مسئله جعل، از پدیده ها و آسیب های مورد بحث در تاریخ حدیث و به طورکلی تاریخ اسلام است. نوع نگاه به پدیده جعل در تقریر سنتی از آن، از پیش فرض هایی چون «تلقی بسیط» ، «ماهیت راه حلی» و «عدم تمایز سنت واقعه و محکیه»، در امان نمانده است. واقعیت آن است که شناخت جعل، بدون شناخت ساختاری که جعل در آن واقع می شود؛ امکان ندارد. «انظباط ساختار حدیثی»، مبتنی بر عناصری چون «شمول تاریخی»، «محوریّت سند» و «ماهیت گفتاری-نوشتاری» است. در رویکردی انتقادی به تقریر سنتی و در تبیین ضوابط تحلیل جعل در ساختار حدیثی می توان قواعدی چون «عدم تلازم جعل و نقل شفاهی»، «عدم تلازم ضعف و جعل» ، «تمایز ارزش گذاری از نقل» و «ادعای جعل به عنوان آخرین راه حل» را تقریر کرد. به طورکلی، تلاش برای انتساب یک گزارش تاریخی به «جعل» ، به عنوان اولین راه حلّ و مبتنی بر رویکرد حذفی، قابل قبول نیست.