مطالب مرتبط با کلیدواژه

کوژیتو


۱.

وجودشناسی دکارت و پیروان وی(مقاله ترویجی حوزه)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: لایب نیتس دکارت اسپینوزا سوبژکتیویسم وجودشناسی پانته ایسم کوژیتو

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۹۰۵ تعداد دانلود : ۸۸۹
مسئله وجودشناسی یکی از بنیادی ترین مسائل در نظام فکری هر فیلسوف است که تأثیر آن بر سایر قسمتهای فلسفه غیرقابل انکار است. وجود شناسی دکارت با پذیرش اصل واقعیت آغاز و به تشکیک در وجود، کمال دانستن آن و پذیرش برهان وجودی تکمیل می گردد. اما تأثیر کوژیتو بر سوبژکتیویسم غربی مهم ترین رکن در وجودشناسی اوست. اسپینوزا وجود را در تحقق و تصور بی نیاز از غیر می داند و به تقریری از پانته ایسم نزدیک می گردد. با این همه، واقعیت خارجی مستقل از ذهن در فلسفه اسپینوزا انکار نمی گردد، درحالی که از لوازم کوژیتوی دکارت و نیز نظریه مناد لایب نیتس انکار تحقق جوهر خارجی مستقل از ذهن است.
۲.

نسبت انسان و حقیقت از منظر فیلسوفان مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: عقل مدرنیته حقیقت انسان اراده معطوف به قدرت خودبنیادی کوژیتو انقلاب کپرنیکی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۶۵۵ تعداد دانلود : ۷۰۹
دوره مدرن به­لحاظ معرفت­شناختی دارای اهمیت خاصی است؛ زیرا از یک سو نسبت جدیدی میان انسان و حقیقت تعریف گردید که در آن فیلسوفان مدرن چون دکارت، کانت و نیچه نقش زیادی داشتند و از دیگر سو انسان توانست محور و ملاک فهم و تفسیر حقیقت گردد. در واقع در این دوره خودبنیادی معرفت­شناختی انسان نقش بسیار مهمی در نگاه به کل هستی دارد. دکارت با محوریت اندیشه کوژیتو، روش ریاضی و عقل­گرایی، و ملاک تصورات واضح و متمایز، کانت با مقولات پیشین، انقلاب کپرنیکی، محوریت عقل انسانی در اخلاق و دین، نیچه با تمرکز بر اراده معطوف به قدرت، ارزش­گذاری مجدد و نهیلیسم، و سارتر با نشاندن انسان به­جای خدا در سیر تکاملی تدریجی، در خودبنیادی معرفت­شناختی و محوریت انسان در فهم یقین و حقیقت نقش زیادی داشتند. نتیجه این نظام فکری، بدفهمی یا غفلت از امور ماورای طبیعی، دین و اخلاق و محدود کردن انسان به تمشیت حیات دنیوی بود.
۳.

بررسی و تحلیل رویکرد ذهن گرایی در معرفت شناسی توماس آکوئیناس(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: آکوئیناس انسان مداری ذهن گرایی کوژیتو عقل فعال عقل منفعل

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۲۵۳ تعداد دانلود : ۵۰۵
اگرچه ذهن گرایی و همچنین انسان مداری را می توان از جمله شاخصه های بارز رهاورد رنسانس و فلسفة غرب پس از آن، به شمار آورد، در همین راستا شاید بتوان این رویکرد را در افکار کسانی همچون سنت توماس که متقدم بر رنه دکارت فرانسوی و برونوی ایتالیایی بوده اند، نیز یافت. وی که در فرایند حصول معرفت، تابع نظریة تجرید و انتزاع ارسطو است، پیرو موضع ارسطو در این باب، جایگاه عقل فعال و منفعل را درون نفس انسانی می داند و قائل به حلول آن در نفس است. آکوئیناس نظریة اشراقی شناخت را نمی پذیرد و اساساً معرفت را امری بشری می داند. ذهن گرایی که همانا تأکید بر سهم فاعل شناسا در حصول شناخت است؛ را می توان در اندیشة این متکلم و فیلسوف مسیحی قرن سیزدهم، که خود آغازگر دوره غلبة تفکر عقلی در قرون وسطی است، مشاهده نمود. بدین ترتیب مدعای این خامه خیلی دور از واقعیت نیست که نظام کوژیتوی دکارتی و ای بسا ایدئالیسم استعلایی کانت هم، از این لحاظ وامدار آکوئیناس بوده باشد.