اخلاق و عرفان دو مطلوب متعالی برای انسان هستند. ازاین رو، تأمل در نسبت عرفان و اخلاق، هم برای عرفان پژوهان و هم برای پژوهشگران اخلاق اهمیت دارد. اما برخی عرفان را ناسازگار با اخلاق و گروهی آن را فوق اخلاق دانسته اند. عزلت و انزوای عرفا و استغراق عارفان در ذکر و مراقبه و درون نگری موجب شده است که به نظر برخی، اخلاق و دگردوستی در زندگی عارفان کم رنگ باشد. از سوی دیگر، نه از اخلاق می توان گذشت، نه می توان عرفان را نادیده گرفت، بلکه مطلوب جمع میان آنهاست. غرض این نوشتار دفع شبهه ناسازگاری اخلاق و عرفان و ارائه نظریه ای عرفانی درباره منشأ اخلاق از راه تأمل در آموزه های عرفانی است. جان کلام در نظریه عرفانی اخلاق این است که عشقِ برخاسته از خداآگاهی عرفانی، منشأ اخلاق و دگردوستی است.