آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹

چکیده

یکی از مسائل مهم پیش روی فلاسفه و الهیات دان های قرون وسطایی، اعم از اسلامی و مسیحی، جایگاه خداوند با توجه به موضوع مابعدالطبیعه مطرح شده ارسطو است. ارسطو موضوع مابعدالطبیعه را «موجود بما هو موجود» می داند و بیشتر فلاسفه یونانی مآب معتقدند موجود بما هو موجود همان خداوند است. این درحالی است که ابن سینا و سوآرز با تفسیرشان از موضوع مابعدالطبیعه، بیان می دارند خداوند نمی تواند موضوع مابعدالطبیعه باشد؛ اما در عین حال از مابعدالطبیعه نیز جدا نمی شود. ابن سینا مانند ارسطو، موضوع مابعدالطبیعه را موجود بما هو موجود می داند؛ اما برخلاف ارسطو و یونایی ها موجود را به نحو عام در نظر می گیرند که شامل همه موجودات ازجمله مبادی و علل نخستین می شود؛ بنابراین، بحث درباره خدا بخشی از این علم محسوب می شود. سوآرز نیز موضوع مابعدالطبیعه را موجود بما هو موجود واقعی از حیث اسمی می داند و با بیان این موضوع، اولاً هستی های خیالی را از دایره بحث مابعدالطبیعه جدا می سازد و دوم، با آوردن قید اسمی، آن را مخصوص هستی بالامکان می کند. با این بیان، موضوع مابعدالطبیعه صرفاً شامل خداوند تنها نمی شود؛ بلکه جوهرهای غیرمادی (مجرد) و اعراض واقعی جواهر مجرد را نیز در بر می گیرد که این نشان دهنده هستی شناسی جدید است. در این نوشتار، سعی شده است در ابتدا موضوع مابعدالطبیعه بین این دو فیلسوف بررسی شود، سپس به روش تحلیلی تطبیقی، جایگاه خداوند در مابعدالطبیعه مشخص شود.

تبلیغات