آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پس از هجرت به مدینه توفیق یافت تا به یارى مهاجر و انصار دشمنان اسلام (مشرکان، منافقان و یهودیان) را به تسلیم در برابر حکومت اسلامى مدینه وادارد و دامنه‏ى اقتدار حکومت اسلامى را تقریبا بر همه‏ى جزیرة العرب بگسترد، اما در ماه‏هاى آخر زندگى با آشوب‏هاى اهل ردّه و مدّعیان پیامبرى روبه‏رو شد و هم در این احوال، به ملکوت اعلى پیوست. حکومت نوپاى اسلامىِ مدینه به یارى صحابه‏ى فداکار و به زعامت نخستین خلیفه، براى حراست از اسلام و تحکیم حکومت مدینه به پا خاست. این مقاله در سه محور (تجهیز جیش اسامه، ارتداد قبایل و فتوحات در خارج از مرزهاى جزیرة العرب) به تبیین این اقدامات مى‏پردازد.
با بیعت عَقَبه، نهال دولت اسلامى در دل و جان تنى چند از مردم یثرب (نخستین انصار) غرس شد و با هجرت و ورود پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به مدینه (در روز دوشنبه 14 ربیع الاول سال چهاردهم بعثت، برابر با آغاز سال اوّل هجرى) و عقد برادرى میان مهاجر و انصار و آن‏گاه، انعقاد پیمان میان مسلمانان و یهودیان مدینه قوّت یافت و «دولتْ‏شهر» مدینه با زعامت سیاسى و رهبرىِ دینى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شکل گرفت. برخى از محققان، چون محمّد حمیداللّه‏، پیمان نامه‏ى مدینه (میان مسلمانان و یهودیان) را «نخستین قانون اساسى» این «دولتْ شهر» شمرده‏اند.1 موادّ عمده‏ى این پیمان، که ابن اسحاق آن را نقل کرده، آشکارا حکایت از شکل‏گیرى یک امّت و دولت در مدینه دارد:
1. مسلمانان و یهودیان چون یک امّت در مدینه زندگى خواهند کرد.
2. مسلمانان و یهودیان در انجام مراسم دینى خود آزاد خواهند بود.
3. هرگاه جنگى پیش آید، هر یک از دو گروه، دیگرى را، بدان شرط که متجاوز نباشد، بر ضدّ دشمن یارى خواهد داد.
4. هرگاه دشمن به مدینه حمله کند، هر دو با هم به دفاع از آن برخواهند خاست.
5. عقد پیمان صلح با دشمن، با نظر و رأى هر دو خواهد بود.
6. در مواقع بروز اختلاف و نزاع، آخرین داور براى رفع خصومت، شخص پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خواهد بود.
7. امضا کنندگان این پیمان پیوسته با یکدیگر به خیرخواهى و نیکى رفتار خواهند کرد.2
چنان‏چه انتظار مى‏رفت، پیمان‏ها و پیروزى‏هایى که این «دولتْ‏شهر» در همان ماه‏هاى نخست به دست آورد، به دامنه‏ى اقتدار سیاسى و به شمار پیروان رهبر آن، که منادى یگانه پرستى، آزادى و عدالت بود، افزود؛ اما دشمنان سه گانه‏ى آن: مشرکان مکه، منافقان مدینه و یهودیانِ افزون‏خواه، در برابر این حکومت نوپا به جدّ ایستادند. این معارضات و مبارزات که رودررو در میدان‏هاى نبرد (سرایا و غزوات) یا در پرده‏ى توطئه و نفاق رخ نمود، بر پایه‏ى روایت واقدى و طبرى، از سال اول هجرى و به گفته‏ى ابن اسحاق، از سال دوم آغاز شد3 و تا پایان سال دهم هجرى (توطئه‏ى ناکام منافقان براى قتل پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در عقبه‏ى اَرْشى یا هَرْشى)4 ادامه یافت. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و یاران مخلص و وفادارش، مثلّث مشرکان، منافقان و یهودیان را درهم شکستند و آن حضرت آخرین سال و ماه‏هاى زندگى خود را تقریبا به پذیرفتن وَفْدها از سراسر جزیرة العرب و فرستادن عاملان زکوة و معلمان دین به اطراف و قبایل سپرى کرد؛ اما پس از بازگشت از حجة‏الوداع و در حالى که از خستگى سفر به بستر بیمارى افتاده بود، اخبار ناخوش‏آیند و نگران کننده‏ى متنبّیان (اَسْوَد عَنْسى در یمن، طُلَیْحه در نَجْد و مُسَیْلَمه در یَمامه) به مدینه مى‏رسید و این تقریبا مقارن بود با صدور فرمان آن حضرت براى تجهیز جَیْش اُسامة بن زید، با هدف نبرد با رومیان، در موضع شهادت پدر اسامه، زید بن حارثه، در مؤته‏ى شام (اُبْنى، یُبْنى، آبِل الزَّیْت).5
در این احوال، رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به ملکوت اعلى پیوست و با انتشار خبر رحلت آن حضرت واکنش‏هاى گوناگونى با انگیزه‏ها و هدف‏هایى متفاوت در نقاط بسیارى از جزیرة العرب رخ نمود که بار دیگر دولت اسلامى را به جدّ در معرض فروپاشى نهاد. معضل جانشینى و تبعات خطرآفرین آن براى کیان اسلام را گذشت و ایثار على بن ابى طالب علیه‏السلام ، پیرو راستین پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، چاره کرد، و گرنه در پى غوغاى سقیفه، بیعت ستاندن از مردم مدینه با بهره‏گیرى از گروه‏هاى فشار (قبیله بنى اَسْلم)،6 آشوب‏انگیزى ابوسفیان در برانگیختن بنى عبدمناف در مقابله با کارگزاران بیعت7 و تهدیدات جدّى اهل ردّه و مدعیان پیامبرى از خارج مدینه، معلوم نبود از اسلام و دولت اسلامى چه بر جاى مى‏ماند؛ اما عزم راسخ و فداکارى‏هاى صحابه در حراست از دولت نوپاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به نخستین خلیفه امکان داد تا بر همه‏ى این آشوب‏ها و تهدیدات پیروز گردد و افزون بر آن، با بهره‏گیرى از روح جنگ‏جویى قبایل و جهت دادن بدان، مرزهاى حکومت نوپا را که بر پایه‏هاى آیین راستین اسلام شکل گرفته بود، استوار سازد و زمینه‏ى گسترش آن را در جهان فراهم آورد.
اقدامات مسلمانان براى استقرار و تحکیم حکومت اسلامى، که در دوره‏ى دو ساله‏ى خلافت ابوبکر و به زعامت او تحقق یافت، زیر سه عنوان (اعزام سپاه اسامه، ارتداد قبایل و فتوحات در خارج از جزیرة العرب) به اجمال تبیین شده است.
اعزام سپاه اسامه
نخستین اقدام رسمى و حکومتى ابوبکر پس از ضبط فدک، تجهیز لشکر اسامه بود. خلیفه، به رغم آشفتگى جزیرة العرب (ارتداد برخى از قبایل، ظهور پیامبران دروغین، سرکشى‏هاى یهود و نصارى و آشوب‏هاى احتمالى دیگر) و خلاف نظر دو مشاور خود، عمر و ابوعبیده ـ که اعزام لشکر اسامه را در این موقع باریک دور از احتیاط مى‏دیدند ـ ظاهرا براى اجراى اوامر پیامبر این کار را ضرورى مى‏دانست و در پاسخ به مخالفان گفت:
به خدایى که جان ابوبکر به فرمان اوست، اگر بیم آن باشد که درندگان مرا بربایند، گروه اسامه را چنان که پیامبر فرموده است، روانه مى‏کنم....8
از این رو، ابوبکر به تنِ خویش به اردوگاه جُرْف (در سه میلى شمال مدینه) رفت و از آن‏جا لشکر را روانه ساخت و خود در حالى که پیاده به دنبال سپاه مى‏رفت و عبدالرحمن بن عوف مرکب او را مى‏برد، اسامه را که سوار بر مرکب بود، بدرقه کرد و چون آیین بدرقه به سر آمد، سپاهیان را به رعایت امورى چند سفارش کرد و سپس از اسامه اجازه خواست که عمر براى دست‏یارى او در مدینه بماند و اسامه پذیرفت.9 کسب اجازه‏ى ابوبکر از اسامه‏ى جوان، از آن رو بود که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در آخرین روزهاى زندگانى خود همه‏ى صحابه و از آن میان ابوبکر و عمر را فرمان داده بود که همراه با سپاه اسامه به سوى شام بروند؛ در واقع آنان زیردستان اسامه بودند و خروج از فرمان وى تخلّف از فرمان صریح پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به شمار مى‏آمد.
به روایت واقدى، ابوبکر از صدور فرمانى خاص براى اسامه خوددارى کرد و فقط به او گفت:
براى اجراى فرمان پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حرکت کن، من نه تو را بدان فرمان مى‏دهم و نه از آن باز مى‏دارم، من فقط مجرى فرمان رسول خدایم.10
آن گاه اسامه شتابان آهنگ اُبْنى (= خان‏الزیت امروز) کرد و پس از گذر از سرزمین بنى جُهَیْنه و بنى قُضاعه، که هم چنان مسلمان بودند، غافل‏گیرانه با شعار «یا منصورُ أمِتْ» بر دشمن تاخت و پس از 35، 40 یا 70 روز، پیروزمندانه به مدینه بازگشت. این لشکرکشى در آن روزهاى پرآشوب بازتاب گسترده‏اى به سود مسلمانان و حکومت اسلامى در پى داشت.11
ارتداد قبایل
هنوز خبر رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به سراسر جزیرة العرب نرسیده بود که در بسیارى از نقاط آن، واکنش‏هایى به شکل‏هاى مختلف رخ نمود. با آن‏که انگیزه و هدف این واکنش‏ها متفاوت بود، غالب منابع اهل سنت همه را «فتنه‏ى ردّه» (شورش مرتدان) خوانده‏اند،12 اما برخى از همین منابع حکایت از این دارند که بسیارى از کسانى که ابوبکر با نام ارتداد با آنان جنگید، نماز مى‏خواندند؛ یعنى به توحید و نبوت اعتقاد داشتند. به گفته‏ى ابن کثیر،13 جز ابن ماجه، همه‏ى اهل حدیث آورده‏اند که عمر به ابوبکر اعتراض کرد که چگونه خلاف سنّت پیامبر با مردمى که بر یگانگى خدا و رسالت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شهادت داده‏اند، مى‏جنگى؟ ابوبکر پاسخ داد:
... به خدا سوگند با کسى که میان نماز و زکات تفاوت نهد، خواهم جنگید.
طبرى نیز آورده است:
گروه‏هایى از اعراب به مدینه مى‏آمدند که به نماز اقرار داشتند، ولى از دادن زکات خوددارى مى‏کردند.14
و در میان اینان کسانى بودند که با اعتراض به خلافت ابوبکر، از پرداخت زکات به وى امتناع داشتند.15
برخى دیگر از پژوهشگران اهل سنت نیز انگیزه‏ى این آشوب‏ها و مخالفت‏ها را یکسان ندانسته و میان گروه‏هایى که نسبت به اساس دین اسلام دچار تردید گشته، یا از آن روى برتافته بودند و کسانى که نگران مسأله‏ى جانشینى، سلطه‏ى مستبدانه‏ى قبیله‏اى، به بیراهه افتادن اسلام و در نهایت، بیمناک از آینده‏ى خویش بوده‏اند، تفاوت نهاده16 و گفته‏اند: قبایل عرب که با مشاهده‏ى رقابت و درگیرى انصار با مهاجران، بنى عبدمناف (بنى هاشم و بنى امیه) با دیگر قبایل قریش (بنى تمیم، بنى عدى، بنى فهر) و اوس با خزرج، از آینده ناامید شده و آرزوهاشان در خلافت یکسره بر باد رفته بود، سر به شورش برداشتند و بسیارى از آنان در برابر سلطه‏ى ابوبکر ایستادند و از پرداخت زکات به وى ـ به این گمان که همان باج است ـ سر باز زدند؛ زیرا برخى از آنان گمان مى‏بردند که کار قریش پس از درگذشت رهبرشان سامان نمى‏گیرد و نیز خوش نمى‏داشتند قریش، به نام دین، آنان را زیر نفوذ خویش درآورد و آزادى را از آنان بگیرد. بدین‏سان، سرکشى از حکومت قریش در میان قبایل گسترش یافت، تا آن‏جا که مرکز اسلام آماج نابودى گشت و قلمرو آن به مدینه، مکه، طائف و بنى عبدالقیس محدود شد.17
محققان با امعان‏نظر در روایات، «اهل ردّه» را بر اساس انگیزه‏ها و اهدافشان به گروه‏هایى چند تقسیم کرده‏اند:
1. کسانى که رحلت پیامبر براى آنان بسیار غیر مترقبه و شگفت‏انگیز بود و با رحلت آن حضرت ایمان و اسلام آنان دست‏خوش تزلزل گشت؛
2. کسانى که گمان مى‏بردند با شخص پیامبر هم‏پیمان بوده‏اند و اکنون با رحلت آن حضرت این پیمان به سر آمده است؛
3. کسانى که مى‏پنداشتند قدرت و شوکت اسلام به پایان آمده و دیگر ضرورتى به ادامه‏ى وابستگى بدان در میان نیست؛
4. کسانى که اطاعت از ابوبکر را بر خود گران مى‏دیدند و از این‏رو، با حفظ ایمان و اسلام خویش و انجام دادن دیگر واجبات دینى، از پرداخت زکات به وى خوددارى مى‏کردند؛
5. کسانى که بر اثر تعصّبات و وابستگى‏هاى قبیله‏اى و چشم‏داشت‏هاى مادى و دنیاوى منقاد قدرت پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شده بودند و اکنون با سر برداشتن پیامبرانى دروغین از طایفه‏ى خویش یا طوایف همبسته‏ى خود، ترجیح مى‏دادند به جاى پیروى از پیامبر قرشى به پیامبرى از خویش بپیوندند.18
برخى از صاحب‏نظران برآن‏اند که در این ایام، مردم جزیرة العرب، جز مسلمانان ثابت‏قدم، سه گروه بودند:
1. گروهى که به کلى از اسلام برگشته بودند؛
2. گروهى که فقط از دادن زکات امتناع مى‏کردند، ولى نماز را قبول داشتند؛
3. اکثریت که در انتظار بودند.
راویان تاریخ اسلام گروه اول و دوم را یکسان مرتد خوانده‏اند.19 کسانى نیز برخى از این جنگ‏ها و هم‏چنین کشته شدن مالک بن نویره به دست خالد بن ولید و تأیید ابوبکر از خالد را مغایر با کتاب و سنت و از مطاعن وى شمرده‏اند.20 نظر برخى از بزرگان صحابه و اهل سنت چون ابو قتاده انصارى، عبداللّه‏ بن عمر و حتى عمر در مورد قتل مالک منطبق با نظر علماى شیعه است.21
به هر حال، اخبار مربوط به آنچه «فتنه‏ى ردّه» نامیده‏اند، در نام‏هاى افراد و مکان‏ها و تاریخ‏ها، به ویژه تقدم و تأخر رویدادها بسیار آشفته است و این آشفتگى حکایت از آن دارد که این اخبار در زمان‏هاى بسیار بعدتر تدوین گشته و احتمالاً در آنها دست برده شده است؛ با این حال، مى‏توان خطوط کلى و نتایج آثار این رویدادها را از همین روایات گوناگون به دست آورد.
بنابر برخى از روایات طبرى، جز دو قبیله‏ى قریش و ثقیف، دیگر قبایل عرب جز اندکى از آنها، از دین بگشتند؛22 اما به نظر مى‏رسد که دامنه‏ى ارتداد به این وسعت نبوده باشد. از بررسى روایات برمى‏آید که بیش‏تر قبایل پیرامون مدینه یا نزدیک بدان، غالب قبایل میان مکه و مدینه و بسیارى از قبایل یمن، نجد، تهامه و نیز بسیارى از فروع قبایلى که در این سه ناحیه مرتد شده بودند، هم چنان مؤمن و وفادار به اسلام باقى مانده بودند. مکه و طائف نیز که در سراشیبى ارتداد افتاده بودند، به همت سران خویش بر اسلام باقى ماندند و حتى والیان مکه و مدینه توانستند برخى از آشوب‏هاى اعراب مُدلِج، خزاعه، کنانه و ازد را که در این دو ناحیه و ناحیه‏ى ساحلى حجاز در حال شکل‏گیرى بود، در چند روز فرو نشانند. چنین بود که ابوبکر توانست آتش این آشوب‏ها را خاموش سازد.23
نخستین نبرد با اهل ردّه ـ پس از نبرد با اَسْوَد عَنْسى ـ در جمادى الاول یا جمادى الآخر 11 قمرى در ذوالقصه (یک منزلىِ مدینه) در گرفت. ابوبکر در حالى که منتظر بازگشت لشکر اسامه بود و با ارسال نامه و پیک، عمال حکومت را به ایستادگى و مقاومت در برابر شورشیان تشجیع مى‏کرد، خبر یافت که خارجة بن حصن فزارى، به یارى بنى‏غطفان، بر عامل صدقه تاخته و اموال را از او گرفته و به بنى فزاره پس داده است. بیم حمله‏ى غافل‏گیرانه‏ى دشمنان به مدینه نیز در میان بود؛ زیرا فرستادگان مرتدان که براى گفت‏وگو با خلیفه به مدینه آمده بودند، خبر ناتوانى مسلمانان را به گوش قبایل خویش رسانده و آنان را به فکر تاخت و تاز به مدینه انداخته بودند؛ از این‏رو، ابوبکر فرمان داد تا مسلمانان همه در مسجد حاضر و آماده باشند؛ على علیه‏السلام ، زبیر، طلحه و عبداللّه‏ بن مسعود را نیز بر گذرگاه‏هاى مدینه گماشت تا از نفوذ دشمن به مدینه جلوگیرى کنند. هنوز سه روز از بازگشت نمایندگان قبایل از مدینه نگذشته بود که مرتدان شبانه به مدینه تاختند. ابوبکر به نگهبانان گذرگاه‏ها فرمان داد که بر جاى خویش باشند و خود با مقیمان مسجد که همه شترسوار بودند، بر دشمنان تاخت و آنان را تا ذوحُسى دور کرد. هر چند جنگ‏جویانِ مقدمه‏ى لشکر او شکست خوردند، سرانجام مسلمانان دشمن را راندند و بیشتر شتران آنان را گرفتند و آنان را تا ذوالقصه تعقیب کردند. آنگاه خلیفه، پس از گماردن گروهى در آن‏جا، خود به مدینه بازگشت. این نخستین پیروزى مسلمانان در نبردهاى ردّه بود که قوّت قلب مسلمانان و زبونى مشرکان را در پى داشت.24
پس از بازگشت لشکر اسامه از سفر مؤته و رسیدن پى‏درپى سه تن از عاملان صدقه (به ترتیب: صَفْوان، در آغاز شب؛ زبرقان، در نمیه‏ى شب؛ عدى، در آخر شب) خلیفه نبرد با دشمنان و مخالفان را به جدّ دنبال کرد.25 وى اسامه را به جاى خویش بر مدینه گماشت و خود با کسانى که در گذرگاه‏ها نهاده بود، به سوى ذوحسى و ذوالقصه راند و پس از شکست شورشیان ربذه و هزیمت عبس و بنى بکر و بنى ذبیان، پیروز به مدینه بازگشت و سرزمین ابرق را که از آنِ بنى ثعلبه بود و نیز سرزمین ربذه را، نخست چراگاه عمومى و سپس چراگاه چهارپایان متعلق به بیت المال کرد.26
پس از این پیروزى‏ها، خلیفه در ذوالقصه یازده گروه ترتیب داد و یازده درفش به نام یازده فرمانده بست و آنان را بدین شرح گسیل داشت:
1. خالد بن ولید را براى جنگ با طلیحة بن خویلد به نجد و پس از فراغ از آن براى جنگ با مالک بن نویرة به بطاح؛
2. عِکرمة بن ابى جهل را براى جنگ با مُسَیلمة به یمامه؛
3. مهاجر بن ابى امیه را براى جنگ با اسود عنسى به یمن و پس از آن به سوى کنده؛
4. خالد بن سعید بن عاص را به حَمْقَتَیْن از مشارف شام؛
5. عمرو بن عاص را براى جنگ با گروه‏هاى قضاعه، ودیعه و حارث؛
6. حذیفة بن مِحْصَن را به سرزمین دَبا؛
7. عرفجة بن هرثمه را به مَهْره؛
8. شُرَحبیل بن حَسَنه را به دنبال عِکْرمه فرستاد تا پس از فراغ از کار یمامه به کار مرتدان قضاعه بپردازد؛
9. طریفة بن حاجز را به سوى بن سلیم و کسانى از هوازن که با آنان بودند؛
10. سوید بن مُقرّن را به تهامه‏ى یمن؛
11. علاء بن حضرمى را به بحرین.27
از این میان با اعتراض و اصرار عمر، فرمان‏دهى سپاه شام را از خالد بن سعید گرفتند و به یزید بن ابى‏سفیان دادند؛ زیرا خالد در جریان بیعت به حمایت از على علیه‏السلام برخاسته و تا دو یا سه ماه بعد (تا بیعت بنى هاشم) با ابوبکر بیعت نکرده بود.28
ابوبکر به آنان فرمان داد که قبایل مسلمان مسیر خود را تجهیز کنند و با خویش همراه سازند و منشورى نیز خطاب به قبایل و طوایف مرتد عرب نوشت و پیش از رهسپار شدن لشکرها آن نامه‏ها را به سراسر جزیرة العرب فرستاد. در این منشور، پس از بسمله، ذکر نام خویش با عنوان «خلیفة رسول اللّه‏»، ستایش خدا و ذکر شهادتین، به ستایش اسلام پرداخته و با استشهاد به آیات قرآنى، مسأله‏ى رحلت پیامبر را تبیین کرده و با معرفى فرماندهِ اعزام شده بدان ناحیه، موضوع مأموریت و کیفر مرتدان را بیان کرده و آنان را به توبه، اعلان اسلام به وسیله‏ى اذان و پرداخت زکات فرمان داده بود.29 افزون بر این منشور، نامه‏هایى نیز به نام هر یک از سران لشکرها نوشت که در آنها فرمان‏ها و سفارش‏هاى لازم درباره‏ى چگونگى راندن سپاه و مراعات سنت‏هاى اسلامى در رفتار با سپاهیان و استوارى در اجراى مأموریت آمده بود.30
ابوبکر، چنان که به سران لشکرها فرمان داده بود، خود نیز ـ به رغم ظاهر نرم و ملایمش ـ در سرکوب سرکشان و کیفر دادن بدانها سخت جدى بود. بنا به روایاتى، برخورد وى با فُجائه سُلَمى (ایاس بن عبد یالیل) روشنگر این سخن است ایاس پیش ابوبکر آمده و از او سلاح و ساز و برگ گرفته بود تا با اهل ردّه بجنگد؛ اما با این ساز و برگ دست به تاراج مسلمانان زد. ابوبکر پس از شکست و دست‏گیرى وى فرمان داد تا آتشى بزرگ در مصلاى مدینه برافروختند و او را در جامه پیچیده، در آتش انداختند.31
بدین سان، ابوبکر سرکوب مخالفان حکومت و دشمنان اسلام را آغاز کرد و با یارى مسلمانان توانست سرکشى‏هاى مناطق نزدیک‏تر را در مدتى بسیار کوتاه، تقریبا در دو ماه و نیم (از جمادى الاول یا جمادى الآخر 11 ق تا اواخر همین سال) و آشوب‏هاى نواحى دوردست و فتنه‏ى پیامبران دروغین ـ اسود عنسى، طلیحة بن خویلد، سجاح و مسیلمه ـ را نیز تا نیمه‏ى سال بعد فرو نشاند و فقط در مدت یک سال جزیرة العرب را، چون زمان پیامبر، یکسره زیر لواى اسلام درآورد.32
فتوحات در خارج از جزیرة العرب
ابوبکر پس از فرونشاندن آشوب‏هاى داخلى، آهنگ تصرف عراق و شام کرد. زمینه‏ى فتح این سرزمین‏ها از جهات گوناگون از سال‏ها پیش فراهم شده بود: از یک سوى، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در هنگام حفر خندق در پیرامون مدینه (شوال 5 ق / مارس 627م) مژده‏ى گشوده شدن کاخ‏هاى یمن، شام و ایران را داده بود33 و مسلمانان آشکارا تحققِ بخشى از این وعده (فتح یمن) را تا آن تاریخ به چشم خویش دیده بودند؛ از سوى دیگر، وقعه‏ى ذوقار (جایى در جنوب کوفه، نزدیک فرات) که در آن بنى شیبان از قبیله‏ى بکر بن وائل (از اعراب ربیعه) یک گروه از سپاهیان منظم خسروپرویز را (مقارن بعثت) شکسته بودند، هم‏چنان بخشى از حماسه و افتخارات اعراب به شمار مى‏آمد و گفته‏اند که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز در همان ایام از شنیدن خبر آن پیروزى شادمان شده بود34 و نوشته‏اند که این پیروزىِ به ظاهر ناچیز، حس غرور عرب را در برابر ایرانیان چنان بیدار کرد و آنان را چنان برانگیخت که به زودى توانستند از مرزهاى امپراتورى ایران بگذرند و بر سواران زره‏پوش ساسانى پیروز شوند.35 هم‏چنین پیش‏روى مسلمانان به فرمان‏دهى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تا تبوک در خاک روم (تابستان 9 ق / 630م) و نفوذ لشکر اسامة بن زید در مرزهاى شام و بازگشت پیروزمندانه‏ى آنان (11 ق / 632م) نبرد با رومیان را در چشم مسلمانان آسان مى‏نمود و احتمالاً خلیفه و مسلمانان عنایت خاص پیامبر را به لشکرکشى در خاک روم، که در نبرد مؤته و تبوک و به ویژه در علاقه و اصرار آن حضرت به اعزام سپاه اسامه جلوه‏گر شده بود، دلیلى بر خواست باطنى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نسبت به این فتوح مى‏پنداشتند و تحقّق بخشیدن به این خواست را نوعى فریضه تلقى مى‏کردند.36
برخى از پژوهشگران، چون فیلیپ حتىّ، در تبیین این فتوحات مى‏گویند: شروع این جنگ‏ها بیش‏تر بدان جهت بود تا روح جنگ‏جویىِ موجود در میان قبایل عرب ـ که اکنون به سبب مسلمانى از برادرکشى ممنوع بودند ـ منفذى براى بروز بیابد؛ و در بیشتر موارد، هدف از آن دست‏یابى به غنیمت بود، نه تحصیل پایگاه ثابت37 و مى‏افزاید: علل و عوامل اقتصادى فتوح که محققانى چون کیتانى38 و بکر39 و جز آنان استنباط کرده‏اند، براى مورخان قدیمِ عرب کاملاً ناشناخته نبوده است. بلاذرى که از همه‏ى مورّخانى که اخبار فتوح را تدوین کرده‏اند، زیرک‏تر است، مى‏گوید: ابوبکر ضمن فراهم آوردن سپاه براى شام، به مردم مکه و طایف و یمن و همه اعراب نجد و حجاز نامه نوشت و آنان را به جهاد فراخواند و شوق جهاد در راه خدا را همراه با رغبت کسب غنایم از رومیان، در آنان برانگیخت.40 همو مى‏نویسد:
رستم فرّخزاد، سپهسالار ایران در نبرد قادسیه، به مغیرة بن شعبه (فرستاده‏ى سعد بن وقّاص)، گفته بود: «مى‏دانم که تنها تنگى معاش و دشوارى رنج، شما را بدین کار برانگیخته است؛ چیزهایى به شما خواهیم داد تا بدان خوب سیر شوید و...»41
فیلیپ حتّى سپس به شعرى از ابوتمّام استشهاد مى‏کند که گفته است:
از این مهاجرت که کردى تنها بهشت نمى‏خواستى، بلکه نان و خرما نیز تو را به مهاجرت خواند.42
در این ایام دولت ساسانى بر اثر آشفتگى‏هاى داخلى و تبدلات پى‏درپى شاهان در تیسفون دست‏خوش ناتوانى گشته و رو به انقراض نهاده بود، دو تن از سران قبایل بکر و شیبان (مثنّى بن حارثه شیبانى و سُوَید بن قطبه عجلى)، که در کناره‏هاى فرات مسکن داشتند، از هر فرصتى سود مى‏جستند و گستاخ‏تر از سال‏هاى مقارن واقعه‏ى ذوقار، به آبادى‏هاى قلمرو ایران مى‏تاختند و به تاراج مى‏پرداختند؛ زیرا دولت لخمیان که اینان را از دستبرد به ایران بازمى‏داشت، سال‏هاى پیش از میان رفته بود و قبیله‏ى بنى حنیفه، مدافع و وابسته‏ى ایران، نیز اکنون درگیر نبرد با عکرمة بن ابى‏جهل، شرحبیل بن حسنه و خالد بن ولید، سرداران ابوبکر در جنگ‏هاى ردّه بود.
مثنى بن حارثه در اواخر نبردهاى ردّه اسلام آورد و به امید اخذ حکم امارت به مدینه آمد و از خلیفه خواست که وى را بر کسانى از بنى شیبان که مسلمان شده‏اند، امارت دهد تا به یارى آنان بر ایران بتازد. بنا بر روایتى از بلاذرى، ابوبکر نخست وى را بر این امر گماشت، ولى بعد به خالد بن ولید که از نبرد با مسیلمه در یمامه فارغ گشته بود، فرمان داد که به عراق رود و به مثنى نیز نامه نوشت که به خالد بپیوندد و فرمان‏بردار او باشد.43 سوید بن قطبه (یا قطبة بن قتاده سدوسى یا ذهلى) هم که آرزوهایى همانند مثنى در سر داشت، سرانجام به خالد پیوست.44
در روایات مربوط به جنگ‏هاى خالد در عراق، خاصه ترتیب و توالى آنها، حتى تاریخ آمدن وى به عراق اختلاف بسیار دیده مى‏شود.45 نوشته‏اند که خالد به یارى مثنى و دیگر سران بکر، عدى بن حاتم از قبیله‏ى طى و عاصم بن عمرو از بنى تمیم در سه دسته عازم اجراى مأموریت شدند. در این جنگ‏ها با پیروزى سریع بر سرداران ساسانى، چون: هرمزد (در نبرد ذات السلاسل)، قباد، قارن، نوشجان یا انوشجان، هزار سوار، بهمن جادویه و جابان، و کشتار و اسارت بسیارى از ایرانیان و اعراب وابسته بدانان، بر نقاطى چون: کاظمه، مذار، ثنّى، ولَجه، اُلَیَّس و اَمِغیشیّا مسلّط گشتند و آن گاه آهنگ حیره کردند. مقاومت آزادبه، مرزبان حیره، وصول به این شهر را مشکل ساخت، ولى خالد با شکستن سپاه و کشتن پسر وى توانست به دروازه نزدیک شود و این شهر را، که سرِ ایستادگى در برابر دشمن داشت، در محاصره آورد. سرانجام این شهر با دادن کشته‏ى بسیار تسلیم شد و بدین‏سان در صفر 12 / مه 633 با پیروزى نبردهاى مذار و ولجه و الیّس، ناحیه‏ى حیره به تصرف خالد درآمد و مردم شهر با قبول پرداخت 000/100 (یا بنا بر روایات دیگر 000/80 یا 000/90) درهم در سال با وى پیمان صلح بستند و نیز پذیرفتند که به شرط بر جاى ماندن کنشت‏ها و کاخ‏هایشان، مسلمانان را در جنگ با ایران راه‏نمایى و در بین ایرانیان جاسوسى کنند. بدین‏سان مسلمانان با عقد نخستین پیمان صلح در سرزمینى بیرون از مرزهاى جزیرة العرب، نخستین جزیه را از عراق به مدینه فرستادند.46
به روایت ابن اسحاق، ابوبکر پس از بازگشت از حج سال 12 قمرى،47 تجهیز نیرو براى گسیل داشتن به شام را آغاز کرد. به روایت یعقوبى، ابوبکر براى حمله به سرزمین شام، با على علیه‏السلام مشورت کرد و آن حضرت این اقدام را به بیانِ «فعلت ظفرت» تأیید کرد.48 به گفته‏ى بلاذرى، ابوبکر به مردم مکه، طائف، یمن و همه‏ى اعراب نجد و حجاز نامه نوشت و آنان را به جهاد و کسب غنایم در سرزمین روم ترغیب کرد. در پى اعلام جهاد، داوطلبان به نیت جهاد در راه خدا، یا به طمع کسب غنیمت، از هر سو روى به مدینه نهادند و در طول ماه محرم 13 / مارس 634 سپاهیان در دو اردوگاه، در جرف اقامت گزیدند. در این مدت ابوعبیده جرّاح با آنان نماز مى‏گزارد.49
در باب فرماندهان سپاهیان شام اختلاف است. بنا بر روایت بلاذرى، در اول صفر 13 قمرى / 6 آوریل 634 میلادى ابوبکر سه درفش به ترتیب براى خالد بن سعد بن عاص، شرحبیل به حسنه و عمرو بن عاص بست، گفته شده که ابوبکر بر آن بود که ابوعبیده را به امارت بگمارد، ولى وى پوزش خواست و نپذیرفت؛ نیز گفته‏اند او به امارت سپاه گماشته شد، اما بلاذرى این روایت را استوار ندانسته و نوشته است که امارت ابوعبیده بر سراسر شام مربوط به دوره‏ى خلافت عمر است.50 در برابر این روایت، روایات دیگرى ذکر شده که ابوبکر، عمرو بن عاص را از طریق ایله به سوى فلسطین و یزید بن ابى‏سفیان، ابوعبیده جرّاح و شرحبیل بن حسنه را از طریق تبوک به شام گسیل کرد. هم در این روایت آمده است که نخستین درفشى که ابوبکر به قصد شام بست، درفش خالد بن سعید بن عاص بود، ولى به تحریک عمر، او را پیش از حرکت از فرمان‏دهى برکنار کرد و یزید بن ابى‏سفیان را بر جاى وى گماشت. بدین سان، یزید نخستین امیرى بود که آهنگ شام کرد.51 بنا بر روایتى از ابو مخنف، ابوبکر به فرماندهان گفت: هرگاه براى نبرد گرد آمدید، فرمانده شما ابوعبیده وگرنه یزید بن ابى سفیان است. عمرو بن عاص نیز فقط براى یارى سپاهیان گسیل شده بود و تنها بر نیروهاى زیر فرمان خود امارت داشت.52 روایات دیگرى نیز در این باب در دست است.53
در باب نخستین نبرد مسلمانان و رومیان نیز روایات مختلف‏اند: برخى عَرَبه یا عَرْبه (جایى در فلسطین) و برخى دیگر دائن یا دائنه (یکى از قراى غزه) را نخستین دانسته‏اند؛ اما سومین پیروزى را در دابیه نوشته‏اند.54 در پى این پیروزى‏ها، هرقل، امپراتور بیزانس، خود را به حمص رساند و بى‏درنگ لشکرى گران (نزدیک به 000/200 تن) از رومیان، مردم شام، الجزیره و ارمینیه فراهم آورد و به مقابله‏ى مسلمانان گسیل کرد. دو لشکر در یرموک با هم روبه‏رو شدند. مسلمانان پس از 3 ماه (صفر و دو ربیع 13 / آوریل ـ ژوئن 334) رویارویى و برخى تاخت‏وتازهاى کم اهمیت، از ابوبکر یارى جستند و خلیفه به خالد بن ولید فرمان داد که از عراق رهسپار شام شود.55 خالد نیز مثنى بن حارثه را در حیره به جاى خویش نهاد و در ربیع الآخر سال 13 قمرى روانه شد و پس از گشودن عین التمر و صَنْدوداء و سرکوب طوایف مرتد مُصیّخ و حُصَید و دست یافتن بر قُراقِر، سُوى (از منابع آبى بنى کلب)، کواثل، قرقیسا و فتح صلح‏آمیز ارکه به دومة الجندل رسید. وى براى کوتاه کردن راه، مسیرى بسیار دشوار و پربیم و خطر را پیمود و پس از پیروزى بر گروهى از سپاهیان روم در بُصرى (از ایالت حوران) و اجنادین، سرانجام در جمادى الاول به یرموک رسید. در گیرودار جنگ، پیکى از مدینه با نامه‏اى از عمر حاکى از مرگ ابوبکر، خلافت یافتن عمر، عزل خالد از فرمان‏دهىِ سپاه و امارت یافتن ابوعبیده برنبردهاى شام، به یرموک رسید، ولى تا پیروزى مسلمانان خبر را مکتوم داشتند.56
پى‏نوشت‏ها:
1. محمد حمیداللّه‏، نخستین قانون اساسى در اسلام.
2. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 143ـ144.
3. فیاض، تاریخ اسلام، ص 84.
4. همان، ص 122.
5. عالم‏زاده، «آبل الزَّیت»، دایرة المعارف بزرگ اسلامى.
6. طبرى، تاریخ، ج 3، ص 205، 222 و مفید، الجمل، ص 59.
7. بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 588 و 589.
8. واقدى، المغازى، ج 2، ص 1121؛ طبرى، همان، ج 3، ص 225ـ226؛ ابن حبّان، الثقات، ج 2، ص 161؛ عظم، اشهر مشاهیر الاسلام، ص 24ـ25.
9. واقدى، همان، ج 2، ص 1121ـ1122؛ طبرى، همان، ج 3، ص 226ـ227؛ ابن حبان، همان.
10. واقدى، همان، ج 2، ص 1122.
11. همان، ج 3، ص 1122ـ1125؛ طبرى، همان، ج 3، ص 226ـ227؛ ابن اثیر، الکامل، ج 2، ص 335ـ336 و EI1، ذیل اسامه.
12. طبرى، همان، ج 3، ص 241؛ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 342ـ343؛ دروزه، تاریخ العرب فى الاسلام، ص 38؛ حسین، آئینه اسلام، ص 111ـ113 و 196.
13. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 6، ص 311.
14. طبرى، همان‏جا.
15. همان، ج 3، ص 246؛ ابن کثیر، همان‏جا.
16. حسن، تاریخ الاسلام، ج 1، ص 344ـ345؛ دروزه، همان، ص 39؛ اوچ اوک، تاریخ پیامبران دروغین، ص 36 ـ 38.
17. حسن، همان‏جا؛ قس: اوچ اوک، ص 38ـ39.
18. دروزه، همان.
19. طبرى، همان، ج 3، ص 241؛ براى اطلاع از تفصیل رویدادها و مسائل مربوط به اهل ردّه، ر.ک: همین منبع.
20. سید مرتضى، الشافى فى الامامة، ج 4، ص 161ـ167؛ طباطبائى، شیعه، ص 11.
21. یعقوبى، تاریخ، ج 2، ص 131ـ132؛ طبرى، همان، ج 3، ص 278ـ280؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج 4، ص 295ـ296؛ ابوالفداء، المختصر فى اخبار البشر، ج 2، ص 65.
22. همان، ج 3، ص 242.
23. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 4، ص 317؛ دروزه، همان، ص 41ـ42؛ براى اطلاع از جزئیات، ر.ک: طبرى، همان، ج 3، ص 241ـ242.
24. طبرى، همان، ج 3، ص 241ـ246؛ ابوعلى مسکویه، تجارب الامم، ج 1، ص 163ـ164؛ ابن اثیر، الکامل، ج 2، ص 344ـ345.
25. طبرى، همان، ج 3، ص 247.
26. همان، ج 3، ص 247ـ248؛ ابوعلى مسکویه، تجارب الامم، ج 1، ص 165.
27. طبرى، همان، ج 3، ص 249؛ ابوعلى مسکویه، همان.
28. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 4، ص 97؛ بلاذرى، انساب، ج 1، ص 588؛ قس: ابن اثیر، اسدالغابة، ج 2، ص 84 .
29. طبرى، همان، ج 3، ص 250ـ251.
30. همان، ج 3، ص 251ـ252.
31. همان، ص 264؛ ابوعلى مسکویه، همان، ج 1، ص 168؛ ابن اثیر، الکامل، ج 2، ص 350ـ351.
32. براى اطلاع از جزئیات این پیروزى‏ها، ر.ک: بلاذرى، فتوح البلدان، ص 89 ـ 115؛ طبرى، همان، ج 3، ص 277ـ342؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 366ـ383؛ اوچ اوک، جاهاى متعدد؛ دروزه، همان، ص 38ـ65.
33. واقدى، المغازى، ج 1، ص 450.
34. طبرى، همان، ج 2، ص 193ـ212؛ ابوعلى مسکویه، ج 1، ص 135؛ ابن اثیر، همان، ج 1، ص 482ـ483 و 489ـ490.
35. نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها، ص 450 و 491ـ492؛ تقى‏زاده، از پرویز تا چنگیز، ص 130ـ132.
36. نک: EI1، ذیل ابوبکر.
37. حتّى، تاریخ عرب، ص 186.
38. Ceatani.
39. Becker.
40. بلاذرى، فتوح البلدان، ص 115.
41. همان، ص 257.
42. حتّى، همان، ص 185.
43. بلاذرى، همان، ص 242؛ طبرى، همان، ج 3، ص 343، 344 و 346.
44. بلاذرى، همان، ص 243؛ طبرى، همان، ج 3، ص 343.
45. ر.ک: بلاذرى، همان، ص 242ـ251؛ طبرى، همان، ج 3، ص 343، 344 و 346.
46. ر.ک: بلاذرى، همان، ص 143ـ144؛ طبرى، همان، ج 3، ص 344، 345، 348، 351، 353، 355 و 358؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 384ـ389؛ زرین کوب، کارنامه‏ى اسلام، ص 346ـ350.
47. طبرى، همان، ج 3، ص 387؛ قس: همان، ج 3، ص 386، روایتى دیگر که منکر حج ابوبکر در دوره‏ى خلافت وى است.
48. یعقوبى، تاریخ، ج 2، ص 133.
49. بلاذرى، همان، ص 115ـ116؛ قس: طبرى، همان، ج 3، ص 406.
50. بلاذرى، همان.
51. طبرى، همان، ج 3، ص 387ـ388؛ قس: بلاذرى، همان، ص 116.
52. بلاذرى، همان.
53. ر.ک: طبرى، همان، ج 3، ص 394، 406؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 402ـ407.
54. بلاذرى، همان، ص 117؛ طبرى، همان، ج 3، ص 406.
55. بلاذرى، همان، ص 140ـ141؛ طبرى، همان، ج 3، ص 314ـ392.
56. بلاذرى، همان، ص 118ـ122؛ طبرى، همان، ج 3، ص 395، 406ـ407 و 434؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 407 ـ 418.
منابع:
ـ ابن اثیر، على بن محمد، الکامل فى التاریخ (بیروت، 1399ق/ 1979م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــ، اسد الغابة (قاهره، 1286ق).
ـ ابن حِبّان، محمّد، الثقات (حیدرآباد دکن، 1393ق/ 1973م).
ـ ابن سعد، الطبقات الکبرى (بیروت، دارصادر).
ـ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة (بیروت، 1405ق / 1985م).
ـ ابن هشام، السیرة النبویة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم (قاهره، 1355ق / 1936م) و به کوشش عمر عبدالسلام تدمرى (بیروت، دارالکتاب العربى، 1409ق / 1989م).
ـ ابوعلى مسکویه، احمد بن محمد؛ تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامى (تهران، 1366ش).
ـ ابوالفداء، المختصر فى اخبار البشر (بیروت، 1375ق / 1956م).
ـ اوچ اوک، بحریه، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ترجمه‏ى وهاب ولى (تهران، 1364ش).
ـ بلاذرى، احمد بن یحیى، انساب الاشراف، ج 1، به کوشش محمد حمیداللّه‏ (قاهره، 1959م) و ج 2، به کوشش محمد باقر محمودى (بیروت، 1394ق / 1974م).
ـ ــــــــــــــــــــــــــ، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان (بیروت، 1398ق / 1978م).
ـ حتّى، فیلیپ خلیل، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات آگاه، 1366).
ـ حسن، ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام (قاهره، 1964م).
ـ حسین، طه، آئینه اسلام، ترجمه‏ى محمد ابراهیم آیتى بیرجندى (تهران، 1352ش).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــ، على و فرزندانش، ترجمه‏ى محمد على خلیلى (تهران، 1335ش).
ـ حمیداللّه‏، محمّد، نخستین قانون اساسى در اسلام، ترجمه‏ى غلامرضا سعیدى (تهران، انتشارات بعثت).
ـ دروزه، محمد عزة، تاریخ العرب فى الاسلام (بیروت، المکتبة المصریة).
ـ سید مرتضى، على بن حسین، الشافى فى الامامة، به کوشش عبدالزهرا حسینى (تهران، 1410ق).
ـ طباطبائى، محمد حسین، شیعه در اسلام (قم، 1348ش).
ـ ـــــــــــــــــــــــ، المیزان (بیروت، 1391ق / 1971م).
ـ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، به کوشش دخویه (لیدن، 1879ـ1881م).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــ، جامع البیان فى تفسیر القرآن (بولاق، 1323ق).
ـ عالم‏زاده، هادى، «آبِل الزَّیت»، دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5 (تهران، 1372ش).
ـ عظم، رفیق بن محمود، اشهر مشاهیر الاسلام (بیروت، 1403ق / 1983م).
ـ فیاض، على اکبر، تاریخ اسلام (تهران، دانشگاه تهران، 1335ش).
ـ مفید، محمد بن محمد، الجمل (قم، مکتبة الداورى).
ـ نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها، ترجمه‏ى عباس زریاب (تهران، 1358ش).
ـ واقدى، محمد بن عمر، المغازى، به کوشش مارسدن جونز (لندن، 1966م).
ـ یعقوبى، احمد بن اسحاق، تاریخ (بیروت، 1379ق / 1960م).
- EI1 = First Encyclopaedia of Islam, V.I, Leiden 1987, see: AbúBekr.
- Jafri, S.H. Origins and Early Development of shi، a Islam (Beirut, 1976).
 
________________________________________
1 استاد گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامى دانشگاه تهران.

7-2-8. تاریخ سیاسی مسلمین؛


استقرار و تحکیم خلافت در مدینه
دکتر هادى عالم‏زاده(1)
پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پس از هجرت به مدینه توفیق یافت تا به یارى مهاجر و انصار دشمنان اسلام (مشرکان، منافقان و یهودیان) را به تسلیم در برابر حکومت اسلامى مدینه وادارد و دامنه‏ى اقتدار حکومت اسلامى را تقریبا بر همه‏ى جزیرة العرب بگسترد، اما در ماه‏هاى آخر زندگى با آشوب‏هاى اهل ردّه و مدّعیان پیامبرى روبه‏رو شد و هم در این احوال، به ملکوت اعلى پیوست. حکومت نوپاى اسلامىِ مدینه به یارى صحابه‏ى فداکار و به زعامت نخستین خلیفه، براى حراست از اسلام و تحکیم حکومت مدینه به پا خاست. این مقاله در سه محور (تجهیز جیش اسامه، ارتداد قبایل و فتوحات در خارج از مرزهاى جزیرة العرب) به تبیین این اقدامات مى‏پردازد.
واژه‏هاى کلیدى: دولتْ‏شهر، مدینه، سپاه اسامه، اهل ردّه، پیامبران دروغین، فتوحات.
با بیعت عَقَبه، نهال دولت اسلامى در دل و جان تنى چند از مردم یثرب (نخستین انصار) غرس شد و با هجرت و ورود پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به مدینه (در روز دوشنبه 14 ربیع الاول سال چهاردهم بعثت، برابر با آغاز سال اوّل هجرى) و عقد برادرى میان مهاجر و انصار و آن‏گاه، انعقاد پیمان میان مسلمانان و یهودیان مدینه قوّت یافت و «دولتْ‏شهر» مدینه با زعامت سیاسى و رهبرىِ دینى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شکل گرفت. برخى از محققان، چون محمّد حمیداللّه‏، پیمان نامه‏ى مدینه (میان مسلمانان و یهودیان) را «نخستین قانون اساسى» این «دولتْ شهر» شمرده‏اند.1 موادّ عمده‏ى این پیمان، که ابن اسحاق آن را نقل کرده، آشکارا حکایت از شکل‏گیرى یک امّت و دولت در مدینه دارد:
1. مسلمانان و یهودیان چون یک امّت در مدینه زندگى خواهند کرد.
2. مسلمانان و یهودیان در انجام مراسم دینى خود آزاد خواهند بود.
3. هرگاه جنگى پیش آید، هر یک از دو گروه، دیگرى را، بدان شرط که متجاوز نباشد، بر ضدّ دشمن یارى خواهد داد.
4. هرگاه دشمن به مدینه حمله کند، هر دو با هم به دفاع از آن برخواهند خاست.
5. عقد پیمان صلح با دشمن، با نظر و رأى هر دو خواهد بود.
6. در مواقع بروز اختلاف و نزاع، آخرین داور براى رفع خصومت، شخص پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خواهد بود.
7. امضا کنندگان این پیمان پیوسته با یکدیگر به خیرخواهى و نیکى رفتار خواهند کرد.2
چنان‏چه انتظار مى‏رفت، پیمان‏ها و پیروزى‏هایى که این «دولتْ‏شهر» در همان ماه‏هاى نخست به دست آورد، به دامنه‏ى اقتدار سیاسى و به شمار پیروان رهبر آن، که منادى یگانه پرستى، آزادى و عدالت بود، افزود؛ اما دشمنان سه گانه‏ى آن: مشرکان مکه، منافقان مدینه و یهودیانِ افزون‏خواه، در برابر این حکومت نوپا به جدّ ایستادند. این معارضات و مبارزات که رودررو در میدان‏هاى نبرد (سرایا و غزوات) یا در پرده‏ى توطئه و نفاق رخ نمود، بر پایه‏ى روایت واقدى و طبرى، از سال اول هجرى و به گفته‏ى ابن اسحاق، از سال دوم آغاز شد3 و تا پایان سال دهم هجرى (توطئه‏ى ناکام منافقان براى قتل پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در عقبه‏ى اَرْشى یا هَرْشى)4 ادامه یافت. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و یاران مخلص و وفادارش، مثلّث مشرکان، منافقان و یهودیان را درهم شکستند و آن حضرت آخرین سال و ماه‏هاى زندگى خود را تقریبا به پذیرفتن وَفْدها از سراسر جزیرة العرب و فرستادن عاملان زکوة و معلمان دین به اطراف و قبایل سپرى کرد؛ اما پس از بازگشت از حجة‏الوداع و در حالى که از خستگى سفر به بستر بیمارى افتاده بود، اخبار ناخوش‏آیند و نگران کننده‏ى متنبّیان (اَسْوَد عَنْسى در یمن، طُلَیْحه در نَجْد و مُسَیْلَمه در یَمامه) به مدینه مى‏رسید و این تقریبا مقارن بود با صدور فرمان آن حضرت براى تجهیز جَیْش اُسامة بن زید، با هدف نبرد با رومیان، در موضع شهادت پدر اسامه، زید بن حارثه، در مؤته‏ى شام (اُبْنى، یُبْنى، آبِل الزَّیْت).5
در این احوال، رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به ملکوت اعلى پیوست و با انتشار خبر رحلت آن حضرت واکنش‏هاى گوناگونى با انگیزه‏ها و هدف‏هایى متفاوت در نقاط بسیارى از جزیرة العرب رخ نمود که بار دیگر دولت اسلامى را به جدّ در معرض فروپاشى نهاد. معضل جانشینى و تبعات خطرآفرین آن براى کیان اسلام را گذشت و ایثار على بن ابى طالب علیه‏السلام ، پیرو راستین پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، چاره کرد، و گرنه در پى غوغاى سقیفه، بیعت ستاندن از مردم مدینه با بهره‏گیرى از گروه‏هاى فشار (قبیله بنى اَسْلم)،6 آشوب‏انگیزى ابوسفیان در برانگیختن بنى عبدمناف در مقابله با کارگزاران بیعت7 و تهدیدات جدّى اهل ردّه و مدعیان پیامبرى از خارج مدینه، معلوم نبود از اسلام و دولت اسلامى چه بر جاى مى‏ماند؛ اما عزم راسخ و فداکارى‏هاى صحابه در حراست از دولت نوپاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به نخستین خلیفه امکان داد تا بر همه‏ى این آشوب‏ها و تهدیدات پیروز گردد و افزون بر آن، با بهره‏گیرى از روح جنگ‏جویى قبایل و جهت دادن بدان، مرزهاى حکومت نوپا را که بر پایه‏هاى آیین راستین اسلام شکل گرفته بود، استوار سازد و زمینه‏ى گسترش آن را در جهان فراهم آورد.
اقدامات مسلمانان براى استقرار و تحکیم حکومت اسلامى، که در دوره‏ى دو ساله‏ى خلافت ابوبکر و به زعامت او تحقق یافت، زیر سه عنوان (اعزام سپاه اسامه، ارتداد قبایل و فتوحات در خارج از جزیرة العرب) به اجمال تبیین شده است.
اعزام سپاه اسامه
نخستین اقدام رسمى و حکومتى ابوبکر پس از ضبط فدک، تجهیز لشکر اسامه بود. خلیفه، به رغم آشفتگى جزیرة العرب (ارتداد برخى از قبایل، ظهور پیامبران دروغین، سرکشى‏هاى یهود و نصارى و آشوب‏هاى احتمالى دیگر) و خلاف نظر دو مشاور خود، عمر و ابوعبیده ـ که اعزام لشکر اسامه را در این موقع باریک دور از احتیاط مى‏دیدند ـ ظاهرا براى اجراى اوامر پیامبر این کار را ضرورى مى‏دانست و در پاسخ به مخالفان گفت:
به خدایى که جان ابوبکر به فرمان اوست، اگر بیم آن باشد که درندگان مرا بربایند، گروه اسامه را چنان که پیامبر فرموده است، روانه مى‏کنم....8
از این رو، ابوبکر به تنِ خویش به اردوگاه جُرْف (در سه میلى شمال مدینه) رفت و از آن‏جا لشکر را روانه ساخت و خود در حالى که پیاده به دنبال سپاه مى‏رفت و عبدالرحمن بن عوف مرکب او را مى‏برد، اسامه را که سوار بر مرکب بود، بدرقه کرد و چون آیین بدرقه به سر آمد، سپاهیان را به رعایت امورى چند سفارش کرد و سپس از اسامه اجازه خواست که عمر براى دست‏یارى او در مدینه بماند و اسامه پذیرفت.9 کسب اجازه‏ى ابوبکر از اسامه‏ى جوان، از آن رو بود که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در آخرین روزهاى زندگانى خود همه‏ى صحابه و از آن میان ابوبکر و عمر را فرمان داده بود که همراه با سپاه اسامه به سوى شام بروند؛ در واقع آنان زیردستان اسامه بودند و خروج از فرمان وى تخلّف از فرمان صریح پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به شمار مى‏آمد.
به روایت واقدى، ابوبکر از صدور فرمانى خاص براى اسامه خوددارى کرد و فقط به او گفت:
براى اجراى فرمان پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حرکت کن، من نه تو را بدان فرمان مى‏دهم و نه از آن باز مى‏دارم، من فقط مجرى فرمان رسول خدایم.10
آن گاه اسامه شتابان آهنگ اُبْنى (= خان‏الزیت امروز) کرد و پس از گذر از سرزمین بنى جُهَیْنه و بنى قُضاعه، که هم چنان مسلمان بودند، غافل‏گیرانه با شعار «یا منصورُ أمِتْ» بر دشمن تاخت و پس از 35، 40 یا 70 روز، پیروزمندانه به مدینه بازگشت. این لشکرکشى در آن روزهاى پرآشوب بازتاب گسترده‏اى به سود مسلمانان و حکومت اسلامى در پى داشت.11
ارتداد قبایل
هنوز خبر رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به سراسر جزیرة العرب نرسیده بود که در بسیارى از نقاط آن، واکنش‏هایى به شکل‏هاى مختلف رخ نمود. با آن‏که انگیزه و هدف این واکنش‏ها متفاوت بود، غالب منابع اهل سنت همه را «فتنه‏ى ردّه» (شورش مرتدان) خوانده‏اند،12 اما برخى از همین منابع حکایت از این دارند که بسیارى از کسانى که ابوبکر با نام ارتداد با آنان جنگید، نماز مى‏خواندند؛ یعنى به توحید و نبوت اعتقاد داشتند. به گفته‏ى ابن کثیر،13 جز ابن ماجه، همه‏ى اهل حدیث آورده‏اند که عمر به ابوبکر اعتراض کرد که چگونه خلاف سنّت پیامبر با مردمى که بر یگانگى خدا و رسالت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شهادت داده‏اند، مى‏جنگى؟ ابوبکر پاسخ داد:
... به خدا سوگند با کسى که میان نماز و زکات تفاوت نهد، خواهم جنگید.
طبرى نیز آورده است:
گروه‏هایى از اعراب به مدینه مى‏آمدند که به نماز اقرار داشتند، ولى از دادن زکات خوددارى مى‏کردند.14
و در میان اینان کسانى بودند که با اعتراض به خلافت ابوبکر، از پرداخت زکات به وى امتناع داشتند.15
برخى دیگر از پژوهشگران اهل سنت نیز انگیزه‏ى این آشوب‏ها و مخالفت‏ها را یکسان ندانسته و میان گروه‏هایى که نسبت به اساس دین اسلام دچار تردید گشته، یا از آن روى برتافته بودند و کسانى که نگران مسأله‏ى جانشینى، سلطه‏ى مستبدانه‏ى قبیله‏اى، به بیراهه افتادن اسلام و در نهایت، بیمناک از آینده‏ى خویش بوده‏اند، تفاوت نهاده16 و گفته‏اند: قبایل عرب که با مشاهده‏ى رقابت و درگیرى انصار با مهاجران، بنى عبدمناف (بنى هاشم و بنى امیه) با دیگر قبایل قریش (بنى تمیم، بنى عدى، بنى فهر) و اوس با خزرج، از آینده ناامید شده و آرزوهاشان در خلافت یکسره بر باد رفته بود، سر به شورش برداشتند و بسیارى از آنان در برابر سلطه‏ى ابوبکر ایستادند و از پرداخت زکات به وى ـ به این گمان که همان باج است ـ سر باز زدند؛ زیرا برخى از آنان گمان مى‏بردند که کار قریش پس از درگذشت رهبرشان سامان نمى‏گیرد و نیز خوش نمى‏داشتند قریش، به نام دین، آنان را زیر نفوذ خویش درآورد و آزادى را از آنان بگیرد. بدین‏سان، سرکشى از حکومت قریش در میان قبایل گسترش یافت، تا آن‏جا که مرکز اسلام آماج نابودى گشت و قلمرو آن به مدینه، مکه، طائف و بنى عبدالقیس محدود شد.17
محققان با امعان‏نظر در روایات، «اهل ردّه» را بر اساس انگیزه‏ها و اهدافشان به گروه‏هایى چند تقسیم کرده‏اند:
1. کسانى که رحلت پیامبر براى آنان بسیار غیر مترقبه و شگفت‏انگیز بود و با رحلت آن حضرت ایمان و اسلام آنان دست‏خوش تزلزل گشت؛
2. کسانى که گمان مى‏بردند با شخص پیامبر هم‏پیمان بوده‏اند و اکنون با رحلت آن حضرت این پیمان به سر آمده است؛
3. کسانى که مى‏پنداشتند قدرت و شوکت اسلام به پایان آمده و دیگر ضرورتى به ادامه‏ى وابستگى بدان در میان نیست؛
4. کسانى که اطاعت از ابوبکر را بر خود گران مى‏دیدند و از این‏رو، با حفظ ایمان و اسلام خویش و انجام دادن دیگر واجبات دینى، از پرداخت زکات به وى خوددارى مى‏کردند؛
5. کسانى که بر اثر تعصّبات و وابستگى‏هاى قبیله‏اى و چشم‏داشت‏هاى مادى و دنیاوى منقاد قدرت پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شده بودند و اکنون با سر برداشتن پیامبرانى دروغین از طایفه‏ى خویش یا طوایف همبسته‏ى خود، ترجیح مى‏دادند به جاى پیروى از پیامبر قرشى به پیامبرى از خویش بپیوندند.18
برخى از صاحب‏نظران برآن‏اند که در این ایام، مردم جزیرة العرب، جز مسلمانان ثابت‏قدم، سه گروه بودند:
1. گروهى که به کلى از اسلام برگشته بودند؛
2. گروهى که فقط از دادن زکات امتناع مى‏کردند، ولى نماز را قبول داشتند؛
3. اکثریت که در انتظار بودند.
راویان تاریخ اسلام گروه اول و دوم را یکسان مرتد خوانده‏اند.19 کسانى نیز برخى از این جنگ‏ها و هم‏چنین کشته شدن مالک بن نویره به دست خالد بن ولید و تأیید ابوبکر از خالد را مغایر با کتاب و سنت و از مطاعن وى شمرده‏اند.20 نظر برخى از بزرگان صحابه و اهل سنت چون ابو قتاده انصارى، عبداللّه‏ بن عمر و حتى عمر در مورد قتل مالک منطبق با نظر علماى شیعه است.21
به هر حال، اخبار مربوط به آنچه «فتنه‏ى ردّه» نامیده‏اند، در نام‏هاى افراد و مکان‏ها و تاریخ‏ها، به ویژه تقدم و تأخر رویدادها بسیار آشفته است و این آشفتگى حکایت از آن دارد که این اخبار در زمان‏هاى بسیار بعدتر تدوین گشته و احتمالاً در آنها دست برده شده است؛ با این حال، مى‏توان خطوط کلى و نتایج آثار این رویدادها را از همین روایات گوناگون به دست آورد.
بنابر برخى از روایات طبرى، جز دو قبیله‏ى قریش و ثقیف، دیگر قبایل عرب جز اندکى از آنها، از دین بگشتند؛22 اما به نظر مى‏رسد که دامنه‏ى ارتداد به این وسعت نبوده باشد. از بررسى روایات برمى‏آید که بیش‏تر قبایل پیرامون مدینه یا نزدیک بدان، غالب قبایل میان مکه و مدینه و بسیارى از قبایل یمن، نجد، تهامه و نیز بسیارى از فروع قبایلى که در این سه ناحیه مرتد شده بودند، هم چنان مؤمن و وفادار به اسلام باقى مانده بودند. مکه و طائف نیز که در سراشیبى ارتداد افتاده بودند، به همت سران خویش بر اسلام باقى ماندند و حتى والیان مکه و مدینه توانستند برخى از آشوب‏هاى اعراب مُدلِج، خزاعه، کنانه و ازد را که در این دو ناحیه و ناحیه‏ى ساحلى حجاز در حال شکل‏گیرى بود، در چند روز فرو نشانند. چنین بود که ابوبکر توانست آتش این آشوب‏ها را خاموش سازد.23
نخستین نبرد با اهل ردّه ـ پس از نبرد با اَسْوَد عَنْسى ـ در جمادى الاول یا جمادى الآخر 11 قمرى در ذوالقصه (یک منزلىِ مدینه) در گرفت. ابوبکر در حالى که منتظر بازگشت لشکر اسامه بود و با ارسال نامه و پیک، عمال حکومت را به ایستادگى و مقاومت در برابر شورشیان تشجیع مى‏کرد، خبر یافت که خارجة بن حصن فزارى، به یارى بنى‏غطفان، بر عامل صدقه تاخته و اموال را از او گرفته و به بنى فزاره پس داده است. بیم حمله‏ى غافل‏گیرانه‏ى دشمنان به مدینه نیز در میان بود؛ زیرا فرستادگان مرتدان که براى گفت‏وگو با خلیفه به مدینه آمده بودند، خبر ناتوانى مسلمانان را به گوش قبایل خویش رسانده و آنان را به فکر تاخت و تاز به مدینه انداخته بودند؛ از این‏رو، ابوبکر فرمان داد تا مسلمانان همه در مسجد حاضر و آماده باشند؛ على علیه‏السلام ، زبیر، طلحه و عبداللّه‏ بن مسعود را نیز بر گذرگاه‏هاى مدینه گماشت تا از نفوذ دشمن به مدینه جلوگیرى کنند. هنوز سه روز از بازگشت نمایندگان قبایل از مدینه نگذشته بود که مرتدان شبانه به مدینه تاختند. ابوبکر به نگهبانان گذرگاه‏ها فرمان داد که بر جاى خویش باشند و خود با مقیمان مسجد که همه شترسوار بودند، بر دشمنان تاخت و آنان را تا ذوحُسى دور کرد. هر چند جنگ‏جویانِ مقدمه‏ى لشکر او شکست خوردند، سرانجام مسلمانان دشمن را راندند و بیشتر شتران آنان را گرفتند و آنان را تا ذوالقصه تعقیب کردند. آنگاه خلیفه، پس از گماردن گروهى در آن‏جا، خود به مدینه بازگشت. این نخستین پیروزى مسلمانان در نبردهاى ردّه بود که قوّت قلب مسلمانان و زبونى مشرکان را در پى داشت.24
پس از بازگشت لشکر اسامه از سفر مؤته و رسیدن پى‏درپى سه تن از عاملان صدقه (به ترتیب: صَفْوان، در آغاز شب؛ زبرقان، در نمیه‏ى شب؛ عدى، در آخر شب) خلیفه نبرد با دشمنان و مخالفان را به جدّ دنبال کرد.25 وى اسامه را به جاى خویش بر مدینه گماشت و خود با کسانى که در گذرگاه‏ها نهاده بود، به سوى ذوحسى و ذوالقصه راند و پس از شکست شورشیان ربذه و هزیمت عبس و بنى بکر و بنى ذبیان، پیروز به مدینه بازگشت و سرزمین ابرق را که از آنِ بنى ثعلبه بود و نیز سرزمین ربذه را، نخست چراگاه عمومى و سپس چراگاه چهارپایان متعلق به بیت المال کرد.26
پس از این پیروزى‏ها، خلیفه در ذوالقصه یازده گروه ترتیب داد و یازده درفش به نام یازده فرمانده بست و آنان را بدین شرح گسیل داشت:
1. خالد بن ولید را براى جنگ با طلیحة بن خویلد به نجد و پس از فراغ از آن براى جنگ با مالک بن نویرة به بطاح؛
2. عِکرمة بن ابى جهل را براى جنگ با مُسَیلمة به یمامه؛
3. مهاجر بن ابى امیه را براى جنگ با اسود عنسى به یمن و پس از آن به سوى کنده؛
4. خالد بن سعید بن عاص را به حَمْقَتَیْن از مشارف شام؛
5. عمرو بن عاص را براى جنگ با گروه‏هاى قضاعه، ودیعه و حارث؛
6. حذیفة بن مِحْصَن را به سرزمین دَبا؛
7. عرفجة بن هرثمه را به مَهْره؛
8. شُرَحبیل بن حَسَنه را به دنبال عِکْرمه فرستاد تا پس از فراغ از کار یمامه به کار مرتدان قضاعه بپردازد؛
9. طریفة بن حاجز را به سوى بن سلیم و کسانى از هوازن که با آنان بودند؛
10. سوید بن مُقرّن را به تهامه‏ى یمن؛
11. علاء بن حضرمى را به بحرین.27
از این میان با اعتراض و اصرار عمر، فرمان‏دهى سپاه شام را از خالد بن سعید گرفتند و به یزید بن ابى‏سفیان دادند؛ زیرا خالد در جریان بیعت به حمایت از على علیه‏السلام برخاسته و تا دو یا سه ماه بعد (تا بیعت بنى هاشم) با ابوبکر بیعت نکرده بود.28
ابوبکر به آنان فرمان داد که قبایل مسلمان مسیر خود را تجهیز کنند و با خویش همراه سازند و منشورى نیز خطاب به قبایل و طوایف مرتد عرب نوشت و پیش از رهسپار شدن لشکرها آن نامه‏ها را به سراسر جزیرة العرب فرستاد. در این منشور، پس از بسمله، ذکر نام خویش با عنوان «خلیفة رسول اللّه‏»، ستایش خدا و ذکر شهادتین، به ستایش اسلام پرداخته و با استشهاد به آیات قرآنى، مسأله‏ى رحلت پیامبر را تبیین کرده و با معرفى فرماندهِ اعزام شده بدان ناحیه، موضوع مأموریت و کیفر مرتدان را بیان کرده و آنان را به توبه، اعلان اسلام به وسیله‏ى اذان و پرداخت زکات فرمان داده بود.29 افزون بر این منشور، نامه‏هایى نیز به نام هر یک از سران لشکرها نوشت که در آنها فرمان‏ها و سفارش‏هاى لازم درباره‏ى چگونگى راندن سپاه و مراعات سنت‏هاى اسلامى در رفتار با سپاهیان و استوارى در اجراى مأموریت آمده بود.30
ابوبکر، چنان که به سران لشکرها فرمان داده بود، خود نیز ـ به رغم ظاهر نرم و ملایمش ـ در سرکوب سرکشان و کیفر دادن بدانها سخت جدى بود. بنا به روایاتى، برخورد وى با فُجائه سُلَمى (ایاس بن عبد یالیل) روشنگر این سخن است ایاس پیش ابوبکر آمده و از او سلاح و ساز و برگ گرفته بود تا با اهل ردّه بجنگد؛ اما با این ساز و برگ دست به تاراج مسلمانان زد. ابوبکر پس از شکست و دست‏گیرى وى فرمان داد تا آتشى بزرگ در مصلاى مدینه برافروختند و او را در جامه پیچیده، در آتش انداختند.31
بدین سان، ابوبکر سرکوب مخالفان حکومت و دشمنان اسلام را آغاز کرد و با یارى مسلمانان توانست سرکشى‏هاى مناطق نزدیک‏تر را در مدتى بسیار کوتاه، تقریبا در دو ماه و نیم (از جمادى الاول یا جمادى الآخر 11 ق تا اواخر همین سال) و آشوب‏هاى نواحى دوردست و فتنه‏ى پیامبران دروغین ـ اسود عنسى، طلیحة بن خویلد، سجاح و مسیلمه ـ را نیز تا نیمه‏ى سال بعد فرو نشاند و فقط در مدت یک سال جزیرة العرب را، چون زمان پیامبر، یکسره زیر لواى اسلام درآورد.32
فتوحات در خارج از جزیرة العرب
ابوبکر پس از فرونشاندن آشوب‏هاى داخلى، آهنگ تصرف عراق و شام کرد. زمینه‏ى فتح این سرزمین‏ها از جهات گوناگون از سال‏ها پیش فراهم شده بود: از یک سوى، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در هنگام حفر خندق در پیرامون مدینه (شوال 5 ق / مارس 627م) مژده‏ى گشوده شدن کاخ‏هاى یمن، شام و ایران را داده بود33 و مسلمانان آشکارا تحققِ بخشى از این وعده (فتح یمن) را تا آن تاریخ به چشم خویش دیده بودند؛ از سوى دیگر، وقعه‏ى ذوقار (جایى در جنوب کوفه، نزدیک فرات) که در آن بنى شیبان از قبیله‏ى بکر بن وائل (از اعراب ربیعه) یک گروه از سپاهیان منظم خسروپرویز را (مقارن بعثت) شکسته بودند، هم‏چنان بخشى از حماسه و افتخارات اعراب به شمار مى‏آمد و گفته‏اند که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز در همان ایام از شنیدن خبر آن پیروزى شادمان شده بود34 و نوشته‏اند که این پیروزىِ به ظاهر ناچیز، حس غرور عرب را در برابر ایرانیان چنان بیدار کرد و آنان را چنان برانگیخت که به زودى توانستند از مرزهاى امپراتورى ایران بگذرند و بر سواران زره‏پوش ساسانى پیروز شوند.35 هم‏چنین پیش‏روى مسلمانان به فرمان‏دهى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تا تبوک در خاک روم (تابستان 9 ق / 630م) و نفوذ لشکر اسامة بن زید در مرزهاى شام و بازگشت پیروزمندانه‏ى آنان (11 ق / 632م) نبرد با رومیان را در چشم مسلمانان آسان مى‏نمود و احتمالاً خلیفه و مسلمانان عنایت خاص پیامبر را به لشکرکشى در خاک روم، که در نبرد مؤته و تبوک و به ویژه در علاقه و اصرار آن حضرت به اعزام سپاه اسامه جلوه‏گر شده بود، دلیلى بر خواست باطنى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نسبت به این فتوح مى‏پنداشتند و تحقّق بخشیدن به این خواست را نوعى فریضه تلقى مى‏کردند.36
برخى از پژوهشگران، چون فیلیپ حتىّ، در تبیین این فتوحات مى‏گویند: شروع این جنگ‏ها بیش‏تر بدان جهت بود تا روح جنگ‏جویىِ موجود در میان قبایل عرب ـ که اکنون به سبب مسلمانى از برادرکشى ممنوع بودند ـ منفذى براى بروز بیابد؛ و در بیشتر موارد، هدف از آن دست‏یابى به غنیمت بود، نه تحصیل پایگاه ثابت37 و مى‏افزاید: علل و عوامل اقتصادى فتوح که محققانى چون کیتانى38 و بکر39 و جز آنان استنباط کرده‏اند، براى مورخان قدیمِ عرب کاملاً ناشناخته نبوده است. بلاذرى که از همه‏ى مورّخانى که اخبار فتوح را تدوین کرده‏اند، زیرک‏تر است، مى‏گوید: ابوبکر ضمن فراهم آوردن سپاه براى شام، به مردم مکه و طایف و یمن و همه اعراب نجد و حجاز نامه نوشت و آنان را به جهاد فراخواند و شوق جهاد در راه خدا را همراه با رغبت کسب غنایم از رومیان، در آنان برانگیخت.40 همو مى‏نویسد:
رستم فرّخزاد، سپهسالار ایران در نبرد قادسیه، به مغیرة بن شعبه (فرستاده‏ى سعد بن وقّاص)، گفته بود: «مى‏دانم که تنها تنگى معاش و دشوارى رنج، شما را بدین کار برانگیخته است؛ چیزهایى به شما خواهیم داد تا بدان خوب سیر شوید و...»41
فیلیپ حتّى سپس به شعرى از ابوتمّام استشهاد مى‏کند که گفته است:
از این مهاجرت که کردى تنها بهشت نمى‏خواستى، بلکه نان و خرما نیز تو را به مهاجرت خواند.42
در این ایام دولت ساسانى بر اثر آشفتگى‏هاى داخلى و تبدلات پى‏درپى شاهان در تیسفون دست‏خوش ناتوانى گشته و رو به انقراض نهاده بود، دو تن از سران قبایل بکر و شیبان (مثنّى بن حارثه شیبانى و سُوَید بن قطبه عجلى)، که در کناره‏هاى فرات مسکن داشتند، از هر فرصتى سود مى‏جستند و گستاخ‏تر از سال‏هاى مقارن واقعه‏ى ذوقار، به آبادى‏هاى قلمرو ایران مى‏تاختند و به تاراج مى‏پرداختند؛ زیرا دولت لخمیان که اینان را از دستبرد به ایران بازمى‏داشت، سال‏هاى پیش از میان رفته بود و قبیله‏ى بنى حنیفه، مدافع و وابسته‏ى ایران، نیز اکنون درگیر نبرد با عکرمة بن ابى‏جهل، شرحبیل بن حسنه و خالد بن ولید، سرداران ابوبکر در جنگ‏هاى ردّه بود.
مثنى بن حارثه در اواخر نبردهاى ردّه اسلام آورد و به امید اخذ حکم امارت به مدینه آمد و از خلیفه خواست که وى را بر کسانى از بنى شیبان که مسلمان شده‏اند، امارت دهد تا به یارى آنان بر ایران بتازد. بنا بر روایتى از بلاذرى، ابوبکر نخست وى را بر این امر گماشت، ولى بعد به خالد بن ولید که از نبرد با مسیلمه در یمامه فارغ گشته بود، فرمان داد که به عراق رود و به مثنى نیز نامه نوشت که به خالد بپیوندد و فرمان‏بردار او باشد.43 سوید بن قطبه (یا قطبة بن قتاده سدوسى یا ذهلى) هم که آرزوهایى همانند مثنى در سر داشت، سرانجام به خالد پیوست.44
در روایات مربوط به جنگ‏هاى خالد در عراق، خاصه ترتیب و توالى آنها، حتى تاریخ آمدن وى به عراق اختلاف بسیار دیده مى‏شود.45 نوشته‏اند که خالد به یارى مثنى و دیگر سران بکر، عدى بن حاتم از قبیله‏ى طى و عاصم بن عمرو از بنى تمیم در سه دسته عازم اجراى مأموریت شدند. در این جنگ‏ها با پیروزى سریع بر سرداران ساسانى، چون: هرمزد (در نبرد ذات السلاسل)، قباد، قارن، نوشجان یا انوشجان، هزار سوار، بهمن جادویه و جابان، و کشتار و اسارت بسیارى از ایرانیان و اعراب وابسته بدانان، بر نقاطى چون: کاظمه، مذار، ثنّى، ولَجه، اُلَیَّس و اَمِغیشیّا مسلّط گشتند و آن گاه آهنگ حیره کردند. مقاومت آزادبه، مرزبان حیره، وصول به این شهر را مشکل ساخت، ولى خالد با شکستن سپاه و کشتن پسر وى توانست به دروازه نزدیک شود و این شهر را، که سرِ ایستادگى در برابر دشمن داشت، در محاصره آورد. سرانجام این شهر با دادن کشته‏ى بسیار تسلیم شد و بدین‏سان در صفر 12 / مه 633 با پیروزى نبردهاى مذار و ولجه و الیّس، ناحیه‏ى حیره به تصرف خالد درآمد و مردم شهر با قبول پرداخت 000/100 (یا بنا بر روایات دیگر 000/80 یا 000/90) درهم در سال با وى پیمان صلح بستند و نیز پذیرفتند که به شرط بر جاى ماندن کنشت‏ها و کاخ‏هایشان، مسلمانان را در جنگ با ایران راه‏نمایى و در بین ایرانیان جاسوسى کنند. بدین‏سان مسلمانان با عقد نخستین پیمان صلح در سرزمینى بیرون از مرزهاى جزیرة العرب، نخستین جزیه را از عراق به مدینه فرستادند.46
به روایت ابن اسحاق، ابوبکر پس از بازگشت از حج سال 12 قمرى،47 تجهیز نیرو براى گسیل داشتن به شام را آغاز کرد. به روایت یعقوبى، ابوبکر براى حمله به سرزمین شام، با على علیه‏السلام مشورت کرد و آن حضرت این اقدام را به بیانِ «فعلت ظفرت» تأیید کرد.48 به گفته‏ى بلاذرى، ابوبکر به مردم مکه، طائف، یمن و همه‏ى اعراب نجد و حجاز نامه نوشت و آنان را به جهاد و کسب غنایم در سرزمین روم ترغیب کرد. در پى اعلام جهاد، داوطلبان به نیت جهاد در راه خدا، یا به طمع کسب غنیمت، از هر سو روى به مدینه نهادند و در طول ماه محرم 13 / مارس 634 سپاهیان در دو اردوگاه، در جرف اقامت گزیدند. در این مدت ابوعبیده جرّاح با آنان نماز مى‏گزارد.49
در باب فرماندهان سپاهیان شام اختلاف است. بنا بر روایت بلاذرى، در اول صفر 13 قمرى / 6 آوریل 634 میلادى ابوبکر سه درفش به ترتیب براى خالد بن سعد بن عاص، شرحبیل به حسنه و عمرو بن عاص بست، گفته شده که ابوبکر بر آن بود که ابوعبیده را به امارت بگمارد، ولى وى پوزش خواست و نپذیرفت؛ نیز گفته‏اند او به امارت سپاه گماشته شد، اما بلاذرى این روایت را استوار ندانسته و نوشته است که امارت ابوعبیده بر سراسر شام مربوط به دوره‏ى خلافت عمر است.50 در برابر این روایت، روایات دیگرى ذکر شده که ابوبکر، عمرو بن عاص را از طریق ایله به سوى فلسطین و یزید بن ابى‏سفیان، ابوعبیده جرّاح و شرحبیل بن حسنه را از طریق تبوک به شام گسیل کرد. هم در این روایت آمده است که نخستین درفشى که ابوبکر به قصد شام بست، درفش خالد بن سعید بن عاص بود، ولى به تحریک عمر، او را پیش از حرکت از فرمان‏دهى برکنار کرد و یزید بن ابى‏سفیان را بر جاى وى گماشت. بدین سان، یزید نخستین امیرى بود که آهنگ شام کرد.51 بنا بر روایتى از ابو مخنف، ابوبکر به فرماندهان گفت: هرگاه براى نبرد گرد آمدید، فرمانده شما ابوعبیده وگرنه یزید بن ابى سفیان است. عمرو بن عاص نیز فقط براى یارى سپاهیان گسیل شده بود و تنها بر نیروهاى زیر فرمان خود امارت داشت.52 روایات دیگرى نیز در این باب در دست است.53
در باب نخستین نبرد مسلمانان و رومیان نیز روایات مختلف‏اند: برخى عَرَبه یا عَرْبه (جایى در فلسطین) و برخى دیگر دائن یا دائنه (یکى از قراى غزه) را نخستین دانسته‏اند؛ اما سومین پیروزى را در دابیه نوشته‏اند.54 در پى این پیروزى‏ها، هرقل، امپراتور بیزانس، خود را به حمص رساند و بى‏درنگ لشکرى گران (نزدیک به 000/200 تن) از رومیان، مردم شام، الجزیره و ارمینیه فراهم آورد و به مقابله‏ى مسلمانان گسیل کرد. دو لشکر در یرموک با هم روبه‏رو شدند. مسلمانان پس از 3 ماه (صفر و دو ربیع 13 / آوریل ـ ژوئن 334) رویارویى و برخى تاخت‏وتازهاى کم اهمیت، از ابوبکر یارى جستند و خلیفه به خالد بن ولید فرمان داد که از عراق رهسپار شام شود.55 خالد نیز مثنى بن حارثه را در حیره به جاى خویش نهاد و در ربیع الآخر سال 13 قمرى روانه شد و پس از گشودن عین التمر و صَنْدوداء و سرکوب طوایف مرتد مُصیّخ و حُصَید و دست یافتن بر قُراقِر، سُوى (از منابع آبى بنى کلب)، کواثل، قرقیسا و فتح صلح‏آمیز ارکه به دومة الجندل رسید. وى براى کوتاه کردن راه، مسیرى بسیار دشوار و پربیم و خطر را پیمود و پس از پیروزى بر گروهى از سپاهیان روم در بُصرى (از ایالت حوران) و اجنادین، سرانجام در جمادى الاول به یرموک رسید. در گیرودار جنگ، پیکى از مدینه با نامه‏اى از عمر حاکى از مرگ ابوبکر، خلافت یافتن عمر، عزل خالد از فرمان‏دهىِ سپاه و امارت یافتن ابوعبیده برنبردهاى شام، به یرموک رسید، ولى تا پیروزى مسلمانان خبر را مکتوم داشتند.56
پى‏نوشت‏ها:
1. محمد حمیداللّه‏، نخستین قانون اساسى در اسلام.
2. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 143ـ144.
3. فیاض، تاریخ اسلام، ص 84.
4. همان، ص 122.
5. عالم‏زاده، «آبل الزَّیت»، دایرة المعارف بزرگ اسلامى.
6. طبرى، تاریخ، ج 3، ص 205، 222 و مفید، الجمل، ص 59.
7. بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 588 و 589.
8. واقدى، المغازى، ج 2، ص 1121؛ طبرى، همان، ج 3، ص 225ـ226؛ ابن حبّان، الثقات، ج 2، ص 161؛ عظم، اشهر مشاهیر الاسلام، ص 24ـ25.
9. واقدى، همان، ج 2، ص 1121ـ1122؛ طبرى، همان، ج 3، ص 226ـ227؛ ابن حبان، همان.
10. واقدى، همان، ج 2، ص 1122.
11. همان، ج 3، ص 1122ـ1125؛ طبرى، همان، ج 3، ص 226ـ227؛ ابن اثیر، الکامل، ج 2، ص 335ـ336 و EI1، ذیل اسامه.
12. طبرى، همان، ج 3، ص 241؛ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 342ـ343؛ دروزه، تاریخ العرب فى الاسلام، ص 38؛ حسین، آئینه اسلام، ص 111ـ113 و 196.
13. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 6، ص 311.
14. طبرى، همان‏جا.
15. همان، ج 3، ص 246؛ ابن کثیر، همان‏جا.
16. حسن، تاریخ الاسلام، ج 1، ص 344ـ345؛ دروزه، همان، ص 39؛ اوچ اوک، تاریخ پیامبران دروغین، ص 36 ـ 38.
17. حسن، همان‏جا؛ قس: اوچ اوک، ص 38ـ39.
18. دروزه، همان.
19. طبرى، همان، ج 3، ص 241؛ براى اطلاع از تفصیل رویدادها و مسائل مربوط به اهل ردّه، ر.ک: همین منبع.
20. سید مرتضى، الشافى فى الامامة، ج 4، ص 161ـ167؛ طباطبائى، شیعه، ص 11.
21. یعقوبى، تاریخ، ج 2، ص 131ـ132؛ طبرى، همان، ج 3، ص 278ـ280؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج 4، ص 295ـ296؛ ابوالفداء، المختصر فى اخبار البشر، ج 2، ص 65.
22. همان، ج 3، ص 242.
23. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 4، ص 317؛ دروزه، همان، ص 41ـ42؛ براى اطلاع از جزئیات، ر.ک: طبرى، همان، ج 3، ص 241ـ242.
24. طبرى، همان، ج 3، ص 241ـ246؛ ابوعلى مسکویه، تجارب الامم، ج 1، ص 163ـ164؛ ابن اثیر، الکامل، ج 2، ص 344ـ345.
25. طبرى، همان، ج 3، ص 247.
26. همان، ج 3، ص 247ـ248؛ ابوعلى مسکویه، تجارب الامم، ج 1، ص 165.
27. طبرى، همان، ج 3، ص 249؛ ابوعلى مسکویه، همان.
28. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 4، ص 97؛ بلاذرى، انساب، ج 1، ص 588؛ قس: ابن اثیر، اسدالغابة، ج 2، ص 84 .
29. طبرى، همان، ج 3، ص 250ـ251.
30. همان، ج 3، ص 251ـ252.
31. همان، ص 264؛ ابوعلى مسکویه، همان، ج 1، ص 168؛ ابن اثیر، الکامل، ج 2، ص 350ـ351.
32. براى اطلاع از جزئیات این پیروزى‏ها، ر.ک: بلاذرى، فتوح البلدان، ص 89 ـ 115؛ طبرى، همان، ج 3، ص 277ـ342؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 366ـ383؛ اوچ اوک، جاهاى متعدد؛ دروزه، همان، ص 38ـ65.
33. واقدى، المغازى، ج 1، ص 450.
34. طبرى، همان، ج 2، ص 193ـ212؛ ابوعلى مسکویه، ج 1، ص 135؛ ابن اثیر، همان، ج 1، ص 482ـ483 و 489ـ490.
35. نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها، ص 450 و 491ـ492؛ تقى‏زاده، از پرویز تا چنگیز، ص 130ـ132.
36. نک: EI1، ذیل ابوبکر.
37. حتّى، تاریخ عرب، ص 186.
38. Ceatani.
39. Becker.
40. بلاذرى، فتوح البلدان، ص 115.
41. همان، ص 257.
42. حتّى، همان، ص 185.
43. بلاذرى، همان، ص 242؛ طبرى، همان، ج 3، ص 343، 344 و 346.
44. بلاذرى، همان، ص 243؛ طبرى، همان، ج 3، ص 343.
45. ر.ک: بلاذرى، همان، ص 242ـ251؛ طبرى، همان، ج 3، ص 343، 344 و 346.
46. ر.ک: بلاذرى، همان، ص 143ـ144؛ طبرى، همان، ج 3، ص 344، 345، 348، 351، 353، 355 و 358؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 384ـ389؛ زرین کوب، کارنامه‏ى اسلام، ص 346ـ350.
47. طبرى، همان، ج 3، ص 387؛ قس: همان، ج 3، ص 386، روایتى دیگر که منکر حج ابوبکر در دوره‏ى خلافت وى است.
48. یعقوبى، تاریخ، ج 2، ص 133.
49. بلاذرى، همان، ص 115ـ116؛ قس: طبرى، همان، ج 3، ص 406.
50. بلاذرى، همان.
51. طبرى، همان، ج 3، ص 387ـ388؛ قس: بلاذرى، همان، ص 116.
52. بلاذرى، همان.
53. ر.ک: طبرى، همان، ج 3، ص 394، 406؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 402ـ407.
54. بلاذرى، همان، ص 117؛ طبرى، همان، ج 3، ص 406.
55. بلاذرى، همان، ص 140ـ141؛ طبرى، همان، ج 3، ص 314ـ392.
56. بلاذرى، همان، ص 118ـ122؛ طبرى، همان، ج 3، ص 395، 406ـ407 و 434؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 407 ـ 418.
منابع:
ـ ابن اثیر، على بن محمد، الکامل فى التاریخ (بیروت، 1399ق/ 1979م).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــ، اسد الغابة (قاهره، 1286ق).
ـ ابن حِبّان، محمّد، الثقات (حیدرآباد دکن، 1393ق/ 1973م).
ـ ابن سعد، الطبقات الکبرى (بیروت، دارصادر).
ـ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة (بیروت، 1405ق / 1985م).
ـ ابن هشام، السیرة النبویة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم (قاهره، 1355ق / 1936م) و به کوشش عمر عبدالسلام تدمرى (بیروت، دارالکتاب العربى، 1409ق / 1989م).
ـ ابوعلى مسکویه، احمد بن محمد؛ تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامى (تهران، 1366ش).
ـ ابوالفداء، المختصر فى اخبار البشر (بیروت، 1375ق / 1956م).
ـ اوچ اوک، بحریه، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ترجمه‏ى وهاب ولى (تهران، 1364ش).
ـ بلاذرى، احمد بن یحیى، انساب الاشراف، ج 1، به کوشش محمد حمیداللّه‏ (قاهره، 1959م) و ج 2، به کوشش محمد باقر محمودى (بیروت، 1394ق / 1974م).
ـ ــــــــــــــــــــــــــ، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان (بیروت، 1398ق / 1978م).
ـ حتّى، فیلیپ خلیل، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات آگاه، 1366).
ـ حسن، ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام (قاهره، 1964م).
ـ حسین، طه، آئینه اسلام، ترجمه‏ى محمد ابراهیم آیتى بیرجندى (تهران، 1352ش).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــ، على و فرزندانش، ترجمه‏ى محمد على خلیلى (تهران، 1335ش).
ـ حمیداللّه‏، محمّد، نخستین قانون اساسى در اسلام، ترجمه‏ى غلامرضا سعیدى (تهران، انتشارات بعثت).
ـ دروزه، محمد عزة، تاریخ العرب فى الاسلام (بیروت، المکتبة المصریة).
ـ سید مرتضى، على بن حسین، الشافى فى الامامة، به کوشش عبدالزهرا حسینى (تهران، 1410ق).
ـ طباطبائى، محمد حسین، شیعه در اسلام (قم، 1348ش).
ـ ـــــــــــــــــــــــ، المیزان (بیروت، 1391ق / 1971م).
ـ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، به کوشش دخویه (لیدن، 1879ـ1881م).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــ، جامع البیان فى تفسیر القرآن (بولاق، 1323ق).
ـ عالم‏زاده، هادى، «آبِل الزَّیت»، دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5 (تهران، 1372ش).
ـ عظم، رفیق بن محمود، اشهر مشاهیر الاسلام (بیروت، 1403ق / 1983م).
ـ فیاض، على اکبر، تاریخ اسلام (تهران، دانشگاه تهران، 1335ش).
ـ مفید، محمد بن محمد، الجمل (قم، مکتبة الداورى).
ـ نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها، ترجمه‏ى عباس زریاب (تهران، 1358ش).
ـ واقدى، محمد بن عمر، المغازى، به کوشش مارسدن جونز (لندن، 1966م).
ـ یعقوبى، احمد بن اسحاق، تاریخ (بیروت، 1379ق / 1960م).
- EI1 = First Encyclopaedia of Islam, V.I, Leiden 1987, see: AbúBekr.
- Jafri, S.H. Origins and Early Development of shi، a Islam (Beirut, 1976).
 

تبلیغات