عکس و نقیض مطلقات از دیدگاه ابن سینا و خواجه نصیر طوسی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-پژوهشیآرشیو
چکیده
متن
مقدمه[1]
آراء ابن سینا (1037/ 428) و خواجه نصیرالدین طوسی (1274/672) دربارة نقیض و عکس قضایای مطلقه متفاوت است. اگر آراء شیخ الرئیس را در اشارات و تنبیهات دنبال کرده و با شرح خواجه نصیر مقایسه نماییم، با عامل اصلی اختلاف شیخ و خواجه در تحلیل قیاسهای موجهه آشنا خواهیم شد. مقایسة بیشتر نشان میدهد که تحقیقات رشر دربارة نظام موجه منطق مسلمین با آراء خواجه نصیر سازگارتر است تا با آراء ابن سینا. این موضوع به نوبة خود پیامدهایی را در تحلیل منطق ابن سینا و نگارش تاریخ یک دورة با شکوه از تحولات جاری در قرون وسطای اسلامی در پی خواهد داشت.
من در این تحقیق ، آن دیدگاه ابن سینا را دربارة عکس و نقیض قضایای مطلقه دنبال میکنم که در اشارات و تنبیهات ارائه شده است و سپس همان را با دیدگاه خواجه نصیر طوسی در شرح اشارات مقایسه خواهم کرد. این تطبیق، اختلاف اصلی خواجه و شیخ را در ملاحظات منطقی هویدا خواهد ساخت، اختلافی که از نظامهای قیاسی آنها سرچشمه میگیرد. این اختلاف نقطة عزیمت ما را برای تحلیل منطق ابن سینا نشان داده و سهم منطق دانان متأخر را برای رسیدن به آن هدف تعیین میکند.
بعلاوه، هر تلاشی برای نگارش تاریخ منطق مسلمین در انتهاء قرون وسطی باید این تحولات بنیادین را برشمرده و حتی الامکان تبیینی برای آنها ارائه دهد.
2- قضیة مطلقه از نظر ابن سینا
موضع منطقی شیخ الرئیس کاملاً از ساختار سنتی برخوردار است و با مسائلی همچون تناقض و عکس در انواع گزارهای سروکار دارد. من میخواهم شرایط صدق انواع چهارگانة قضایای مطلقه را در منطق شیخ شرح دهم و نظر وی را دربارة عکس و نقیض آن قضایا ارزیابی کنم، از این رو ابتدا به مسائل مقدماتی تر اشاره میکنم.
ابن سینا در توضیح قضیة مطلقة عامه[2]، هر ج ب است، مینویسد:
منظور ما این است که هر فردی که در فرض ذهنی یا وجود خارجی و به صورت دائم و غیر دائم موصوف به ج باشد آن فرد موصوف به ب است بدون اینکه فلان وقت یا فلان حال یا دوام لحاظ شود (اشارات، 2-280)[3]
شیخ الرئیس در توضیح مطلب تصریح میکند که ج ها گروهی از اشیاء هستند که هر کدام از آنها میتوانند یکبار یا گاهی یا همیشه بوسیله ج مشخص شوند.[4] و اینکه هر کدام از همانها بصورت یکبار یا گاهی یا همیشه به وسیله ب مشخص میشوند. برداشت شیخ از سالبة کلیة مطلقه «هیچ ج ب نیست» این است که هر ج که قبلاً توصیفش گذشت لااقل یکبار ب نیست. این تفسیر با روش رایج توضیح هیچ ج ب نیست تفاوت دارد (ص 287).
موجبة جزئیه در صورتی صادق است که شرایط صدق موجبة کلیه برای برخی از افراد موضوع برقرار باشد و سالبة جزئیه نیز به همین ترتیب.
کوتاه سخن آنکه، ما یک وقتیة ذاتیه یا یک جملة مطلقه (مثلاً موجبة کلیه یعنی هر ج لااقل یکبار ب است) داریم.[5] موجبة کلیة مطلقه را میتوان با سالبة مطلقة همسان خودش ترکیب کرد و مطلقة خاصه (یا وجودیه) بدست آورد یعنی یک قضیه مرکب از دو طرف (به عنوان مثال، موجبة کلیه اینگونه تحلیل میشود که هر ج لااقل یکبار ب است و لااقل یکبار ب نیست . ص 10-309)
ابن سینا دیدگاه خود را دربارة تناقض با طرح این ایدة مشترک آغاز میکند که نقیض مطلقه، مطلقه است به شرط اینکه کم و کیف آنها متفاوت باشد. بدین ترتیب، آنها با آنچه که از این پس، مربع سنتی تضاد خوانده میشود، هماهنگ هستند (ص 307)[6]
ولی شرایط صدقی که شیخ الرئیس برای مطلقات خودش به کار میبرد با مربع تضاد سازگار نیست این [گزارههای] زمانی همراه با دوام و متناظر با مربع کلاسیک تضاد، مربع های تضادی تشکیل می دهند که از یک سو و دو سو میان امکان و ضرورت برقرار است (ص 311-308)[7]
از این رو عکس آنها با نگرش سنتی در قضایای حملیه هماهنگ نیست.[8]
شیخ الرئیس بحث خود را با عکس سالبة کلیه (هیچ ج ب نیست بنابراین هیچ ب ج نیست) آغاز میکند، و مقدمه میگوید که سالبة کلیة مطلقه عکس نمیشود. مثال نقضی که شیخ بدین منظور ارائه میکند این است که "هیچ انسانی ضاحک نیست" (تنها در صورتی صادق است که هر انسانی برای یک لحظه نخندد) زیرا عکس آن "هیچ ضاحکی انسان نیست" ضرورة کاذب است (ص 322). بدین ترتیب، اگر حملیات ارسطویی را همانند مطلقات ابن سینا تحلیل نماییم بسیاری از آراء ارسطو در قیاس حملی از جمله مربع تضاد، شکل دوم و برخی از استدلالهای مباشر، اعتبار خود را از دست خواهند داد. عکس در موجبة کلیه و موجبة جزئیه نیز به همین ترتیب خواهد بود (ص 330)
بدین ترتیب، شیخ الرئیس دو قید زمانی ذاتی برای مطلقة عامه و خاصه بکار میبرد که با دوام ذاتی در تناقض باشد. این قضایای ذاتی در هر دو حکم تناقض و عکس، با دو ترفند برای تعیین یک قضیه دنبال میشوند تا زمینه را برای استمرار مربع سنتی و نگرش ارسطویی به عکس فراهم سازد. نخستین ترفند، قرائت وصفی آن است. مثلاً سالبة کلیه اینگونه تحلیل میشود؛ هیچ ج ب نیست در حالی که ج است.
اگر به دنبال یک نقیض مطلق برای مطلقه باشیم، یک ترفند این است که مطلقه را خاصتر از ایجاب وسلب مطلقه لحاظ کنیم. به عنوان مثال موجبة کلیة مطلقه اینگونه تحلیل میشود که حکم فقط از آن هر فرد نیست بلکه در تمام اوقات وجود موضوع آنچه توصیف میشود یا وضع میگردد همان چیزی است که معمولاً از لفظ سالبة کلیه نیز فهمیده میشود. بنابراین "هر ج ب است" تنها هنگامی صادق است که هر ج در تمام دورهها و زمانهایی که ج است ب باشد و الا اگر در زمان خاصی بصورت ضروری یا غیر ضروری ج باشد ولی ب نباشد، موجبة کلیه کاذب خواهد بود همچنانکه از معنای لفظی سالبة کلیه فهمیده میشود[9](ص 312)
قضیة عرفیه لااقل از دورة فخر رازی (1210/ 606) بصورت دوام وصفی قرائت شده است (شرح، ص 9-288) ولی ظاهراً برای ابن سینا فقط بصورت وصفی جلوه کرده است و او توجهی به زمان یا جهت در کنار جنبة وصفی نکرده است. متناظر با مطلقههای عام و خاص در قرائت ذاتی، شیخ الرئیس وجود عرفیة عام و خاص را نیز ممکن میداند (ص 313) ولی برای عرفیة خاصه، اطلاق ذاتی را با عامة وصفی همراه میکند ولی زمان متمایزی را همراه قرائت وصفی تعیین نمیکند. او کاربرد عرفیة عام را در مربع سنتی باور دارد (ص 312) و به عنوان یک مدافع ارسطویی، همان عکس را به کار میبرد.
دومین ترفند شیخ برای حفظ نگرش سنتی تناقض و عکس این است که موضوع را به عنوان هویتهای اخذ شده در یک زمان خاص لحاظ کند. این ترفند را قضیة وقتیه (as-of-now) مینامم.[10]
ترفند دیگر این است که هر ج در وقت معین ب باشد. این حکم شامل هر فرد مقدر ج نیست بلکه شامل ج هایی است که د رآن زمان تحقق دارند. دربارة سالبة کلیه (هیچ ج ب نیست) نیز همین گونه است یعنی ج هایی که در زمان معینی تحقق دارند. بدین ترتیب، اگر آن زمان معین را در قضایای جزئیه لحاظ کنیم، با وجود سایر شرایط، تناقض تحقق پیدا خواهد کرد (ص 315) عکس نیز با این ترفند (مطلقه وقتیه) طبق روش سنتی اعمال میشود (ص 326)
3- مطلقات از نظر خواجه نصیر و رشر
هنگامی که ابن سینا نقیض عرفیه را به صورت عرفیه طرح کرد مورد اعتراض خواجه نصیر قرار گرفت. سخنان خواجه، با حروف درون پرانتز به شرح زیر است:
(A) این مساله قابل تامل است زیرا اگر منظور شیخ این است که مطلقههای عرفیه تناقض دارند، صحیح نیست.
(B) به این دلیل که دوام ایجاب و دوام سلب در مفهوم وصفی با هم تناقض ندارند این حکم در قرائت وصفی لادوام است اعم از اینکه ایجابی باشد یا سلبی.
(C) ولی اگر منظورش این باشد که مطلقة عرفیه با مطلقة عامه یا خاصه تناقض دارد، باز صحیح نیست زیرا این دو میتوانند در عرفیة لادائمة ذاتی با هم صادق باشند، همانند مطلقة عرفیه زیرا مطلقة عرفیه به سبب عرفیه بودنش با آن هم صدق است.
(D) دو مطلقة عامه و خاصه با کم و کیف مختلف میتوانند همراه با عرفیه صادق باشند زیرا دوام ذاتی ندارند.
(E) وانگهی، اصولاً نقیض مطلقة عرفیه، مطلقة عامة وصفیه با کم و کیف مختلف است زیرا دام با اطلاق عام منافات دارد. و از آنجا که دوام در اینجا به مفهوم وصفی است پس مطلقة عامه نیز باید به مفهوم وصفی باشد زیرا رعایت وحدت شرط در بحث تناقض، اجتناب ناپذیر است. (شرح، ص 313-312)
خواجه طوس ادعای شیخ الرئیس را نمیپذیرد (A) زیرا فرد میتواند بین قرائت وصفی دوام و لادوام تمایز قائل شود (B) بدین ترتیب "هر ج ب است" در حالی که ج بدین معنی است که هر ج لااقل یکبار ب است آنگاه که ج است یا بدین معنی است که هر ج همواره ب است آنگاه که ج است؛ تنها این معنای اخیر عرفیه خوانده میشود. عرفیه متناظر با قضایایی است که در مفهوم لادوام ذاتی دارای کم و کیف یکسان هستند (C) و حتی اگر [با آن مفهوم] دارای کم و کیف یکسان نباشند (D) این همان موردی است که دوام وصفی با لادوام وصفی تناقض دارد (E).
اینجا با این فرض که ترفند مذکور با دقت معرفی شده است، خواجه فاصلة زیادی از شیخ الرئیس میگیرد زیرا از نظر شیخ نقیض مطلقة عرفیه، مطلقة عرفیه است. این امر در واقع، تنقیح اصطلاح و بنیان منطقی است.
با این دیدگاه، رجوع رشر از خواجه نصیر به منطق دانان متاخر، موجه خواهد بود.[11]
رشر بر دو متن خاص متمرکز شده است: یکی بزرگترین شاگرد خواجه یعنی کاتبی قزوینی (1276/675)[12]و دیگری یک نویسنده قرن پانزدهمی، شیروانی، همو که عناصر اصلی سیستم پیشنهادیش با سیستم قزوینی یکسان است. هنگامی که رشر در مقالة دوم بخش اصلی توصیف معنایی سیستم را اصلاح میکرد (اصلاحاتی که مقالة نخست فاقد آن بود). یک معناشناسی برای قیاس نیز ارائه داد. من معناشناسی این سیستم را به طور کامل وارسی نکردهام ولی در بررسیهای تصادفی، حتی الامکان، آن را کارآمد یافتهام. این معناشناسی برای سیستم ابن سینا، با بدیل خودش که توسط خواجه نصیر پیشنهاد شده، هماهنگ است.[13]
توضیحات رشر، به روشنی محل نزاع را نشان میدهد. خواجه در (A) با انکار این مطلب شروع میکند که نقیض عرفیة سالبة کلیه، عرفیة موجبة جزئیه است و به تعبیر رشر:
.1
که اگر منفی شود، فرمول زیر بدست میآید (همچنانکه خواجه در E اشاره میکند):
.2
رشر فرمول مذکور را حینیة مطلقة موجبة جزئیه مینامد (موجبة کلیه آن عبارتست از:
این همان مطلقة عامة وصفیهای است که خواجه در (B) توضیح میدهد.
و با عرفیة خاصه (به شرح زیر) تفاوت دارد.
.3
همچنانکه رشر – در موجبة جزئیة زیر- اشاره میکند، مفاد فرمول 2 خاصتر از مطلقة عامه است.
. 4
این تحلیل با فرمول 1 متناظر است زیرا بر خلاف فرمول 2، هیچ ادعایی درباره وقوع همزمان f و G ندارد. حتی همچنانکه خواجه در (D) نشان میدهد، موجبة کلیه زیر نیز با فرمول 1 متناظر است:
. 5
خواجه نصیر در عکس عرفیه نیز از شیخ الرئیس فاصله میگیرد، با اینکه خواجه از عکس سالبة کلیه بصورت عرفیه ابراز خرسندی میکند (شرح، ص 326) ولی نمیپذیرد که موجبة کلیه و جزئیه به صورت عرفیه عکس شوند و دلیل میآورد که آنها باید به صورت مطلقة عامه وصفی عکس شوند (شرح، ص 332) گفتنی است که عرفیة سالبة کلیه (فرمول 1) به عنوان عرفیة سالبة کلیه بررسی میشود در حالی که موجبة کلیه و موجبة جزئیه (فرمول 3) بصورت فرمول 2 با بازنویسی مناسب تحلیل میشوند. قزوینی (منطق بند 67) و شیروانی (تکمله ، ص 95) با خواجه هم رای هستند (پیداست که بررسی آن براهین مجال دیگری میطلبد) بدین ترتیب اعتراض خواجه نصیر بر نخستین ترفند شیخ الرئیس با تحلیل رشر آشکارتر میشود.
خواجة طوس دربارة ترفند دوم بر این باور است که همان نتایج حاصله از تناقض در بحث شیخ، اینجا نیز اعمال میشود (شرح، ص 315) خواجه همچنین میپذیرد که مطلقة وقتیه، بصورت مطلقة وقتیه عکس شود با این بیان که:
برای تبیین دومین ترفند میگوییم : "هیچ ج در فلان و بهمان زمان، در آن زمان ب نیست" که عکس میشود به "هیچ ب در آن زمان ج نیست" بدون اینکه وجود ب در آن زمان شرط شود. شاید چیزی موجود نباشد که از طریق وجود ج آنچنانکه وصف کردیم، نشان داده شود... ما صدق حکم عکس را در آن زمان ادعا کرده و بدینگونه استدلال میکنیم که اگر آن حکم صادق نباشد "برخی ب ها در آن زمان ج هستند" صادق خواهد بود و با افتراض خواهیم داشت "برخی ج ها در آن زمان ب هستند" د رحالی که فرض ما این بود که "هیچ ج در آن زمان ب نیست" و این خلف است (شرح، ص 328)
رشر یک مطلقة وقتیه غیرموجهه از منطق دانان متاخر ارائه میدهد:
.6
این فرمول نقیض یک مطلقة وقتیه است، ولی سالبة کلیة آن عکس نمیشود و موجبة کلیه و موجبة جزئیه آن بصورت مطلقههای عامه عکس میگردند. برهانی که شیروانی به همین منظور پیشنهاد میکند همانند برهان قضیة وقتیه است که نقیض مطلقة وقتیه است. گفتنی است که این برهان، با وضع قواعدی برای قیاس هایی با قضایای بالفعل، برای مطلقة وقتیه نیز به کار میرود.
لم: عکس دو وقتیه، دو وجودیه و دو مطلقة عامه همگی مطلقة عامه است.
اثبات: اگر با هر کدام از این جهات صادق باشد bja بس خواهیم داشت که نادرست است بنابراین که با عکس نتیجه میدهد و این خلف است[14]
بدینترتیب، مدل رشر نشان میدهد که چرا خواجه نصیر از رهیافت شیخالرئیس به گزارههای وصفی ناخرسند است. گفتنی است، بااینکه مدل رشر با رهیافت شیروانی به مطلقة وقتیه هماهنگ است ولی از تلاش شیخ برای استفاده از مطلقة وقتیه پرده برنمیدارد.
4- ترفندهای ابن سینا
با توجه به کلیت بحث ابن سینا، معلوم میشود که وی عرفیه و وقتیه را پیش مینهد تا موجبات استمرار مربع سنتی و نگرش سنتی به عکس را فراهم نماید. خواجه نصیر به استناد مباحث بعدی فراتر رفته و اظهار میکند که انگیزة اصلی شیخ الرئیس هم همین بوده است. اگر این اظهار درست باشد که درستی آن هم بعید نیست، بنابراین کل بحث را باید به مثابة استمرار سادة یک استدلال به شمار آورد. بدین ترتیب، شیخ بر این باور است که میتوان قضیة وقتیه را عکس نمود زیرا وقتیه مانند عرفیه موضوعی دارد که همانند یک گزاره در بحث علمی نیست بلکه تنها یک برش زمانی از آن موضوع خاص است - یک برش زمانی که لحظهای از آن به موضوع و دورهای از آن به غیر موضوع اختصاص دارد- در ادامه، بخشهایی از دلالتشناسی رشر را اصلاح میکنم تا تفسیر خود را از تمایز بین ترفندهای ابن سینا و برداشت خواجه نصیر بیان نمایم.
پیرو این پیشنهاد، میتوان گفت که هر دو ترفند شیخ الرئیس، از ساختار واحدی برخوردارند. عرفیة سالبة کلیه را میتوان به صورت زیر نمادگذاری کرد:
.7
فرمول 7 بدین معناست که هیچ چیز در هیچ وقت g نیست اگر در آن زمان F باشد که معادل آن در زبان طبیعی به این صورت است: «هیچ چیز G نیست در حالیکه F است. این تحلیل به بیان شیخ نزدیکتر مینماید. نقیض فرمول 7 بسیار شبیه به وقتیة وصفیة خواجه است که رشر نمادگذاری کرده است:
.8
یعنی برخیها چیزها G هستند درحالیکه F هستند. با این روش میتوان وقتیة رشر و شیروانی را تغییر داد و به سالبة کلیة وقتیه به صورت زیر دست یافت:
.9
همة عملگرها به نحو احسن در این روش به کار گرفته میشوند.[15] ظاهراً هر دو ترفند از یکجا سرچشمه گرفتهاند: تعیین اموری که لااقل یک بار F هستند و کارآمد کردن مربع سنتی در آن امور. از یک سو، وضع کردن F به اموری که تنها در بخشی از دورةشان بالفعل F هستند و از سوی دیگر، فرض کردن F ها در یک لحظه مفروض. (پوشیده نماند که یک ناهماهنگی بین تعیین از طریق زمان و تعیین از طریق توصیف شرایط به چشم میخورد)
این برداشت صرفاً مولود بیان ابن سیناست و به هر حال براساس حدود استنتاجی، این تمایز در تفسیر کلیات وصفی ناچیز است.[16] نهایتاً، دو امر مورد توجه منطق دانان متأخر قرار گرفته است اعم از اینکه شیخ الرئیس از عهدة انجام آن دو امر برآمده باشد یا نه:
نخست اینکه، همچنانکه گذشت، بوعلی نتوانست تمایز کافی بین قرائتهای وصفی ایجاد نماید. مهمترین نکته در فهم تمایز بین او و منطق دانان متاخر این است که شیخ دوام وصفی را از اطلاق وصفی تشخیص نداده است. بخشی از این سهلانگاری در قرائت وصفی، آنجائی است که شیخ بین دوام وصفی و ضرورت وصفی خلط میکند. خواجه در این باره مینویسد: غالباً شیخ متوجه این تمایز نشده است (شرح، ص 285)
دوم اینکه شیخ الرئیس بین دو نوع موضوع خلط کرده است.
اگر ترفندهای شیخ را به درستی دریافته باشیم وی این ترفندها را در استدلالهای درست به کار برده است؛ البته به نظر میرسد که در قرائت ذاتی نیز از آنها بهره برده است. بدین تریتب، از نظر شیخ الرئیس موجبة کلیه و موجبة جزئیة مطلقه به صورت موجبة جزئیة مطلقه عکس میشوند ولی موجبة کلیه و موجبة جزئیة ضروریه به صورت قضایای ممکنه عکس میشوند. (اشارات، 6-335) و ضرب باربارا (ص 392). ظاهراً موضوع در هر دو استنتاج مذکور، به سمت امکان بسط یافته است.[17]
نخستین واکنش منطق دانان متأخر به قرائت وصفی این بود که ترکیبی از زمانیات و جهات ارائه داده و قضایای حاصله را بررسی کردند. یکی از نتایج این فرایند تعیین نقیض دوام وصفی به عنوان اطلاق وصفی بود. دستاورد دیگر، اصرار آنها به تفکیک ضرورت و دوام در قرائت وصفی بود.
دومین واکنش، تلاش قابل ملاحظه منطق دانان بود برای اینکه موضوع در اقسام قضایا از تحلیل یکدستی برخوردار شود. در همین راستا، فخر رازی تاکید میکند که موجبة کلیه و موجبة جزئیة مطلقة عامه به صورت ممکنة عامه عکس میشوند (شرح، ص 331) پیروان خواجه، برخلاف امام فخر، منکر قیاسهایی هستند که مقدمات آنها ممکنه است و اگر نمادگذاری رشر درست باشد، در تمام اقسام قضایا، یک تبیین واحد از موضوع (موضوع غیرمنبسط) ارائه میدهند.
همة این واکنشها به نحوی از دیدگاه ابن سینا فاصله گرفتهاند، خواجه نصیر توضیح میدهد که چرا نباید این افتراقها مورد اهتمام منطق دانان راستین قرار گیرد.
5. تاریخچة مطلقات
خواجة طوس راز افتراق خود را از شیخ الرئیس توضیح نمیدهد ولی به خوبی شرح میدهد که چرا شیخ برداشتهایی میکند که خودش نمیکند! گمان نمیکنم که بتوان با مطالعة شرح اشارات، به انگیزههای منطقی و متافیزیکی خواجه برای اصلاح منطق شیخ پی برد ولی میتوان به برخی از ایدهها در این رابطه دست یافت که چگونه خواجه و پیروانش از پیوند ابن سینا و ارسطو آگاه شدهاند و اینکه چرا خودشان از آن پیوند فاصله گرفتهاند. و بالاخره اینکه، چگونه آنها با وجود همین شکاف به استدلال منطقی و فلسفی دست یافتهاند.
از دیدگاه خواجة طوس، [ترفندهای] شیخ الرئیس واکنشی است به یک بحث کهن مشائی در این مورد که قضیة مطلقه چه جایگاهی در مباحث علمی دارد و چگونه میتوان پیوند آنرا با سایر قضایای موجهه در قیاس تأمین کرد؟ خواجه در شرح [اشارات] اظهار میدارد که شیخ همان اقسام چهارگانة مطلقهای را میپذیرد که نزد ارسطو، ثامسطیوس، تئوفراستوس و اسکندر شناخته شده بودند. گزارشها حاکیست که مطلقه از نظر ثامسطیوس قسیم ضروری است ولی از نظر اسکندر چنین نیست. بنابراین مطلقة عامه از دیدگاه شیخ الرئیس هم ناظر به نظر ثامسطیوس است و هم ناظر به نظر اسکندر (شرح، ص 9-268)[18]
[قضیه] مطلقه علاوه بر ارزش تفسیری، از آنچنان توان معنایی برخوردار است که خواجه و پیروانش را به حفظ آن واداشته است، ولی عکس و نقیض آن شبیه قضایای حملی در منطق ارسطویی نیست. بوعلی درصدد درک شرایط صدق برای قضیه دیگری برآمد که در مربع [تضاد] قرار داشته و به شیوة سنتی عکس گردد. خواجه نصیر در شرح مینویسد:
انگیزة شیخ این بود که در قیاس حملی گاهی نقیض قضایای مطلقه توسط ارسطو و سایرین به صورت مطلقه به کار رفته است، از این رو عموم منطق دانان نقیض مطلقه را مطلقه به شمار آوردهاند. لذا هنگامی که شیخ الرئیس خطای این ایده را نشان داد درصدد برآمد تا محملی برای مثالهای ارسطو ارائه دهد (شرح، ص 312)
اصلاحی را که توسط بوعلی در قضیة مطلقه عکس پذیر صورت گرفت، میتوان با تعابیر متفاوت تئوفراستوس و اسکندر وفق داد.
بیان کردیم که منطق دانان در تفسیر مطلقه دو رأی دارند: ثامسطیوس بر این باور است که مطلقه شامل ضروریه بوده و عامه است. از سوی دیگر، اسکندر معتقد است که مطلقه شامل ضروریه نبوده و خاصه است. بوعلی میخواست نشان دهد که هر کدام از این دو نگرش را میتوان با روشی که او در پیش گرفته آنچنان تبیین کرد که با هر دو نگرش درباره نقیض مطلقه قابل انطباق باشد[19] بیان وی این است که عرفیه را میتوان شامل ضروریه دانسته و عامه به شمار آورد و یا شامل ضروریه ندانسته و خاصه محسوب کرد. مطلقة عامة عرفیه با نگرش نخست سازگار است و خاصه ... با نگرش اسکندر توافق دارد (شرح، 4-313)
ابن سینا مباهات میکند که قرائت دو وجهی وی از قضایا به او امکان ارائه تبیین یک مجموعه از مثالها را میدهد که از عهده سایر منطق دانان برنیامده است.
قدما با مثالها و نمونههایی از مطلقه که به کار بردهاند نمیتوانند از ترفند ما استفاده کنند. تبیین این امر ساده نیست (اشارات، 314)
خواجه در شرح مینویسد:
منظور شیخ این است که اکثر منطق دانان نمیتوانند تفسیر درستی از این دیدگاه که نقیض مطلقه، مطلقه است ارائه دهند زیرا همه جا نتوانستهاند مطلقة مذکور در تحلیل اولی را براساس گفتار ما تبیین کنند. در میان مثالهای تحلیل اولی این مطلقهها به چشم میخورد: «هر بیداری خواب است» و «هر خوابی بیدار است» و مثالهای مشابهی که نمیتوان آنها را به صورت عرفیه تفسیر کرد. در مقام کاربرد نیز تحلیل اولی، مطلقه را جایی به کار برده که امکان استفاده از عرفیه در آنجا وجود نداشته است. (شرح، 5-314)
به دیگر سخن، ارسطو یک دسته مثال طرح کرده بود که برخی از آنها مقتضی قرائت ذاتی و برخی دیگر مقتضی قرائت وصفی است. شیخ الرئیس یک ترفند به کار برد تا اینگونه ناسازگاریها را در متن ارسطو سامان دهد. میتوان افزود که شیخ تنها مشائیای نیست که درصدد چنین راه حلی برآمده است. تام راه حل زیر را پیشنهاد میکند. [20]
این روش، به جای اینکه یک ترفند تفسیر میباشد یک اعتراف مؤدبانه است به اینکه ارسطو بین مفاهیم متفاوت خلط کرده و بارها مرتکب مغالطة ابهام شده است، این امر نتایج فاسدی نیز به همراه دارد. [21]
به هر حال، اعم از اینکه این ترفند خوب باشد یا بد، از اهمیت تاریخی برخوردار است و عناصر آن بعد از آنکه پس از دورة ارسطویی متوقف شده بود، در دورة متأخر و کم نظیر، استمرار یافتند. خواجه نصیر این سخن را سنجیده میگوید که چرا شیخ الرئیس این گونه برخورد کرد ولی با وجود این سنجیدگی، از شیخ پیروی نکرد. سبک خواجه سبک توانایی بوده و بر تحولات فلسفی استوار بود. او میافزاید: این سنت وجود داشته که یک انسان بزرگ میتوانسته مفهومی در انسان بزرگ دیگر ایجاد کند ولی ما دیگر برای اعمال این نکته سنجیها ضرورتی نمیبینیم. بدین ترتیب، شایسته است بدانیم که چرا بوعلی آنگونه برخورد کرد؟ البته رویکرد ما بیشتر فلسفی است تا تفسیری.
6- ملاحظات نهایی
بازنگری ابن سینا و خواجه نصیر در عکس و نقیض مطلقات ملاحظاتی را دربر دارد: اولاً، تحلیل منطق بوعلی مستلزم مدلی است غیر از آنچه رشر دربارة قزوینی و شیروانی ارائه داده است. این بدان معنا نیست که تلاش رشر به عنوان یک ابزار مهم در بررسی چند شرح منطق شیخ در اواخر قرن سیزدهم بی ثمر بوده بلکه این تلاش به نوبة خود سبب تعامل در کشف ادعای بوعلی گشته است. در بررسی تاریخ منطق مسلمین، یک شکاف عمده وجود دارد و آن تحلیل نحوی استنتاجهای شیخ است، تحلیلی که همراه با فشرده براهین و شرایط صدق او باشد. همچنان که از این بررسی برمیآید، بازبینی منطق بوعلی باید به نحوی باشد که تمایز بین دو قرائت ذاتی و وصفی در میان قضایا لحاظ گردد. معلوم نیست که اهمیت فلسفی هر دو قرائت برای شیخ به یک اندازه بوده باشد.
ثانیاً، باید انگیزة تغییر سنت آشکار گردد. لااقل نوعی هم اندیشی در میان منطقدانان متأخر برای ایجاد تغییرات اساسی در منطق شیخ به چشم میخورد. منطقی که به طور ساختاری با یک هدف متافیزیکی خاص هماهنگ گشته است.
نگارنده بر این باور است که اقتضائات نظم منطقی بر اندیشة خواجه و پیروان وی حاکم بوده است:
از یک سو، تمام تحولات زمان و جهت را در قرائت وصفی بررسی کردهاند و از سوی دیگر، یک دسته شرایط صدق یافتهاند که برای موضوع در میان همة اقسام قضایا نقش محوری قائل میشد. و بالاخره، جایگاهی برای جهات و زمانیات در این نظام یافتهاند در حالیکه بوعلی تنها فهرستی از آنها ارائه داده بود.
بدین ترتیب و به عنوان بازسازی تاریخی، این ادعای رشر هنوز به قوت خود باقی است که «میتوان پیوند قزوینی و ابن سینا را از تناظری دریافت که میان ساختار، شیوه پژوهش و بنیان هر دو تحقیق وجود دارد»[22] ولی با این حال مبانی روش شناختی قزوینی- به سبب پیروی از خواجه نصیر- اساساً غیر از مبانی شیخ الرئیس است.
سخن خود را با عطف توجه به یک تحول گستردة تاریخی پایان میبرم. خواجة طوس میتوانست از سنت سینوی فاصله بگیرد زیرا گرایش تاریخی به مشائیان در جهان اسلام، پس از شیخ الرئیس پیوسته دستخوش تغییر شده بود.
این اهمیت ندارد که آیا خواجه نصیر به حق استخراج قضایای مطلقه توسط شیخ را به انگیزههای تفسیری او نسبت میدهد یا نه! بلکه مهم این است که خواجه وظیفة خود میداند که اختلافش را با دیدگاه شیخ الرئیس توجیه کند و این وظیفه را اینگونه پی میگیرد که نظریة شیخ مولود انگیزههای تفسیری اوست. شرایط متفاوت تاریخی بین او و شیخ زمینة چنین رهیافتی را برای خواجه فراهم کرده است. این تفاوت به تمایز سنت مشائی ارسطو و فرمولبندی وی با سنت مشائی ابن سینا و فرمولبندی او مربوط میشود. منطقدانان مسلمان پس از شیخ الرئیس با اشارات سروکار داشتهاند نه با تحلیل اولی.
پیوست
برخی از نمادها و حدودی که در این مقاله به کار رفتهاند، توسط رشر برای بررسی منطق مسلمین در قرون وسطی وضع شدهاند. من از این جهت در این پیوست از رشر نقل قول میکنم که وی برداشت نمادین خود را به نحو کامل فهرست کرده است. من نیز یکبار دیگر همة فرمولهای به کار رفته در این مقاله را گردآوری میکنم و بالاخره، یک فهرست کوتاه برای اصطلاحات فنی منطق مسلمین ارائه میدهم.
طرح رشر
رشر و واندرنات در هفتمین فصل کتاب نظریة قیاس موجهه در فلسفة اسلامی مینویسند:
ما به دنبال ارائة یک تحلیل از گزارههای موجهه بر اساس نمادگذاری امروزین هستیم. Rt عملگر اصلی برای تحقق در لحظه t میباشد ... ما کوتهنوشتهای زیر را به کار خواهیم برد. [23]
اگر خودمان را به کوتهنوشتهای بکار رفته در این مقاله محدود سازیم، نمادگذاری رشر به ترتیب زیر خواهد بود:
وقتیه
مطلقه
دائمه
رشر میافزاید:
در نمادگذاری گزارههای موجهه، ما به نحو ساختاری از پیوند قید زمانی() با وجود موضوع جلوگیری خواهیم کرد.
در رابطه با طرح نمادین موجهات، نباید نکات زیر را فراموش کرد. نخست اینکه در این سیستم، همة قواعد مربوط به سورها و جهتها معتبر هستند. دوم اینکه در قید شرط وجودی ملغی میشود و به تعبیر نمادین فرمول (AllA is B) (□) به صورت زیر تحلیل میشود:
□
سر دیگر اینکه، قیدهای y , T تحققهای خاص زمانی با توجه به وجود موضوع هستند. ما اینجا، y , T را به عنوان ثوابت زمانی به کار خواهیم بست.[24]
رشر، پس از این مقدمات، فرمولهای زیر را برای گزارههای مختلف پیشنهاد میکند.[25] به عنوان مثال:
مطلقة عامة موجبة کلیه
مطلقة خاصه یا به تعبیر رشر وجودیة لادائمه
عرفیة عامه (و به تعبیر شیخ در ص 312 اشارات، مطلقة اخص)
و برای خاصة آن (و به تعبیر رشر عرفیة خاصه[26] )
همچنان که گذشت، در طرح رشر چند فرمول بدیل برای گزارة وقتیه وجود دارد، زیرا منطق دانان متأخرتر [از قزوینی و شیروانی] حوزة گزارههای مشروطه خارجی را بسط دادهاند. یکی از فرمولهای بدیلی که با شرایط صدق شیخ الرئیس برای دومین ترفند قرابت بیشتری دارد همان است که رشر مطلقة وقتیه میخواند:
1. ارجاعات متن به این ترتیب است که سخنان خود شیح الرئیس بصورت (ص -) یعنی (اشارات، ص -) و سخنان خواجه نصیر بصورت (شرح، ص-) یعنی ( شرح اشارت، ص-) و ارجاعات حاشیه به این ترتیب است که توضیحات نگارنده در طی 22 شماره و توضیحات مترجم با علامت * مشخص میشوند.
2. من تخصص زبانشناختی ندارم تا دربارة صحت ترجمة فنی از یونانی به عربی داوری کنم ولی بحثهای مقدماتی دربارة اصطلاحات مطلقه و وجودیه را می توان در منابع زیر ملاحظه کرد:
Zimmerman 1981; 1,1xxxix n.3, 15 n,2 and 182, Lameer 1996:94.
برای آشنایی کلی با ملاحظات منطقی ابن سینا به ترجمة زیر از منطق اشارات مراجعه کنید.
Goichon 1951, Inati 1981
3. همچنانکه در ارجاعات به چشم میخورد، آراء ابن سینا و خواجه نصیر از متن اشارات با مشخصات زیر نقل می شود ابوعلی سینا، الاشارات و التنبیهات مع شرح نصیر الدین الطوسی، تحقیق الدکتور سلیمان دنیا، القسم الاول فی المنطق، موسسة النعمان، 1992 م، 1413.
4. منطق دانان متاخر از این سخن ابن سینا استنباط کردهاند که وی موضوع را به صورت اشیاء بالفعل در تمام گذشته، حال و آینده تعیین میکند (به عنوان مثال: تکمله، 81 ب، 3-2) من در صحت این استنباط، تردید دارم. یادداشت 14 را نیز بنگرید.
5. من divided را برای ذاتیه و composite را برای وصفیه به کار می برم. هر چیز از نظر ادبیات عرب، qualitative ,essential به ترتیب مناسبتر می نمایند. ابن سینا نخست، این تمایز را در صفحات 6-265 اشارات برای توجیه ضرورت بکار برده ، در حالی که در ص 312 اشارات نیز نخستین بار بر روی وقتیهها بکار برده است برای آشنایی تحلیلی با تمایز بین ذاتی و وصفی بنگرید به : (در شرح اوبر آبلارد) Knuuttila, 1993, 82-96
6 . تضاد سنتی را برای اشاره به نگرش ارسطو به قضایای حملیه در العباره (26-16 b 17) به کار می برم.
7. اینجا برای سهولت، مربع های کلاسیک را برای مربع هایی بکار می برم که برای قضایای موجهه از سوی مشائیان پذیرفته شده است به عنوان نمونه بنگرید به: Thom, 1996;13,15
8. منظور از نگرش سنتی عکس ، همان عکس قضایای غیر موجهه در تحلیل اولی است. (25-1a 25)
9. شیخ الرئیس در تبیین منطقی سالبة کلیه میگوید: سلب شامل هر کدام از افراد موضوع است بدون آنکه وقت یا عالی را بیان کند... ولی عرف زبانهایی که ما میشناسیم فراتر از این است. (هیچ ج ب نیست) در زبان عربی یا فارسی بدین معناست که هیچ یک از افراد ج آنگاه که به ج موصوف هستند به ب موصوف نیستند (ص، 287) یعنی معنای سالبة کلیه در زبان طبیعی، سلب محمول از همة افراد موضوع در همة اوقات است بنابراین شامل دوام، فعلیت، ضرورت و امکان میگردد و این نادرست است زیرا این قضیه (هیچ انسانی خوابیده نیست) نسبت به همة اشخاص انسان درست است ولی نسبت به همة زمانها نادرست است. بدین ترتیب معلوم میشود که معنای سالبة کلیه در زبان طبیعی عامتر از معنای آن در تحلیل منطقی است.
10. ظاهراً شیخ در اشارات نامی برای این ترفند وضع نکرده است ولی بعدها عنوان مطلقة وقتیه برای آن وضع شده است. دقت کنید که وقتیه توسط شیخ الرئیس در توصیف انواع ضرورت پیشنهاد نشده است (ص 266).
11. من از اصطلاحات مقالة معروف رشر و واندرنات (1974) استفاده میکنم. مقالة دیگری در 1975 منتشر شد ولی رواج کمتری یافت و احتمالاً انتشار بعدی آن تنها به سبب تغییرات صوریی بود که در ویرایش آن مجموعه صورت گرفته بود. در ادامه، نمادگذاری رشر را برای معناشناسی، با تصرف در برخی متغیرها، به کار خواهم بست (بنگرید به ص 3-32 و پیوست این مقاله) به گمان من، همة ترمها بخوبی از عهدة دلالتها برآمدهاند.
12. بنگرید به : Rescher,1964; 203-204
13. خواجه د رهمه جا (به استثنای قیاسهایی با مقدمات ممکن که توضیحات وی نیز در آن مورد بسیار پیچیده است/ شرح ص 6-391) اظهار میدارد که همة اصلاحات لازم را در سیستم ابن سینا انجام نداده است (شرح، ص 431) باید سایر آثار خواجه بررسی شود تا دیدگاه درست منطقی از نظر وی استخراج گردد.
14. نخست محمول آمده، کم و کیف در قسمت بالا، x برای لادوام بسیط و A برای دوام وضع شده است. قواعد قیاس همان قواعدی هستند که توسط رشر و واندرنات (36: 1974) به کار رفته است.
15. t یک ثابت است به نحوی که .
من برخلاف رشر، کاربرد آن را بسط دادهام تا در فرمولهای پیچیده تر نیز به کار آید.
16. این تمایز آنگاه اهمیت خواهد یافت که برداشت من از ترفند شیخ درست باشد یعنی ضرورت وصفیة سالبة کلیه به عنوان دوام وصفی تلقی شده و لذا به صورت ضرورت وصفیة سالبة کلیه عکس شده باشد.
□
خواجه نصیر ضرورت وصفی را از طریق برهان خلف به صورت درام وصفی عکس کرده که عکس درستی برای این فرمول رشر به شمار میآید:
□
17. ظاهراً از نظر ابن سینا (الف) موضوع هر قضیة موجهه ذاتیه به صورت منبسط و (ب) موضوع هر قضیة وقتیه همراه با یک مقدمة موجهه در مقدمات قیاس نیز به صورت منبسط فرض میشود و (ج) یک قضیة وصفیه به عنوان یک موجهة وصفیه فرض میشود. اگر همراه با یک مقدمة موجهه در قیاس باشد والا به صورت یک وقتیة وصفیه به شمار میآید. من گمان میکنم بتوان از این روش به صورت سازگار دفاع کرد ولی منطق دانان سنتی متأخر، به این قبیل دفاعیات متوسل نشدهاند. پرسش از کیفیت تحلیل موضوع، پرسش دشواری است. شیروانی، نه شیخ الرئیس بلکه فارابی (950/339) را به عنوان منطق دانی معرفی میکند که موضوع را بسط داده است. (تکلمه، ص 96) لانه اشترط مجردالامکانی فی صدق العنوان
18. بنگرید به : Flannery, 1995، بخش دوم که تاریخچة عمومی بحث را طرح میکند و به ویژه صفحات 9-94. همچنین بنگرید به: Rosenberg & Manekin 1988 متنی را به ثامسطیوس نسبت میدهند که آن متن به صورت عربی در دسترس ابن سینا بوده است.
19. ظاهراً نظر خواجه این است که هر دو نگرش، نقیض وصفیة عامه را وصفیة عامه میدانند. وی در جای دیگر اظهار میدارد که نقیض عرفیة خاصه یک مطلقة وصفیه با کم و کیف متفاوت و یک ضروریه با کم و کیف همسان است (شرح، 314 و نیز ص 317)
20. اولاً شیخ الرئیس خودش را مبتکر این ترفندها (به ویژه ترفند دوم) نمیداند و تصریح میکند که «عدهای به این ترفند (دوم) متوسل شدهاند ولی .... » (اشارات، ص 316) ثانیاً، راه حل ذکر شده از تام نه یک راه حل، بلکه تحلیل راه حل دیگران است!
21. (با ارجاع به ترفند اُکام) Thom 1996: 192
22.. Rescher & Vandernat 1974:19
23. Rescher & Vandernat 1974:32
برای آشنایی خواننده با جزئیات عملگر تحقیق، منبع زیر معرفی میشود
N.Rescher & A.urquhart, Temporal logic (Newyork & Vienna) 1971:31-2
24. همان، ص 32. با توجه به قرائت ذاتی در این مقاله، نماد به عنوان شرط زمانی وجود موضوع به شمار می رود. رشر برای نمادگذاری ضروری ذاتی از نماد □ بهره میبرد. من یک خطای واضح را در پرانتزها و یک بار نیز در متغیرها اصلاح کردهام.
25. همان، ص 33.
26. یک خطای واضح در پرانتزها اصلاح شده است. *
* جالب است که فرمولهای نگارنده کاملاً مطابق با فرمولهای رشر در منبع زیر است و معلوم نیست که چه اصلاحی در پرانتزها صورت گرفته است!
N.Rescher & A.Vandernat (1973 ) The Arabic Theory of Temperal model syllogistic p.201.
آراء ابن سینا (1037/ 428) و خواجه نصیرالدین طوسی (1274/672) دربارة نقیض و عکس قضایای مطلقه متفاوت است. اگر آراء شیخ الرئیس را در اشارات و تنبیهات دنبال کرده و با شرح خواجه نصیر مقایسه نماییم، با عامل اصلی اختلاف شیخ و خواجه در تحلیل قیاسهای موجهه آشنا خواهیم شد. مقایسة بیشتر نشان میدهد که تحقیقات رشر دربارة نظام موجه منطق مسلمین با آراء خواجه نصیر سازگارتر است تا با آراء ابن سینا. این موضوع به نوبة خود پیامدهایی را در تحلیل منطق ابن سینا و نگارش تاریخ یک دورة با شکوه از تحولات جاری در قرون وسطای اسلامی در پی خواهد داشت.
من در این تحقیق ، آن دیدگاه ابن سینا را دربارة عکس و نقیض قضایای مطلقه دنبال میکنم که در اشارات و تنبیهات ارائه شده است و سپس همان را با دیدگاه خواجه نصیر طوسی در شرح اشارات مقایسه خواهم کرد. این تطبیق، اختلاف اصلی خواجه و شیخ را در ملاحظات منطقی هویدا خواهد ساخت، اختلافی که از نظامهای قیاسی آنها سرچشمه میگیرد. این اختلاف نقطة عزیمت ما را برای تحلیل منطق ابن سینا نشان داده و سهم منطق دانان متأخر را برای رسیدن به آن هدف تعیین میکند.
بعلاوه، هر تلاشی برای نگارش تاریخ منطق مسلمین در انتهاء قرون وسطی باید این تحولات بنیادین را برشمرده و حتی الامکان تبیینی برای آنها ارائه دهد.
2- قضیة مطلقه از نظر ابن سینا
موضع منطقی شیخ الرئیس کاملاً از ساختار سنتی برخوردار است و با مسائلی همچون تناقض و عکس در انواع گزارهای سروکار دارد. من میخواهم شرایط صدق انواع چهارگانة قضایای مطلقه را در منطق شیخ شرح دهم و نظر وی را دربارة عکس و نقیض آن قضایا ارزیابی کنم، از این رو ابتدا به مسائل مقدماتی تر اشاره میکنم.
ابن سینا در توضیح قضیة مطلقة عامه[2]، هر ج ب است، مینویسد:
منظور ما این است که هر فردی که در فرض ذهنی یا وجود خارجی و به صورت دائم و غیر دائم موصوف به ج باشد آن فرد موصوف به ب است بدون اینکه فلان وقت یا فلان حال یا دوام لحاظ شود (اشارات، 2-280)[3]
شیخ الرئیس در توضیح مطلب تصریح میکند که ج ها گروهی از اشیاء هستند که هر کدام از آنها میتوانند یکبار یا گاهی یا همیشه بوسیله ج مشخص شوند.[4] و اینکه هر کدام از همانها بصورت یکبار یا گاهی یا همیشه به وسیله ب مشخص میشوند. برداشت شیخ از سالبة کلیة مطلقه «هیچ ج ب نیست» این است که هر ج که قبلاً توصیفش گذشت لااقل یکبار ب نیست. این تفسیر با روش رایج توضیح هیچ ج ب نیست تفاوت دارد (ص 287).
موجبة جزئیه در صورتی صادق است که شرایط صدق موجبة کلیه برای برخی از افراد موضوع برقرار باشد و سالبة جزئیه نیز به همین ترتیب.
کوتاه سخن آنکه، ما یک وقتیة ذاتیه یا یک جملة مطلقه (مثلاً موجبة کلیه یعنی هر ج لااقل یکبار ب است) داریم.[5] موجبة کلیة مطلقه را میتوان با سالبة مطلقة همسان خودش ترکیب کرد و مطلقة خاصه (یا وجودیه) بدست آورد یعنی یک قضیه مرکب از دو طرف (به عنوان مثال، موجبة کلیه اینگونه تحلیل میشود که هر ج لااقل یکبار ب است و لااقل یکبار ب نیست . ص 10-309)
ابن سینا دیدگاه خود را دربارة تناقض با طرح این ایدة مشترک آغاز میکند که نقیض مطلقه، مطلقه است به شرط اینکه کم و کیف آنها متفاوت باشد. بدین ترتیب، آنها با آنچه که از این پس، مربع سنتی تضاد خوانده میشود، هماهنگ هستند (ص 307)[6]
ولی شرایط صدقی که شیخ الرئیس برای مطلقات خودش به کار میبرد با مربع تضاد سازگار نیست این [گزارههای] زمانی همراه با دوام و متناظر با مربع کلاسیک تضاد، مربع های تضادی تشکیل می دهند که از یک سو و دو سو میان امکان و ضرورت برقرار است (ص 311-308)[7]
از این رو عکس آنها با نگرش سنتی در قضایای حملیه هماهنگ نیست.[8]
شیخ الرئیس بحث خود را با عکس سالبة کلیه (هیچ ج ب نیست بنابراین هیچ ب ج نیست) آغاز میکند، و مقدمه میگوید که سالبة کلیة مطلقه عکس نمیشود. مثال نقضی که شیخ بدین منظور ارائه میکند این است که "هیچ انسانی ضاحک نیست" (تنها در صورتی صادق است که هر انسانی برای یک لحظه نخندد) زیرا عکس آن "هیچ ضاحکی انسان نیست" ضرورة کاذب است (ص 322). بدین ترتیب، اگر حملیات ارسطویی را همانند مطلقات ابن سینا تحلیل نماییم بسیاری از آراء ارسطو در قیاس حملی از جمله مربع تضاد، شکل دوم و برخی از استدلالهای مباشر، اعتبار خود را از دست خواهند داد. عکس در موجبة کلیه و موجبة جزئیه نیز به همین ترتیب خواهد بود (ص 330)
بدین ترتیب، شیخ الرئیس دو قید زمانی ذاتی برای مطلقة عامه و خاصه بکار میبرد که با دوام ذاتی در تناقض باشد. این قضایای ذاتی در هر دو حکم تناقض و عکس، با دو ترفند برای تعیین یک قضیه دنبال میشوند تا زمینه را برای استمرار مربع سنتی و نگرش ارسطویی به عکس فراهم سازد. نخستین ترفند، قرائت وصفی آن است. مثلاً سالبة کلیه اینگونه تحلیل میشود؛ هیچ ج ب نیست در حالی که ج است.
اگر به دنبال یک نقیض مطلق برای مطلقه باشیم، یک ترفند این است که مطلقه را خاصتر از ایجاب وسلب مطلقه لحاظ کنیم. به عنوان مثال موجبة کلیة مطلقه اینگونه تحلیل میشود که حکم فقط از آن هر فرد نیست بلکه در تمام اوقات وجود موضوع آنچه توصیف میشود یا وضع میگردد همان چیزی است که معمولاً از لفظ سالبة کلیه نیز فهمیده میشود. بنابراین "هر ج ب است" تنها هنگامی صادق است که هر ج در تمام دورهها و زمانهایی که ج است ب باشد و الا اگر در زمان خاصی بصورت ضروری یا غیر ضروری ج باشد ولی ب نباشد، موجبة کلیه کاذب خواهد بود همچنانکه از معنای لفظی سالبة کلیه فهمیده میشود[9](ص 312)
قضیة عرفیه لااقل از دورة فخر رازی (1210/ 606) بصورت دوام وصفی قرائت شده است (شرح، ص 9-288) ولی ظاهراً برای ابن سینا فقط بصورت وصفی جلوه کرده است و او توجهی به زمان یا جهت در کنار جنبة وصفی نکرده است. متناظر با مطلقههای عام و خاص در قرائت ذاتی، شیخ الرئیس وجود عرفیة عام و خاص را نیز ممکن میداند (ص 313) ولی برای عرفیة خاصه، اطلاق ذاتی را با عامة وصفی همراه میکند ولی زمان متمایزی را همراه قرائت وصفی تعیین نمیکند. او کاربرد عرفیة عام را در مربع سنتی باور دارد (ص 312) و به عنوان یک مدافع ارسطویی، همان عکس را به کار میبرد.
دومین ترفند شیخ برای حفظ نگرش سنتی تناقض و عکس این است که موضوع را به عنوان هویتهای اخذ شده در یک زمان خاص لحاظ کند. این ترفند را قضیة وقتیه (as-of-now) مینامم.[10]
ترفند دیگر این است که هر ج در وقت معین ب باشد. این حکم شامل هر فرد مقدر ج نیست بلکه شامل ج هایی است که د رآن زمان تحقق دارند. دربارة سالبة کلیه (هیچ ج ب نیست) نیز همین گونه است یعنی ج هایی که در زمان معینی تحقق دارند. بدین ترتیب، اگر آن زمان معین را در قضایای جزئیه لحاظ کنیم، با وجود سایر شرایط، تناقض تحقق پیدا خواهد کرد (ص 315) عکس نیز با این ترفند (مطلقه وقتیه) طبق روش سنتی اعمال میشود (ص 326)
3- مطلقات از نظر خواجه نصیر و رشر
هنگامی که ابن سینا نقیض عرفیه را به صورت عرفیه طرح کرد مورد اعتراض خواجه نصیر قرار گرفت. سخنان خواجه، با حروف درون پرانتز به شرح زیر است:
(A) این مساله قابل تامل است زیرا اگر منظور شیخ این است که مطلقههای عرفیه تناقض دارند، صحیح نیست.
(B) به این دلیل که دوام ایجاب و دوام سلب در مفهوم وصفی با هم تناقض ندارند این حکم در قرائت وصفی لادوام است اعم از اینکه ایجابی باشد یا سلبی.
(C) ولی اگر منظورش این باشد که مطلقة عرفیه با مطلقة عامه یا خاصه تناقض دارد، باز صحیح نیست زیرا این دو میتوانند در عرفیة لادائمة ذاتی با هم صادق باشند، همانند مطلقة عرفیه زیرا مطلقة عرفیه به سبب عرفیه بودنش با آن هم صدق است.
(D) دو مطلقة عامه و خاصه با کم و کیف مختلف میتوانند همراه با عرفیه صادق باشند زیرا دوام ذاتی ندارند.
(E) وانگهی، اصولاً نقیض مطلقة عرفیه، مطلقة عامة وصفیه با کم و کیف مختلف است زیرا دام با اطلاق عام منافات دارد. و از آنجا که دوام در اینجا به مفهوم وصفی است پس مطلقة عامه نیز باید به مفهوم وصفی باشد زیرا رعایت وحدت شرط در بحث تناقض، اجتناب ناپذیر است. (شرح، ص 313-312)
خواجه طوس ادعای شیخ الرئیس را نمیپذیرد (A) زیرا فرد میتواند بین قرائت وصفی دوام و لادوام تمایز قائل شود (B) بدین ترتیب "هر ج ب است" در حالی که ج بدین معنی است که هر ج لااقل یکبار ب است آنگاه که ج است یا بدین معنی است که هر ج همواره ب است آنگاه که ج است؛ تنها این معنای اخیر عرفیه خوانده میشود. عرفیه متناظر با قضایایی است که در مفهوم لادوام ذاتی دارای کم و کیف یکسان هستند (C) و حتی اگر [با آن مفهوم] دارای کم و کیف یکسان نباشند (D) این همان موردی است که دوام وصفی با لادوام وصفی تناقض دارد (E).
اینجا با این فرض که ترفند مذکور با دقت معرفی شده است، خواجه فاصلة زیادی از شیخ الرئیس میگیرد زیرا از نظر شیخ نقیض مطلقة عرفیه، مطلقة عرفیه است. این امر در واقع، تنقیح اصطلاح و بنیان منطقی است.
با این دیدگاه، رجوع رشر از خواجه نصیر به منطق دانان متاخر، موجه خواهد بود.[11]
رشر بر دو متن خاص متمرکز شده است: یکی بزرگترین شاگرد خواجه یعنی کاتبی قزوینی (1276/675)[12]و دیگری یک نویسنده قرن پانزدهمی، شیروانی، همو که عناصر اصلی سیستم پیشنهادیش با سیستم قزوینی یکسان است. هنگامی که رشر در مقالة دوم بخش اصلی توصیف معنایی سیستم را اصلاح میکرد (اصلاحاتی که مقالة نخست فاقد آن بود). یک معناشناسی برای قیاس نیز ارائه داد. من معناشناسی این سیستم را به طور کامل وارسی نکردهام ولی در بررسیهای تصادفی، حتی الامکان، آن را کارآمد یافتهام. این معناشناسی برای سیستم ابن سینا، با بدیل خودش که توسط خواجه نصیر پیشنهاد شده، هماهنگ است.[13]
توضیحات رشر، به روشنی محل نزاع را نشان میدهد. خواجه در (A) با انکار این مطلب شروع میکند که نقیض عرفیة سالبة کلیه، عرفیة موجبة جزئیه است و به تعبیر رشر:
.1
که اگر منفی شود، فرمول زیر بدست میآید (همچنانکه خواجه در E اشاره میکند):
.2
رشر فرمول مذکور را حینیة مطلقة موجبة جزئیه مینامد (موجبة کلیه آن عبارتست از:
این همان مطلقة عامة وصفیهای است که خواجه در (B) توضیح میدهد.
و با عرفیة خاصه (به شرح زیر) تفاوت دارد.
.3
همچنانکه رشر – در موجبة جزئیة زیر- اشاره میکند، مفاد فرمول 2 خاصتر از مطلقة عامه است.
. 4
این تحلیل با فرمول 1 متناظر است زیرا بر خلاف فرمول 2، هیچ ادعایی درباره وقوع همزمان f و G ندارد. حتی همچنانکه خواجه در (D) نشان میدهد، موجبة کلیه زیر نیز با فرمول 1 متناظر است:
. 5
خواجه نصیر در عکس عرفیه نیز از شیخ الرئیس فاصله میگیرد، با اینکه خواجه از عکس سالبة کلیه بصورت عرفیه ابراز خرسندی میکند (شرح، ص 326) ولی نمیپذیرد که موجبة کلیه و جزئیه به صورت عرفیه عکس شوند و دلیل میآورد که آنها باید به صورت مطلقة عامه وصفی عکس شوند (شرح، ص 332) گفتنی است که عرفیة سالبة کلیه (فرمول 1) به عنوان عرفیة سالبة کلیه بررسی میشود در حالی که موجبة کلیه و موجبة جزئیه (فرمول 3) بصورت فرمول 2 با بازنویسی مناسب تحلیل میشوند. قزوینی (منطق بند 67) و شیروانی (تکمله ، ص 95) با خواجه هم رای هستند (پیداست که بررسی آن براهین مجال دیگری میطلبد) بدین ترتیب اعتراض خواجه نصیر بر نخستین ترفند شیخ الرئیس با تحلیل رشر آشکارتر میشود.
خواجة طوس دربارة ترفند دوم بر این باور است که همان نتایج حاصله از تناقض در بحث شیخ، اینجا نیز اعمال میشود (شرح، ص 315) خواجه همچنین میپذیرد که مطلقة وقتیه، بصورت مطلقة وقتیه عکس شود با این بیان که:
برای تبیین دومین ترفند میگوییم : "هیچ ج در فلان و بهمان زمان، در آن زمان ب نیست" که عکس میشود به "هیچ ب در آن زمان ج نیست" بدون اینکه وجود ب در آن زمان شرط شود. شاید چیزی موجود نباشد که از طریق وجود ج آنچنانکه وصف کردیم، نشان داده شود... ما صدق حکم عکس را در آن زمان ادعا کرده و بدینگونه استدلال میکنیم که اگر آن حکم صادق نباشد "برخی ب ها در آن زمان ج هستند" صادق خواهد بود و با افتراض خواهیم داشت "برخی ج ها در آن زمان ب هستند" د رحالی که فرض ما این بود که "هیچ ج در آن زمان ب نیست" و این خلف است (شرح، ص 328)
رشر یک مطلقة وقتیه غیرموجهه از منطق دانان متاخر ارائه میدهد:
.6
این فرمول نقیض یک مطلقة وقتیه است، ولی سالبة کلیة آن عکس نمیشود و موجبة کلیه و موجبة جزئیه آن بصورت مطلقههای عامه عکس میگردند. برهانی که شیروانی به همین منظور پیشنهاد میکند همانند برهان قضیة وقتیه است که نقیض مطلقة وقتیه است. گفتنی است که این برهان، با وضع قواعدی برای قیاس هایی با قضایای بالفعل، برای مطلقة وقتیه نیز به کار میرود.
لم: عکس دو وقتیه، دو وجودیه و دو مطلقة عامه همگی مطلقة عامه است.
اثبات: اگر با هر کدام از این جهات صادق باشد bja بس خواهیم داشت که نادرست است بنابراین که با عکس نتیجه میدهد و این خلف است[14]
بدینترتیب، مدل رشر نشان میدهد که چرا خواجه نصیر از رهیافت شیخالرئیس به گزارههای وصفی ناخرسند است. گفتنی است، بااینکه مدل رشر با رهیافت شیروانی به مطلقة وقتیه هماهنگ است ولی از تلاش شیخ برای استفاده از مطلقة وقتیه پرده برنمیدارد.
4- ترفندهای ابن سینا
با توجه به کلیت بحث ابن سینا، معلوم میشود که وی عرفیه و وقتیه را پیش مینهد تا موجبات استمرار مربع سنتی و نگرش سنتی به عکس را فراهم نماید. خواجه نصیر به استناد مباحث بعدی فراتر رفته و اظهار میکند که انگیزة اصلی شیخ الرئیس هم همین بوده است. اگر این اظهار درست باشد که درستی آن هم بعید نیست، بنابراین کل بحث را باید به مثابة استمرار سادة یک استدلال به شمار آورد. بدین ترتیب، شیخ بر این باور است که میتوان قضیة وقتیه را عکس نمود زیرا وقتیه مانند عرفیه موضوعی دارد که همانند یک گزاره در بحث علمی نیست بلکه تنها یک برش زمانی از آن موضوع خاص است - یک برش زمانی که لحظهای از آن به موضوع و دورهای از آن به غیر موضوع اختصاص دارد- در ادامه، بخشهایی از دلالتشناسی رشر را اصلاح میکنم تا تفسیر خود را از تمایز بین ترفندهای ابن سینا و برداشت خواجه نصیر بیان نمایم.
پیرو این پیشنهاد، میتوان گفت که هر دو ترفند شیخ الرئیس، از ساختار واحدی برخوردارند. عرفیة سالبة کلیه را میتوان به صورت زیر نمادگذاری کرد:
.7
فرمول 7 بدین معناست که هیچ چیز در هیچ وقت g نیست اگر در آن زمان F باشد که معادل آن در زبان طبیعی به این صورت است: «هیچ چیز G نیست در حالیکه F است. این تحلیل به بیان شیخ نزدیکتر مینماید. نقیض فرمول 7 بسیار شبیه به وقتیة وصفیة خواجه است که رشر نمادگذاری کرده است:
.8
یعنی برخیها چیزها G هستند درحالیکه F هستند. با این روش میتوان وقتیة رشر و شیروانی را تغییر داد و به سالبة کلیة وقتیه به صورت زیر دست یافت:
.9
همة عملگرها به نحو احسن در این روش به کار گرفته میشوند.[15] ظاهراً هر دو ترفند از یکجا سرچشمه گرفتهاند: تعیین اموری که لااقل یک بار F هستند و کارآمد کردن مربع سنتی در آن امور. از یک سو، وضع کردن F به اموری که تنها در بخشی از دورةشان بالفعل F هستند و از سوی دیگر، فرض کردن F ها در یک لحظه مفروض. (پوشیده نماند که یک ناهماهنگی بین تعیین از طریق زمان و تعیین از طریق توصیف شرایط به چشم میخورد)
این برداشت صرفاً مولود بیان ابن سیناست و به هر حال براساس حدود استنتاجی، این تمایز در تفسیر کلیات وصفی ناچیز است.[16] نهایتاً، دو امر مورد توجه منطق دانان متأخر قرار گرفته است اعم از اینکه شیخ الرئیس از عهدة انجام آن دو امر برآمده باشد یا نه:
نخست اینکه، همچنانکه گذشت، بوعلی نتوانست تمایز کافی بین قرائتهای وصفی ایجاد نماید. مهمترین نکته در فهم تمایز بین او و منطق دانان متاخر این است که شیخ دوام وصفی را از اطلاق وصفی تشخیص نداده است. بخشی از این سهلانگاری در قرائت وصفی، آنجائی است که شیخ بین دوام وصفی و ضرورت وصفی خلط میکند. خواجه در این باره مینویسد: غالباً شیخ متوجه این تمایز نشده است (شرح، ص 285)
دوم اینکه شیخ الرئیس بین دو نوع موضوع خلط کرده است.
اگر ترفندهای شیخ را به درستی دریافته باشیم وی این ترفندها را در استدلالهای درست به کار برده است؛ البته به نظر میرسد که در قرائت ذاتی نیز از آنها بهره برده است. بدین تریتب، از نظر شیخ الرئیس موجبة کلیه و موجبة جزئیة مطلقه به صورت موجبة جزئیة مطلقه عکس میشوند ولی موجبة کلیه و موجبة جزئیة ضروریه به صورت قضایای ممکنه عکس میشوند. (اشارات، 6-335) و ضرب باربارا (ص 392). ظاهراً موضوع در هر دو استنتاج مذکور، به سمت امکان بسط یافته است.[17]
نخستین واکنش منطق دانان متأخر به قرائت وصفی این بود که ترکیبی از زمانیات و جهات ارائه داده و قضایای حاصله را بررسی کردند. یکی از نتایج این فرایند تعیین نقیض دوام وصفی به عنوان اطلاق وصفی بود. دستاورد دیگر، اصرار آنها به تفکیک ضرورت و دوام در قرائت وصفی بود.
دومین واکنش، تلاش قابل ملاحظه منطق دانان بود برای اینکه موضوع در اقسام قضایا از تحلیل یکدستی برخوردار شود. در همین راستا، فخر رازی تاکید میکند که موجبة کلیه و موجبة جزئیة مطلقة عامه به صورت ممکنة عامه عکس میشوند (شرح، ص 331) پیروان خواجه، برخلاف امام فخر، منکر قیاسهایی هستند که مقدمات آنها ممکنه است و اگر نمادگذاری رشر درست باشد، در تمام اقسام قضایا، یک تبیین واحد از موضوع (موضوع غیرمنبسط) ارائه میدهند.
همة این واکنشها به نحوی از دیدگاه ابن سینا فاصله گرفتهاند، خواجه نصیر توضیح میدهد که چرا نباید این افتراقها مورد اهتمام منطق دانان راستین قرار گیرد.
5. تاریخچة مطلقات
خواجة طوس راز افتراق خود را از شیخ الرئیس توضیح نمیدهد ولی به خوبی شرح میدهد که چرا شیخ برداشتهایی میکند که خودش نمیکند! گمان نمیکنم که بتوان با مطالعة شرح اشارات، به انگیزههای منطقی و متافیزیکی خواجه برای اصلاح منطق شیخ پی برد ولی میتوان به برخی از ایدهها در این رابطه دست یافت که چگونه خواجه و پیروانش از پیوند ابن سینا و ارسطو آگاه شدهاند و اینکه چرا خودشان از آن پیوند فاصله گرفتهاند. و بالاخره اینکه، چگونه آنها با وجود همین شکاف به استدلال منطقی و فلسفی دست یافتهاند.
از دیدگاه خواجة طوس، [ترفندهای] شیخ الرئیس واکنشی است به یک بحث کهن مشائی در این مورد که قضیة مطلقه چه جایگاهی در مباحث علمی دارد و چگونه میتوان پیوند آنرا با سایر قضایای موجهه در قیاس تأمین کرد؟ خواجه در شرح [اشارات] اظهار میدارد که شیخ همان اقسام چهارگانة مطلقهای را میپذیرد که نزد ارسطو، ثامسطیوس، تئوفراستوس و اسکندر شناخته شده بودند. گزارشها حاکیست که مطلقه از نظر ثامسطیوس قسیم ضروری است ولی از نظر اسکندر چنین نیست. بنابراین مطلقة عامه از دیدگاه شیخ الرئیس هم ناظر به نظر ثامسطیوس است و هم ناظر به نظر اسکندر (شرح، ص 9-268)[18]
[قضیه] مطلقه علاوه بر ارزش تفسیری، از آنچنان توان معنایی برخوردار است که خواجه و پیروانش را به حفظ آن واداشته است، ولی عکس و نقیض آن شبیه قضایای حملی در منطق ارسطویی نیست. بوعلی درصدد درک شرایط صدق برای قضیه دیگری برآمد که در مربع [تضاد] قرار داشته و به شیوة سنتی عکس گردد. خواجه نصیر در شرح مینویسد:
انگیزة شیخ این بود که در قیاس حملی گاهی نقیض قضایای مطلقه توسط ارسطو و سایرین به صورت مطلقه به کار رفته است، از این رو عموم منطق دانان نقیض مطلقه را مطلقه به شمار آوردهاند. لذا هنگامی که شیخ الرئیس خطای این ایده را نشان داد درصدد برآمد تا محملی برای مثالهای ارسطو ارائه دهد (شرح، ص 312)
اصلاحی را که توسط بوعلی در قضیة مطلقه عکس پذیر صورت گرفت، میتوان با تعابیر متفاوت تئوفراستوس و اسکندر وفق داد.
بیان کردیم که منطق دانان در تفسیر مطلقه دو رأی دارند: ثامسطیوس بر این باور است که مطلقه شامل ضروریه بوده و عامه است. از سوی دیگر، اسکندر معتقد است که مطلقه شامل ضروریه نبوده و خاصه است. بوعلی میخواست نشان دهد که هر کدام از این دو نگرش را میتوان با روشی که او در پیش گرفته آنچنان تبیین کرد که با هر دو نگرش درباره نقیض مطلقه قابل انطباق باشد[19] بیان وی این است که عرفیه را میتوان شامل ضروریه دانسته و عامه به شمار آورد و یا شامل ضروریه ندانسته و خاصه محسوب کرد. مطلقة عامة عرفیه با نگرش نخست سازگار است و خاصه ... با نگرش اسکندر توافق دارد (شرح، 4-313)
ابن سینا مباهات میکند که قرائت دو وجهی وی از قضایا به او امکان ارائه تبیین یک مجموعه از مثالها را میدهد که از عهده سایر منطق دانان برنیامده است.
قدما با مثالها و نمونههایی از مطلقه که به کار بردهاند نمیتوانند از ترفند ما استفاده کنند. تبیین این امر ساده نیست (اشارات، 314)
خواجه در شرح مینویسد:
منظور شیخ این است که اکثر منطق دانان نمیتوانند تفسیر درستی از این دیدگاه که نقیض مطلقه، مطلقه است ارائه دهند زیرا همه جا نتوانستهاند مطلقة مذکور در تحلیل اولی را براساس گفتار ما تبیین کنند. در میان مثالهای تحلیل اولی این مطلقهها به چشم میخورد: «هر بیداری خواب است» و «هر خوابی بیدار است» و مثالهای مشابهی که نمیتوان آنها را به صورت عرفیه تفسیر کرد. در مقام کاربرد نیز تحلیل اولی، مطلقه را جایی به کار برده که امکان استفاده از عرفیه در آنجا وجود نداشته است. (شرح، 5-314)
به دیگر سخن، ارسطو یک دسته مثال طرح کرده بود که برخی از آنها مقتضی قرائت ذاتی و برخی دیگر مقتضی قرائت وصفی است. شیخ الرئیس یک ترفند به کار برد تا اینگونه ناسازگاریها را در متن ارسطو سامان دهد. میتوان افزود که شیخ تنها مشائیای نیست که درصدد چنین راه حلی برآمده است. تام راه حل زیر را پیشنهاد میکند. [20]
این روش، به جای اینکه یک ترفند تفسیر میباشد یک اعتراف مؤدبانه است به اینکه ارسطو بین مفاهیم متفاوت خلط کرده و بارها مرتکب مغالطة ابهام شده است، این امر نتایج فاسدی نیز به همراه دارد. [21]
به هر حال، اعم از اینکه این ترفند خوب باشد یا بد، از اهمیت تاریخی برخوردار است و عناصر آن بعد از آنکه پس از دورة ارسطویی متوقف شده بود، در دورة متأخر و کم نظیر، استمرار یافتند. خواجه نصیر این سخن را سنجیده میگوید که چرا شیخ الرئیس این گونه برخورد کرد ولی با وجود این سنجیدگی، از شیخ پیروی نکرد. سبک خواجه سبک توانایی بوده و بر تحولات فلسفی استوار بود. او میافزاید: این سنت وجود داشته که یک انسان بزرگ میتوانسته مفهومی در انسان بزرگ دیگر ایجاد کند ولی ما دیگر برای اعمال این نکته سنجیها ضرورتی نمیبینیم. بدین ترتیب، شایسته است بدانیم که چرا بوعلی آنگونه برخورد کرد؟ البته رویکرد ما بیشتر فلسفی است تا تفسیری.
6- ملاحظات نهایی
بازنگری ابن سینا و خواجه نصیر در عکس و نقیض مطلقات ملاحظاتی را دربر دارد: اولاً، تحلیل منطق بوعلی مستلزم مدلی است غیر از آنچه رشر دربارة قزوینی و شیروانی ارائه داده است. این بدان معنا نیست که تلاش رشر به عنوان یک ابزار مهم در بررسی چند شرح منطق شیخ در اواخر قرن سیزدهم بی ثمر بوده بلکه این تلاش به نوبة خود سبب تعامل در کشف ادعای بوعلی گشته است. در بررسی تاریخ منطق مسلمین، یک شکاف عمده وجود دارد و آن تحلیل نحوی استنتاجهای شیخ است، تحلیلی که همراه با فشرده براهین و شرایط صدق او باشد. همچنان که از این بررسی برمیآید، بازبینی منطق بوعلی باید به نحوی باشد که تمایز بین دو قرائت ذاتی و وصفی در میان قضایا لحاظ گردد. معلوم نیست که اهمیت فلسفی هر دو قرائت برای شیخ به یک اندازه بوده باشد.
ثانیاً، باید انگیزة تغییر سنت آشکار گردد. لااقل نوعی هم اندیشی در میان منطقدانان متأخر برای ایجاد تغییرات اساسی در منطق شیخ به چشم میخورد. منطقی که به طور ساختاری با یک هدف متافیزیکی خاص هماهنگ گشته است.
نگارنده بر این باور است که اقتضائات نظم منطقی بر اندیشة خواجه و پیروان وی حاکم بوده است:
از یک سو، تمام تحولات زمان و جهت را در قرائت وصفی بررسی کردهاند و از سوی دیگر، یک دسته شرایط صدق یافتهاند که برای موضوع در میان همة اقسام قضایا نقش محوری قائل میشد. و بالاخره، جایگاهی برای جهات و زمانیات در این نظام یافتهاند در حالیکه بوعلی تنها فهرستی از آنها ارائه داده بود.
بدین ترتیب و به عنوان بازسازی تاریخی، این ادعای رشر هنوز به قوت خود باقی است که «میتوان پیوند قزوینی و ابن سینا را از تناظری دریافت که میان ساختار، شیوه پژوهش و بنیان هر دو تحقیق وجود دارد»[22] ولی با این حال مبانی روش شناختی قزوینی- به سبب پیروی از خواجه نصیر- اساساً غیر از مبانی شیخ الرئیس است.
سخن خود را با عطف توجه به یک تحول گستردة تاریخی پایان میبرم. خواجة طوس میتوانست از سنت سینوی فاصله بگیرد زیرا گرایش تاریخی به مشائیان در جهان اسلام، پس از شیخ الرئیس پیوسته دستخوش تغییر شده بود.
این اهمیت ندارد که آیا خواجه نصیر به حق استخراج قضایای مطلقه توسط شیخ را به انگیزههای تفسیری او نسبت میدهد یا نه! بلکه مهم این است که خواجه وظیفة خود میداند که اختلافش را با دیدگاه شیخ الرئیس توجیه کند و این وظیفه را اینگونه پی میگیرد که نظریة شیخ مولود انگیزههای تفسیری اوست. شرایط متفاوت تاریخی بین او و شیخ زمینة چنین رهیافتی را برای خواجه فراهم کرده است. این تفاوت به تمایز سنت مشائی ارسطو و فرمولبندی وی با سنت مشائی ابن سینا و فرمولبندی او مربوط میشود. منطقدانان مسلمان پس از شیخ الرئیس با اشارات سروکار داشتهاند نه با تحلیل اولی.
پیوست
برخی از نمادها و حدودی که در این مقاله به کار رفتهاند، توسط رشر برای بررسی منطق مسلمین در قرون وسطی وضع شدهاند. من از این جهت در این پیوست از رشر نقل قول میکنم که وی برداشت نمادین خود را به نحو کامل فهرست کرده است. من نیز یکبار دیگر همة فرمولهای به کار رفته در این مقاله را گردآوری میکنم و بالاخره، یک فهرست کوتاه برای اصطلاحات فنی منطق مسلمین ارائه میدهم.
طرح رشر
رشر و واندرنات در هفتمین فصل کتاب نظریة قیاس موجهه در فلسفة اسلامی مینویسند:
ما به دنبال ارائة یک تحلیل از گزارههای موجهه بر اساس نمادگذاری امروزین هستیم. Rt عملگر اصلی برای تحقق در لحظه t میباشد ... ما کوتهنوشتهای زیر را به کار خواهیم برد. [23]
اگر خودمان را به کوتهنوشتهای بکار رفته در این مقاله محدود سازیم، نمادگذاری رشر به ترتیب زیر خواهد بود:
وقتیه
مطلقه
دائمه
رشر میافزاید:
در نمادگذاری گزارههای موجهه، ما به نحو ساختاری از پیوند قید زمانی() با وجود موضوع جلوگیری خواهیم کرد.
در رابطه با طرح نمادین موجهات، نباید نکات زیر را فراموش کرد. نخست اینکه در این سیستم، همة قواعد مربوط به سورها و جهتها معتبر هستند. دوم اینکه در قید شرط وجودی ملغی میشود و به تعبیر نمادین فرمول (AllA is B) (□) به صورت زیر تحلیل میشود:
□
سر دیگر اینکه، قیدهای y , T تحققهای خاص زمانی با توجه به وجود موضوع هستند. ما اینجا، y , T را به عنوان ثوابت زمانی به کار خواهیم بست.[24]
رشر، پس از این مقدمات، فرمولهای زیر را برای گزارههای مختلف پیشنهاد میکند.[25] به عنوان مثال:
مطلقة عامة موجبة کلیه
مطلقة خاصه یا به تعبیر رشر وجودیة لادائمه
عرفیة عامه (و به تعبیر شیخ در ص 312 اشارات، مطلقة اخص)
و برای خاصة آن (و به تعبیر رشر عرفیة خاصه[26] )
همچنان که گذشت، در طرح رشر چند فرمول بدیل برای گزارة وقتیه وجود دارد، زیرا منطق دانان متأخرتر [از قزوینی و شیروانی] حوزة گزارههای مشروطه خارجی را بسط دادهاند. یکی از فرمولهای بدیلی که با شرایط صدق شیخ الرئیس برای دومین ترفند قرابت بیشتری دارد همان است که رشر مطلقة وقتیه میخواند:
1. ارجاعات متن به این ترتیب است که سخنان خود شیح الرئیس بصورت (ص -) یعنی (اشارات، ص -) و سخنان خواجه نصیر بصورت (شرح، ص-) یعنی ( شرح اشارت، ص-) و ارجاعات حاشیه به این ترتیب است که توضیحات نگارنده در طی 22 شماره و توضیحات مترجم با علامت * مشخص میشوند.
2. من تخصص زبانشناختی ندارم تا دربارة صحت ترجمة فنی از یونانی به عربی داوری کنم ولی بحثهای مقدماتی دربارة اصطلاحات مطلقه و وجودیه را می توان در منابع زیر ملاحظه کرد:
Zimmerman 1981; 1,1xxxix n.3, 15 n,2 and 182, Lameer 1996:94.
برای آشنایی کلی با ملاحظات منطقی ابن سینا به ترجمة زیر از منطق اشارات مراجعه کنید.
Goichon 1951, Inati 1981
3. همچنانکه در ارجاعات به چشم میخورد، آراء ابن سینا و خواجه نصیر از متن اشارات با مشخصات زیر نقل می شود ابوعلی سینا، الاشارات و التنبیهات مع شرح نصیر الدین الطوسی، تحقیق الدکتور سلیمان دنیا، القسم الاول فی المنطق، موسسة النعمان، 1992 م، 1413.
4. منطق دانان متاخر از این سخن ابن سینا استنباط کردهاند که وی موضوع را به صورت اشیاء بالفعل در تمام گذشته، حال و آینده تعیین میکند (به عنوان مثال: تکمله، 81 ب، 3-2) من در صحت این استنباط، تردید دارم. یادداشت 14 را نیز بنگرید.
5. من divided را برای ذاتیه و composite را برای وصفیه به کار می برم. هر چیز از نظر ادبیات عرب، qualitative ,essential به ترتیب مناسبتر می نمایند. ابن سینا نخست، این تمایز را در صفحات 6-265 اشارات برای توجیه ضرورت بکار برده ، در حالی که در ص 312 اشارات نیز نخستین بار بر روی وقتیهها بکار برده است برای آشنایی تحلیلی با تمایز بین ذاتی و وصفی بنگرید به : (در شرح اوبر آبلارد) Knuuttila, 1993, 82-96
6 . تضاد سنتی را برای اشاره به نگرش ارسطو به قضایای حملیه در العباره (26-16 b 17) به کار می برم.
7. اینجا برای سهولت، مربع های کلاسیک را برای مربع هایی بکار می برم که برای قضایای موجهه از سوی مشائیان پذیرفته شده است به عنوان نمونه بنگرید به: Thom, 1996;13,15
8. منظور از نگرش سنتی عکس ، همان عکس قضایای غیر موجهه در تحلیل اولی است. (25-1a 25)
9. شیخ الرئیس در تبیین منطقی سالبة کلیه میگوید: سلب شامل هر کدام از افراد موضوع است بدون آنکه وقت یا عالی را بیان کند... ولی عرف زبانهایی که ما میشناسیم فراتر از این است. (هیچ ج ب نیست) در زبان عربی یا فارسی بدین معناست که هیچ یک از افراد ج آنگاه که به ج موصوف هستند به ب موصوف نیستند (ص، 287) یعنی معنای سالبة کلیه در زبان طبیعی، سلب محمول از همة افراد موضوع در همة اوقات است بنابراین شامل دوام، فعلیت، ضرورت و امکان میگردد و این نادرست است زیرا این قضیه (هیچ انسانی خوابیده نیست) نسبت به همة اشخاص انسان درست است ولی نسبت به همة زمانها نادرست است. بدین ترتیب معلوم میشود که معنای سالبة کلیه در زبان طبیعی عامتر از معنای آن در تحلیل منطقی است.
10. ظاهراً شیخ در اشارات نامی برای این ترفند وضع نکرده است ولی بعدها عنوان مطلقة وقتیه برای آن وضع شده است. دقت کنید که وقتیه توسط شیخ الرئیس در توصیف انواع ضرورت پیشنهاد نشده است (ص 266).
11. من از اصطلاحات مقالة معروف رشر و واندرنات (1974) استفاده میکنم. مقالة دیگری در 1975 منتشر شد ولی رواج کمتری یافت و احتمالاً انتشار بعدی آن تنها به سبب تغییرات صوریی بود که در ویرایش آن مجموعه صورت گرفته بود. در ادامه، نمادگذاری رشر را برای معناشناسی، با تصرف در برخی متغیرها، به کار خواهم بست (بنگرید به ص 3-32 و پیوست این مقاله) به گمان من، همة ترمها بخوبی از عهدة دلالتها برآمدهاند.
12. بنگرید به : Rescher,1964; 203-204
13. خواجه د رهمه جا (به استثنای قیاسهایی با مقدمات ممکن که توضیحات وی نیز در آن مورد بسیار پیچیده است/ شرح ص 6-391) اظهار میدارد که همة اصلاحات لازم را در سیستم ابن سینا انجام نداده است (شرح، ص 431) باید سایر آثار خواجه بررسی شود تا دیدگاه درست منطقی از نظر وی استخراج گردد.
14. نخست محمول آمده، کم و کیف در قسمت بالا، x برای لادوام بسیط و A برای دوام وضع شده است. قواعد قیاس همان قواعدی هستند که توسط رشر و واندرنات (36: 1974) به کار رفته است.
15. t یک ثابت است به نحوی که .
من برخلاف رشر، کاربرد آن را بسط دادهام تا در فرمولهای پیچیده تر نیز به کار آید.
16. این تمایز آنگاه اهمیت خواهد یافت که برداشت من از ترفند شیخ درست باشد یعنی ضرورت وصفیة سالبة کلیه به عنوان دوام وصفی تلقی شده و لذا به صورت ضرورت وصفیة سالبة کلیه عکس شده باشد.
□
خواجه نصیر ضرورت وصفی را از طریق برهان خلف به صورت درام وصفی عکس کرده که عکس درستی برای این فرمول رشر به شمار میآید:
□
17. ظاهراً از نظر ابن سینا (الف) موضوع هر قضیة موجهه ذاتیه به صورت منبسط و (ب) موضوع هر قضیة وقتیه همراه با یک مقدمة موجهه در مقدمات قیاس نیز به صورت منبسط فرض میشود و (ج) یک قضیة وصفیه به عنوان یک موجهة وصفیه فرض میشود. اگر همراه با یک مقدمة موجهه در قیاس باشد والا به صورت یک وقتیة وصفیه به شمار میآید. من گمان میکنم بتوان از این روش به صورت سازگار دفاع کرد ولی منطق دانان سنتی متأخر، به این قبیل دفاعیات متوسل نشدهاند. پرسش از کیفیت تحلیل موضوع، پرسش دشواری است. شیروانی، نه شیخ الرئیس بلکه فارابی (950/339) را به عنوان منطق دانی معرفی میکند که موضوع را بسط داده است. (تکلمه، ص 96) لانه اشترط مجردالامکانی فی صدق العنوان
18. بنگرید به : Flannery, 1995، بخش دوم که تاریخچة عمومی بحث را طرح میکند و به ویژه صفحات 9-94. همچنین بنگرید به: Rosenberg & Manekin 1988 متنی را به ثامسطیوس نسبت میدهند که آن متن به صورت عربی در دسترس ابن سینا بوده است.
19. ظاهراً نظر خواجه این است که هر دو نگرش، نقیض وصفیة عامه را وصفیة عامه میدانند. وی در جای دیگر اظهار میدارد که نقیض عرفیة خاصه یک مطلقة وصفیه با کم و کیف متفاوت و یک ضروریه با کم و کیف همسان است (شرح، 314 و نیز ص 317)
20. اولاً شیخ الرئیس خودش را مبتکر این ترفندها (به ویژه ترفند دوم) نمیداند و تصریح میکند که «عدهای به این ترفند (دوم) متوسل شدهاند ولی .... » (اشارات، ص 316) ثانیاً، راه حل ذکر شده از تام نه یک راه حل، بلکه تحلیل راه حل دیگران است!
21. (با ارجاع به ترفند اُکام) Thom 1996: 192
22.. Rescher & Vandernat 1974:19
23. Rescher & Vandernat 1974:32
برای آشنایی خواننده با جزئیات عملگر تحقیق، منبع زیر معرفی میشود
N.Rescher & A.urquhart, Temporal logic (Newyork & Vienna) 1971:31-2
24. همان، ص 32. با توجه به قرائت ذاتی در این مقاله، نماد به عنوان شرط زمانی وجود موضوع به شمار می رود. رشر برای نمادگذاری ضروری ذاتی از نماد □ بهره میبرد. من یک خطای واضح را در پرانتزها و یک بار نیز در متغیرها اصلاح کردهام.
25. همان، ص 33.
26. یک خطای واضح در پرانتزها اصلاح شده است. *
* جالب است که فرمولهای نگارنده کاملاً مطابق با فرمولهای رشر در منبع زیر است و معلوم نیست که چه اصلاحی در پرانتزها صورت گرفته است!
N.Rescher & A.Vandernat (1973 ) The Arabic Theory of Temperal model syllogistic p.201.