در این مقاله نشان داده می شود در تفکّر صدرایی " وجود" هم نقش تبیین چگونگی کثرت در افراد یک ماهیت نوعیه را برعهده دارد و هم اینکه براساس نظریه حرکت جوهری لازم نیست عرض های یک ذات نقش تبیین چگونگی تحقق حرکت در یک ماهیت را به عهده گیرند. به عبارت دیگر در فلسفه ملاصدرا قرار دادن ساحت جوهریت در مقابل اعراض برای یک ماهیت به نحو عینی و ابژکتیو نه لازم است و نه ضروری. از سوی دیگر نیز اقتضاء رابطه اتحّادی جوهر و عرض که از سوی برخی پیروان ملاصدرا ( و در برخی موارد بطور ناخودآگاه از سوی خود ملاصدرا ) مورد تفوّه قرار گرفته است ، ریشه در مبانی هستی شناختی وی دارد. و از همین رو مکتب حکمت متعالیه را وادار می سازد زیادت عینی و خارجی اعراض بر جوهر را نفی کند. اما سیوال پیش روی این مقاله آنستکه آیا اگر عرضیت به نحو خارجی و عینی زاید بر جوهریت نیست پس آیا حتما باید قایل شد اعراض به نحو معقول ثانی فلسفی تحقق دارند.این مقاله نهایتاً می گوید دوگانه جوهریت و عرضیت براساس مبانی ملاصدرا میتواند ساختارهای پیشینی ذهن در نظر گرفته شود و تقسیم جوهر و عرض به معنای دقیقا کانتی آن یک تقسیم سوبژکتیو تلقی گردد پس بر این اساس لازم نیست حتماً عرضیت یا جوهریت را به نحو معقول ثانی فلسفی دارای تحقق و وجود بدانیم بلکه میتواند امری یکسره ذهنی و از ساختارهای ذهن تلقی شود.