در نظریه استعاره مفهومی، استعاره ها متکی بر روابط معنایی میان واژه ها هستند که به عنوان ابزاری برای درک نوع فهم انسان از امور انتزاعی و امور محسوس جهان عمل می کنند. ادبیات در پیوند با نظریه «استعاره مفهومی» دارای «حوزه های مبدأ» و «حوزه های مقصد» گوناگونی هستند که از طریق این حوزه ها مفاهیم انتزاعی را به صورت ملموس برای آن مخاطبان تبیین می کنند. مسأله این پژوهش بررسی اشعاری از فروغ فروخزاد و غاده السمان است که حوزه مبدأ یا مقصد آن ها «عشق» و واژه های هم حوزه با آن است. روش مورد استفاده در این پژوهش کاربرد مبانی و اصول این نظریه در اشعار این دو شاعر و شناخت حوزه های مبدأ پرکاربرد است تا از این طریق به هدف ویژگی های شناختی، ساخت های فرهنگی، اجتماعی و جهان بینی های ذهن این دو شاعر زن از دو ناحیه متفاوت در ارتباط با عنصر عشق دست یافته شود. از جمله نتایج حاصل از پژوهش انتخاب قلمروهای مبدأ چون اشیاء، حیوان، گیاه و پدیده های طبیعی و نوع بار معنایی حاصل از آن ها است که نوع دیدگاه این شاعران زن را نسبت به عشق آشکار می کند. از دیگر نتایج حاصلْ بسامد حوزه های مفهومی با بار معنایی مثبت چون سرزندگی و آرامش بخش بودن عشق، شور و حیات بخشی آن، جاودانگی، نشاط بخش بودن آن، محبوب بودن آن و... در استعاره های مفهومی این دو شاعر بیشتر از حوزه های مفهومی با بار معنایی منفی چون دردآلود بودن، غم آور، نابودگر، ستمگر، آسیب رساننده، ناعادلانه، قابل پیشبینی نبودن آن و... است. در نهایت این دو شاعر در حوزه های مبدأ غیرملموس نیز معانی مثبت و منفی چون ایثار، هنر، نفرین، خیرگی، فراق و... برای عشق در نظر گرفته اند.