سال بلوا رمانی است مبتنی بر جریان سیّال ذهن که ترتیب زمانی منظمی ندارد و خواننده برای تکمیل کردن حوادث نیازمند گردآوری اطلاعاتی است که در داستان به صورت پراکنده آمده است. در پژوهش حاضر با استفاده از نظریه ژرار ژنت زمان روایی رمان مذکور و رابطه آن با عنصر «تعلیق» بررسی شده است. نتایج نشان می دهد که اغلب پس نگری در تشریح حوادث گذشته و بیان روابط علّی و معلولی آن هاست و پیش نگری ها نیز سبب تعلیق در داستان شده است. به دلیل استفاده از داستان های فرعی متعدد و درنگ توصیفی سرعت داستان منفی می شود. داستان های فرعی در رمان سال بلوا کارکردهایی چون تمثیل سازی، ابهام در زمان و مکان و ایجاد جریان سیال ذهن دارند. توصیفات موجود در متن داستان برای شخصیت پردازی و توصیف زمان و مکان خاص به کار می روند. در مورد بسامد نیز می توان گفت که بیشترین تکرار، بوی خاکی است که راوی در سراسر رمان بدان اشاره می کند.