«بیعت» و کارکردهاى آن در عصر جاهلى و صدر اسلام (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
یکى از سنتهاى عصر جاهلى که مورد تأیید و استفادهى اسلام قرار گرفت بیعت است.
شباهتها و تفاوتهایى میان بیعت در عصر جاهلى و صدر اسلام وجود دارد. شباهت، بیشتر در شکل اجرا و برخى شرایط و خصوصیات و متولیان امر بیعت است؛ اما تفاوت مهم بیعت در عصر جاهلى با صدر اسلام، تفاوت کارکردى آن است که ریشه در نظام سیاسى و نوع حاکمیت موجود در آن دو عصر دارد.
در این نوشتار سعى کردهایم ضمن بیان معناى بیعت و اشارهى مختصرى به نظام سیاسى و برخى سنتهاى عصر جاهلى و صدر اسلام، تفاوت کارکردى آن را در این دو عصر بیان کنیم.
مفهوم بیعت
بیعت از ماده بیع (ب ـ ى ـ ع) و به معناى عهد و پیمان و پذیرش ریاست و حکومت کسى است.1 بیع به معناى خرید و فروش بین بایع و مشترى است بیعت نیز معاملهاى است که بین بیعت کننده و بیعت شونده واقع مىشود. بیع و بیعة از حیث شکل ظاهرى هم یکساناند. در عرب رسم بود که هنگام خرید و فروش پس از تعیین ثمن و مثمن، براى قطعى شدن معامله، دست راست خود رابه هم مى زدند و مىفشردند (مصافحه مىکردند)؛ این عمل در بستن پیمان هم به کار برده مىشد و به تدریج در هنگام انعقاد پیمان و انتخاب فرمانده جنگ و رییس قبیله و... همین عمل مرسوم شد و به هنگام بیعت دست راست خود را در دست حاکم یا رییس یا فرمانده جنگ و... مىگذاشتند وابراز وفادارى مىکردند.
بیعت در اصطلاح عبارت است از تعهدى که شخص یا اشخاصى به منظور اطاعت یا وفادارى نسبت به شخص یا اشخاص دیگر مىپذیرند و، در مقابل، شخص یا اشخاص بیعت شونده نیز وظیفهاى را بر عهده مىگیرند.
دانشمندان تعاریفى را براى تعریف بیعت آوردهاند، از جمله «معناها المعاقدة و المعاهدة2...»،
کان المبایع یعاهد امیره3...» و «البیعة الصفقة على ایجاب البیع و على المبایعة».4
در این تعریفها از کلماتى نظیر معاقده، معاهده و مبایعه (باب مفاعله) استفاده کردهاند که داراى معناى طرفینى است و از آنجا که بیعت یک نوع عقد است ودر عقد نیز دو طرف وجود دارد (ایجاب و قبول)، هر کدام چیزى رابه دیگرى واگذار کرده، حقى بر دیگرى پیدا مىکنند که در صورت تخطّىِ یکى از آنها، تعهد و مسئولیت طرف مقابل نیز از بین مىرود؛ بنابراین، اثر بیعت با توجه به عقدى بودن و طرفینى بودن آن، پیدایش مسئولیت متقابل در طرفین این عقد است. این مسئله را در بیعتهاى انجام گرفته، خصوصا در دوران اسلامى و در کلام بزرگان دین مبین اسلام و کارهاى آنها ملاحظه مىکنیم.
پیامبر صلىاللهعلیهوآله در عقبهى ثانى به یثربیان فرمود: «با شما بر اسلام بیعت مىکنم.» برخى افراد سؤال کردند: یا رسولاللّه، مىخواهیم بدانیم که با بیعت، خدا و رسول او چه حقوقى بر ما پیدا مىکنند و ما چه حقوقى بر آنها داریم؟ پیامبر صلىاللهعلیهوآله به بیان آن پرداختند.5 امام على علیهالسلام در نهج البلاغه به حقوق متقابل حاکم و مردم اشاره دارند: «اى مردم، مرا بر شما حقى و شما را بر من حقى است...».6
بنابراین، با توجه به تعاریف بیعت و کلمات دانشمندان و سخنان بزرگان دین (مانند پیامبر صلىاللهعلیهوآله و على علیهالسلام ) چنین استنباط مىشود که بیعت یک امر تعاقدى و طرفینى است.
کارکِرد بیعت در عصر جاهلى
بیعت داراى دو نوع کارکرد است: 1ـ تأکیدى به معناى پذیرش ریاست و حکومت و اعلام تعهد و وفادارى نسبت به شخص یا اشخاص. 2ـ انشایى به معناى اعطاى حاکمیت و ریاست (انتخاب رییس یا حاکم). اما پیش از پرداختن به نقش بیعت در عصر جاهلى، ناچاریم نگاهى به وضعیت سیاسى و اجتماعى این دورهى شبه جزیرهى عربستان داشته باشیم و برخى سنتهاى آن رامورد بررسى قرار دهیم.
قدر مسلم این است که در حجاز آن روز، خصوصا مکه و اطراف آن، نه یک حکومت مرکزى به معناى امروزى وجود داشت و نه پادشاه و رییس که تابع و خدم و حشم داشته باشد و نه رییس واحدى؛ حتى حکومتهاى کوچک و پراکنده نیز وجود نداشت. مکه از تعدادى شعب تشکیل شده بود که هر شعبى مربوط به عشیرهاى بود و امور هر شعب از قبیل اجراى قوانین و تأدیب متمرّدین و... بر عهدهى رؤساى آن، که همان اهل حل و عقد بودند قرار داشت.7
بنابراین، اساس زندگى جامعهى عرب قبل از اسلام بر سازمان عشیرهاى و قبیلهاى استوار بود، به طورى که مىتوان گفت بارزترین خصیصهى عرب درا ین دوره نظام عشیرهاى آن بود. تیرهها و قبایل بسیارى در سراسر شبه جزیرهى عربستان پراکنده بودند وتمام معیارها و افتخارات آنها بر اساس انتساب به قبیله بود. قیبله در واقع نوعى دولت کوچک در صحرا بود که همهى ارکان یک دولت را، جز سرزمین محدود و ثابت، در اختیار داشت.8
هر قبیله براى خود مجلسى از شیوخ داشت که ریاست آن با شیخى بود که از میان خود انتخاب مىکردند و او را رییس یا شیخ یا امیر یا سید قبیله مىنامیدند که امور قبیله به دست او اداره مىشد و تصمیمات مختلف، مانند اعلان جنگ وصلح و... به عهدهى او بود؛ البته او نمىتوانست استبداد به خرج دهد و قبل از صدور دستور در تصمیمگیرىهاى مهم، با اهل رأى و بزرگان قوم مشورت مىکرد.9
ریاست در میان قبایل عرب عصر جاهلى غالباً از طریق وراثت منتقل مىشد و پس از مرگ رییس قبیله، پسر بزرگ او (یا لایقترین فرزند او ) جانشین پدر مىشد.10 البته در برخى موارد (مثلاً اگر رییس متوفى پسرى نداشت که جانشین او شود، یا اینکه پسران او بر سر جانشینى او اختلاف مىکردند و احتمال از هم پاشیده شدن و از بین رفتن اصل قبیله وجود داشت) اهل حل و عقد با انتخاب بهترین وقوىترین فرد از فرزندان رییسِ متوفى، یا با نصب مرد دیگرى از نزدیکان و اقوام او که سزاوار جانشینى بود، اختلاف را از بین مىبردند.11
خصیصهى اصلى نظام قبیلهاى، واژهاى به نام عصبیت بود؛ بدین معنا که عرب بدون ملاحظهى اینکه فردِ درگیر نزاع از قبیلهى او ظالم است یا مظلوم، به دفاع از او برمىخاست. نَسَب، پایه واساس عصبیت را تشکیل مىداد و غالبا از طریق پدر بود.
عرب جاهلى نه تنها نسبت به قبیله و افراد آن، بلکه نسبت به سنتهاى موجود در جامعه و قبیله نیز تعصب نشان مىداد. برخى از این سنتها شخص یا طایفهاى را جزء قبیلهى آنها مىکرد و برخى دیگر آنها را همپیمان مىنمود و ... . در واقع تعصب نسبت به این سنتها نیز همان تعصب قبیلهاى بود که به برخى از آنها اشاره مىکنیم.
1. استلحاق: یعنى انسان شخص دیگرى را در نسب به خود ملحق کند. این کار را هم در مورد افراد معلوم النسب به کار مىبردند و هم در مورد اسیران و موالى و بردگان و افراد مجهول النسب. چنانکه معاویه براى نزدیک کردن هر چه بیشترِ زیاد بن سمیه به خود، با آوردن گواهان و... او را زیاد بن ابى سفیان و برادرخود خواند.12
2. جوار: در لغت به معناى عهد و امان و، در اصطلاح، عبارت از این است که شخص یا قبیلهاى از شخص یا قبیلهى دیگرى تقاضاى پناهندگى کند و طرف مقابل نیز قبول نماید. شخص پناه خواهنده را مستجیر و پناه دهنده را مجیر گویند و مستجیر در پناه مجیر قرار مىگیرد. این سنت در عصر جاهلى و حتى در صدر اسلام از جایگاه بالا و حرمت ویژهاى برخوردار بود و در صورت قبول، مجیر مىبایست از مستجیر دفاع مىنمود.
سنت جوار مورد تأیید دین اسلام نیز قرار گرفته و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده است13 و پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نیز از آن استفاده کرده است.14
3. حلف: در لغت به معناى عهد و پیمان است15 و در اصل معاهدهاى بود براى کمک به یکدیگر که بین افراد قبایل منعقد مىشد و بیش از آنکه جنبهى تهاجمى داشته باشد، جنبهى دفاعى داشت. برخى اوقات نیز، براى دفاع از مظلومان احلافى منعقد مىشد؛ مانند «حلف الفضول» که براى دفاع از جان و مال و... افراد غریبى که وارد مکه مىشدند، در خانهى عبداللّه بن جدعان منعقد گردید.16
انعقاد احلاف مىبایست در ملأ عام اعلام مىگردید، تا مردم از آن مطلع شده، حلیفهاى یکدیگر را بشناسند.
4. بیعت
اما یکى دیگر از سنتهاى عصر جاهلى که نقش بسیارمهمى در زندگى سیاسى اجتماعى آن روز عرب داشت و موضوع بحث حاضر است بیعت بود. بیعت یکى از سنتهاى مهم و، شاید بتوان گفت، مهمترین سنت و قانون عصر جاهلى و وسیلهى انعقاد و امضاى دیگر سنن بود که به دوران اسلامى نیز منتقل شد و مورد تأیید دین اسلام هم قرار گرفت.
بیعت داراى اشکال مختلفى بود؛ مانند: 1. بیعت از طریق دست دادن و کلام (هر دو با هم)؛ غالبا بیعت به این شکل بود و هرگاه لفظ بیعت مطلق آورده شود همین شکل به ذهن متبادر مىشود. 2. بیعت با کلام فقط؛ این نوع بیعت مربوط به زنان بود؛ همانند بیعت پیامبر صلىاللهعلیهوآله با زنان. 3. بیعت مکاتبهاى؛ همانند بیعت نجاشى با پیامبر صلىاللهعلیهوآله .17
با توجه به انواع و اشکال مختلف بیعت که یکى از انواع آن، بیعت با کلام و بیعت مکاتبهاى است، در عصر جاهلى هم، پیمانهایى را مىبینیم که علاوه بر انعقاد آن به طریق رایج بیعت، یعنى دست دادن و مصافحه کردن، با قَسَم و کلام نیز آن را مؤکد مىکردند که به آنها حلف مىگفتند؛ بنابر این برخى از احلاف را مىتوان زیر مجموعهى بیعت و یکى از انواع آن قرار داد.
البته باید توجه داشت که بیعت در این احلاف، فقط براى ابراز وفادارى و تعهّد قبایل در برابر یکدیگر بود. ضمن اینکه با بررسى بیعتهاى مختلف در عصر جاهلى، باز هم معنایى فراتر از تأکید وابراز وفادارى در برابر یکدیگر نمىبینیم که به برخى آنها اشاره مىکنیم.
بیعت قریش و بنى کنانه با قصى بن کلاب
یکى از مهمترین بیعتهاى عصر جاهلى مربوط به زمانى است که قصى بن کلاب تصمیم گرفت خزاعه را از مکه اخراج و امتیازات اجداد خود را احیا نماید؛ لذا از قریش و بنى کنانه براى کمک در این امر دعوت کرد که قریش پذیرفت و با او بر این امر بیعت کرد.
هدف قصى در اینجا به دست آوردن امور کعبه و امتیازات اجدادى غصب شدهى خود بود. این امور نشانهى مجد وشرف در مکه و حجاز بودند.18 قصى به فکر حکومت نبود؛ چنانکه اقدامات بعدى او مؤید این مطلب است. او پس از اخراج خزاعه، قبایل قریش را جمع کرد و هر کدام را در جایگاه خود قرار داد و سپس دار الندوة را تأسیس نمود19 که مکانى براى مشورت و اخذ تصمیم در مورد وقایع مهم بود.
همهى این مطالب، یعنى عدم توجه قصى به ریاست مکه و توجه او به امور کعبه و قرار دادن اقوام مختلف در جایگاه خود و تأسیس دار الندوه و، از همه مهمتر، دعوت از قریش وبنى کنانه براى اخراج خزاعه از مکه و بیعت آنها با قصى براى یارى او، همگى دلیل بر این است که بیعت با قصى نه براى اعطاى ریاست و حکومت بلکه براى تأکید بر تعهد و ابراز وفادارى نسبت به اوست و چنانچه قصى به ریاست مکه رسیده باشد هم، مخالفتى با نظر ما ندارد، چرا که حکومت یا ریاست او از طریق بیعت نبوده است، بلکه بیعت با او ـ چنانکه گفته شد ـ فقط براى یارى او در مقابل خزاعه بوده است.
در بیعتهاى دیگر عصر جاهلیت هم که عموما بیعتهایى است که در حین انعقاد پیمانهاى مختلف انجام دادهاند اصلاً خبرى از ریاست و حکومت نیست، بلکه تنها پیمانهایى است که بین افراد ویا قبایل به صورت دفاعى یا تهاجمى و... منعقد مىگردید؛ مثلاً حلف الفضول که در خانهى عبدالله بن جدعان پیمان بستند که بر بیگانه و افراد غریب ستم نشود و حق مظلوم را از ظالم بگیرند.20
در پیمان «لقعة الدم» که در جریان تجدید بناى کعبه و اختلاف بر سر نصب حجر الاسود، هر کس سعى مىکرد افتخار نصب حجر الاسود را نصیب خود و قبیلهاش نماید و همین سبب اختلاف و نزاع شدیدى شد، به حدى که آمادهى جنگ با یکدیگر شدند، بنو عبد الدار و بنو عدى بن کعب بن لوى با یکدیگر پیمان بستند و بیعت کردند که تا پاى جان بجنگند. آنان ظرف پر از خونى را فراهم کرده دست خود را در آن فرو بردند و به همین سبب این پیمان به «لقعة الدم» معروف گردید. البته سرانجام جنگى رخ نداد و با حسن تدبیر پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، قضیه بدون خونریزى خاتمه یافت.21 آنچه دراین پیمان به خوبى مشهود است، اعلام تعهد و وفادارى در برابر یکدیگراست.
از دیگر پیمانهاى عصر جاهلى «حلف المطیبین» و «حلف الاحلاف»اند که در مقابل یکدیگر شکل گرفتند. ماجرا از این قرار بود که قصى بن کلاب در پایان عمرش عبد الدار را که پسر بزرگ او بود، به جانشینى خود انتخاب کرد و براى تقویت او تمام مناصب مکه و خانهى کعبه را به او داد. بنابر این، ریاست دار الندوه و حجابت کعبه و لواء و سقایة و رفادت و...به عبد الدار رسید و این وصیت قصى، تا زمانى که پسر دیگر او، عبد مناف، زنده بود پا برجا ماند، ولى بعد از مرگ عبد مناف فرزندان او نیز خواهان مناصب و مقامهاى خانهى کعبه شدند و بدین ترتیب فرزندان عبدمناف و فرزندان عبد الدار در برابر یکدیگر قرار گرفتند و هر طایفهاى از قریش نیز با یکى از این دو همراه شدند. بنى اسد بن عبد العزى و بنى زهرة بن کلاب و بنى تیم بن مره و بنى حارث بن فهر، به فرزندان عبدمناف پیوسته، امور کعبه را حق آنها مىدانستند. اینان ظرفى پر از مواد خوشبو و معطر در کنار کعبه نهادند و دستهایشان را در آن فرو بردند و بر یارى آنها قسم خوردند. این قسم به «حلف المطییبین» معروف شد.
از آن طرف نیز، بنى مخزوم و بنى مهم و بنى جمح و بنى عدى با فرزندان عبد الدار متحد شدند و خواهان عمل به وصیت قصى و بقاى مقامات مکه در دست فرزندان عبد الدار بودند. اینها نیز با یکدیگر پیمان بستند و قسم یاد کردند که به «حلف الاحلاف» معروف شد، ولى سرانجام دو گروه صلح کردند؛ به این نحو که امور مکه و خانهى کعبه را بین خود تقسیم نمودند و سقایت و رفادت به فرزندان عبد مناف رسید و مابقى نیز در دست فرزندان عبد الدار باقى ماند.22 در این پیمانها نیز فقط مسئلهى تعهد و وفادارى دربرابر یکدیگر مطرح است و اصلاً بحث انتخاب حاکم مطرح نیست.
با توجه به این پیمانها و بیعتهاى عصر جاهلیت و همچنین، با توجه به بیعتى که قریش و کنانه با قصى بن کلاب در هنگام اخراج خزاعه ازمکه انجام دادند وبررسى یکایک آنها، متوجه مىشویم که در هیچکدام از آنها اصلاً بحث ریاست حکومت مطرح نیست تا بیعت براى انتخاب حاکم یا رییس باشد. حتى در مورد قصى نیز، مورد بیعت به خوبى در تاریخ مشخص و نمایان است و بر فرض که قصى بعدا حکومتى داشته و رییس مکه شده باشد23 باز هم دلیلى بر انشایى بودن بیعت او نیست، بلکه بیعت او پس از اعلام آمادگى قریش و کنانه براى یارى او صرفا براى تأکید بر این وفادارى بوده است.
بنابراین، بیعت در عصر جاهلى به هیچ وجه جنبهى انشایى نداشت؛ یعنى براى اعطاى حکومت نبود بلکه صرفا تأکیدى براى تعهد وابراز وفادارى بود.
نقش بیعت در دورهى اسلامى
براى تبیین معنا و نقش بیعت در این دوره نیز، باید نگاهى به نظام سیاسى در این دوره داشته باشیم.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در سرزمین حجاز که تنها قدرت قبیله و تعصبات خشک قبیلگى در آن مطرح بود به رسالت مبعوث و بعد از سه سال دعوت مخفیانه، مأمور به علنى نمودن دعوت شدند. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از همان نخستین دعوت علنى که در میان خاندان خود داشت به فکر حکومتى فرا قبیلهاى بود.24 این مسئله در بیعتهاى نخستین، به ویژه بیعت عقبهى اول و دوم کاملاً مشهود است. در عقبهى اول با مردم یثرب براى امورى بیعت مىکنند که با آنکه سیاسى نیستند، برخى از موارد آن لزوم اطاعت از پیامبر صلىاللهعلیهوآله را بیان مىکند25 و در عقبه ثانى هم که بیعتى بر دفاع از پیامبر صلىاللهعلیهوآله و جنگ بود،26 نشان از توجه آن حضرت به امر حکومت دارد. اگر چه بیعت بر دفاع و جنگ در میان قبایل هم وجود داشت و ملازمهاى با حکومت نداشت ولى با توجه به اینکه پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مدینه قبیلهاى نداشت که ریاست آن را به عهده گیرد و در نظام قبیلهاى هم قطعا هیچ قبیلهاى ریاست فردى خار ج از قبیله را قبول نمىکند، پس قطعا توجه پیامبر صلىاللهعلیهوآله به یک نظام سیاسى فرا قبیلهاى و همهگیر بود، امرى که بعدا موفق به آن گردید.
با عنایت به توجه پیامبر صلىاللهعلیهوآله تشکیل حکومت فرا قبیلهاى و انجام این امر در مدینه و با توجه به مفهوم بیعت که ذکر شد، سؤال این است که بیعت در عصر نبوى چه کارکردى داشت و به چه مفهومى به کار مىرفت؟ براى روشن شدن این سؤال لازم است ابتدا به منشأ مشروعیت حکومت پیامبر صلىاللهعلیهوآله اشاره کنیم.
با توجه به آیات قرآن کریم، حکومت پیامبر صلىاللهعلیهوآله از ناحیهى خداوند به آن حضرت افاضه شده است. آیات قرآنى در این زمینه را مىتوان به دو دسته تقسیم کرد:
الف) آیاتى که دلالت بر حاکمیت پیامبران الهى به طور عام دارد.27
ب) آیاتى که دلالت بر افاضه حکومت از طرف خداوند به پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله دارند و مخصوص آن حضرت است.28
از مجموع آیات مورد نظر چنین استنباط مىشود که حکومت پیامبر صلىاللهعلیهوآله امرى است که از طرف خداوند به ایشان تفویض شده و لزوم پیروى از آن حضرت، مستند به آیات الهى و دستور خداوندى است. پس از ذکر این نکته به مضامین بیعتهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىپردازیم.
بیعتهاى عصر نبوى
الف) قبل از هجرت
1. بیعت عشیره: نخستین بیعت پس از بعثت، بیعت على علیهالسلام با پیامبر صلىاللهعلیهوآله بود که در مکه و در جریان دعوت عشیره صورت گرفت. پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، در اولین دعوت علنى، خطاب به قوم خود فرمود: «کدام یک از شما با من بیعت مىکنید تا برادر و جانشین و همراه من باشید؟» کسى جز على علیهالسلام که کم سنترین فرد مجلس بود، دعوت پیامبر صلىاللهعلیهوآله را اجابت نکرد. این قضیه سه بار تکرار شد. در مرتبهى سوم پیامبر صلىاللهعلیهوآله دست خود را به نشانهى بیعت به دست على علیهالسلام زدند.29
2. بیعت عقبهى اول: پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، طبق عادت، دعوت خود را به حجّاج بیتاللّه اعلام مىکرد. آن حضرت در ایام حج شش تن از مردم خزرج را ملاقات کرد و دعوت خویش را به آنها ابلاغ نمود. آنها دعوت پیامبر صلىاللهعلیهوآله را که آشتى و صلح و صفا را نوید مىداد پذیرفتند و به یثرب بازگشتند و مردم را از دعوت محمد صلىاللهعلیهوآله آگاه نمودند که مردم نیز از این دعوت استقبال کردند؛ زیرا قبلاً از ظهور پیامبرى در حجاز آگاه شده بودند30 و مىخواستند با پذیرش دین او و دعوت او به یثرب، شرفى را نصیب خود نمایند؛ ضمن اینکه ریاست او بر یثرب به چند جهت باعث استحکام صلح و صفاى بیشتر مىشد: نخست آنکه او از طرف خداو پیامبر صلىاللهعلیهوآله الهى بود؛ دوم اینکه وابستگى قبیلهاى در یثرب نداشت و سوم اینکه از مردم شهر نبود و در جنگهاى اوس و خزرج شرکت نداشت.
سال بعد، 12 نفر از مردم یثرب که دو زن نیز در میان آنها بودند، براى زیارت به مکه آمدند و درعقبه با محمد صلىاللهعلیهوآله بیعت نمودند که به خدا شرک نورزند و دزدى و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و به کسى تهمت نزنند و در کارهاى خیر که محمد صلىاللهعلیهوآله دستور مىدهد از او اطاعت کنند.31
3. بیعت عقبهى دوم: یکسال پس از عقبهى اول، تعداد بیشترى از مردم یثرب به مکه آمدند و در همان محل با پیامبر صلىاللهعلیهوآله ملاقات و بیعت نمودند. در جریان این بیعت بود که زمینهى هجرت آن حضرت به یثرب فراهم گردید. مواد این بیعت با عقبهى اول متفاوت بود. در اینجا بحث جهاد و دفاع مطرح گردید و پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمودند: با شما بیعت مىکنم بر اینکه همچنان که از زن و فرزندان خود دفاع مىکنید از من نیز دفاع کنید.32 در واقع بیعت عقبهى دوم بیعت بر جنگ بود.33
ب) از هجرت تا رحلت
موارد فوق، بیعتهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله قبل از هجرت بود. آن حضرت پس از هجرت نیز تا زمان رحلت، بیعتهایى با افراد و قبایل مختلف داشتند که از مهمترین آنها مىتوان به «بیعت رضوان» یا «بیعت شجره»، «بیعت النساء» (بیعت با زنان پس از فتح مکه) و «بیعت غدیر» اشاره کرد.
1. بیعت رضوان (شجره)
پیامبر صلىاللهعلیهوآله در ذى قعدهى سال ششم هجرى به قصد زیارت خانهى خدا همراه عدهى زیادى از مسلمانان عازم مکه شدند و دستور دادند که مسلمانان جز شمشیرى در نیام، سلاحى با خود نیاورند. این دستور پیامبر صلىاللهعلیهوآله و همراه بردن شتر براى قربانى و محرِم شدن مسلمین در ذى الحلیفه، در حقیقت دادن این پیام به مکّیان بود که مسلمانان قصد جنگ ندارند و فقط براى زیارت به مکه مىروند.34 ولى مشرکان درصدد برآمدند که مانع ورود مسلمانان به مکه شوند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله با انتخاب راهى دیگر، بدون برخورد با مشرکان، خود را به حدیبیه رساند و قریش را در وضعى دشوار قرار داد.
بنابر سنت قدیم عرب، کسانى که براى زیارت به خانهى خدا مىآمدند، امنیت کامل داشتند و همین باعث اختلاف نظر در میان مشرکان شد و درمورد شیوهى واکنش نسبت به پیامبر صلىاللهعلیهوآله متحد نبودند و همگى تمایل به جنگ نداشتند و، از طرف دیگر، از حمایت خزاعه و احابیش35 از پیامبر صلىاللهعلیهوآله بیمناک بودند؛ لذا شرایط براى قریش دشوار و خطرناک شد. آنان براى خروج از بن بست نمایندگانى را نزد پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرستادند و پیامبر صلىاللهعلیهوآله نیز در مقابل سفیرى نزد آنها فرستاد که با برخورد تند قریش مواجه شد و بازگشت و پیامبر صلىاللهعلیهوآله سفیرى دیگر و این بار عثمانبنعفان36 را فرستاد که در مکه از حمایت بنى امیه برخوردار بود. او در پناه امویان وارد مکه شد و پس از رساندن پیام رسول خدا، در بازگشت تأخیر داشت و شایعهى قتل او منتشر شد؛ لذا پیامبر صلىاللهعلیهوآله مسلمانان را دعوت به بیعت نمود و آنان در زیر درختى به نام سمره با رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بیعت کردند که تا پاى جان در برابر قریش استوار بمانند.37
این بیعت از آن جهت که مورد رضایت خداوند بود و خدا رضایت خود را از مؤمنان اعلام کرد،38 به بیعت رضوان، و از آن جهت که در زیر درختى به نام سمره واقع گردید، به بیعت شجره معروف شد. ملاحظه مىشود که در اینجا بیعت مىکنند که در جنگ احتمالى، پیامبر صلىاللهعلیهوآله را تنها نگذارند.
2. بیعت النساء:
بیعت النساء به معناى بیعت با زنان است. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در موارد مهم از زنان نیز بیعت مىگرفتند که مواردى از آن به ثبت رسیده است. از مهمترین و معروفترین آنها بیعت عقبهى اول و بیعت پس از فتح مکه است که عنوان بیعت النساء نیز بر این دو اطلاق شده است. برخى بیعت عقبهى اول و برخى بیعت پس از فتح مکه را بیعت النساء نامیدهاند، ولى به دو دلیل به نظر مىرسد که بیعت النساء همان بیعت پیامبر صلىاللهعلیهوآله با زنان پس از فتح مکه است: نخست آنکه آیهى قرآن در مورد دستور خداوند به بیعت با زنان و مواد بیعت، پس از فتح مکه نازل شده است39 و دیگر اینکه مورخان مهمى مانند طبرى، ابن هشام و سلف او ابن اسحاق، در مورد بیعت عقبهى اول گفتهاند که بیعت عقبهى اول بر مواد بیعت النساء انجام گرفت40 و این خود دلیل است بر این که آن بیعت، بیعت النساء نبود بلکه بیعت النساء مورد دیگرى بود که مواد آن مانند مواد بیعت عقبهى اول بود؛ بنابر این همان بیعت با زنان پس از فتح مکه بیعت النساء بوده است.
پس از فتح مکه و شکستن بتها پیامبر صلىاللهعلیهوآله با مردم تازهمسلمان بیعت کردند. ابتدا با مردان بیعت کردند که به گفتهى طبرى این بیعت بر اسلام بود؛41 سپس رسول خدا صلىاللهعلیهوآله زنان را نیز براى بیعت فراخواندند و با آنها بیعت کردند. البته مواد و شکل بیعت با زنان متفاوت از مردان بود. مواد و مضمون آن طبق آیهى 12 سورهى ممتحنه عبارتاند از: 1. به خدا شرک نورزند؛ 2. دزدى نکنند؛ 3. زنا نکنند؛ 4. اولاد خود را نکشند؛ 5. به شوهران خود خیانت نکنند؛ 6. در هیچ معروفى نا فرمانى پیامبر صلىاللهعلیهوآله را نکنند.
در مورد شکل بیعت نیز اقوال مختلفى نقل شده است. برخى گفتهاند: پیامبر صلىاللهعلیهوآله با پیچیدن پارچه به دست خود با زنان بیعت کردند.42 عدهاى دیگر گفتهاند که بیعت پیامبر صلىاللهعلیهوآله با زنان کلامى بوده است. از عایشه نقل شده است که پیامبر صلىاللهعلیهوآله با آیهى شریفه «یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَنْ لاَ یُشْرِکْنَ بِاللّهِ شَیْئا وَلاَ یَسْرِقْنَ وَلاَ یَزْنِینَ وَلاَ یَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَلاَ یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلاَ یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»43 با زنان بیعت کردند و هرگز دست رسول خدا، دست زن نامحرمى را لمس نکرد.44 اقوال دیگرى نیز در این باره نقل شده اما قول مشهور این است که پیامبر صلىاللهعلیهوآله دستور دادند ظرف آبى نزد آن حضرت آوردند و ایشان دست خود را در آن فرو بردند و بیرون آوردند، سپس به زنان دستور دادند که دست خود را در آن ظرف بگذارند و، بعد از این، مواد بیعت را به آنان ابلاغ فرمودند و پس از قبول شرایط از طرف آنها، فرمودند «بروید که با شما بیعت کردم».45
در اینجا نیز مواد بیعت در آیهى شریفه به خوبى بیان شده و صحبتى از امر حکومت و اعطاى حاکمیت و ریاست نیست.
3. بیعت غدیر:
یکى از وقایع انکارناپذیرى که وقوع آن به تواتر ثابت شده، واقعهى غدیر خم است.
پیامبر صلىاللهعلیهوآله در بازگشت از آخرین حج خود در محلى به نام غدیر خم توقف کردند و فرمودند: «کسانى که به جلو رفتهاند برگردند و کسانى که عقب ماندهاند زودتر برسند.» وقتى جمعیت در محل جمع شدند، پیامبر صلىاللهعلیهوآله به نحوى که همهى حاضران صداى آن حضرت را مىشنیدند، خطبهاى ایراد فرمودند و ضمن آن خبر از پایان عمر شریفشان دادند و پس از بیان حدیث ثقلین فرمودند: «خدا مولاى من و من سرپرست مؤمنانم.» سپس دست على علیهالسلام را بالا بردند و فرمودند:« هر که من مولاى اویم این على مولاى اوست. خدایا، دوست بدار کسى را که او را دوست مىدارد و دشمن بدار دشمن او را.»46 بعد دستور دادند که اصحاب با على علیهالسلام بیعت کنند و به آن حضرت تبریک بگویند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله به ابوبکر و عمر فرمودند: «با على علیهالسلام به ولایت بعد از من بیعت کنید.» آنها سؤال کردند: آیا این امر از خدا و پیامبر صلىاللهعلیهوآله است؟ پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود: «آیا امرى به این عظمت از طرف غیر خداوند است؟ بله امرى از خدا و رسول خدا صلىاللهعلیهوآله است.» سپس آنها بیعت کردند.47
طبق برخى از تفاسیر، پیامبر صلىاللهعلیهوآله بعد از دستور خداوند و ناز ل شدن آیهى 67 سورهى مائده، این کار را انجام دادند.48 خداوند مى فرماید:
«یا ایُّهَا الرَّسول بَلِّغ ما اُنزلَ اِلیکَ مِن رَبِّکَ وَ اَنْ لَمْ تَفْعَلْ فما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَ اللّه یَعْصِمُکَ من الناسِ، اِنَّ الله لا یَهدِى الْقومَ الْکافرینَ»؛
اى پیامبر آنچه از طرف پرودگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکنى رسالت او را انجام ندادهاى خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مىدارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمىکند.
علامه طباطبائى در تفسیر این آیه مىفرماید:
این حکم حکمى است که حایز کمال اهمیت است، به حدى که جا دارد رسول خدا صلىاللهعلیهوآله ازمخالفت مردم با آن اندیشناک باشد و خداوند هم با وعدهى خود وى را دلگرم و مطمئن سازد. حکمى که از لحاظ اهمیت به درجهاى است که تبلیغ نشدن آن تبلیغ نشدن همهى احکام دین است. این نشان مىدهد که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از عدم پذیرش آن از سوى مردم ترسیده واندیشناک است، لذا در انتظار فرصت مناسب و محیط آرامى بود که بتواند مطلب را به عموم مسلمین ابلاغ کند و مسلمانان هم آن را بپذیرند.49
در این بیعت علاوه بر تأکید بر ابراز وفادارى نسبت به پیامبر صلىاللهعلیهوآله و دستور آن حضرت، تا حدودى کارکرد انشایى و اعطاى حکومت و ولایت نیز مشاهده مىشود، به ویژه در آنجا که پیامبر صلىاللهعلیهوآله دستور مىدهد «با على علیهالسلام به ولایت بعد از من بیعت کنید».50
البته غیر از این موارد بیعتهاى دیگرى هم انجام گرفت که بر امورى مانند توحید و اقامهى نماز و دادن زکات و امر به معروف و نهى از منکر و هجرت و جهاد و گفتن حق و اقامهى آن بود.
با توجه به معناى لغوى و اصطلاحى بیعت و ادلهى حکومت پیامبر صلىاللهعلیهوآله و همچنین بررسى بیعتهاى آن حضرت، در مىیابیم که بیعتهاى عصر پیامبر صلىاللهعلیهوآله به حسب مورد و محلِ احتیاج تفاوت دارند، ولى نکتهاى که در تمام این بیعتها ملاحظه مىشود این است که در هیچکدام از این موارد بیعتى که در محدودهى قبیله و با رییس قبیله باشد نیست و در واقع حصار قبیله شکسته شده و بیعت، یک امر فراقبیلهاى گردیده است.
نکتهى دومى که در این بیعتها مىبینیم این است که غالبا جنبهى تأکیدى دارند و به منظور تأکید عملى ایمان به آن حضرت و تعهد به لوازم آن بودهاند، ولى در برخى موارد کارکرد انشایى آن را نیز مشاهده مىکنیم؛ مثلاً در بیعت عقبهى اول و دوم اگر صرفا با دید تاریخى (بدون مسائل اعتقادى) به آن نظر کنیم، مفهوم انشایى بیعت را ملاحظه مىکنیم؛ چرا که خوشحالى اولیهى اهل یثرب از شنیدن خبر دعوت پیامبر صلىاللهعلیهوآله قبل از آنکه به خاطر دست کشیدن از بتپرستى و روى آوردن به خداپرستى باشد، بیشتر به خاطر پیدا کردن یک شخص کاملاً بىطرف و بدون قبیله در یثرب بود که مىتوانست فراتر از وابستگى هاى قبیلهاى، ریاست یثرب را به عهده گیرد و بیعت آنان با رسول خدا و دعوت از آن حضرت براى هجرت به یثرب، در درجهى اول بدین منظور بود.
شاید مهمترین بیعت زمان پیامبر صلىاللهعلیهوآله که کارکرد انشایى نیز در آن دیده مىشود، همان بیعت غدیر باشد؛ زیرا در آن مسئلهى اعطاى ولایت و سرپرستى مطرح است.
بیعت در عصر خلفا
تغییر عمده در نقش و کارکرد بیعت را در عصر خلفا و از نخستین روزهاى پس از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله مشاهده مىکنیم. انصار که خود را در پیشرفت اسلام مؤثر و جانشینى پیامبر صلىاللهعلیهوآله را حق خود مىدانستند، در سقیفهى بنى ساعده گرد هم آمدند تا براى آن حضرت جانشینى از میان خود برگزینند و براى این کار نیز سعد بن عباده را نامزد خلافت کرده بودند.
عدهى معدودى از مهاجران نظیر ابوبکر و عمر و ابو عبیده جراح پس از اطلاع از قضیه، خود را به آن جمع رساندند و ضمن تمجیداز انصار به خاطر یارى پیامبر صلىاللهعلیهوآله و مسلمانان خلافت را حق قریش دانستند و پس از گفتوگو و کشمکش، سرانجام با ابوبکر بیعت کردند و او با بیعت عدهاى مهاجر و انصار حاضر در سقیفه و سپس بیعت عمومى در مسجد، رسما قدرت را در دست گرفت؛51 یعنى منشأ قدرت او همان بیعت مردم با او بود. در واقع مىتوان اولین انتخاب حاکم در دورهى اسلامى پس از پیامبر صلىاللهعلیهوآله را همان بیعت سقیفه دانست که در آن ابوبکر به خلافت انتخاب گردید. در اینجا کارکرد انشایى بیعت به وضوح مشاهده مىشود.
ابوبکر پس از دو سال خلافت، در پایان عُمْر خود، عُمَر را جانشین خود کرد.52 بنابر این خلافت عمر به طریق استخلاف بود و اگر بیعتى هم انجام گرفته باشد صرفا براى تأکید بر پذیرفتن وصیت ابوبکر بود. عمر نیز قبل از مرگ، شش نفر از اصحاب پیامبر صلىاللهعلیهوآله را مأمور کرد تا با هم مشورت کنند و ظرف مدت سه روز یک نفر را از میان خود به عنوان خلیفه برگزینند. این شش نفر عبارت بودند از: على علیهالسلام ، عثمان، زبیر، سعد بن ابى وقاص، عبد الرحمن بن عوف وطلحة بن عبید الله.
طبق دستور عمر، در صورت تساوى آرا، به حکم عبد لله بن عمر عمل کنند و در صورت عدم رضایت به حکم او، رأى گروهى که عبد الرحمن بن عوف در آن است ارجح است.53
عمر با این کار در واقع مسیر خلافت را تعیین کرد و نتیجهى شورا از قبل مشخص بود؛ ولى به هرحال در این شورا و در نتیجهى بیعت اعضاى آن، خلافت به عثمان رسید. در اینجا نیز کارکرد انشایى بیعت یعنى اعطاى حاکمیت دیده مىشود؛ زیرا اعضاى شورا با بیعت خود حاکمیت و خلافت را به عثمان واگذار کردند.
عثمان در اثر نارضایتى مسلمانان و شورش عمومى به قتل رسید. بعد از قتل عثمان و چند روز سرگردانى، سرانجام مردم به در خانهى على علیهالسلام آمدند و با اشتیاق با آن حضرت بیعت کردند و خلافت را به ایشان سپردند.54 در بیعت با على علیهالسلام نیز کارکرد انشایى بیعت کاملاً مشهود است ؛ زیرا هر چند به اعتقاد شیعه خلافت حق على علیهالسلام بود و غصب گردیده بود، اما در این زمان مردم مدینه با بیعت خود آن حضرت را به خلافت و حکومت برگزیدند. به هر جهت مىتوان گفت که پس از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله تنها بیعتى که داراى تمام شرایط بود، همین بیعت با على علیهالسلام بود. زیرا بیعت داراى شرایطى است که برخى از آن ها عبارتاند از: 1. بیعت کننده و بیعت شونده اختیار و آزادى کامل داشته باشند؛ 2. بیعت در میان جمع باشد و براى آن شاهد بگیرند؛ 3. در بیعتهاى انشایى، بیعت شونده داراى شرایط حکومت یا ریاست باشد؛ 4. در میان بیعت کنندگان اهل حل وعقد حضور داشته باشند. تمام شرایط فوق در بیعت با على علیهالسلام وجود دارند در حالى که در بیعت خلفاى پیشین شرایط کامل نیست.
چنانچه ملاحظه مىشود، نقش انشایى بیعت به معناى اعطاى حاکمیت در دورهى پس از پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، خصوصا در بیعت سه خلیفه (اول و سوم و چهارم)، بویژه در مورد امام على علیهالسلام کاملاً مشهود است.
نتیجهگیرى
با بررسى بیعتهاى مختلف عصر جاهلى و صدر اسلام مشاهده مىکنیم که بیعت در عصر جاهلى اولاً در محدودهى قبیله و حداکثر بین دو یا چند قبیله بوده و ثانیا، مضمون بیعت نیز صرفا تأکیدى و براى اظهار وفادارى و تأکید بر مفاد عهد و پیمان و پاى بندى به آن بوده است. اما در دورهى اسلامى (صدر اسلام) اولاً حصار قبیله شکسته شده و بیعت، مضمونى فرا قبیلهاى پیدا کرده و ثانیا، علاوه بر حفظ نقش تأکیدى خود، کارکرد انشایى نیز پیدا کرده و براى اعطاى حاکمیت و ریاست نیز به کار رفته است. البته در دورهى پیامبر صلىاللهعلیهوآله باز هم کارکرد تأکیدى آن بیشتر است، ولى درعصر خلفا، به ویژه در بیعت خلفاى اول و سوم و چهارم نقش انشایى آن کاملاً مشهود است.
پىنوشتها:
1. بایعه علیه مبایعةً: ابن منظور، لسان العرب، تحقیق على سیرى، ج 1، ص 557؛ یُقال بایعوه بِالخلافة و بُویِعَ له بالخلافة: اى تَوَلاّها، لویس معلوف، المنجد ، ص 57.
2. احمد بن عبد الله قلقشندى، صبح الاعشى، ص 281.
3. عبدالرحمن ابن خلدون، مقدمه، ص 261.
4. ابن منظور، همان، ص 557.
5. ابن هشام، السیرة النبویة، ص 160 و محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 19، ص25.
6. صبحى صالح، نهج البلاغه، ص 333، براى اطلاع بیشتر از حقوق والى و رعیت ر.ک: خطبهى 216.
7. جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص 49.
8. عبد العزیز سالم، تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 360.
9. عبدالحمید سعد زعلول، تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 307.
10. جواد على، همان، ج 5، ص 197 ـ عبدالحمید سعد زعلول، همان ،بىتا، ص 307.
11. جواد على، همان، ج 4، ص 349.
12. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ج 5، ص 214.
13. «وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ»، توبه: آیهى 6.
14. رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله هنگام بازگشت از طائف براى در امان ماندن از آزار مشرکان در جوار مطعم بن عدى قرار گرفت و وارد مکه شد. ابن هشام،همان، ص 141 و طبرى، همان، ج 2، ص 347.
15. لویس معلوف، همان، ص 149.
16. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 474 ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، ج 1، ص 373.
17. براى اطلاع از بیعت نجاشى با پیامبر صلىاللهعلیهوآله ر.ک: طبرى، همان، ج 2، ص 652.
18. همان، ص 258 و ابن هشام، همان، ص 26.
19. ابن هشام، همان، ص 26.
20. ابن واضح یعقوبى، همان، ج 1، ص 373.
21. ابن هشام، همان، ص 54، 55.
22. همان و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 460.
23. ابن هشام، همان، ص 26 مىگوید: قصى اولین کسى بود که در مکه به پادشاهى دست یافت. ولى همو درادامه مىگوید: «اَطاع له قومه» و این اطاعت قوم از او نشان مىدهد که ریاست و حکومت او همان محدودهى قبیله است.
24. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در آنجا فرمود: «ایکم یوازرنى» که با توجه به زندگى قبیلهاى آن عصر، وزارت معنایى ندارد و پیامبر صلىاللهعلیهوآله ریاستى ندارد تا کسى را کمک نماید ؛ بنابراین، معلوم است که توجه ایشان به امرى فراتر از قبیله است.
25. برخى در تفسیر «و لا یعصینک فى معروف» که در آیهى شریفه از مواد بیعت النساء ذکر شده است، گفتهاند منظور این است که در آنچه پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمان مىدهد نافرمانى نکنند. ابن على فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 9، ص 414.
26. ابن هشام، همان، ص 161 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 513.
27. براى نمونه ر.ک: آیهى 25 سورهى حدید «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، آیهى 64 سورهى نساء «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ».
28. براى نمونه ر.ک: آیهى 59 سورهى نساء «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الاْءَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الاْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً»؛ آیه 12 سورهى تغابن «أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ»؛ آیهى 55 سورهى مائده «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»؛ آیهى 65 سورهى انفال «یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ حَرِّضْ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ».
29. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 22.
30. یهودیان پیش از ظهور اسلام و در هنگام تعرض اهل یثرب به آنها مىگفتند به زودى پیامبرى مبعوث خواهد شد و به کمک او بر شما پیروز خواهیم شد. محمد بن یعقوب کلینى، الروضة من الکافى، ص 309 و عیاشى، تفسیر العیاشى، ج 1، ص 49.
31. ابن هشام، همان، ص 157 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 510.
32. ابن هشام، همان، ص 161 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 513.
33. و بایعهم رسولاللّه فى العقبة الاخیرة على حرب الاحمر والاسود.
34. ابن هشام، همان، ص 380.
35. اینها سه قبیله بودند که در یکى از درههاى مکه به نام احبش با یکدیگر پیمان بسته و هم قسم شده بودند؛ لذا به آنها احابیش مىگفتند. ابن هشام، همان، ص 382.
36. پیامبر صلىاللهعلیهوآله ابتدا به عمر دستور داد که برود ولى او با نگرانى از نداشتن حامى در مکه و ترس از کشته شدن عذر آورد.
37. ابن هشام، همان، ص 383.
38. «لَقَدْ رَضِىَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»، فتح: 18.
39. طبرسى، همان، ج 9، ص 413، الماوردى البصرى، النکت و العیون (تفسیر الماوردى)، ج 5، ص524.
40. طبرى، همان، ج 2، ص 355؛ قال ابن اسحاق کانت الاولى على بیعة النساء.......ابن هشام، همان، ص 161.
41. طبرى، همان، ج3 ،ص 62.
42. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 8، ص 3 و 4.
43. ممتحنه: 12.
44. البخارى الجعفى، صحیح البخارى، ج 6، ص 72.
45. طبرى، همان، ج 3، ص 62.
46. یعقوبى، همان، ج1، ص 508؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 94، اسماعیل بن کثیر دمشقى، البدایة و النهایة، ج 5، ص 328.
47. سُلیم بن قیس هلالى، کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 829؛ حسن بن ابى الحسن محمد دیلمى، ارشاد القلوب، ج 2، ص 194؛ محمد باقر مجلسى، همان، ج 28، ص 99.
48. شیخ مفید، همان، ص 93 و علامه طباطبائى، همان، ج 6، ص 76.
49. محمد حسین طباطبائى، همان، ج 6، ص 76.
50. سلیم بن قیس هلالى، همان؛ دیلمى، همان.
51. طبرى، همان، ج 3، ص 218 ـ 224 و ابن اثیر، همان، ج 2، ص 10.
52. طبرى، همان، ج 3، ص 429.
53. همان، ج 4، ص 229.
54. همان، ج 4، ص 428.
منابع:
ـ قرآن کریم.
ـ ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن على ابن ابى الکرم الشیبانى، الکامل فى التاریخ، چاپ چهارم (بیروت، موسسة التاریخ العربى، 1414ق / 1994م).
ـ ابن خلدون، عبد الرحمن، مقدمه، چاپ دوم (بیروت، دارالفکر، 1418ق / 1998م).
ـ ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع هاشمى بصرى، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، چاپ دوم (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق / 1997م).
ـ ابن شهر آشوب، ابى جعفر محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، چاپ دوم (بیروت، دارالاضواء، 1991م).
ـ ابن کثیر دمشقى، اسماعیل، البدایة و النهایة، چاپ اول (بیروت، دارالا حیاء التراث العربى، 1999م).
ـ ابن منظور، لسان العرب، (بیروت، دار احیاء التراث العربى).
ـ ابن هشام، السیرة النبویة، (بیروت، موسسة الرساله، 1998م).
ـ بخارى، ابوعبیداللّه محمدبن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره، صحیح البخارى، (بیروت، دارالفکر، 1411ق / 1991م).
ـ دیلمى، حسن بن ابى الحسن محمد، ارشاد القلوب، تحقیق سید هاشم میلانى (تهران، دارالاسوة، 1375ش / 1417ق).
ـ سالم عبدالعزیز، تاریخ العرب قبل الاسلام (قاهره، انتشارات موسسة الشباب الجامعة اسکندریه، بىتا).
ـ سعد زعلول، عبدالحمید، تاریخ العرب قبل الاسلام (بیروت، دارالنهضة العربیة، بىتا).
ـ طباطبائى سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمهى محمد باقر موسوى همدانى (قم، نشر علامه، بىتا).
ـ طبرسى، ابى على فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، تصحیح سید هاشم رسولى محلاتى و سید فضل الله یزدى طباطبائى، (قم، دارالمعرفه، 1406ق / 1986 م).
ـ طبرى، ابى جعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک (بیروت، روائع التراث العربى، بىتا).
ـ على، جواد، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، چاپ دوم (جامعه بغداد، 1993م).
ـ عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشى (تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، بىتا).
ـ قلقشندى، احمد بن عبد الله الشافعى، صبح الاعشى (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1407ق/ 1987م).
ـ کلینى محمد بن یعقوب، الروضة من الکافى، تصحیح علىاکبر غفارى (تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1362ش).
ـ ماوردى بصرى، ابوالحسن على بن محمد بن حیبب، النکت والعیون (تفسیر الماوردى) (بیروت، دارالکتب العلمیة، بىتا).
ـ مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ سوم (بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، 1403ق / 1983م).
ـ معلوف، لوئیس، المنجد (قم، نشر اسماعیلیان، بىتا).
ـ مفید، محمد بن محمد بن النعمان العکبرى، الارشاد (قم، مکتبة بصیرتى، بىتا).
ـ نهج البلاغه (صبحى صالح) (قم، انتشارات هجرت، 1359ش).
ـ هلالى، سُلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمد باقر انصارى، (قم نشر الهادى، 1373ش / 1415 ق).
ـ یعقوبى، ابن واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بىتا).
شباهتها و تفاوتهایى میان بیعت در عصر جاهلى و صدر اسلام وجود دارد. شباهت، بیشتر در شکل اجرا و برخى شرایط و خصوصیات و متولیان امر بیعت است؛ اما تفاوت مهم بیعت در عصر جاهلى با صدر اسلام، تفاوت کارکردى آن است که ریشه در نظام سیاسى و نوع حاکمیت موجود در آن دو عصر دارد.
در این نوشتار سعى کردهایم ضمن بیان معناى بیعت و اشارهى مختصرى به نظام سیاسى و برخى سنتهاى عصر جاهلى و صدر اسلام، تفاوت کارکردى آن را در این دو عصر بیان کنیم.
مفهوم بیعت
بیعت از ماده بیع (ب ـ ى ـ ع) و به معناى عهد و پیمان و پذیرش ریاست و حکومت کسى است.1 بیع به معناى خرید و فروش بین بایع و مشترى است بیعت نیز معاملهاى است که بین بیعت کننده و بیعت شونده واقع مىشود. بیع و بیعة از حیث شکل ظاهرى هم یکساناند. در عرب رسم بود که هنگام خرید و فروش پس از تعیین ثمن و مثمن، براى قطعى شدن معامله، دست راست خود رابه هم مى زدند و مىفشردند (مصافحه مىکردند)؛ این عمل در بستن پیمان هم به کار برده مىشد و به تدریج در هنگام انعقاد پیمان و انتخاب فرمانده جنگ و رییس قبیله و... همین عمل مرسوم شد و به هنگام بیعت دست راست خود را در دست حاکم یا رییس یا فرمانده جنگ و... مىگذاشتند وابراز وفادارى مىکردند.
بیعت در اصطلاح عبارت است از تعهدى که شخص یا اشخاصى به منظور اطاعت یا وفادارى نسبت به شخص یا اشخاص دیگر مىپذیرند و، در مقابل، شخص یا اشخاص بیعت شونده نیز وظیفهاى را بر عهده مىگیرند.
دانشمندان تعاریفى را براى تعریف بیعت آوردهاند، از جمله «معناها المعاقدة و المعاهدة2...»،
کان المبایع یعاهد امیره3...» و «البیعة الصفقة على ایجاب البیع و على المبایعة».4
در این تعریفها از کلماتى نظیر معاقده، معاهده و مبایعه (باب مفاعله) استفاده کردهاند که داراى معناى طرفینى است و از آنجا که بیعت یک نوع عقد است ودر عقد نیز دو طرف وجود دارد (ایجاب و قبول)، هر کدام چیزى رابه دیگرى واگذار کرده، حقى بر دیگرى پیدا مىکنند که در صورت تخطّىِ یکى از آنها، تعهد و مسئولیت طرف مقابل نیز از بین مىرود؛ بنابراین، اثر بیعت با توجه به عقدى بودن و طرفینى بودن آن، پیدایش مسئولیت متقابل در طرفین این عقد است. این مسئله را در بیعتهاى انجام گرفته، خصوصا در دوران اسلامى و در کلام بزرگان دین مبین اسلام و کارهاى آنها ملاحظه مىکنیم.
پیامبر صلىاللهعلیهوآله در عقبهى ثانى به یثربیان فرمود: «با شما بر اسلام بیعت مىکنم.» برخى افراد سؤال کردند: یا رسولاللّه، مىخواهیم بدانیم که با بیعت، خدا و رسول او چه حقوقى بر ما پیدا مىکنند و ما چه حقوقى بر آنها داریم؟ پیامبر صلىاللهعلیهوآله به بیان آن پرداختند.5 امام على علیهالسلام در نهج البلاغه به حقوق متقابل حاکم و مردم اشاره دارند: «اى مردم، مرا بر شما حقى و شما را بر من حقى است...».6
بنابراین، با توجه به تعاریف بیعت و کلمات دانشمندان و سخنان بزرگان دین (مانند پیامبر صلىاللهعلیهوآله و على علیهالسلام ) چنین استنباط مىشود که بیعت یک امر تعاقدى و طرفینى است.
کارکِرد بیعت در عصر جاهلى
بیعت داراى دو نوع کارکرد است: 1ـ تأکیدى به معناى پذیرش ریاست و حکومت و اعلام تعهد و وفادارى نسبت به شخص یا اشخاص. 2ـ انشایى به معناى اعطاى حاکمیت و ریاست (انتخاب رییس یا حاکم). اما پیش از پرداختن به نقش بیعت در عصر جاهلى، ناچاریم نگاهى به وضعیت سیاسى و اجتماعى این دورهى شبه جزیرهى عربستان داشته باشیم و برخى سنتهاى آن رامورد بررسى قرار دهیم.
قدر مسلم این است که در حجاز آن روز، خصوصا مکه و اطراف آن، نه یک حکومت مرکزى به معناى امروزى وجود داشت و نه پادشاه و رییس که تابع و خدم و حشم داشته باشد و نه رییس واحدى؛ حتى حکومتهاى کوچک و پراکنده نیز وجود نداشت. مکه از تعدادى شعب تشکیل شده بود که هر شعبى مربوط به عشیرهاى بود و امور هر شعب از قبیل اجراى قوانین و تأدیب متمرّدین و... بر عهدهى رؤساى آن، که همان اهل حل و عقد بودند قرار داشت.7
بنابراین، اساس زندگى جامعهى عرب قبل از اسلام بر سازمان عشیرهاى و قبیلهاى استوار بود، به طورى که مىتوان گفت بارزترین خصیصهى عرب درا ین دوره نظام عشیرهاى آن بود. تیرهها و قبایل بسیارى در سراسر شبه جزیرهى عربستان پراکنده بودند وتمام معیارها و افتخارات آنها بر اساس انتساب به قبیله بود. قیبله در واقع نوعى دولت کوچک در صحرا بود که همهى ارکان یک دولت را، جز سرزمین محدود و ثابت، در اختیار داشت.8
هر قبیله براى خود مجلسى از شیوخ داشت که ریاست آن با شیخى بود که از میان خود انتخاب مىکردند و او را رییس یا شیخ یا امیر یا سید قبیله مىنامیدند که امور قبیله به دست او اداره مىشد و تصمیمات مختلف، مانند اعلان جنگ وصلح و... به عهدهى او بود؛ البته او نمىتوانست استبداد به خرج دهد و قبل از صدور دستور در تصمیمگیرىهاى مهم، با اهل رأى و بزرگان قوم مشورت مىکرد.9
ریاست در میان قبایل عرب عصر جاهلى غالباً از طریق وراثت منتقل مىشد و پس از مرگ رییس قبیله، پسر بزرگ او (یا لایقترین فرزند او ) جانشین پدر مىشد.10 البته در برخى موارد (مثلاً اگر رییس متوفى پسرى نداشت که جانشین او شود، یا اینکه پسران او بر سر جانشینى او اختلاف مىکردند و احتمال از هم پاشیده شدن و از بین رفتن اصل قبیله وجود داشت) اهل حل و عقد با انتخاب بهترین وقوىترین فرد از فرزندان رییسِ متوفى، یا با نصب مرد دیگرى از نزدیکان و اقوام او که سزاوار جانشینى بود، اختلاف را از بین مىبردند.11
خصیصهى اصلى نظام قبیلهاى، واژهاى به نام عصبیت بود؛ بدین معنا که عرب بدون ملاحظهى اینکه فردِ درگیر نزاع از قبیلهى او ظالم است یا مظلوم، به دفاع از او برمىخاست. نَسَب، پایه واساس عصبیت را تشکیل مىداد و غالبا از طریق پدر بود.
عرب جاهلى نه تنها نسبت به قبیله و افراد آن، بلکه نسبت به سنتهاى موجود در جامعه و قبیله نیز تعصب نشان مىداد. برخى از این سنتها شخص یا طایفهاى را جزء قبیلهى آنها مىکرد و برخى دیگر آنها را همپیمان مىنمود و ... . در واقع تعصب نسبت به این سنتها نیز همان تعصب قبیلهاى بود که به برخى از آنها اشاره مىکنیم.
1. استلحاق: یعنى انسان شخص دیگرى را در نسب به خود ملحق کند. این کار را هم در مورد افراد معلوم النسب به کار مىبردند و هم در مورد اسیران و موالى و بردگان و افراد مجهول النسب. چنانکه معاویه براى نزدیک کردن هر چه بیشترِ زیاد بن سمیه به خود، با آوردن گواهان و... او را زیاد بن ابى سفیان و برادرخود خواند.12
2. جوار: در لغت به معناى عهد و امان و، در اصطلاح، عبارت از این است که شخص یا قبیلهاى از شخص یا قبیلهى دیگرى تقاضاى پناهندگى کند و طرف مقابل نیز قبول نماید. شخص پناه خواهنده را مستجیر و پناه دهنده را مجیر گویند و مستجیر در پناه مجیر قرار مىگیرد. این سنت در عصر جاهلى و حتى در صدر اسلام از جایگاه بالا و حرمت ویژهاى برخوردار بود و در صورت قبول، مجیر مىبایست از مستجیر دفاع مىنمود.
سنت جوار مورد تأیید دین اسلام نیز قرار گرفته و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده است13 و پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نیز از آن استفاده کرده است.14
3. حلف: در لغت به معناى عهد و پیمان است15 و در اصل معاهدهاى بود براى کمک به یکدیگر که بین افراد قبایل منعقد مىشد و بیش از آنکه جنبهى تهاجمى داشته باشد، جنبهى دفاعى داشت. برخى اوقات نیز، براى دفاع از مظلومان احلافى منعقد مىشد؛ مانند «حلف الفضول» که براى دفاع از جان و مال و... افراد غریبى که وارد مکه مىشدند، در خانهى عبداللّه بن جدعان منعقد گردید.16
انعقاد احلاف مىبایست در ملأ عام اعلام مىگردید، تا مردم از آن مطلع شده، حلیفهاى یکدیگر را بشناسند.
4. بیعت
اما یکى دیگر از سنتهاى عصر جاهلى که نقش بسیارمهمى در زندگى سیاسى اجتماعى آن روز عرب داشت و موضوع بحث حاضر است بیعت بود. بیعت یکى از سنتهاى مهم و، شاید بتوان گفت، مهمترین سنت و قانون عصر جاهلى و وسیلهى انعقاد و امضاى دیگر سنن بود که به دوران اسلامى نیز منتقل شد و مورد تأیید دین اسلام هم قرار گرفت.
بیعت داراى اشکال مختلفى بود؛ مانند: 1. بیعت از طریق دست دادن و کلام (هر دو با هم)؛ غالبا بیعت به این شکل بود و هرگاه لفظ بیعت مطلق آورده شود همین شکل به ذهن متبادر مىشود. 2. بیعت با کلام فقط؛ این نوع بیعت مربوط به زنان بود؛ همانند بیعت پیامبر صلىاللهعلیهوآله با زنان. 3. بیعت مکاتبهاى؛ همانند بیعت نجاشى با پیامبر صلىاللهعلیهوآله .17
با توجه به انواع و اشکال مختلف بیعت که یکى از انواع آن، بیعت با کلام و بیعت مکاتبهاى است، در عصر جاهلى هم، پیمانهایى را مىبینیم که علاوه بر انعقاد آن به طریق رایج بیعت، یعنى دست دادن و مصافحه کردن، با قَسَم و کلام نیز آن را مؤکد مىکردند که به آنها حلف مىگفتند؛ بنابر این برخى از احلاف را مىتوان زیر مجموعهى بیعت و یکى از انواع آن قرار داد.
البته باید توجه داشت که بیعت در این احلاف، فقط براى ابراز وفادارى و تعهّد قبایل در برابر یکدیگر بود. ضمن اینکه با بررسى بیعتهاى مختلف در عصر جاهلى، باز هم معنایى فراتر از تأکید وابراز وفادارى در برابر یکدیگر نمىبینیم که به برخى آنها اشاره مىکنیم.
بیعت قریش و بنى کنانه با قصى بن کلاب
یکى از مهمترین بیعتهاى عصر جاهلى مربوط به زمانى است که قصى بن کلاب تصمیم گرفت خزاعه را از مکه اخراج و امتیازات اجداد خود را احیا نماید؛ لذا از قریش و بنى کنانه براى کمک در این امر دعوت کرد که قریش پذیرفت و با او بر این امر بیعت کرد.
هدف قصى در اینجا به دست آوردن امور کعبه و امتیازات اجدادى غصب شدهى خود بود. این امور نشانهى مجد وشرف در مکه و حجاز بودند.18 قصى به فکر حکومت نبود؛ چنانکه اقدامات بعدى او مؤید این مطلب است. او پس از اخراج خزاعه، قبایل قریش را جمع کرد و هر کدام را در جایگاه خود قرار داد و سپس دار الندوة را تأسیس نمود19 که مکانى براى مشورت و اخذ تصمیم در مورد وقایع مهم بود.
همهى این مطالب، یعنى عدم توجه قصى به ریاست مکه و توجه او به امور کعبه و قرار دادن اقوام مختلف در جایگاه خود و تأسیس دار الندوه و، از همه مهمتر، دعوت از قریش وبنى کنانه براى اخراج خزاعه از مکه و بیعت آنها با قصى براى یارى او، همگى دلیل بر این است که بیعت با قصى نه براى اعطاى ریاست و حکومت بلکه براى تأکید بر تعهد و ابراز وفادارى نسبت به اوست و چنانچه قصى به ریاست مکه رسیده باشد هم، مخالفتى با نظر ما ندارد، چرا که حکومت یا ریاست او از طریق بیعت نبوده است، بلکه بیعت با او ـ چنانکه گفته شد ـ فقط براى یارى او در مقابل خزاعه بوده است.
در بیعتهاى دیگر عصر جاهلیت هم که عموما بیعتهایى است که در حین انعقاد پیمانهاى مختلف انجام دادهاند اصلاً خبرى از ریاست و حکومت نیست، بلکه تنها پیمانهایى است که بین افراد ویا قبایل به صورت دفاعى یا تهاجمى و... منعقد مىگردید؛ مثلاً حلف الفضول که در خانهى عبدالله بن جدعان پیمان بستند که بر بیگانه و افراد غریب ستم نشود و حق مظلوم را از ظالم بگیرند.20
در پیمان «لقعة الدم» که در جریان تجدید بناى کعبه و اختلاف بر سر نصب حجر الاسود، هر کس سعى مىکرد افتخار نصب حجر الاسود را نصیب خود و قبیلهاش نماید و همین سبب اختلاف و نزاع شدیدى شد، به حدى که آمادهى جنگ با یکدیگر شدند، بنو عبد الدار و بنو عدى بن کعب بن لوى با یکدیگر پیمان بستند و بیعت کردند که تا پاى جان بجنگند. آنان ظرف پر از خونى را فراهم کرده دست خود را در آن فرو بردند و به همین سبب این پیمان به «لقعة الدم» معروف گردید. البته سرانجام جنگى رخ نداد و با حسن تدبیر پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، قضیه بدون خونریزى خاتمه یافت.21 آنچه دراین پیمان به خوبى مشهود است، اعلام تعهد و وفادارى در برابر یکدیگراست.
از دیگر پیمانهاى عصر جاهلى «حلف المطیبین» و «حلف الاحلاف»اند که در مقابل یکدیگر شکل گرفتند. ماجرا از این قرار بود که قصى بن کلاب در پایان عمرش عبد الدار را که پسر بزرگ او بود، به جانشینى خود انتخاب کرد و براى تقویت او تمام مناصب مکه و خانهى کعبه را به او داد. بنابر این، ریاست دار الندوه و حجابت کعبه و لواء و سقایة و رفادت و...به عبد الدار رسید و این وصیت قصى، تا زمانى که پسر دیگر او، عبد مناف، زنده بود پا برجا ماند، ولى بعد از مرگ عبد مناف فرزندان او نیز خواهان مناصب و مقامهاى خانهى کعبه شدند و بدین ترتیب فرزندان عبدمناف و فرزندان عبد الدار در برابر یکدیگر قرار گرفتند و هر طایفهاى از قریش نیز با یکى از این دو همراه شدند. بنى اسد بن عبد العزى و بنى زهرة بن کلاب و بنى تیم بن مره و بنى حارث بن فهر، به فرزندان عبدمناف پیوسته، امور کعبه را حق آنها مىدانستند. اینان ظرفى پر از مواد خوشبو و معطر در کنار کعبه نهادند و دستهایشان را در آن فرو بردند و بر یارى آنها قسم خوردند. این قسم به «حلف المطییبین» معروف شد.
از آن طرف نیز، بنى مخزوم و بنى مهم و بنى جمح و بنى عدى با فرزندان عبد الدار متحد شدند و خواهان عمل به وصیت قصى و بقاى مقامات مکه در دست فرزندان عبد الدار بودند. اینها نیز با یکدیگر پیمان بستند و قسم یاد کردند که به «حلف الاحلاف» معروف شد، ولى سرانجام دو گروه صلح کردند؛ به این نحو که امور مکه و خانهى کعبه را بین خود تقسیم نمودند و سقایت و رفادت به فرزندان عبد مناف رسید و مابقى نیز در دست فرزندان عبد الدار باقى ماند.22 در این پیمانها نیز فقط مسئلهى تعهد و وفادارى دربرابر یکدیگر مطرح است و اصلاً بحث انتخاب حاکم مطرح نیست.
با توجه به این پیمانها و بیعتهاى عصر جاهلیت و همچنین، با توجه به بیعتى که قریش و کنانه با قصى بن کلاب در هنگام اخراج خزاعه ازمکه انجام دادند وبررسى یکایک آنها، متوجه مىشویم که در هیچکدام از آنها اصلاً بحث ریاست حکومت مطرح نیست تا بیعت براى انتخاب حاکم یا رییس باشد. حتى در مورد قصى نیز، مورد بیعت به خوبى در تاریخ مشخص و نمایان است و بر فرض که قصى بعدا حکومتى داشته و رییس مکه شده باشد23 باز هم دلیلى بر انشایى بودن بیعت او نیست، بلکه بیعت او پس از اعلام آمادگى قریش و کنانه براى یارى او صرفا براى تأکید بر این وفادارى بوده است.
بنابراین، بیعت در عصر جاهلى به هیچ وجه جنبهى انشایى نداشت؛ یعنى براى اعطاى حکومت نبود بلکه صرفا تأکیدى براى تعهد وابراز وفادارى بود.
نقش بیعت در دورهى اسلامى
براى تبیین معنا و نقش بیعت در این دوره نیز، باید نگاهى به نظام سیاسى در این دوره داشته باشیم.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در سرزمین حجاز که تنها قدرت قبیله و تعصبات خشک قبیلگى در آن مطرح بود به رسالت مبعوث و بعد از سه سال دعوت مخفیانه، مأمور به علنى نمودن دعوت شدند. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از همان نخستین دعوت علنى که در میان خاندان خود داشت به فکر حکومتى فرا قبیلهاى بود.24 این مسئله در بیعتهاى نخستین، به ویژه بیعت عقبهى اول و دوم کاملاً مشهود است. در عقبهى اول با مردم یثرب براى امورى بیعت مىکنند که با آنکه سیاسى نیستند، برخى از موارد آن لزوم اطاعت از پیامبر صلىاللهعلیهوآله را بیان مىکند25 و در عقبه ثانى هم که بیعتى بر دفاع از پیامبر صلىاللهعلیهوآله و جنگ بود،26 نشان از توجه آن حضرت به امر حکومت دارد. اگر چه بیعت بر دفاع و جنگ در میان قبایل هم وجود داشت و ملازمهاى با حکومت نداشت ولى با توجه به اینکه پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مدینه قبیلهاى نداشت که ریاست آن را به عهده گیرد و در نظام قبیلهاى هم قطعا هیچ قبیلهاى ریاست فردى خار ج از قبیله را قبول نمىکند، پس قطعا توجه پیامبر صلىاللهعلیهوآله به یک نظام سیاسى فرا قبیلهاى و همهگیر بود، امرى که بعدا موفق به آن گردید.
با عنایت به توجه پیامبر صلىاللهعلیهوآله تشکیل حکومت فرا قبیلهاى و انجام این امر در مدینه و با توجه به مفهوم بیعت که ذکر شد، سؤال این است که بیعت در عصر نبوى چه کارکردى داشت و به چه مفهومى به کار مىرفت؟ براى روشن شدن این سؤال لازم است ابتدا به منشأ مشروعیت حکومت پیامبر صلىاللهعلیهوآله اشاره کنیم.
با توجه به آیات قرآن کریم، حکومت پیامبر صلىاللهعلیهوآله از ناحیهى خداوند به آن حضرت افاضه شده است. آیات قرآنى در این زمینه را مىتوان به دو دسته تقسیم کرد:
الف) آیاتى که دلالت بر حاکمیت پیامبران الهى به طور عام دارد.27
ب) آیاتى که دلالت بر افاضه حکومت از طرف خداوند به پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله دارند و مخصوص آن حضرت است.28
از مجموع آیات مورد نظر چنین استنباط مىشود که حکومت پیامبر صلىاللهعلیهوآله امرى است که از طرف خداوند به ایشان تفویض شده و لزوم پیروى از آن حضرت، مستند به آیات الهى و دستور خداوندى است. پس از ذکر این نکته به مضامین بیعتهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىپردازیم.
بیعتهاى عصر نبوى
الف) قبل از هجرت
1. بیعت عشیره: نخستین بیعت پس از بعثت، بیعت على علیهالسلام با پیامبر صلىاللهعلیهوآله بود که در مکه و در جریان دعوت عشیره صورت گرفت. پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، در اولین دعوت علنى، خطاب به قوم خود فرمود: «کدام یک از شما با من بیعت مىکنید تا برادر و جانشین و همراه من باشید؟» کسى جز على علیهالسلام که کم سنترین فرد مجلس بود، دعوت پیامبر صلىاللهعلیهوآله را اجابت نکرد. این قضیه سه بار تکرار شد. در مرتبهى سوم پیامبر صلىاللهعلیهوآله دست خود را به نشانهى بیعت به دست على علیهالسلام زدند.29
2. بیعت عقبهى اول: پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، طبق عادت، دعوت خود را به حجّاج بیتاللّه اعلام مىکرد. آن حضرت در ایام حج شش تن از مردم خزرج را ملاقات کرد و دعوت خویش را به آنها ابلاغ نمود. آنها دعوت پیامبر صلىاللهعلیهوآله را که آشتى و صلح و صفا را نوید مىداد پذیرفتند و به یثرب بازگشتند و مردم را از دعوت محمد صلىاللهعلیهوآله آگاه نمودند که مردم نیز از این دعوت استقبال کردند؛ زیرا قبلاً از ظهور پیامبرى در حجاز آگاه شده بودند30 و مىخواستند با پذیرش دین او و دعوت او به یثرب، شرفى را نصیب خود نمایند؛ ضمن اینکه ریاست او بر یثرب به چند جهت باعث استحکام صلح و صفاى بیشتر مىشد: نخست آنکه او از طرف خداو پیامبر صلىاللهعلیهوآله الهى بود؛ دوم اینکه وابستگى قبیلهاى در یثرب نداشت و سوم اینکه از مردم شهر نبود و در جنگهاى اوس و خزرج شرکت نداشت.
سال بعد، 12 نفر از مردم یثرب که دو زن نیز در میان آنها بودند، براى زیارت به مکه آمدند و درعقبه با محمد صلىاللهعلیهوآله بیعت نمودند که به خدا شرک نورزند و دزدى و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و به کسى تهمت نزنند و در کارهاى خیر که محمد صلىاللهعلیهوآله دستور مىدهد از او اطاعت کنند.31
3. بیعت عقبهى دوم: یکسال پس از عقبهى اول، تعداد بیشترى از مردم یثرب به مکه آمدند و در همان محل با پیامبر صلىاللهعلیهوآله ملاقات و بیعت نمودند. در جریان این بیعت بود که زمینهى هجرت آن حضرت به یثرب فراهم گردید. مواد این بیعت با عقبهى اول متفاوت بود. در اینجا بحث جهاد و دفاع مطرح گردید و پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمودند: با شما بیعت مىکنم بر اینکه همچنان که از زن و فرزندان خود دفاع مىکنید از من نیز دفاع کنید.32 در واقع بیعت عقبهى دوم بیعت بر جنگ بود.33
ب) از هجرت تا رحلت
موارد فوق، بیعتهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله قبل از هجرت بود. آن حضرت پس از هجرت نیز تا زمان رحلت، بیعتهایى با افراد و قبایل مختلف داشتند که از مهمترین آنها مىتوان به «بیعت رضوان» یا «بیعت شجره»، «بیعت النساء» (بیعت با زنان پس از فتح مکه) و «بیعت غدیر» اشاره کرد.
1. بیعت رضوان (شجره)
پیامبر صلىاللهعلیهوآله در ذى قعدهى سال ششم هجرى به قصد زیارت خانهى خدا همراه عدهى زیادى از مسلمانان عازم مکه شدند و دستور دادند که مسلمانان جز شمشیرى در نیام، سلاحى با خود نیاورند. این دستور پیامبر صلىاللهعلیهوآله و همراه بردن شتر براى قربانى و محرِم شدن مسلمین در ذى الحلیفه، در حقیقت دادن این پیام به مکّیان بود که مسلمانان قصد جنگ ندارند و فقط براى زیارت به مکه مىروند.34 ولى مشرکان درصدد برآمدند که مانع ورود مسلمانان به مکه شوند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله با انتخاب راهى دیگر، بدون برخورد با مشرکان، خود را به حدیبیه رساند و قریش را در وضعى دشوار قرار داد.
بنابر سنت قدیم عرب، کسانى که براى زیارت به خانهى خدا مىآمدند، امنیت کامل داشتند و همین باعث اختلاف نظر در میان مشرکان شد و درمورد شیوهى واکنش نسبت به پیامبر صلىاللهعلیهوآله متحد نبودند و همگى تمایل به جنگ نداشتند و، از طرف دیگر، از حمایت خزاعه و احابیش35 از پیامبر صلىاللهعلیهوآله بیمناک بودند؛ لذا شرایط براى قریش دشوار و خطرناک شد. آنان براى خروج از بن بست نمایندگانى را نزد پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرستادند و پیامبر صلىاللهعلیهوآله نیز در مقابل سفیرى نزد آنها فرستاد که با برخورد تند قریش مواجه شد و بازگشت و پیامبر صلىاللهعلیهوآله سفیرى دیگر و این بار عثمانبنعفان36 را فرستاد که در مکه از حمایت بنى امیه برخوردار بود. او در پناه امویان وارد مکه شد و پس از رساندن پیام رسول خدا، در بازگشت تأخیر داشت و شایعهى قتل او منتشر شد؛ لذا پیامبر صلىاللهعلیهوآله مسلمانان را دعوت به بیعت نمود و آنان در زیر درختى به نام سمره با رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بیعت کردند که تا پاى جان در برابر قریش استوار بمانند.37
این بیعت از آن جهت که مورد رضایت خداوند بود و خدا رضایت خود را از مؤمنان اعلام کرد،38 به بیعت رضوان، و از آن جهت که در زیر درختى به نام سمره واقع گردید، به بیعت شجره معروف شد. ملاحظه مىشود که در اینجا بیعت مىکنند که در جنگ احتمالى، پیامبر صلىاللهعلیهوآله را تنها نگذارند.
2. بیعت النساء:
بیعت النساء به معناى بیعت با زنان است. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در موارد مهم از زنان نیز بیعت مىگرفتند که مواردى از آن به ثبت رسیده است. از مهمترین و معروفترین آنها بیعت عقبهى اول و بیعت پس از فتح مکه است که عنوان بیعت النساء نیز بر این دو اطلاق شده است. برخى بیعت عقبهى اول و برخى بیعت پس از فتح مکه را بیعت النساء نامیدهاند، ولى به دو دلیل به نظر مىرسد که بیعت النساء همان بیعت پیامبر صلىاللهعلیهوآله با زنان پس از فتح مکه است: نخست آنکه آیهى قرآن در مورد دستور خداوند به بیعت با زنان و مواد بیعت، پس از فتح مکه نازل شده است39 و دیگر اینکه مورخان مهمى مانند طبرى، ابن هشام و سلف او ابن اسحاق، در مورد بیعت عقبهى اول گفتهاند که بیعت عقبهى اول بر مواد بیعت النساء انجام گرفت40 و این خود دلیل است بر این که آن بیعت، بیعت النساء نبود بلکه بیعت النساء مورد دیگرى بود که مواد آن مانند مواد بیعت عقبهى اول بود؛ بنابر این همان بیعت با زنان پس از فتح مکه بیعت النساء بوده است.
پس از فتح مکه و شکستن بتها پیامبر صلىاللهعلیهوآله با مردم تازهمسلمان بیعت کردند. ابتدا با مردان بیعت کردند که به گفتهى طبرى این بیعت بر اسلام بود؛41 سپس رسول خدا صلىاللهعلیهوآله زنان را نیز براى بیعت فراخواندند و با آنها بیعت کردند. البته مواد و شکل بیعت با زنان متفاوت از مردان بود. مواد و مضمون آن طبق آیهى 12 سورهى ممتحنه عبارتاند از: 1. به خدا شرک نورزند؛ 2. دزدى نکنند؛ 3. زنا نکنند؛ 4. اولاد خود را نکشند؛ 5. به شوهران خود خیانت نکنند؛ 6. در هیچ معروفى نا فرمانى پیامبر صلىاللهعلیهوآله را نکنند.
در مورد شکل بیعت نیز اقوال مختلفى نقل شده است. برخى گفتهاند: پیامبر صلىاللهعلیهوآله با پیچیدن پارچه به دست خود با زنان بیعت کردند.42 عدهاى دیگر گفتهاند که بیعت پیامبر صلىاللهعلیهوآله با زنان کلامى بوده است. از عایشه نقل شده است که پیامبر صلىاللهعلیهوآله با آیهى شریفه «یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَنْ لاَ یُشْرِکْنَ بِاللّهِ شَیْئا وَلاَ یَسْرِقْنَ وَلاَ یَزْنِینَ وَلاَ یَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَلاَ یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلاَ یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»43 با زنان بیعت کردند و هرگز دست رسول خدا، دست زن نامحرمى را لمس نکرد.44 اقوال دیگرى نیز در این باره نقل شده اما قول مشهور این است که پیامبر صلىاللهعلیهوآله دستور دادند ظرف آبى نزد آن حضرت آوردند و ایشان دست خود را در آن فرو بردند و بیرون آوردند، سپس به زنان دستور دادند که دست خود را در آن ظرف بگذارند و، بعد از این، مواد بیعت را به آنان ابلاغ فرمودند و پس از قبول شرایط از طرف آنها، فرمودند «بروید که با شما بیعت کردم».45
در اینجا نیز مواد بیعت در آیهى شریفه به خوبى بیان شده و صحبتى از امر حکومت و اعطاى حاکمیت و ریاست نیست.
3. بیعت غدیر:
یکى از وقایع انکارناپذیرى که وقوع آن به تواتر ثابت شده، واقعهى غدیر خم است.
پیامبر صلىاللهعلیهوآله در بازگشت از آخرین حج خود در محلى به نام غدیر خم توقف کردند و فرمودند: «کسانى که به جلو رفتهاند برگردند و کسانى که عقب ماندهاند زودتر برسند.» وقتى جمعیت در محل جمع شدند، پیامبر صلىاللهعلیهوآله به نحوى که همهى حاضران صداى آن حضرت را مىشنیدند، خطبهاى ایراد فرمودند و ضمن آن خبر از پایان عمر شریفشان دادند و پس از بیان حدیث ثقلین فرمودند: «خدا مولاى من و من سرپرست مؤمنانم.» سپس دست على علیهالسلام را بالا بردند و فرمودند:« هر که من مولاى اویم این على مولاى اوست. خدایا، دوست بدار کسى را که او را دوست مىدارد و دشمن بدار دشمن او را.»46 بعد دستور دادند که اصحاب با على علیهالسلام بیعت کنند و به آن حضرت تبریک بگویند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله به ابوبکر و عمر فرمودند: «با على علیهالسلام به ولایت بعد از من بیعت کنید.» آنها سؤال کردند: آیا این امر از خدا و پیامبر صلىاللهعلیهوآله است؟ پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود: «آیا امرى به این عظمت از طرف غیر خداوند است؟ بله امرى از خدا و رسول خدا صلىاللهعلیهوآله است.» سپس آنها بیعت کردند.47
طبق برخى از تفاسیر، پیامبر صلىاللهعلیهوآله بعد از دستور خداوند و ناز ل شدن آیهى 67 سورهى مائده، این کار را انجام دادند.48 خداوند مى فرماید:
«یا ایُّهَا الرَّسول بَلِّغ ما اُنزلَ اِلیکَ مِن رَبِّکَ وَ اَنْ لَمْ تَفْعَلْ فما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَ اللّه یَعْصِمُکَ من الناسِ، اِنَّ الله لا یَهدِى الْقومَ الْکافرینَ»؛
اى پیامبر آنچه از طرف پرودگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکنى رسالت او را انجام ندادهاى خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مىدارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمىکند.
علامه طباطبائى در تفسیر این آیه مىفرماید:
این حکم حکمى است که حایز کمال اهمیت است، به حدى که جا دارد رسول خدا صلىاللهعلیهوآله ازمخالفت مردم با آن اندیشناک باشد و خداوند هم با وعدهى خود وى را دلگرم و مطمئن سازد. حکمى که از لحاظ اهمیت به درجهاى است که تبلیغ نشدن آن تبلیغ نشدن همهى احکام دین است. این نشان مىدهد که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از عدم پذیرش آن از سوى مردم ترسیده واندیشناک است، لذا در انتظار فرصت مناسب و محیط آرامى بود که بتواند مطلب را به عموم مسلمین ابلاغ کند و مسلمانان هم آن را بپذیرند.49
در این بیعت علاوه بر تأکید بر ابراز وفادارى نسبت به پیامبر صلىاللهعلیهوآله و دستور آن حضرت، تا حدودى کارکرد انشایى و اعطاى حکومت و ولایت نیز مشاهده مىشود، به ویژه در آنجا که پیامبر صلىاللهعلیهوآله دستور مىدهد «با على علیهالسلام به ولایت بعد از من بیعت کنید».50
البته غیر از این موارد بیعتهاى دیگرى هم انجام گرفت که بر امورى مانند توحید و اقامهى نماز و دادن زکات و امر به معروف و نهى از منکر و هجرت و جهاد و گفتن حق و اقامهى آن بود.
با توجه به معناى لغوى و اصطلاحى بیعت و ادلهى حکومت پیامبر صلىاللهعلیهوآله و همچنین بررسى بیعتهاى آن حضرت، در مىیابیم که بیعتهاى عصر پیامبر صلىاللهعلیهوآله به حسب مورد و محلِ احتیاج تفاوت دارند، ولى نکتهاى که در تمام این بیعتها ملاحظه مىشود این است که در هیچکدام از این موارد بیعتى که در محدودهى قبیله و با رییس قبیله باشد نیست و در واقع حصار قبیله شکسته شده و بیعت، یک امر فراقبیلهاى گردیده است.
نکتهى دومى که در این بیعتها مىبینیم این است که غالبا جنبهى تأکیدى دارند و به منظور تأکید عملى ایمان به آن حضرت و تعهد به لوازم آن بودهاند، ولى در برخى موارد کارکرد انشایى آن را نیز مشاهده مىکنیم؛ مثلاً در بیعت عقبهى اول و دوم اگر صرفا با دید تاریخى (بدون مسائل اعتقادى) به آن نظر کنیم، مفهوم انشایى بیعت را ملاحظه مىکنیم؛ چرا که خوشحالى اولیهى اهل یثرب از شنیدن خبر دعوت پیامبر صلىاللهعلیهوآله قبل از آنکه به خاطر دست کشیدن از بتپرستى و روى آوردن به خداپرستى باشد، بیشتر به خاطر پیدا کردن یک شخص کاملاً بىطرف و بدون قبیله در یثرب بود که مىتوانست فراتر از وابستگى هاى قبیلهاى، ریاست یثرب را به عهده گیرد و بیعت آنان با رسول خدا و دعوت از آن حضرت براى هجرت به یثرب، در درجهى اول بدین منظور بود.
شاید مهمترین بیعت زمان پیامبر صلىاللهعلیهوآله که کارکرد انشایى نیز در آن دیده مىشود، همان بیعت غدیر باشد؛ زیرا در آن مسئلهى اعطاى ولایت و سرپرستى مطرح است.
بیعت در عصر خلفا
تغییر عمده در نقش و کارکرد بیعت را در عصر خلفا و از نخستین روزهاى پس از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله مشاهده مىکنیم. انصار که خود را در پیشرفت اسلام مؤثر و جانشینى پیامبر صلىاللهعلیهوآله را حق خود مىدانستند، در سقیفهى بنى ساعده گرد هم آمدند تا براى آن حضرت جانشینى از میان خود برگزینند و براى این کار نیز سعد بن عباده را نامزد خلافت کرده بودند.
عدهى معدودى از مهاجران نظیر ابوبکر و عمر و ابو عبیده جراح پس از اطلاع از قضیه، خود را به آن جمع رساندند و ضمن تمجیداز انصار به خاطر یارى پیامبر صلىاللهعلیهوآله و مسلمانان خلافت را حق قریش دانستند و پس از گفتوگو و کشمکش، سرانجام با ابوبکر بیعت کردند و او با بیعت عدهاى مهاجر و انصار حاضر در سقیفه و سپس بیعت عمومى در مسجد، رسما قدرت را در دست گرفت؛51 یعنى منشأ قدرت او همان بیعت مردم با او بود. در واقع مىتوان اولین انتخاب حاکم در دورهى اسلامى پس از پیامبر صلىاللهعلیهوآله را همان بیعت سقیفه دانست که در آن ابوبکر به خلافت انتخاب گردید. در اینجا کارکرد انشایى بیعت به وضوح مشاهده مىشود.
ابوبکر پس از دو سال خلافت، در پایان عُمْر خود، عُمَر را جانشین خود کرد.52 بنابر این خلافت عمر به طریق استخلاف بود و اگر بیعتى هم انجام گرفته باشد صرفا براى تأکید بر پذیرفتن وصیت ابوبکر بود. عمر نیز قبل از مرگ، شش نفر از اصحاب پیامبر صلىاللهعلیهوآله را مأمور کرد تا با هم مشورت کنند و ظرف مدت سه روز یک نفر را از میان خود به عنوان خلیفه برگزینند. این شش نفر عبارت بودند از: على علیهالسلام ، عثمان، زبیر، سعد بن ابى وقاص، عبد الرحمن بن عوف وطلحة بن عبید الله.
طبق دستور عمر، در صورت تساوى آرا، به حکم عبد لله بن عمر عمل کنند و در صورت عدم رضایت به حکم او، رأى گروهى که عبد الرحمن بن عوف در آن است ارجح است.53
عمر با این کار در واقع مسیر خلافت را تعیین کرد و نتیجهى شورا از قبل مشخص بود؛ ولى به هرحال در این شورا و در نتیجهى بیعت اعضاى آن، خلافت به عثمان رسید. در اینجا نیز کارکرد انشایى بیعت یعنى اعطاى حاکمیت دیده مىشود؛ زیرا اعضاى شورا با بیعت خود حاکمیت و خلافت را به عثمان واگذار کردند.
عثمان در اثر نارضایتى مسلمانان و شورش عمومى به قتل رسید. بعد از قتل عثمان و چند روز سرگردانى، سرانجام مردم به در خانهى على علیهالسلام آمدند و با اشتیاق با آن حضرت بیعت کردند و خلافت را به ایشان سپردند.54 در بیعت با على علیهالسلام نیز کارکرد انشایى بیعت کاملاً مشهود است ؛ زیرا هر چند به اعتقاد شیعه خلافت حق على علیهالسلام بود و غصب گردیده بود، اما در این زمان مردم مدینه با بیعت خود آن حضرت را به خلافت و حکومت برگزیدند. به هر جهت مىتوان گفت که پس از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله تنها بیعتى که داراى تمام شرایط بود، همین بیعت با على علیهالسلام بود. زیرا بیعت داراى شرایطى است که برخى از آن ها عبارتاند از: 1. بیعت کننده و بیعت شونده اختیار و آزادى کامل داشته باشند؛ 2. بیعت در میان جمع باشد و براى آن شاهد بگیرند؛ 3. در بیعتهاى انشایى، بیعت شونده داراى شرایط حکومت یا ریاست باشد؛ 4. در میان بیعت کنندگان اهل حل وعقد حضور داشته باشند. تمام شرایط فوق در بیعت با على علیهالسلام وجود دارند در حالى که در بیعت خلفاى پیشین شرایط کامل نیست.
چنانچه ملاحظه مىشود، نقش انشایى بیعت به معناى اعطاى حاکمیت در دورهى پس از پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، خصوصا در بیعت سه خلیفه (اول و سوم و چهارم)، بویژه در مورد امام على علیهالسلام کاملاً مشهود است.
نتیجهگیرى
با بررسى بیعتهاى مختلف عصر جاهلى و صدر اسلام مشاهده مىکنیم که بیعت در عصر جاهلى اولاً در محدودهى قبیله و حداکثر بین دو یا چند قبیله بوده و ثانیا، مضمون بیعت نیز صرفا تأکیدى و براى اظهار وفادارى و تأکید بر مفاد عهد و پیمان و پاى بندى به آن بوده است. اما در دورهى اسلامى (صدر اسلام) اولاً حصار قبیله شکسته شده و بیعت، مضمونى فرا قبیلهاى پیدا کرده و ثانیا، علاوه بر حفظ نقش تأکیدى خود، کارکرد انشایى نیز پیدا کرده و براى اعطاى حاکمیت و ریاست نیز به کار رفته است. البته در دورهى پیامبر صلىاللهعلیهوآله باز هم کارکرد تأکیدى آن بیشتر است، ولى درعصر خلفا، به ویژه در بیعت خلفاى اول و سوم و چهارم نقش انشایى آن کاملاً مشهود است.
پىنوشتها:
1. بایعه علیه مبایعةً: ابن منظور، لسان العرب، تحقیق على سیرى، ج 1، ص 557؛ یُقال بایعوه بِالخلافة و بُویِعَ له بالخلافة: اى تَوَلاّها، لویس معلوف، المنجد ، ص 57.
2. احمد بن عبد الله قلقشندى، صبح الاعشى، ص 281.
3. عبدالرحمن ابن خلدون، مقدمه، ص 261.
4. ابن منظور، همان، ص 557.
5. ابن هشام، السیرة النبویة، ص 160 و محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 19، ص25.
6. صبحى صالح، نهج البلاغه، ص 333، براى اطلاع بیشتر از حقوق والى و رعیت ر.ک: خطبهى 216.
7. جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص 49.
8. عبد العزیز سالم، تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 360.
9. عبدالحمید سعد زعلول، تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 307.
10. جواد على، همان، ج 5، ص 197 ـ عبدالحمید سعد زعلول، همان ،بىتا، ص 307.
11. جواد على، همان، ج 4، ص 349.
12. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ج 5، ص 214.
13. «وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ»، توبه: آیهى 6.
14. رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله هنگام بازگشت از طائف براى در امان ماندن از آزار مشرکان در جوار مطعم بن عدى قرار گرفت و وارد مکه شد. ابن هشام،همان، ص 141 و طبرى، همان، ج 2، ص 347.
15. لویس معلوف، همان، ص 149.
16. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 474 ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، ج 1، ص 373.
17. براى اطلاع از بیعت نجاشى با پیامبر صلىاللهعلیهوآله ر.ک: طبرى، همان، ج 2، ص 652.
18. همان، ص 258 و ابن هشام، همان، ص 26.
19. ابن هشام، همان، ص 26.
20. ابن واضح یعقوبى، همان، ج 1، ص 373.
21. ابن هشام، همان، ص 54، 55.
22. همان و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 460.
23. ابن هشام، همان، ص 26 مىگوید: قصى اولین کسى بود که در مکه به پادشاهى دست یافت. ولى همو درادامه مىگوید: «اَطاع له قومه» و این اطاعت قوم از او نشان مىدهد که ریاست و حکومت او همان محدودهى قبیله است.
24. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در آنجا فرمود: «ایکم یوازرنى» که با توجه به زندگى قبیلهاى آن عصر، وزارت معنایى ندارد و پیامبر صلىاللهعلیهوآله ریاستى ندارد تا کسى را کمک نماید ؛ بنابراین، معلوم است که توجه ایشان به امرى فراتر از قبیله است.
25. برخى در تفسیر «و لا یعصینک فى معروف» که در آیهى شریفه از مواد بیعت النساء ذکر شده است، گفتهاند منظور این است که در آنچه پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمان مىدهد نافرمانى نکنند. ابن على فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 9، ص 414.
26. ابن هشام، همان، ص 161 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 513.
27. براى نمونه ر.ک: آیهى 25 سورهى حدید «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، آیهى 64 سورهى نساء «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ».
28. براى نمونه ر.ک: آیهى 59 سورهى نساء «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الاْءَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الاْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً»؛ آیه 12 سورهى تغابن «أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ»؛ آیهى 55 سورهى مائده «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»؛ آیهى 65 سورهى انفال «یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ حَرِّضْ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ».
29. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 22.
30. یهودیان پیش از ظهور اسلام و در هنگام تعرض اهل یثرب به آنها مىگفتند به زودى پیامبرى مبعوث خواهد شد و به کمک او بر شما پیروز خواهیم شد. محمد بن یعقوب کلینى، الروضة من الکافى، ص 309 و عیاشى، تفسیر العیاشى، ج 1، ص 49.
31. ابن هشام، همان، ص 157 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 510.
32. ابن هشام، همان، ص 161 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 513.
33. و بایعهم رسولاللّه فى العقبة الاخیرة على حرب الاحمر والاسود.
34. ابن هشام، همان، ص 380.
35. اینها سه قبیله بودند که در یکى از درههاى مکه به نام احبش با یکدیگر پیمان بسته و هم قسم شده بودند؛ لذا به آنها احابیش مىگفتند. ابن هشام، همان، ص 382.
36. پیامبر صلىاللهعلیهوآله ابتدا به عمر دستور داد که برود ولى او با نگرانى از نداشتن حامى در مکه و ترس از کشته شدن عذر آورد.
37. ابن هشام، همان، ص 383.
38. «لَقَدْ رَضِىَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»، فتح: 18.
39. طبرسى، همان، ج 9، ص 413، الماوردى البصرى، النکت و العیون (تفسیر الماوردى)، ج 5، ص524.
40. طبرى، همان، ج 2، ص 355؛ قال ابن اسحاق کانت الاولى على بیعة النساء.......ابن هشام، همان، ص 161.
41. طبرى، همان، ج3 ،ص 62.
42. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 8، ص 3 و 4.
43. ممتحنه: 12.
44. البخارى الجعفى، صحیح البخارى، ج 6، ص 72.
45. طبرى، همان، ج 3، ص 62.
46. یعقوبى، همان، ج1، ص 508؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 94، اسماعیل بن کثیر دمشقى، البدایة و النهایة، ج 5، ص 328.
47. سُلیم بن قیس هلالى، کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 829؛ حسن بن ابى الحسن محمد دیلمى، ارشاد القلوب، ج 2، ص 194؛ محمد باقر مجلسى، همان، ج 28، ص 99.
48. شیخ مفید، همان، ص 93 و علامه طباطبائى، همان، ج 6، ص 76.
49. محمد حسین طباطبائى، همان، ج 6، ص 76.
50. سلیم بن قیس هلالى، همان؛ دیلمى، همان.
51. طبرى، همان، ج 3، ص 218 ـ 224 و ابن اثیر، همان، ج 2، ص 10.
52. طبرى، همان، ج 3، ص 429.
53. همان، ج 4، ص 229.
54. همان، ج 4، ص 428.
منابع:
ـ قرآن کریم.
ـ ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن على ابن ابى الکرم الشیبانى، الکامل فى التاریخ، چاپ چهارم (بیروت، موسسة التاریخ العربى، 1414ق / 1994م).
ـ ابن خلدون، عبد الرحمن، مقدمه، چاپ دوم (بیروت، دارالفکر، 1418ق / 1998م).
ـ ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع هاشمى بصرى، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، چاپ دوم (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق / 1997م).
ـ ابن شهر آشوب، ابى جعفر محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، چاپ دوم (بیروت، دارالاضواء، 1991م).
ـ ابن کثیر دمشقى، اسماعیل، البدایة و النهایة، چاپ اول (بیروت، دارالا حیاء التراث العربى، 1999م).
ـ ابن منظور، لسان العرب، (بیروت، دار احیاء التراث العربى).
ـ ابن هشام، السیرة النبویة، (بیروت، موسسة الرساله، 1998م).
ـ بخارى، ابوعبیداللّه محمدبن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره، صحیح البخارى، (بیروت، دارالفکر، 1411ق / 1991م).
ـ دیلمى، حسن بن ابى الحسن محمد، ارشاد القلوب، تحقیق سید هاشم میلانى (تهران، دارالاسوة، 1375ش / 1417ق).
ـ سالم عبدالعزیز، تاریخ العرب قبل الاسلام (قاهره، انتشارات موسسة الشباب الجامعة اسکندریه، بىتا).
ـ سعد زعلول، عبدالحمید، تاریخ العرب قبل الاسلام (بیروت، دارالنهضة العربیة، بىتا).
ـ طباطبائى سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمهى محمد باقر موسوى همدانى (قم، نشر علامه، بىتا).
ـ طبرسى، ابى على فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، تصحیح سید هاشم رسولى محلاتى و سید فضل الله یزدى طباطبائى، (قم، دارالمعرفه، 1406ق / 1986 م).
ـ طبرى، ابى جعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک (بیروت، روائع التراث العربى، بىتا).
ـ على، جواد، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، چاپ دوم (جامعه بغداد، 1993م).
ـ عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشى (تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، بىتا).
ـ قلقشندى، احمد بن عبد الله الشافعى، صبح الاعشى (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1407ق/ 1987م).
ـ کلینى محمد بن یعقوب، الروضة من الکافى، تصحیح علىاکبر غفارى (تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1362ش).
ـ ماوردى بصرى، ابوالحسن على بن محمد بن حیبب، النکت والعیون (تفسیر الماوردى) (بیروت، دارالکتب العلمیة، بىتا).
ـ مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ سوم (بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، 1403ق / 1983م).
ـ معلوف، لوئیس، المنجد (قم، نشر اسماعیلیان، بىتا).
ـ مفید، محمد بن محمد بن النعمان العکبرى، الارشاد (قم، مکتبة بصیرتى، بىتا).
ـ نهج البلاغه (صبحى صالح) (قم، انتشارات هجرت، 1359ش).
ـ هلالى، سُلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمد باقر انصارى، (قم نشر الهادى، 1373ش / 1415 ق).
ـ یعقوبى، ابن واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بىتا).