مفهوم نظم بین الملل در نظریات مختلف روابط بین الملل تعاریف متفاوتی را به خود گرفته است. هر کدام از این نظریات بر مبنای مفاهیم هستی شناسی و معرفت شناسی خود تعریف از نظم بین الملل را ارائه می دهند. پارادایم واقع گرایی موازنه قدرت و هژمونی را از عوامل تعیین کننده و شکل دهنده نظم بین الملل می داند؛ در حالی که پارادایم لیبرال نظم بین الملل را بر گرفته از بازار آزاد، رژیم ها، نهادها و سازمان های بین المللی می داند. مکتب انگلیسی از یک طرف بر مفاهیم واقع گرایی از قبیل جنگ، موازنه قوا و مدیریت قدرت های بزرگ در شکل دهی به نظم بین الملل تأکید می نماید و از طرف دیگر بر مفاهیمی از قبیل هنجارها و ارزش های مشترک در شکل دهی به نظم بین الملل تأکید می نماید و نظم بین الملل را یک نوع برساخته اجتماعی در بین دولت ملت ها بر می شمرد. بر مبنای این تغییر و تحولات سوالی که مطرح می شود این است که تحول مفهوم نظم بین الملل بر اساس عوامل شکل دهنده و دامنه آن، چگونه بوده است؟ فرضیه این پژوهش بر این است که در تحول مفهوم نظم بین الملل عامل شکل دهنده آن علاوه بر دولت ها به سمت بازیگران دیگر نیز کشیده شده است و دامنه آن نیز از قدرتهای بزرگ به سمت دیگر دولت ها و حتی بازیگران فروملی و انسان ها کشیده شده است.