براساس نظریه امر الهی که غزالی بدان معتقد است، هر آنچه را که خداوند جایز می داند یا نهی می کند، به ترتیب درست و نادرست و هر آنچه را که خداوند بدان امر می نماید؛ واجب است. بنابراین ملاک درستی و نادرستی هر عمل را باید برحسب موازین شریعت سنجید. در مقابل، برخی متفکران غربی از استقلال و خودبسندگی اخلاق دفاع می کنند و ابتنای اخلاق به دین را نمی پذیرند. هانس کونگ به عنوان یکی از الهی دان های معاصر، با الهام از فلسفه اخلاق کانت، به همراه رویکردی نقادانه به آن، درصدد است که محورهای اخلاقی مشترک میان ادیان را بیابد و از این طریق امکان مفاهمه و همزیستی مسالمت آمیز میان ادیان را فراهم آورد. ازجمله نتایج این بحث می توان به عدم امکان اخلاق جهانی در نظریه غزالی اشاره کرد، زیرا او اخلاق را به دین تاریخی تحویل می برد و مجالی برای اصول عام اخلاق در نظر نمی گیرد. هانس کونگ نیز چون اخلاق را مستقل از دین می داند و برای اصول اخلاقی، منشأ آسمانی قائل نیست، فاقد یک بنیان متافیزیکی موثق، برای ایجاد رابطه نفس الامری میان اخلاق و دین است. ایدئالیسم اخلاقی «جوسایا» اندیشه مناسبی است تا اخلاق جهانی را برحسب رابطه متافیزیکی بین دین و اخلاق، در این دو اندیشمند، توجیه نماییم.