آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۸

چکیده

مساله­ی جبر و اختیار یا آزاد بودن و یا آزاد نبودن انسان در انجام کارها و افعال موضوعی است که همراه با خردگرایی و خردوری انسان و بارمند بودن به آن اگرچه از هنگام ظهور فلاسفه در یونان بوده است؛ اما در تمدن و فرهنگ خاورمیانه، بویژه در ایران پس از ظهور اسلام و گرویدن ایرانیان به آیین تازه و آشنایی آنان با فلاسفه های ارسطو افلاطون و نو افلاطونیان از راه ترجمه های عربی مورد توجه قرار گرفت، و این باور اگرچه وسیله فرقه­ی خردگرای اسلامی به نام معتزله در تمدن اسلامی رواج پیدا کرد اما فرقه­ی اشعریه یا اشاعره به مبارزه با آن پرداخت، و پس از مدتها همین باور خردمندی انسان وسیله­ی فرقه­ی دیگر اسلامی نشر و تبلیغ شد چنانکه دیوان شاعران در سده های پنجم و ششم از همین باور پر است.مولانا جلال الدین را که می توان در سیر ادبیات منظوم ایران «متمم» شعر و نظم عارفانه به شمار آورد با توجه به عقلمند بودن انسان در اثر عرفانی خود – مثنوی- در ضمن داستانها و تمثیل ها خواسته است انسان را مختار و آزاد معرفی کند، اما باید گفت در این داستانها با توجه به مسایل جبری که برای اثبات مختار بودن انسان به نظم کشیده باز هم در اثبات اختیار آنچنان که به جبر استناد کرده و خود نیز طبق روش افتنانی در مثنوی نتوانسته است از کمند جبر رها شود و گویی در میان این دو نیروی حاکم بر سرنوشت انسان غربت زده در پهنه­ی گیتی درگیر بوده است در این نوشته مواردی را از مثنوی با توجه به این دو موضوع فراهم کرده و از نظر می گذراند.

تبلیغات