در این مقاله، ادعای هگل مبنی بر ضرورت گذارهای روح در مواقف پدیدارشناسی مورد بررسی قرار گرفته و سعی شده است تا معنای مورد نظر وی از ضرورت این گذارها مورد پژوهش قرار گیرد. برای این منظور نخست به اجمال معانی مختلف ضرورت بیان شده و سپس به بررسی این مطلب پرداخته شده که ضرورت مورد التفات هگل کدامیک از انواع این ضرورت ها بوده است. به همین جهت نظر مک تاگارت، هولگیت، فیندلی، لاور و کوفمان در این زمینه ذکر گردیده است و سپس بر اساس دریافت های بدست آمده از این آثار و توجه به ریشه ی انتقادهای هگل به کارهای فلسفی فیلسوفان پیشین، رهیافتی پیشنهاد شده است که به نحوی دربرگیرنده ی تفاسیر مورد بررسی در این مقاله است. بر اساس این رهیافت ضرورت گذارهای روح در پدیدارشناسی، ناشی از شیوه ی نوینی است که هگل قصد دارد برای پژوهش فلسفی در افکند؛ بر این اساس وی سعی می کند میان دو شیوه ی روشن اندیشانه و رومانتیسم مآبانه گام بر دارد و در عین حال به جانب هیچ یک نلغزد.