه عمومی ادیان الهی با نگاه دنیای معاصر که انسان را تنها بعنوان موجودی محق می‌شناسد، متفاوت و حتی متعارض است، اما با وجود ارتباط وثیقی که میان حق و تکلیف ملاحظه می‌شود، باید گفت ادیان الهی، بو‌یژه اسلام، نه تنها حقوق حقه انسانی را به رسمیت می‌شناسند، بلکه برای تامین واقعی آنها هم برنامه‌های مفصل و دقیقی ارائه و پیشنهاد کرده‌اند.

«حق» دارای معانی مختلفی است و در هر یک از علوم و حوزه‌های معرفتی معنای خاصی از آن اراده می‌شود. در یکی از این معانی حق آن امتیازی است که به نفع فرد و بر عهده دیگران است. در مقابل این معنای حق، تکلیف چیزی است که بر عهده فرد و به نفع دیگران است. گرچه در این معنا، حق و تکلیف در قبال هم معنا شده‌اند، اما باید گفت استیفای حقوقند. هر جا حقی است تکلیفی نیز حضور دارد و متقابلاً هر تکلیفی که برای انسان یا گروهی از مردم تعیین می‌شود برای تحقق حق فردی یا اجتماعی است.? از این رو تکلیف رویه دیگر حق است.

بهترین و مطمئن‌ترین راهی که برای تدوین حقوق بشر فراروی موحدین قرار دارد، آن است که انسان به سراغ دین الهی که هدیه‌ای از جانب خدای «انسان آفرین» برای هدایت بشر هست، برود. ادیان الهی برای همه انسانها حقوق اولیه و اساسی، مانند حق حیات، حق آزادی و عدم رقیت، حق دینداری، حقوق تمامی اعضا و جوارح انسان، حقوق خانواده، حق خدا و ...، را به رسمیت شمرده‌اند.

اما با وجود آنکه تمامی این حقوق برای انسان که بعنوان گل سر سبد آفرینش هم دارای کرامت ذاتی است و هم می‌تواند با عمل خود به کرامتی دیگر دست یابد، ضروری و اساسی است؛ با این حال از آن ‌جایی که انسانیت انسان به نطق و قدرت تفکر اوست، یکی از مهم‌ترین حقوق اساسی او را باید حق «دانستن» شمرد. خدای منان برای احقاق چنین حقی، انسان را مجهز به ابزارها، استعدادها و قوایی چون چشم و گوش و عقل و دل نموده‌ است، تا از طریق آنها «بداند» و سپس بر اساس آن علم، عمل کند.

اما انسان چگونه می‌تواند به گوهر دانایی دست یابد؟ برای تحقق این هدف خدا بزرگ‌ترین نعمت خود یعنی «عقل» را در اختیار انسان می‌نهد. البته خدا با این انعام خود، هم به انسان حق تفکر بخشید و هم تکلیف بکار بستن نیروهای عقلانی را بر عهده او گذاشت. قرآن کریم از طرفی به طرق مختلف انسان را به تعقل و اندیشه فرا می‌خواند و از سوی دیگر اعلام می‌کند انسانی که خود را از فهم و فقاهت محروم ساخته و در مسیر زندگی خود از مهم‌ترین سرمایه‌های وجودی‌اش غافل مانده، زندگی خود را به مرحله حیات حیوانی تنزل داده است: «ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون» (انفال، 22).

به نظر می‌رسد برای احقاق حق «دانستن» تنها می‌توان از راه تحقیق و تتبع عقلانی اقدام نمود. اما به راستی ما برای پاسداشت آن حق (دانستن) و این تکلیف (تحقیق عقلی) چه کرده‌ایم؟ تأمل و دقت در هر یک از نکات زیر می‌تواند تا حدودی به تبیین مسأله پیچیده «حق تفکر عقلانی» کمک نماید:

1ـ انسان نمی‌تواند ـ و از نظر شرعی حق ندارد ـ از حق طبیعی خود (تفکر عقلانی) صرف نظر نماید. در این‌جا حق به معنای فقهی مورد نظر نیست که در آن صاحب حق گاهی علاوه بر توانایی انجام و ترک، می‌تواند حق را از خود ساقط کند. بلکه در کنار این حق، خدا تکلیفی بر عهده انسان گذاشته است: «اندیشه» و «تحقیق آزاد». اما از آن‌ جایی که این تکلیف، هم چون سایر تکالیف الهی بر عهده انسانی است که به «اختیار» مجهز است او حتی در باب اندیشه? نیز اختیار تام دارد و لذا گاه متاسفانه می‌تواند بدون اندیشیدن تصمیمی بگیرد، مرتکب عملی شود و یا حتی اجازه دهد دیگران به جای او بیندیشند و او خود تسلیم نظر آنها شود.

2ـ اگر انسانها، همه حق دارند بدانند و مکلفند تحقیق نمایند، از این رو مجاز و بلکه موظفند بپرسند. امام باقر((ع) فرمود «الا ان مفتاح العلم السؤال» «کلید دانش پرسش است». البته درباره ذات و اوصاف ذاتی و افعالی خدا، انسانها مجاز نیستند با طرح سؤالاتی خدا را مورد بازخواست قرار دهند بنابر آیه «لا یسئل عما یفعل» (انبیاء، 23). و اگر کسی پرسشی در این زمینه مطرح کند به پاسخی نمی‌رسد. ولی گذشته از این گونه موارد معدود انسان می‌تواند پرسش‌های فراوانی را در زمینه‌های مختلف طرح نماید. در بسیاری موارد حتی در حوزه معارف دینی انواع پرسش‌ها (آیا = هل؟؛? چرا= لم؟؛ چگونه= کیف؟) هم امکان‌پذیر است و هم مجاز. البته خود خداوند در قرآن گاه چنان سخن می‌گوید که گویی مایل است در برابر آدمیان اجتماع کند و به جای دعوت آنها به سکوت و تسلیم، دلیل خود را در برابر دلیل آنها عرضه می‌کند (نساء، 165). به علاوه گاه می‌توان حتی از کیفیت فعل خدا پرسید، چنان که حضرت ابراهیم((س)) به خدا عرض می‌کند که «کیف تحیی الموتی» (بقره، 260). و خداوند ابراهیم خلیل را نه تنها به خاطر طرح این پرسش نکوهش نکرد، بلکه پاسخ او را نیز بطور کامل داد. از این رو پرسشگری و طرح سؤال باید به صورت یک ارزش در آید.

3ـ چنانچه پیش از این گفتیم انسان موظف به تحقیق عقلانی است و هرگز نباید از راه تقلید به دانش دست یابد. اما باید توجه داشت که در حوزه عمل و فروع دین، انسان متدین عامی تکلیف دیگری دارد. بی‌شک کسی که به هر دلیل نتوانسته به قدرت اجتهاد دست یابد، مکلف است از طریق مجتهدی صاحب شرایط خاص به وظایف دینی‌اش آگاهی یابد. اما در حیطه اعتقادات تنها جای فهم و یقین است و در این حوزه حتی عوام موظف به تحقیق عقلانی ـ در سطح خودشان ـ هستند. در این حوزه اساساً تعبد، تسلیم و تقلید راه ندارد. بنیان‌گذار کلام شیعی، شیخ مفید گروهی از معتقدان شیعه را که از راه تقلید کورکورانه و مطابق عادت به ادای تکالیف بدنی می‌پردازند و از به کارگیری عقل خود برای اثبات خدا و تحصیل معرفت یقینی نسبت به حقایق دینی سرباز می‌زنند، مخلد در آتش می‌داند. در دیدگاه او، مقلد کسی است که اعتقادات خود را درباره معارف دینی و اصول عقاید از راه نظر و استدلال عقلی به دست نیاورده است و تنها بر اساس حجیت و اعتبار دیگران این حقایق را می‌پذیرد. البته شیخ مفید در میان مقلدان نیز دو گروه را از هم متمایز می‌سازد: کسانی که توانایی به کار بستن اندیشه خود را در راه کسب عقاید دارند و با این حال به استدلال مبادرت نمی‌کنند. شیخ مفید این گروه مقصر را کافر (به معنای نامسلمان) می‌داند. گروه دیگر کسانی هستند که به جهت استضعاف فکری خود و کمی عقل، موفق به کسب معرفت نشده و به تقلید اکتفا کرده‌اند. شیخ مفید این گروه را مسلمان می‌داند گرچه نام شریف مؤمن را بر آنها اطلاق نمی‌کند. از نظر شیخ مفید اهل تحقیق در دو گروه‌ حامی دارند: برخی به جهت به کار بستن فکر و اندیشه خود به معرفت عقلی نائل آمده‌اند ولی در بحث و جدال با دیگران در مباحث کلامی قادر به دفاع از عقاید خود نیستند. برخی دیگر علاوه بر آن معرفت عقلی به عنوان متکلمانی مبرز در بحث‌های کلامی، دیگران را می‌کنند. شیخ مفید هر دو گروه اخیر را مؤمن می‌داند و به این ترتیب تحصیل علم کلام را بر همگان واجب نمی‌بیند.

4ـ اگر انسان در حوزه معارف نظری و اعتقادات مجاز نیست که تسلیم آرای دیگران شود، پس لزوماً باید به دنبال دلیل آرا و عقاید دیگران باشد و هرگز پیش از مواجهه با ادله یک مدعا، از آن نظر، ولو اجماعی باشد یا از سوی بزرگی عرضه شده باشد یا ...، تبعیت نکند. امام صادق((ع)) در این باره می‌فرماید خداوند با دو آیه زیر بندگان خود را از تصدیق و تکذیب غیرعالمانه منع نموده است: آیه اول ـ «الم یؤخذ علیهم میثاق الکتاب ان لا یقولوا علی الله الا الحق» (اعراف، 169). بر اساس این آیه انسان موظف است تا درباره آنچه خداوند سکوت کرده و تکلیفی تعیین نکرده است، سکوت کند؛ آیه دوم ـ «بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله» (یونس، 39). در این آیه خدا کسانی را که بدون احاطه علمی و درک حقیقت امری آن را انکار می‌کنند سرزنش می‌نماید. استاد مطهری ضمن اشاره به این روایت شریف و شرح این دو آیه به توضیح سخن ابن‌سینا می‌پردازد که درباره تصدیق‌های بی‌دلیل می‌گوید «من تعود ان یصدق بغیر دلیل فقد انخعلع عن الفطرة الانسانیة» هر کس از سر عادت بی‌دلیل سخنی را تصدیق کند، از فطرت انسان خارج شده است. وی درباره انکارهای بی‌دلیل نیز چنین توصیه می‌کند که «کل ما قرع سمعک من الغرایب فذره فی بقعة الامکان ما لم یذدک عنه قائم البرهان»؛ «یعنی هر آنچه به نظرت عجیب و غریب می‌آید به صرف آنکه عجیب است انکار نکن مگر آنکه برهان علمی قاطعی در آن مورد داشته باشی.» در این باره روایت شریف دیگری نیز در اصول کافی وجود دارد. از امام باقر((ع)) پرسیدند حق خداوند بر بندگانش چیست؟ فرمودند: آنچه می‌دانند بگویند و از آنچه نمی‌دانند باز ایستند. ویلیام جیمز فیلسوف و روان‌شناس معروف آمریکایی در کتابی تحت عنوان «اراده معطوف به باور» ابراز می‌کند که ما از نظر اخلاقی حق نداریم هر عقیده‌ای را داشته باشیم بلکه ما بعنوان موجودی متفکر دارای مسؤولیت عقلایی هستیم که بر اساس آن مشی علمی و فکری ما باید به گونه‌‌ای باشد که اولاً ـ هیچ قضیه صادقی از ذهن ما فوت نشود؛ ثانیاً ـ هیچ قضیه کاذبی وارد ذهن ما نگردد. از آن‌جایی که این هر دو مسؤولیت متوجه ماست، پس ما باید تنها عقاید مستدل را بپذیریم و آرای کاذبی را که علیه آن دلیل وجود دارد، رد نماییم و عقایدی را که به سود یا زیانشان دلیلی وجود ندارد نه قبول کنیم و نه رد. در مطالعه دقیق آثار متکلمانی چون شیخ مفید نیز چنین به دست می‌آید که بزرگانی مانند ایشان تنها در صورتی حاضرند مطلبی را بپذیرند که عقل مستقلاً آن را اثبات کند و یا اینکه دست کم با حکم عقل تعارضی نداشته باشد و متقابلاً تنها مطلبی را انکار می‌کنند که عقل آن را ممتنع بداند.

5ـ در مواجهه با افکار و آرای دیگران همواره آسیب و خطر مهمی که ما را تهدید می‌کند این است که هنگامی که ما به کسی اعتماد داریم بی‌هیچ تأمل و تردیدی دربست تسلیم او می‌شویم و همه سخن او را صحیح تلقی می‌کنیم. از سوی دیگر وقتی با بیگانه‌ای روبرو هستیم، همه سخنان او را باطل می‌دانیم در حالی که تعالیم دینی با توصیه «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» از ما می‌خواهند که همیشه بین قول و قائل تفکیک نماییم. از حضرت عیسی((س)) نقل است که «خذوا الحق من اهل الباطل و لا تأخذوا الباطل من اهل الحق و کونوا نقاد الکلام» بنابراین ما به جای کار سخت و دشوار ارزیابی اقوال، هرگز نباید تنها به تحلیل و ارزیابی شخصیت قائل آن سخن مشغول شویم و خود را از تحلیل محتوای آن سخن و تعیین صدق و کذب آن معاف بدانیم.

دانشگاه امام صادق(ع))، که بنابر فرموده مقام معظم رهبری در دیدار با اساتید و دانشجویان این دانشگاه به مناسبت عید سعید غدیر (29/10/1384) می‌خواهد از جهات انگیزه‌های ایمانی، رعایت موازین علمی و رفتاری، علم آموزی عاشقانه و مومنانه یک الگوی دانشگاه اسلامی باشد، دانشگاهی که علم را با ایمان و معنویت و اخلاق همراه می‌کند، دانشگاهی که در نظر دارد مرجع تحقیقات مراکز علمی و دانشگاه‌های دنیا بشود، مرکزی که راه را برای ورود خبرگان در میدان علم و تقوی گشوده است می‌تواند، و امید دارد، با توجه به نورانیت علم، قداست پرسشگری و از طریق تحقیق عقلانی آزاد و احیای سنت دیرینه مناظره و نقد و ... در عرصه علوم انسانی آغازگر یک حرکت علمی فراگیر و گسترده باشد.

به امید روزی که همه این آرمانها به تمامی، بیش از امروز، تحقق پذیرد.

 

تبلیغات