آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۴

چکیده

مارکسیسم از جنبش های تأثیرگذار و در عین حال مناقشه آمیز فکری و فلسفی در جهان معاصر به شمار می-آید. بعضی از منتقدان، نظریه تاریخ او را فاقد خصلت علمی، بلکه رهیافتی دینی، تاریخ باورانه، اسطوره ای و حتی ادبی دیده اند. از این رو، فلسفه تاریخ مارکس را می توان به مثابه متن روایی نگریست و با ابزارهای نقد ادبی تحلیل کرد. شیوه رئالیسم سوسیالیستی برای بسط آرمان های مارکسسیستی در روسیه تدوین شد و در ایران نیز در میانه های دهه بیست در اوج اقتدار حزب توده رواج یافت. این مقاله می کوشد با استفاده از رهیافت ساختگرایانه تزوتان تودوروف در تحلیل حکایت های دکامرون، شباهت های ساختاری معروف ترین رمان های رئالیسم سوسیالیستی ایران؛ یعنی دختر رعیت، چشمهایش و همسایه ها را با رویکرد تاریخ باورانه مارکس بررسی کند. همه کنش های رمان های رئالیسم سوسیالیستی فارسی و فلسفه تاریخ مارکس را می توان براساس دستور زبان داستان تودوروف در سه گزاره بنیادین و تکرارشونده که گذار از یک تعادل به تعادل پایدار دیگری است، تبیین کرد: 1) استقرار نظم نوین استبدادی یا سرمایه داری (تعادل)؛ 2) ظهور آگاهی و کنش انقلابی مبارزان و توده ها (عدم تعادل) و 3) سرکوب و شکست گذرا در جریان مبارزه، با وعده و امید به تحقق قطعی و اجتناب ناپذیر جامعه بی طبقه (تعادل).

تبلیغات