اهمیت و اعتبار حوادث تاریخی را قوه تشخیص مورخ تعیین می کند و از آنجا که مورخ تحت تاثیر امور درونی و مقتضیات زمانه خود می باشد، عینیترین بازنمایی های تاریخی کم و بیش به پیش داوری ها و نگرش های عاطفی مورخان آلوده است. در این جستار، در پی کندوکاو شیوه تاریخ گویی شهاب الدین نسوی در دو اثر تاریخی او هستیم که هر دو شرح حکومت خوارزمشاهیان و ذکر احوال حمله تاتار است. «سیرت جلال الدین» نسبت به «نفثهالمصدور»، کمتر دستخوش احساسات و انقلاب های عاطفی مولف شده است و به همین دلیل، شیوه تاریخ گویی آن، علمی تر و عینی تر و به همان میزان، نثرش ساده تر و زبان روایی آن بهنجارتر است. این در حالی است که در نفثهالمصدور، نسوی بیشتر از آنکه دغدغه بیان حقایق و وقایع را داشته باشد، درگیر احساسات شاه پرستانه، مصایب عاطفی و نیز در قید عبارت پردازی و تکلفات زبانی است. به همین سبب، بیش از آنکه گزارش دهد، توصیف می کند و تحلیل تاریخی او نقدی عاطفی می نماید. این مسئله به پرسش اصلی پژوهش منجر می گردد که به چه میزان و کم و کیفی، تعصبات و تاثرات عاطفی نسوی در بازگویی وقایع و عینیت تاریخی مطالب آن دخالت و سرایت داشته است؟ برای این منظور، با دو شاخصه زبان و روایت به چونی و چرایی مسئله پرداخته ایم.