پوشش زنان در طول تاریخ دچار تغییر و تحولات بسیاری شده است. در بین پوشش زنان، چادر از اهمیت ویژه ای برخوردار است. تحولاتی که در شکل و نحوة استفاده کردن از این پوشش پدید آمده، همواره مورد توجه منتقدان و پژوهشگران بوده است. این پوشش در بسیاری موارد معرف شخصیت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دینی فرد بوده و از این رو وجود یا عدم آن مورد بحث مداوم پژوهشگران میادین علوم اجتماعی قرار گرفته است.
در این نوشتار به بررسی و تحلیل دلایل تغییر شکل این پوشش، خصوصاً در دهه اخیر، پرداخته و تحول و تغییر آن را از چادر سنتی به اشکال و الگوهای جدید و طرح های امروزی مورد توجه قرار داده ایم.
پژوهش حاضر در یک محیط دانشگاهی (دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز) صورت گرفته و گروه مورد مطالعه آن از دانشجویان بین سنین 20 تا 35 سال انتخاب شده اند. با بهره گیری از روش کیفی و ژرفانگر (مردم شناسی) و با مشاهده مستقیم مشارکتی در زمینه تحقیق و با استفاده از منابع بیرونی (اسناد و مدارک کتابخانه ای) و ابزار تحقیق (دوربین عکاسی و فیلمبرداری و ضبط صوت و...) پژوهش به سرانجام رسیده است.
نتایج این نگاه مردم شناسی و پژوهش میدانی نشان می دهد که طی دهه اخیر، با تغییر شکل الگوهای چادر از سنتی به جدید، تفکرات جدیدی نسبت به چادر پیدا شده و با تغییر در شکل و اندازه چادرها با برخی از لایه های پنهانی در افکار دختران و زنان امروز روبرو می شویم، که در برخی از آنان موجب تاسف و در بعضی دیگر موجب بالندگی نسبت به زن بودنشان در جامعه مورد مطالعه شده است.
هر چند که مردم شناسی مقید به دادن راهکار یا پیشنهادات ویژه ازطرف پژوهشگران خود نیست و قضاوت در این امر و انجام امور بعد از پژوهش را از عمده کارهای برنامه ریزان فرهنگی می داند، ولی غافل از نتایج یافته های این پژوهش نیستیم که نتیجه آراء زنان و دخترانی است که از دور بر این داستان پر قیل و قال چادر یا حجاب اسلامی نظارت دارند.
نکته آخر اینکه در این نوشتار در یک چارچوب نظری از اندیشه های بزرگان مکتب کارکردگرایی به ویژه از بانی روش تحقیق میدانی یعنی برانیسلاو مالینوفسکی بهره ها برده ایم.
با وجود تغییرات و تحولات صورت گرفته در پوشش اسلامی، باز می توان گفت که زنان خود عاملان اصلی این تغییر و تحول هستند.