هدف پژوهش حاضر، شناسایی عوامل تأثیرگذار بر روش تدریس معکوس در نظام آموزش عالی است. پژوهش حاضر از لحاظ نوع داده، کیفی و روش آن فراترکیب است. جامعه آماری شامل همه ی مقالات علمی معتبر مرتبط با موضوع در بازه ی زمانی ده سال اخیر (۲۰۲۱-۲۰۱۱) می باشد که در پایگاه های تخصصی و علمی داخل و خارج کشور ثبت شده اند که از میان آن ها پس از چند مرحله غربالگری با شاخص های بررسی عنوان، چکیده و محتوای پژوهش و معیار مهارت های ارزیابی حیاتی (CASP)، ۶۰ منبع به صورت هدفمند انتخاب گردید. برای تجزیه و تحلیل کیفی منابع از روش هفت مرحله ای سندلوسکی و باروسو (۲۰۰۶) استفاده گردید. داده ها از طریق فرم چک لیست محقق ساخته و روش تحلیل محتوای مضمون (TCA) و کدگذاری تحلیل شدند. به منظور بررسی روایی پژوهش از معیار خود بازبینی محقق و برای بررسی پایایی پژوهش از ضریب توافق ارزیاب ها استفاده گردید. مطابق با یافته های پژوهش، ۴ عامل، ۱۴ مضمون و ۲۸ کد نهایی، شناسایی و استخراج گردید. عوامل تأثیرگذار بر آموزش معکوس شامل ساختاری، آموزشی، میان فردی و فردی می باشند. نتایج پژوهش نشان داد که تغییر روش تدریس از سنتی به معکوس، موجب ایجاد تصور بهتری از فضای دانشگاه به عنوان یک مکان علمی همگام با پیشرفت های فناورانه می شود. هم چنین حمایت مدیران از این تغییر، موجب توسعه ی حرفه ای مدرسان و به تبع آن برنامه ریزی و طراحی و اجرای دقیق تر تدریس خواهد شد. تدریسی که تعامل، مسئولیت پذیری، اعتماد به نفس، خودکارآمدی و رضایت بیش تر دانشجویان را به دنبال خواهد داشت و در نهایت پیشنهاداتی در این زمینه ارائه گردید.