
مقالات
حوزههای تخصصی:
هدف: مقاله حاضر بر آن است که تحلیلی کیفی از هویت فرهنگی پیروان یارسان، ساکن استان کرمانشاه به دست دهد. یارسان (اهلِ حق) اقلیتی آیینی در کشور ایران، عراق و ترکیه هستند که مرکز اصلی آنان استان کرمانشاه است و از لحاظ قومیت، بیشتر آنان کُرد هستد، اما در میان اقوام ترک و لک نیز پیروانی دارد. مطالعه جامعه شناسانه یارسان و نقش آیین اهل حق در شکل گیری هویت فرهنگی آنان و اینکه چگونه یک فرد یارسان خود را متعلق به یک اجتماع مذهبی خاص با فرهنگی کم و بیش متفاوت می داند، می تواند اهمیت و کارکرد تنوع فرهنگی و زبانی و دینی را در روندهای هویتی نمایان کند و نشان دهد که فرهنگ های کمتر دیده شده و کمتر شناخته شده و عناصر فرهنگی به ظاهر کمرنگ و کم اهمیت، به چه صورت در کنار سایر منابع فرهنگی کلان به مانند فرهنگ کلان و میانی، در شکل گیری هویت های جمعی و فرهنگی نقش دارند. بنابراین از نظریات مانوئل کاستلز، پیتر برگر، استوارت هال و ریچارد جنکینز در باب مسئله هویت، استفاد شده است. به نظر آنها هویت مدرن پدیده ای ایستا و ثابت نیست، بلکه پویا و سیال است و فرآیندی است تا چیزی از پیش داده شده. بیشتر از آنکه فردی باشد، اجتماعی و فرهنگی است. مدام در حال تغییر و دگرگونی است و از منابع متعددی سرچشمه می گیرد.روش :برای رسیدن به این منظور و به جهت نیل به فهمی درون نگر از این امر اجتماعی روش شناسی کیفی به عنوان روش اصلی انتخاب شده است. فن جمع آوری داده ها در این پژوهش مصاحبه ژرف و نیمه ساخت یافته بوده و از مشاهده نیز داده هایی به دست آمده است. تحلیل محتوای کیفی نیز برای تحلیل داده ها به کار رفته است. روش نمونه گیری هدفمند و میدان تحقیق شهر کرمانشاه بوده است. برای انجام این تحقیق و در بخش مصاحبه، از میان جوانان یارسان ساکن شهر کرمانشاه و بر اساس معیارهای جنسیت، سن، شغل، تحصیلات و تبار ایلی انتخاب صورت گرفت. این افراد شامل 17 نفر، 10 مرد و 7 زن، و در محدوده سنی 18 تا 38 و از دو گروه زبانی کُرد و لک هستند.یافته ها: این مطالعه با پرسش از وضعیت کنونی هویت فرهنگیِ پیروان این آیین و وجوه مختلف آن آغاز شده و با بررسی امکان بازتولید آن در چهارچوب زیست_ سیاست موجودِ گفتمان اجتماعی_ سیاسی مسلط به پایان رسیده است. در وجه توصیفی، یافته ها از هویت فرهنگی چندگانه و ترکیبی پیروان یارسان حکایت دارد و به رغم تأکید آنان بر اهمیت این آیین در برساخت هویت فرهنگی، نقش و حضور آن در ذهن و عمل نسل جوانتر کمرنگ تر شده است. فرهنگ دینی یارسان و پایبندی اهلِ حق ها به آن در مواردی مانند شرکت در مراسم و مناسک از قبیل اعیاد، شرکت جمع های یاری، ادای نذر و روزه گرفتن و موسیقی آیینی و توانایی نواختن ساز تنبور، رفتن به اماکن مقدس، خو اندن دفاتر و کتب مذهبی، اعتقاد به دونادون، کوتاه نکردن سبیل (برای مردها) و همچنین اشاعه و انتقال آن به فرزندان خود و تأکید بر ازدواج با فردی از پیروان اهلِ حق، جلوه پیدا کرده است. طبق اطلاعات به دست آمده از مصاحبه ها می توان چنین نتیجه گیری کرد که، پیروان اهلِ حق به این مناسک و اصول دینی پایبند هستند، هر چند که میزان آن نسبی و در میان این پیروان به یک میزان نیست و چنان که اشاره شد با توجه به عامل های جنس، سن و سبک زندگی افراد متغیر است. از نظر نسلی که مسئله این نوشتار بوده است، کمرنگ شدن باورهای مذهبی در بین جوانان یارسان و نسل های جدید موضوع مهمی است. بر اساس داده های تحقیق مهمترین وسایل انتقال بین نسلی این فرهنگ دینی و جامعه پذیری فرهنگی یارسان ها، خانواده ها و پیران هستند. خانواده همواره از مهمترین ابزارهای انتقال عناصر فرهنگی بوده اند. پیران اهلِ حق همچنین نقشی حمایت گر از مریدان را دارند که وظیفه برگزاری مراسم و مناسک و همچنین آموزش پیروان را ایفا می کنند. شرکت در مراسم و برگزاری مناسک مختلف دینی در میان اهلِ حق ها کارکردهای متعددی شامل تقویت باورمندی و پایبندی و همچنین ایجاد حس همبستگی و تقویت روحیه گروهی در میان آنان را دارد. بنابراین می توان گفت که نیروی پیشبرنده آیین یارسان و هویت فرهنگی متعاقب آن، اساساً نیرویی درون شبکه ای است و منبع بیرونی یا ندارد یا بسیار کم است. در اقلیت بودن و احساس محرومیت نسبی، باعث ایجاد رویکردی دوگانه در میان پیروان یارسان شده است به طوری که برخی از آنان هویت یارسانی خود را انکار کرده و باورمند به این آیین نیستند، در مقابل بسیاری از اهلِ حق ها با وجود پذیرش مشکلات، نوعی «هویت مقاومت» را اتخاذ کرده و همچنان بر اهلِ حق بودن خود تأکید دارند. در نهایت امکان بازتولید این هویت فرهنگی در هاله ابهام است. از مسیر چنین تحلیل هایی است که دلالت های فوکویی در باب زندگی، سیاست و تحولات توسعه ای سر بر می آورند. همچنان که کاستلز گفته است که هویت فرهنگی از بطن روابط قدرت برساخته می شود.نتیجه: این آیین و هویت فرهنگی همزاد آن در تلاش برای حفظ خود، فقط به نیروی پیشبرنده درون گروهی خود متکی است و این نیرو با توجه به ساختار اجتماعی، سیاست های فرهنگی و زیست جهان کرمانشاه که عمدتاً وجهی تمرکزگرایانه دارند، آینده ای مبهم پیش رو دارد.
نقش توسعه اقتصادی_ اجتماعی در شکل گیری الگوهای مهاجرتی جوانان
حوزههای تخصصی:
هدف: مقاله حاضر به بررسی تأثیر توسعه اقتصادی_ اجتماعی استان ها بر الگوهای مهاجرت جوانان در ایران پرداخته است. موضوع مهاجرت جوانان و نیروهای متخصص محصول عوامل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی اجتماعی است که جوانان در آن جا زندگی می کنند و این امر بر فرآیندهای رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی مبدأ اثرات زیانباری خواهد داشت. در حالی که مطالعات صورت گرفته در زمینه مهاجرت به خصوص مهاجرت جوانان در ایران، بر مهاجرت خارجی تأکید داشته و اندک مطالعات انجام شده در حوزه مهاجرت داخلی نیز صرفاً بر مهاجرت از روستا به شهر تأکید داشته اند، مطالعه حاضر به بررسی و تحلیل الگوهای مهاجرت جوانان در سطح استانی و با تمرکز روی عوامل فردی و استانی با تأکید بر سطح توسعه اقتصادی و اجتماعی می پردازد. بر اساس نظریه های اقتصاد نئوکلاسیک، قانون جاذبه و دافعه راونشتاین و نظریه وابستگی، مهم ترین دلیل مهاجرت جوانان می تواند عوامل اقتصادی باشد. بیکاری و درآمد کم در مبدأ و وجود فرصت های شغلی و امکانات متنوع در مقصد از جمله این دلایل هستند. بنابراین اختلاف توسعه بین مناطق و وابستگی مناطق توسعه نیافته به ویژه مناطق روستایی به مناطق صنعتی و شهری باعث شدت گرفتن مهاجرت جوانان می شود. براساس نظریه محرومیت نسبی، صرفاً درآمد پایین باعث مهاجرت افراد نمی شود بلکه توانایی های فردی و همچنین عوامل اجتماعی از جمله سطح تحصیلات و این احساس که فرد نسبت به سایرین درآمد کمتری دارد نیز موجب نارضایتی فرد و اقدام به مهاجرت می شود.روش: این پژوهش بر روش تحقیق کمّی با تکنیک تحلیل ثانویه استوار است. بر این اساس، داده های سرشماری سال 1395 که توسط مرکز آمار ایران ارائه گردیده است، تجزیه و تحلیل شد. جامعه آماری شامل تمامی افراد 18 تا 34 ساله کشور در سرشماری سال 1395 است که اطلاعات 492853 نفر از آن ها از داده های خام (دو درصد) سرشماری 1395 استخراج شده است. در سطح فردی متغیر وابسته یعنی مهاجرت به صورت یک متغیر اسمی دو طبقه (مهاجر – غیرمهاجر) لحاظ و سنجیده شده است. متغیرهای مستقل نیز شامل عوامل ساختاری یا درجه توسعه یافتگی استان ها با 13 شاخص در بخش های مختلف اقتصادی، اجتماعی، بهداشتی و فرهنگی، و ویژگی های جمعیتی است.یافته ها: نتایج نشان داده است که جوانان شهری، افراد دارای تحصیلات دانشگاهی، زنان جوان و جوانان 29- 15 ساله به طور معنی داری بیش از جوانان روستایی، دارندگان دیگر مدارج تحصیلی، مردان و سایر گروه های سنی مهاجرت کرده اند. از لحاظ استانی، استان های البرز، یزد و قم دارای بالاترین میزان خالص مهاجرت مثبت بوده اند. این استان ها، در سطوح بالای توسعه اقتصادی اجتماعی قرار دارند. در حالی که استان های لرستان، خراسان جنوبی و کرمانشاه_ که بر حسب سطح توسعه_ در رتبه های پایانی قرار دارند، در رده استان های با بالاترین میزان خالص مهاجرت منفی قرار داشته اند. همچنین، تحلیل نتایج بر اساس گروه بندی سطح توسعه استان ها حاکی از آن است که منطقه خیلی برخوردار دارای بیشترین میزان درون کوچی (موازنه مثبت مهاجرتی) است، در حالی که منطقه خیلی محروم با بالاترین میزان منفی خالص مهاجرت، بیشترین کاهش جمعیت جوان را به علت مهاجرت تجربه کرده است. با ملاحظه مجموع مهاجرت یا حجم مهاجرتی که مرکب از درون کوچی و برون کوچی است، منطقه خیلی برخوردار و پس از آن منطقه خیلی محروم بیشترین جریان های مهاجرتی را داشته اند. نکته مهم در این خصوص آن است که تنها منطقه خیلی برخوردار از موازنه مثبت مهاجرتی برخوردار بوده و جمعیت آن از طریق مهاجرت افزایش یافته است. سایر مناطق موازنه منفی داشته و بخشی از جمعیت خود را به علت مهاجرت از دست داده اند. الگوهای مهاجرتی مشاهده شده در این مطالعه را می توان با نظریه های جاذبه و دافعه، نظریه اقتصاد نئوکلاسیک و نظریه روانشتاین تبیین کرد. راونشتاین بیان می کند که اختلاف سطح توسعه بین مناطق سبب مهاجرت افراد خواهد شد. اختلافات در سطوح توسعه میان استان ها باعث می شود که جوانان از استان های با سطوح پایین تر توسعه، در جستجوی فرصت های بهتر و زندگی بهتر به مناطق با سطوح بالاتر توسعه مهاجرت کنند. نظریه جاذبه و دافعه بیان می کند که عواملی مانند فرصت های شغلی، سطح زندگی، خدمات اجتماعی، و شرایط زندگی در مناطق مختلف جوانان را به سوی خود جذب یا از آن ها دفع می کنند. استان های با سطوح بالای توسعه اقتصادی اجتماعی، مانند البرز، یزد و قم، معمولاً فرصت های شغلی و زندگی بهتری ارائه می دهند که جوانان را جذب می کنند. در مقابل، استان هایی مانند لرستان، خراسان جنوبی و کرمانشاه که با مشکلات اقتصادی و اجتماعی روبه رو هستند، ممکن است مهاجرت جوانان را تشدید کنند. نظریه اقتصاد نئوکلاسیک نیز مهاجرت جوانان را بر اساس تصمیم گیری راسخ تر افراد برای بهره برداری از فرصت های بهتر اقتصادی و تعامل با بازار کار تبیین می کند. استان های با سطوح بالای توسعه اقتصادی اجتماعی می توانند بهترین فرصت ها را برای جوانان فراهم کنند و از این رو، مهاجرت جوانان به این مناطق را تشویق می کنند. بنابراین، توسعه اجتماعی-اقتصادی نقش مهمی در شکل دهی الگوهای مهاجرت جوانان ایفا می کند و هم بر تصمیم مهاجرت و هم بر مقاصد انتخاب شده توسط مهاجران جوان تأثیر می گذارد.نتیجه: مهاجرت جوانان در ایران به شدت تحت تأثیر توسعه اقتصادی-اجتماعی قرار دارد. برای کاهش مهاجرت جوانان و مدیریت بهتر ساختار جمعیتی، لازم است اقدامات سیاستی جدی از جمله تقویت اقتصاد و ایجاد اشتغال پایدار در مناطق کمتر توسعه یافته، ارتقای شاخص های توسعه انسانی و ارزیابی دقیق و مؤثر نیازها و مشکلات محلی اتخاذ شود.
نابرابری نشاط و ارتباط آن با میزان توسعه یافتگی در مناطق شهر تهران (مقایسه موردی مناطق 3، 13 و 17 شهر تهران)
حوزههای تخصصی:
هدف: شاخص نابرابری تعدیل شده نشاط (IAH) شاخص جدید و مناسبی برای نشان دادن وضعیت نشاط در کشورها یا مناطق مختلف است که از ترکیب آماره های میانگین و انحراف استاندارد به دست می آید و علاوه بر میزان نشاط، نابرابری آن را نیز نشان می دهد. مقاله حاضر درصدد است با ترکیب رویکرد مساوات گرایان و مطلوبیت گرایان تصویری از "نشاط" و "نابرابری تعدیل شده نشاط"در شهر تهران براساس میزان توسعه یافتگی مناطق ارائه و تفاوت آن ها را براساس سطوح توسعه یافتگی این مناطق تبیین کند. بدین منظور مناطق شهر تهران به سه خوشه با سطح توسعه یافتگی بالا، متوسط و پایین تقسیم و از هر خوشه یک منطقه برای مطالعه انتخاب شده است. آنچه در این مقاله از آن به عنوان نشاط یاد می شود ارزیابی سراسری افراد از زندگی خویش است. همین ارزیابی فردی وقتی به شکل جمعی تحلیل شود می تواند ایده بسیار خوبی برای تحلیل وضعیت توسعه و دستیابی به توسعه پایدار در یک محدوده را به دست دهد.روش: مقاله حاضر متکی بر داده های تحقیقی است که دو شاخص اصلی آن میزان و نابرابری نشاط در میان مناطق انتخاب شده با روش کمی از نوع پیمایش به صورت پهنانگر و مقطعی به انجام رسیده است. جامعه آماری پژوهش را جمعیت 18 سال و بالاتر در شهر تهران تشکیل می دهد که حجم نمونه با استفاده از فرمول نمونه گیری کوکران 600 نفر برآورد شده است. جمعیت نمونه براساس نسبت جمیعت بین مناطق مختلف بدین صورت تقسیم شد که منطقه 3 برابر با 230 نفر، منطقه 13 برابر با 177 و منطقه 17 نیز 193 نفر تعیین شد. برای جمع آوری داده ها از ابزار پرسشنامه در حجم نمونه 600 نفری از سه منطقه شهر تهران با سطوح توسعه یافتگی متفاوت و روش نمونه گیری خوشه ای و تصادفی سیستماتیک استفاده شده است. دو نوع مقیاس پرکاربرد برای اندازه گیری نشاط به روش گذشته نگر در پژوهش حاضر مورد استفاده قرار گرفته است. اول پرسشنامه آکسفورد است و فرم نهایی آن با 29 پرسش 4 گزینه ای آماده شده که در هر پرسش فرد درباره خود از احساس ناشادی تا احساس شادی بسیار زیاد، قضاوت می کند. برای تحلیل داده ها از نرم افزار spssو برای محاسبه شاخص IAH از فایل اکسل محاسبات این شاخص استفاده شده است. یافته ها: یافته ها نشان می دهد، همان طور که در سطح کلان و در بین کشورها میزان نشاط و نابرابری نشاط بر حسب میزان توسعه یافتگی متفاوت است، در سطح مناطق شهری نیز این امر صادق است؛ بدین معنا که در مناطقی که توسعه یافتگی بالاتری دارند، وضعیت نشاط بهتری دارند. وضعیت بهتر هم بر حسب میزان و پراکندگی نشاط سنجش می شود؛ یعنی جایی که میزان نشاط بالاتر و نابرابری پایین تری دارد، وضعیت آن بهتر از مناطق دیگر است. برای نشان دادن سطح و میزان نابرابری نشاط از شاخص نابرابری تعدیل شده نشاط استفاده شد. مناطقی که نمره IAH آن ها بالاتر است وضعیت نشاط آن ها بهتر است و این براساس سطح توسعه یافتگی متفاوت خواهد بود. در میان مناطق مورد مطالعه منطقه 3 با میانگین 6.85 بالاتر از دیگر مناطق است و منطقه 13 و 17 نیز به ترتیب دارای میانگین 6.33 و 5.59 هستند. نکته قابل توجه این است که در هر سه منطقه میانگین نشاط بالاتر از حد متوسط (یعنی 5) است. از طرف دیگر بررسی انحراف استاندارد نشان می دهد که میزان نابرابری نشاط (یا ارزیابی کلی افراد از وضعیت زندگی خویش) در منطقه 17 بالاتر از دیگر مناطق است و منطقه 3 نیز از منطقه 13 و 17 نابرابری کمتری دارد. بدین ترتیب، منطقه 3 با بالاترین میانگین و کمترین میزان نابرابری نشاط نسبت به دیگر مناطق از وضعیت نشاط بهتری برخوردار است. نمره نابرابری نشاط، که در یک طیف 0 تا 100 نمره ای محاسبه شده، در منطقه 3 برابر با 57.52، منطقه 13 برابر با 52.55 و منطقه 17 برابر با 42.45 و در شهر تهران، به طور کلی، معادل 50.32 است. مقایسه همین اعداد با یکدیگر کاملاً ارتباط بین نابرابری نشاط و سطح توسعه یافتگی مناطق را تایید می کند. همان گونه که در پژوهش های متعدد انجام شده بین کشورها، کشورهایی که از رتبه بالاتری از لحاظ سطح توسعه یافتگی برخوردار هستند از نظر نابرابری نشاط دارای شرایط بهتری هستند.نتیجه: نتایج پژوهش نشان داد که در سطح مناطق شهری "نشاط" و "نابرابری تعدیل شده نشاط" با سطح توسعه یافتگی رابطه دارد؛ بدین معنا که در مناطق با توسعه یافتگی بالاتر میانگین نشاط بالاتر و نابرابری نشاط کمتر است. در مناطقی که توسعه یافتگی بالاتری دارند به دلیل بهبود در شرایط زندگی اعم از برطرف شدن نیازها و خواسته ها افراد قضاوت بهتری نسبت به شرایط زندگی خود دارند. از آنجا که نشاط در اینجا به عنوان ارزیابی کلی فرد از شرایط زندگی سنجش شده، یافته ها نشان می دهد که بهبود شرایط زندگی اثر مستقیمی بر نشاط دارد.
بررسی و شناخت رابطه بین دینداری و سبک زندگی جوانان در شهرستان فردیس
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف اصلی این پژوهش عبارت از شناخت میزان دینداری و رابطه آن با سبک زندگی جوانان است. جامعه ایران را، به سبب چیرگی نهاد دین بر سایر نهاد های اجتماعی، می توان دارای فرهنگ دینی دانست. روشن است در چنین جامعه ای انتظار می رود افراد در انتخاب سبک زندگی خود تا حد زیادی متأثر از دین بوده و در تعیین سبک زندگی خود، از آموزه های دینی استفاده کنند. البته در این میان نمی توان نقش سایر عوامل به ویژه جریان مدرنیته و بسیاری از شاخصه های سبک زندگی مدرن از جمله، تجملات، پوشش، آرایش، اهمیت بدن، تفریح، لذت و غیره را نادیده گرفت. افزایش جمعیت ایران طی نیم قرن اخیر و بروز مهاجرت های گسترده داخلی، موجب شده است تا سکونتگاه های جدیدی در اطراف تهران و دیگر کلان شهرهای کشور به وجود آید. از این جمله می توان به شهرستان فردیس اشاره کرد که طی سال های اخیر به محلی برای سکونت مهاجرین تبدیل شده و بخشی از سرریز جمعیت تهران و از سایر نقاط کشور را در خود جای داده است. نتایج مطالعات مقدماتی درباره این شهرستان حاکی از آن است که به سبب ساختار اجتماعی و تنوع فرهنگی، مردم و به ویژه نسل جوان، از تنوع قابل ملاحظه ای در سبک زندگی برخوردارند، اما آنچه در این میان حائز اهمیت است نه تنوع سبک زندگی، بلکه رواج آسیب های اجتماعی در این شهرستان و بالاخص در بین جوانان است که این نکته می تواند موید بی توجهی آن ها به هنجارهای جامعه در انتخاب سبک زندگی باشد. بنیان نظری پژوهش بر نظریه برخی از جامعه شناسان از جمله وبر، زیمل و بوردیو استوار شده است. با مروری بر نظریه های یاد شده می توان دریافت، نهاد دین از مهم ترین نهادهای اجتماعی است که تاثیر قابل ملاحظه ای بر رفتارها، اولویت ها و ارزش های افراد دارد.روش :روش پژوهش، با توجه به اهداف و سوالات، روش شناسی کمی می باشد.جامعه آماری عبارت از جوانان 18-35 سال شهرستان فردیس استان البرز است که 384 نفر از آنان با استفاده از روش سهمیه ای به عنوان جامعه نمونه مورد مطالعه قرار گرفتند. برای جمع آوری داده ها از روش پیمایش و ابزار پرسشنامه و برای تجزیه و تحلیل آن از روش های آماری استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده های این تحقیق با استفاده از نرم افزار spss نسخه 26در دو بخش انجام شده است: در بخش اول برای طبقه بندی و نمایش داده ها از جدول های توزیع فراوانی، نمودارهای آماری و مشخصه های مرکزی و پراکندگی استفاده شده است. در بخش دوم برای آزمون فرضیه های تحقیق (باتوجه به نرمال نبودن توزیع داده ها) از آزمون ناپارامتریک ضریب همبستگی اسپیرمن استفاده شده است.یافته ها: یافته های تحقیق گویای آن است درمیان مولفه های سبک زندگی، رعایت صحیح الگوی مصرف در بالاترین رتبه و پس از آن به ترتیب، همنوایی اجتماعی و فرهنگی، روابط بین شخصی، توجه به سلامت بدن و گذران بهینه اوقات فراغت قرار دارد. همچنین این یافته ها گویای آن است که در میان مولفه های دینداری، بعد اعتقادی در بالاترین رتبه و پس از آن به ترتیب ابعادعاطفی، آگاهی، مناسکی و پیامدی قرار دارد. نتایج آزمون فرضیه های فرعی بیانگر آن است که بین مولفه های دینداری با برخورداری از سبک زندگی همبستگی با شدت ضعیف وجود دارد این رابطه در مورد توجه به سلامت بدن از نوع معکوس است به طوری که هرچه بر میزان دینداری افراد افزوده شود، به مقدار کمی از توجه آنان به سلامت بدن کاسته می شود. درخصوص همبستگی بین استفاده از دینداری و رعایت الگوی مصرف همبستگی وجود دارد. این همبستگی از نوع مستقیم و شدت آن ضعیف است. بین دینداری و روابط مناسب بین شخصی همبستگی وجود دارد. این همبستگی از نوع مستقیم و شدت آن ضعیف است. بین میزان دینداری و نحوه گذران اوقات فراغت همبستگی وجود دارد. این همبستگی از نوع مستقیم و شدت آن ضعیف است. بین دینداری افراد با همنوایی اجتماعی و فرهنگی همبستگی وجود دارد. این همبستگی از نوع مستقیم و شدت آن متوسط است. همبستگی بین سبک زندگی و دینداری (فرضیه اصلی) با توجه به جدول 3، می توان دریافت که آماره اسپیرمن با ارزش0.091 و سطح معناداری 0.74است. بنابراین با 5 درصد خطا می توان گفت بین دو متغیر دینداری و سبک زندگی همبستگی وجود ندارد.نتیجه: به هر ترتیب، آزمون فرضیه اصلی تحقیق حاکی از آن است که بین میزان دینداری و سبک زندگی همبستگی معنادار وجود ندارد. بنابراین، می توان نتیجه گرفت که برخلاف جامعه سنتی، امروزه دینداری به عنوان تنها عامل موثر بر سبک زندگی به شمار نمی آید و میزان اثرگذاری آن نیز بر همه مولفه های سبک زندگی یکسان نیست.
تحلیل روایت دیدگاه نخبگان از توسعه ی منطقه آزاد تجاری_صنعتی بانه و مریوان
حوزههای تخصصی:
هدف: توسعه ی مناطق آزاد تجاری-صنعتی در مرز با هدف ایجاد توسعه از پایین و توانمندساختن مناطق مرزی در دستورکار دولت ها قرار گرفته است؛ فلذا دولت ها با اولویت قائل شدن برای این موضوع، توسعه ی مناطق مرزی را در گرو ارتقاء داد و ستد مرزی از مسیر رونق مناطق آزاد تجاری-صنعتی دیدند. استان کردستان همواره حاشیه بودگی و توسعه نیافتگی در غالب شاخص های توسعه را طی دهه های اخیر تجربه کرده است. این در حالی است که کردستان به سبب موقعیت راهبردی خود، از ظرفیت های مناسبی جهت سرمایه گذاری در بخش های مختلف تجاری، بازرگانی و صنعتی برخوردار بوده و مدیریت صحیح و راهبردی در این حوزه می تواند در پیشگیری از معضلات و مسائل مبتلا به کنونی در استان و حتی در غرب کشور موثر واقع شود. وضعیت نامطلوب شاخص های توسعه ی اقتصادی در استان کردستان همچون پایین بودن رفاه اقتصادی و درآمد سرانه، نرخ بیکاری بالا، پایین بودن اشتغال در بخش صنعتی و ضعیف بودن بخش صنعتی استان و... منجر شده است که اشتغال های کاذب و غیررسمی مانند دست فروشی و کولبری در استان کردستان گسترش یابد. از این رو، توسعه ی دادوستد مرزی از طریق تحقق منطقه آزاد تجاری-صنعتی می تواند نقش مهمی در رفع توسعه نیافتگی کردستان داشته باشد. لذا در این راستا با تاکید بر مفاهیم نظری هاروی حول تجارت و دادوستد بین المللی و تحلیل واینر از کارکردهای منطقه ی آزاد تجاری، هدف از انجام پژوهش حاضر، تحلیل روایت دیدگاه نخبگان از توسعه ی منطقه ی آزاد تجاری-صنعتی شهرستان های بانه و مریوان در استان کردستان است.روش: در پژوهش حاضر به منظور درک عمیق موضوع مطرح شده، رویکرد کیفی اتخاذ شده است. روش مورد استفاده در این رویکرد، تحلیل روایت است. تحلیل روایت بدین سبب انتخاب شده که مصاحبه شوندگان غالباً افرادی بودند که علی رغم داشتن پیشینه آکادمیک در حوزه های مرتبط غالباً یا از اهالی شهرهای مرزیِ هدف بوده یا به عنوان کارمند ارگان های دولتی در شهرهای یادشده خدمت نموده اند. فن جمع آوری داده ها، مصاحبه با کارشناسان مربوطه به عنوان مطلعین کلیدی (اساتید هیئت علمی دانشگاه و کارشناسان حوزه ی اقتصاد) در استان کردستان تا رسیدن به اشباع نظری است که در نهایت 12 نفر هستند. نمونه ها به صورت هدف مند انتخاب شده است. برای تحلیل مصاحبه ها از روش تحلیل روایت مضمونی استفاده شده است. در این روش، بر مبنای تخصص کارشناسان و اشراف آنها بر حوزه ی تحقیق، مصاحبه های لازم به عمل آمده و مضمامین به دست آمده در سه دسته مفاهیم باز، مضامین گزینشی و مضامین کلیدی با اشاره به روش تحلیل استراوس و کوربین کُدگذاری شدند.یافته ها: یافته ها حاکی از مضامین محوری توسعه ی روابط تجاری، توسعه ی زیرساخت های اقتصادی و گردش سرمایه ذیل مضمون گزینشی فرصت های اقتصادی/تجاری و مضامین افزایش وابستگی اقتصادی، انحصار بازار و تشدید حُباب های مالی ذیل مضمون گزینشی تهدیدات اقتصادی/تجاری؛ مضامین تقویت اشتراکات فرهنگی، تقویت انسجام منطقه ای و تقویت توریسم منطقه ای ذیل مضمون گزینشی فرصت های اجتماعی/فرهنگی و در نهایت، مضامین تاثیرپذیری سبک زندگی، تغییر الگوهای اخلاقی-بومی و تغییر بافت جمعیتی مناطق ذیل مضمون گزینشی تهدیدات اجتماعی/فرهنگی بود.نتیجه: توسعه ی مناطق آزاد تجاری-صنعتی، در راستای تمرکززدایی از امر توسعه و توسعه از پایین است که طی آن دولت ها تلاش می کنند تا با توانمندسازی مناطق محلی (به ویژه مناطق مرزی و حاشیه ای) و با در نظرگرفتن قابلیت ها و ظرفیت های بومی، دست به توسعه ی مولد زده تا از این طریق بتوانند ضمن تامین نیازهای نخستین ساکنان این مناطق، به فقرزدایی در این مناطق هدف نیز کمک کنند. استفاده از ظرفیت های مرزی در استان کردستان نیز در راستای همین برنامه های مفروض به منظور ایجاد اشتغال پایدار برای مرزنشینان، پیشگیری از گرایش آنها به قاچاق و کمک به رشد و توسعه ی اقتصادی، بازرگانی و صنعتی در شهرستان های مرزیِ استان است. نتایج نشاندهنده آن هستند که تحقق منطقه ی آزاد تجاری-صنعتی در شهرستان های بانه و مریوان پیش از هر چیز مستلزم اصلاح جدی زیرساخت های کلیدیِ مرتبط، نظارت مناسب و ادغام مرزنشینان است. با این حال تحقق فعالیت این مناطق با فرصت ها و تهدیداتی در حوزه های مختلف اقتصادی/تجاری و اجتماعی/فرهنگی همراه است که درکنار رشد اقتصادی و توسعه ی اشتغال و رفاه در مناطق مرزی و همچنین توسعه مناسبات فرهنگی و اجتماعی، می تواند با تهدیدات بالقوه ای نظیر ادغام در اقتصاد سرمایه داری جهانی و تغییر سبک زندگی نیز همراه باشد. اما در کل می توان اذعان داشت که تحقق عملیاتی منطقه ی آزاد تجاری در استان کردستان می تواند با نوعی باز اندیشگی در مناسبات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی و امنیتی در سطح استان و حتی غرب و شمال غرب ایران همراه باشد که طی آن، الگوها و نگاه های سنتی و پیشین به این منطقه دچار دگرگونی شده و کُردستان به ویژه شهرستان های مرزی این استان را وارد فاز جدید از مناسبات و تعاملات چندگانه خواهد کرد.
سیاست های توسعه مسکن شهری و عدالت فضایی (اتنوگرافی نهادی مسکن مهر سنندج)
حوزههای تخصصی:
هدف: شهرسنندج به دلایلی از جمله رشد جمعیت، مهاجرت و افزایش حاشیه شینی یکی از شهرهایی بوده است که مسکن مهر در دو منطقه شهری_دگران و بهاران_ آن به اجرا درآمده است. در این پژوهش با در نظر داشتن رویکردهایی عدالت فضایی سعی در ارائه تحلیلی از وضعیت این مناطق داشتیم. مفروضه اصلی چین است که عدالت فضایی متحقق نشده است و زیست شهری در این مناطق به حاشیه رانده شده است. بررسی وضعیت مسکن در شهر سنندج یکی از مهمترین مسائل این شهر محسوب می شود و این امر چالش هایی را برای مدیران و برنامه ریزان شهری، ساکنان و مالکین ایجاد نموده است. مسکن مهر سنندج با ظرفیت ۷۶۰۰ واحد (در بهاران سطح 43/5 هکتار احداث شده و طول کل خیابان های 20 و 14 متری آن 6410 متر است و تراکم خیابان در این پروژه 147/3 متر) درصدد ایجاد فضایی برای شهروندان بود که بتواند مشکلات و مسائل شهری به ویژه مسکن را حل نماید. این پروژه، وضعیتی را ایجاد کرده است که صرفا نمی توان از لحاظ آماری و کمی بدان نگاه کرد. نگاه به این پروژه از سوی ذی نفعان یکی از مهمترین راه هایی است که بتوان به چگونگی عملکرد مدیران و برنامه ریزان، پیمانکاران و ذی مدخلان نگریست و دستاوردهای این پروژه را مورد ارزیابی قرار داد. این امر، نشان می دهد که ساکنان، چه برداشت ها و مواجهاتی در برابر سیاست ها و راهبردهای اتخاذ شده داشته اند. نظر آنها در مورد دسترسی به امکانات، نوع ساخت، فضا و... تعیین کننده این امر است که عدالت فضایی در شهر سنندج به چه شیوه بر وضعیت زیسته ی ساکنان آن تاثیر دارد. مفروضه بنیادین این پژوهش چنین است که فضای کافی و مناسب از مهمترین نکته هایی بوده است که در طرح مسکن مهر سنندج نادیده گرفته شده است. نحوه ی معماری و ساخت و سازها در این محدوده ها حاکی از فضای نامناسب، عدم توجه به زیرساخت ها، و تمرکز بر روی بیشترین استفاده از زمین بوده است و این امر در مقایسه با نواحی دیگر شهری نابرابر می باشد. با این مفروضه، پژوهش حاضر در صدد برساخت منازعه ی نهادی ساکنان با سیاست ها و راهبردهای اتخاذ شده در مسکن مهر سنندج است.روش :روش پژوهش، روش اتنوگرافی نهادی است. داده های این پژوهش، مستخرج از تجربیاتی که در کشاکش روابط نهادی شکل گرفته و متون نهادی ای به مثابه اِعمالِ سیاست های از بالا بوده اند. از نمونه گیری هدفمند برای گزینش افراد مورد مصاحبه و از نمونه گیری نظری برای تشخیص تعداد افراد، تعیین محل داده های مورد نیاز و یافتن مسیر پژوهش استفاده شده است. برای تفسیر تجربیات مصاحبه شوندگان از تحلیل مضمونی و مدل امیک استفاده شده تا براساس آنها و با دستاویزقرار دادنشان در بستر و موقعیت بومی به خوانشی انتقادی از تجربیات شکل گرفته نائل شد. مصاحبه ها با ۳۰ نفر از شهروندان ساکن مسکن مهر واقع در شهرک بهاران سنندج انجام شده است. همچنین متون نهادی مربوط به طرح مسکن مهر (طرح ها، آمار و اطلاعات، سایت مربوط به این نهاد های دخیل و...) واکاوی، مورد تحلیل و نقد قرار گرفته است.یافته ها: نتایج نشان می دهد که تنوع و تناقضات فرهنگی جمعیتی ناشی از مهاجرت بی رویه و ازدحام آپارتمان ها مسائلی را به وجود آورد که این زیست شهری را به مخاطره بیاندازد. طبقات زیاد وشلوغی واحدها، سبب این ازدحام شده و محیطی ناآرام را ایجاد نموده است. در بعد اجتماعی و فرهنگی همچنین می توان به وجود تعارضات گروهی، عدم تعلق مکانی و کاهش اعتماد اجتماعی در این مناطق اشاره نمود. نتایج در قالب مقولات ثانویه تعارضات اجتماعی ساکنان و ازدحام جمعیتی، کمبود امنیت اجتماعی و روانی، عدم مشارکت و اعتماد نهادی و ضعف امکانات و بی توجهی به بافت فضایی نشان از آن دارد که عذالت فضایی نه تنها متحقق نشده است بلکه زیست ناپایداری را برای ساکنان رقم خورده است. تحلیل مصاحبه ها در این بعد، دریچه ای از مسائل را نشان می دهد که با مقوله ثانویه کاهش امنیت اجتماعی و روانی در این مناطق می توان آن ر امورد بحث قرار داد. به دلایل زیادی از جمله وجود افراد مجرد و معتادین و خانواده های شلوغ و... این مناطق ناامن شده و این مورد بیشترین تاثیر را بر روی زیست زنان و کودکان داشته است. اما در ارتباط با نهادهای ذی ربط از جمله شهرداری تحلیل مقولات ناشی از مصاحبه ها نشان می دهد که مشارکت و اعتماد بین ساکنان و نهادها وجود دارد. باری؛ آنچه بیشتر در مورد عدالت فضایی مورد بحث قرار گرفت مربوط به ضعف امکانات و بی توجهی به بافت فضایی ای این مناطق است. دوری از مراکز بهداشتی و درمانی، حمل و نقل عمومی نامتناسب، فقدان کاربری ورزشی، فقدان فضای سبز و کاربری تفریحی و عدم ساماندهی زباله ها مهمترین مقولاتی هستند که نشان می دهند امکانات این مناطق به حدی نیست که بتوان زیست پایداری در این مناطق داشت و بتوان بر وجود عدالت فضایی و به مراتب، عدالت اجتماعی صحه بگذارد.نتیجه: خدمات شهری در معنای عام خود می تواند بسیاری از فعالیت های خدماتی و عمومی مورد نیاز برای اداره امور شهری این مناطق و کاهش بی عدالتی های اجتماعی و اقتصادی را جبران نمایند. لذا توجه نهادی و مشارکت نهادهای ذی ربط در این زمینه مهترین راهکار ارتقای عدالت فضایی و بالا بردن زیست شهری در این مناطق است.