با وجود پیشرفت فزاینده دانش بشری درباره مبانی عصب- فرهنگی یادگیری و رشد انسان، کاربردها و دلالت های برخاسته از این دانش جدید برای نظریه و عمل برنامه درسی و تدریس همچنان به عنوان حوزه ای مغفول باقی مانده است. در همین راستا، مقاله حاضر با روش مرور تلفیقی، ضمن جمع بندی یافته های پژوهش علوم اعصاب فرهنگی در حوزه یادگیری و رشد، به معرفی بینش ها و پیام های این یافته ها برای بهبود فهم یادگیری و کاربردهای آن در برنامه درسی مدارس می پردازد. نتیجه مرور مطالعات اخیر حاکی از آن است که مغز پیوسته خودش را با محیط فرهنگی سازگار می کند و ساختار و کارکرد خود را منطبق با آن تغییر می دهد. بر اساس یافته های این مطالعات، تفاوت های عصبی و رفتاری میان فرهنگ ها برخاسته از تعامل منحصر به فرد میان عوامل مختلف ژنتیکی، فیزیولوژیکی و فرهنگی است. همچنین یافته های اخیر در حوزه مغز و فرهنگ بیانگر آن است که تجربه فرهنگی نقش مهمی در شکل دهی و رشد مکانیزم های مغزی زیربنای شناخت دارد و رشد هیجانی نیز به شکلی بنیادی تحت تاثیر کیفیت محیط فرهنگی واقع می شود. این بینش های تازه ایده ای را پشتیبانی می کند که به عنوان «برنامه درسی پاسخگو به فرهنگ» شهرت یافته است. رویکرد پاسخگو به فرهنگ بر این ادعاست که احترام به جهان بینی های متفاوت معلمان و دانش-آموزان از بافت های فرهنگی متفاوت باید در کانون توجه برنامه های درسی مدارس قرار گیرد. برنامه ریزان درسی و سیاستگذاران تربیتی باید نه تنها موجودیت فرهنگ های متعدد را بپذیرند، بلکه به تنوع فرهنگی به دیده احترام نگریسته و فرصت هایی فراهم نمایند تا افراد درون فرهنگ های مختلف در شناخت و رشد فرهنگ خود و سایر فرهنگ ها سهیم شوند.