بسامد بالای صدامعنایی به جریان شعر گفتار اواخر دهه شصت و سراسر دهه هفتاد منسوب است و عملکرد آن علاوه بر ایجاد فضا سازی های شاعرانه و مخیّل، ترسیم فضاهای عینی و حقیقی نیز هست. این مقاله بر آن است که چگونگی آفرینش و رواج صدامعنایی، تعریف صدا و حرکت شعری، انواع صدامعنایی و مقاصد ثانویه آن را تحلیل کند. با توجه به پرسش هایی که در این مقاله مطرح می شود، به این نتیجه می رسیم که صدامعنایی هم زمان صدا و حرکت و معنا را در شعر تقویت می کند. هنگامی که صدامعنایی با ترکیب های زبانی معنادار قرین می شود، فهم شعر را کند می کند؛ چون ذهن درگیر کندوکاو معنی می شود و حرکت در گرو معناست. هرگاه با صنایعی چون نغمه حروف، اتباع، نام آوا و تکرار قرین می شود، شعری بی-معنا ولی با آهنگ و «صدای شعری» پدید می آورد که حرکت در سطح آن تند و بی وقفه است؛ چراکه صداها فضایی هنری را که به تحلیل و دریافت نیازی ندارد، به وجود می آورند.