از دغدغه های اساسی غزالی که در طی انتقال مبنایی او به سمت تصوف نیز قابل مشاهده است مسأله تأویل و روش تأویل متون مقدس خصوصاً قرآن کریم است. او هر چند رساله هایی در ردّ تعلیمیه، باطنیّه و اسماعیلیّه و رویکرد آنان به قرآنکریم دارد، اما با توجه به قواعدی که در ضمن تأویل بنا مینهد به خوبی تأثیرپذیری او در این زمینه از رویکرد باطنی به تفسیر قابل مشاهده است؛ رویکردی که بعدها در جریان های مهم فلسفی مانند حکمت متعالیه نیز مؤثر افتاد. این مقاله ابتدا به مسأله تأویل مجاز و غیرمجاز و، تفسیر به رأی، در نزد غزالی و سپس به قواعد تأویل مجاز در نزد او و در انتها به مواردی از این تأویل از باب نمونه در آثار او میپردازد.