بیش از یک دهه است که "مدیریت کیفیت جامع" به عنوان بینشی منحصر بفرد برای افزایش اثربخشی سازمانی مورد بحث محافل و مجامع مدیریت است و دامنه رسوخ این نهضت از سازمان های صنعتی و تولیدی بخش خصوصی به سازمان ها و بوروکراسی های دولتی و حتی سازمان های غیر انتفاعی کشیده شده است. این مقاله به نقد و بررسی دیدگاه های بنیانگذاران این فلسفه مدیریت اهتمام دارد و مفروضات و اصولی را که آنان برای تغییر و تحول سازمانی پیشنهاد می کنند تحلیل و ارزشیابی می کنند.همچنین کاربست برنامه های مدیریت کیفیت جامع در سازمان هایی که فنون آن را به اجرا در آورده اند و تأثیر این برنامه ها مدیریت بر فرایندهای رفتار سازمانی مورد مطالعه قرار می گیرد. و سرانجام با اشاره به موفقیت ها و شکست های برنا مه های مدیریت کیفیت جامع شرایط لازم برای کامیابی این فلسفه مدیریت در آینده بیان می شود.