تحلیل بینامتنی دیگربودگی در روایت ملکوتِ صادقی و «میان حفره های خالی» اسماعیلی براساس نظریه باختین(مقاله علمی وزارت علوم)
در مطالعات میان رشته ای، گفت وگوی میان موضوعات فلسفی با متون ادبی، از اهمیت بالایی برخوردار است. به همین منظور بررسی نظام اندیشگانی باختین در حوزه انسان شناسی فلسفی و نظریه «دیگربودگی» و تفسیر متون ادبی با این دیدگاه از موضوعات مهمی است که بر لزوم اجتناب از نظام دوقطبی و امتناع شناخت انسان از «خود» بدون تعامل با «دیگری» تأکید دارد. از سویی ادبیات و به ویژه رمان به واسطه بازنمایی جهان انسانی در متن، بستر مناسبی برای فهم این گفت وگو در فرهنگ ها و جوامع است. این پژوهش سعی دارد در تحلیلی بینامتنی، میان دو روایت ملکوت اثر بهرام صادقی و «میان حفره های خالی» از پیمان اسماعیلی، به بررسی نهاد «خود» و «دیگری» بپردازد و روابط آنان را در داستان بررسی کند. نتایج حاصل از این پژوهش خواهد گفت که این دو قطب، در هر دو داستان، علاوه بر آنکه روند صیرورت و تحول را در پیش دارد، در روایت ملکوت تا حدودی سیال است. علاوه بر آن، این نهاد در روایت ملکوت جنبه فردی و انتزاعی دارد؛ اما در داستان «میان حفره های خالی» بیشتر جنبه قومی و فرهنگی به خود می گیرد. از جهتی، بررسی ها حاکی از حضور قطبی بینابین در روایت ها است که از سویی به هر دو قطب نزدیک می شود و در عین حال، قطب مخالف را تقویت می کند.