فضا که اصلی ترین بخش معماری است به طول تاریخ و در دوره های زمانی مختلف از زاویه های متنوع فلسفی از کالبدی تا معنا، از زیبایی شناسی فرمی تا زبان شناسی و نشانه شناسی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. اما همواره سوال مهمی که در مقابل این دیدگاه ها قرار می گیرد آن است که آیا فهم فضا از دیدگاه هایی که ذکر شد چه تأثیری در نحوه ادراک انسان از فضا دارد؟ آیا اگر معنای فضا از منظر نشانه ها فهمیده شود فضایی مناسب برای زیست انسان است؟ در این پژوهش با تاکید بر مصرف کننده فضا یعنی انسان و توانایی های او در دریافت داده های محیطی و انرژی های آن به نظریه هایی که در این زمینه در تاریخ اندیشه مطرح شده توجه شده است که ریشه در پدیده شناسی نو با مفهوم اتمسفر می خواهد بنیاد علوم را نقد کند و ساختار جدیدی از جهان بیافریند تحلیل می شود. این آرا رادیکال در معماری می خواهند علم نویی دراندازند و ساختار و پارادایم های ذهن بشری را که سوار بر اندیشه ایده پیشرفت و علم باوری را که ساختار سطوح را در فضای کارتزینی می سازد با تجربه حضور تن و زندگی غیر اختیاری انسان در فضای سطح جایگزین کند. در این فرصت از تحول و دگرگونی نحوه زندگی و به طبع آن تحول فضای خانه و خانه سازی در ایران که ملموس ترین و پرکاربردترین فضا در بین فضاهای زیست انسان است کمک گرفته شده است. در این تحقیق از روش های کیفی به منظور شناخت و ارزیابی ادراک تن در فضا با توصیف فضایی مانند میانسرا و در خانه های مدرن تر حیاط می پردازیم. برای این مهم از خانه هایی استفاده می شود که شاخص و یا از ویژگی های خاصی برخوردار نیستن و دلیل انتخاب آن ها فقط دارا بودن الگوی فضای معماری دوران خود است. با انتخاب پنج خانه از سه دوره ی قاجار (خانه ی بهشتی، خانه ی آرازی)، پهلوی اول (خانه شلویری در قزوین) و دو خانه از دوره ی پهلوی دوم در مجتمع مسکونی نارمک به تحلیل روند دگرگونی این عملکرد پرداخته می شود.