آموزش عالی ایران

آموزش عالی ایران

آموزش عالی ایران سال 16 تابستان 1403 شماره 2 (مقاله علمی وزارت علوم)

مقالات

۱.

آموزش مهندسی: واقعیت ها و انتظارات(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:
تعداد بازدید : ۴ تعداد دانلود : ۴
افزایش مستمر پیچیدگیهای دانش، نوآوریها و انتظارات جوامع از دانشگاهها بر نحوهی آموزش استادان رشتههای مهندسی و تفکر آنها برای پرورش دانشجویان تأثیر گذاشته است. از آموزش، همواره بهعنوان یک فضیلت شامل فضیلت ایجاد انضباط ذهنی، فضیلت انتقال دانش، فضیلت، کاربردی کردن دانش، فضیلت کارورزی قابلیتها و مهارتهای عملی به فراگیران یاد شده است. برای دستیابی به این فضیلتها، استادان با استفاده از روشهای گوناگون بر انتقال حجم وسیعی از اطلاعات، همراه با مجموعهای از ایدهها و اصول پذیرفتهشده، اهتمام ورزیدهاند. دانشجویان نیز با دریافت حجم وسیعی از اطلاعات، بیشتر به قدرت حافظهی خود برای موفقیت در دانشگاه متکی هستند و بهندرت در رویارویی عملی با ارزشها و ایدههای متضاد به چالش کشیده میشوند. دانشجویان پس از ورود به بازار کار نیز با مسائلی روبرو میشوند که بهاحتمالزیاد قابلیتهای لازم برای حل آنها را ندارند. هدف از این مطالعه تحلیل واقعیتها و انتظارات در آموزش مهندسی بود. این مطالعه ضمن بررسی اجمالی دو فلسفهی معرفتشناختی و سیاسی و ارتباط آنها با قابلیتهای حرفهای اشتغال دانشآموختگان، به واقعیتها، انتظارات، تحلیلهای و پیشنهادهای پژوهشگران دربارهی آموزش مهندسی را بررسی میکند؛ در این میان، با اشاره به برخی از سیاستها، توصیههای ذینفعان و پژوهشگران دربارهی وضعیت آموزش مهندسی، به تحلیل پنداشتههای آنها در آموزش و یادگیری میپردازد و سپس، به مقولهی اهمیت تمرین و آموزش عملی، توجه به شایستگیهای سخت و نرم بهعنوان راهبردهای اصلی آموزش مهندسی، هویت بخشی و مشکل وابستگی دانشجویان به رایانه و فناوریها میپردازد و در ادامه نیز بر ضرورت بازنگری آموزشهای مبتنی بر استانداردهای شایستگیها، افزایش تواناییهای مسئله گشایی و توجه به تقویت مهارتهای تصمیمگیری در پرورش دانشجویان مهندسی تأکید میکند.
۲.

الگوی کارآفرینی اجتماعی در آموزش عالی(مقاله علمی وزارت علوم)

تعداد بازدید : ۳ تعداد دانلود : ۳
هدف: کارآفرینی اجتماعی برای ایجاد تغییرات اجتماعی و برای پاسخ به تغییرات مداوم اجتماعی حیاتی است. توجه به این مفهوم در فضای کشور بهویژه نظام آموزش عالی ضرورت دارد، چراکه گذر از اقتصاد ملی به اقتصاد جهانی، دانشگاهها را نیز تحت تأثیر قرار داده است و این روند رو به رشد و توسعه جهانی و ضرورت هماهنگی با این رشد، بیش از گذشته جایگاه کارآفرینی را در دانشگاهها ارتقاء داده است. مسئله اساسی در خصوص کارآفرینی دانشگاهها این است که اعضای دانشگاه در چه بستر و محیطی میتوانند اقدام به فعالیتهای کارآفرینانه نمایند؛ بنابراین داشتن الگوی جامعی جهت تقویت کارآفرینی اجتماعی در نظام آموزش عالی که همه ابعاد آن را دربرگرفته و راهکارهای متناسبی جهت اجرا ارائه دهد، میتواند راهگشا باشد. روش: پژوهش حاضر از نظر هدف، کاربردی و توسعهای و از نظر ماهیت دادهها، کیفی است. برای انجام این پژوهش از روش مدلسازی ساختاری تفسیری استفاده شده است. بهمنظور نهایی کردن عوامل شکلدهنده کارآفرینی اجتماعی نظام آموزش عالی و رتبهبندی و بررسی ارتباط مفهومی بین عوامل از مصاحبه با خبرگان با هدایت کلیات و بهصورت نیمه ساختاریافته استفاده شد. مشارکتکنندگان در این تحقیق، اعضای هیئتعلمی دانشگاههای اراک، قم و تهران هستند که نمونهبرداری بهصورت نظری انجام شد و با دستیابی به معیار کفایت نظری دادهها در مجموع با 13 نفر از اعضای هیئتعلمی مصاحبه گردید. یافتهها: عوامل تشکیلدهنده کارآفرینی اجتماعی در 9 بُعد شناسایی شد و در 5 سطح طبقهبندی و نحوه ارتباط آنها تعیین گردید. همچنین با استفاده از تحلیل MICMAC نوع متغیرها خوشهبندی شد. بر این اساس کاهش رشد اقتصادی و معضلات اجتماعی در خوشه محرک، عوامل روابط اجتماعی، ارزش سازی اجتماعی، نوآوری برای عموم، دانشگاه کارآفرین، تحریک رشد از طریق کارآفرینی و دگرگونیهایی در ساختار دانشگاه در خوشه پیوندی و عامل رشد اقتصادی و اجتماعی در خوشه وابسته قرار گرفتند. نتیجهگیری: با توجه به اینکه تحقق کارآفرینی اجتماعی میتواند به سرعت دادن روند پیشرفت کمک کند، پیشنهاد میگردد فرهنگ کارآفرینی اجتماعی در نظام آموزش عالی بین دانشگاهیان نهادینه شده، بر مسئولیت اجتماعی دانشگاهیان تأکید شود، با حاکمیت مناسب، حمایتهای قانونی، قوانین و مقررات و آئیننامههای تسهیلگر، زمینه کارآفرینی اجتماعی در دانشگاهها فراهم گردد، سیاستهای مالیاتی و تسهیلات جهت حمایت از کارآفرینان دانشگاهی متناسبسازی شود، ارتباط دانشگاه با صنعت و جامعه تقویت گردد و آیندهنگری در تدوین سیاستهای آموزش عالی با نگاه کارآفرینی و توسعه زیستبوم کارآفرینی دانشگاهی لحاظ شود.
۳.

مفهوم سازی زیست بوم کارآفرینی در آموزش عالی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)

تعداد بازدید : ۳ تعداد دانلود : ۲
هدف: پژوهش حاضر باهدف مفهوم سازی زیستبوم کارآفرینی در آموزش عالی ایران صورتگرفته تا یک چارچوب جامع و نظاممند را در قالب عوامل مؤثر بر کارآفرینی آموزش عالی ارائه دهد. روش: این پژوهش ازنظر هدف کاربردی و با روش کیفی فراترکیب انجامشده است. جامعه و حجم موردمطالعه پژوهش، کلیه منابع داخلی و خارجی مرتبط با موضوع زیستبوم کارآفرینی در آموزش عالی است که در بازه زمانی (1403-1394 و 2024-2015) میباشد. در این راستا 230 مقاله مورد ارزیابی قرار گرفت و درنهایت 40 مقاله بهصورت هدفمند انتخاب و اعتبار آن از طریق آزمون کاپای کوهن تأیید گردید. یافتهها: در این پژوهش عوامل مؤثر بر زیستبوم کارآفرینی در آموزش عالی با روش کدگذاری باز، محوری و انتخابی در قالب 109 مفهوم کلیدی، 23 مقولهی ثانویه و 8 مقولهی اولیه به دست آمد. نتایج نشان میدهد سیاستگذاری آموزش عالی، عوامل فرهنگی و اجتماعی، سرمایهی انسانی، بازار آموزش عالی، حمایت و پشتیبانی، تأمین مالی آموزش عالی، برنامههای استراتژیک کارآفرینی و عوامل ارتباطی و تعاملات از مقولههای اولیه و اصلی مؤثر بر کارآفرینی در آموزش عالی میباشند و درنهایت الگوی تلفیقی زیستبوم کارآفرینی در آموزش عالی تدوین شد. نتیجهگیری: این پژوهش درک عمیق و نگاه کلیگرایانه از عوامل مؤثر بر کارآفرینی در آموزش عالی در قالب یک الگو ارائه میدهد که میتواند بینش جدید و ارزشمندی را برای توسعه زیستبوم کارآفرینی آموزش عالی باشد و گاهی بهعنوان پیششرط برای راهبردهای خوشهای، نظامهای نوآوری و اقتصاد دانشبنیان در سیاستهای رقابتپذیری ملی در حوزه آموزش عالی استفاده شود.
۴.

واکاوی موانع شناختی- حرفه ای نظریه پردازی در میان اعضای هیئت علمی علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)

تعداد بازدید : ۲ تعداد دانلود : ۲
هدف: نظریهپردازی در علوم انسانی یکی از ارکان اساسی و تعیینکننده پیشرفت علمی هر کشوری است. در این میان نقش اعضای هیئتعلمی علوم انسانی دانشگاهها بهعنوان پرچمداران این دانش بسیار بااهمیت است. باوجوداین اهمیت بنیادین، نظریهپردازی در میان اعضای هیئتعلمی علوم انسانی با موانع متعددی مواجه میباشد که روند تولید و پیشرفت نظریهها را به چالش میکشد. هدف این پژوهش، واکاوی موانع شناختی حرفهای نظریهپردازی در میان اعضای هیئتعلمی علوم انسانی در آموزش عالی ایران است. روش: پژوهش حاضر بر اساس هدف کاربردی و بر اساس روش گردآوری دادهها کیفی از نوع پدیدارشناسی است. مشارکتکنندگان بالقوه پژوهش شامل کلیه اساتید و صاحبنظران حوزه علوم انسانی در ایران بودند. نمونهگیری بهصورت هدفمند و روش انتخاب «صاحبنظران کلیدی» انجام گرفت. جهت گردآوری اطلاعات از روش مصاحبه بدون ساختار استفاده شد. حجم نمونه نیز بر اساس معیار اشباع نظری تعیین شد و درنهایت 15 مصاحبه صورت پذیرفت. در گام آخر، دادههای گردآوریشده به روش تحلیل مضمون برمبنای روش پدیدارشناسی تفسیری اسمیت (1995) طی سه مرحله و با استفاده از نرمافزار MAXQDA24 مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت. یافتهها: موانع نظریهپردازی شناختی حرفهای در میان اعضای هیئتعلمی علوم انسانی در قالب 1 مضمون اصلی، 2 مضمون فرعی، 7 مضمون پایه مربوط به موانع شناختی و 8 مضمون پایه مربوط به موانع حرفهای شناسایی شدند. موانع شناختی عبارتاند از عدم آگاهی از رسالت خویشتن، جهل خفته نسبت به وضعیت خود، عدم آگاهی و یا غفلت از مسائل جامعه، مغفول ماندن روش تحقیق کیفی، سادهانگاری پژوهشهای بنیادی، عدم آگاهی نسبت به فواید مفهومسازی و تک ساحتی بودن و مجهز نبودن به علوم جانبی دیگر. موانع حرفهای نیز عبارتاند از: گرایش اندک به تحقیقات میانرشتهای و فرا رشتهای، عدم حضور در میدان (جامعه و صنعت)، سطحینگری و رواج سایه نویسی، نداشتن حوزه مطالعاتی تخصصی، فراتر نرفتن از علم و دانش موجود برای حل مسئله، عدم عملیاتی نمودن آموختهها، تک نقشی بودن اساتید، پایبندی به رویکردها و روشهای نابالنده و ناسازنده پژوهش. نتایج: پژوهش حاضر با شناسایی موانع نظریهپردازی شناختی حرفهای میان اعضای هیئتعلمی علوم انسانی امکان درک بهتر این مسئله و اتخاذ اقدامات مناسب در راستای کاهش و رفع این موانع را فراهم آورده است. برای غلبه بر این موانع، ضروری است که برنامههای توسعه شناختی و حرفهای، بازنگری در سیستم ارزیابی علمی و سیستم ارتقاء، ترویج مطالعات میانرشتهای، تعامل بیشتر با صنعت تقویت شود تا مسیر نظریهپردازی در علوم انسانی هموار گردد.
۵.

ملاک های کیفیت سنجش کلاسی در دانشگاه بر اساس رویکردهای سه گانه سنجش(مقاله علمی وزارت علوم)

تعداد بازدید : ۳ تعداد دانلود : ۳
هدف پژوهش: تحول در رویکردهای معاصر سنجش آموزش، به ظهور رویکرد سنجش بهمثابه یادگیری منجر شده که هدف آن، تحکیم و تحقق یادگیری عمیق مبتنی بر خودتنظیمی و استقلال فراگیر است. این تحول پارادایمی از محوریت «سنجش از یادگیری» به «سنجش بهمثابه یادگیری» رهنمون شد. پژوهش حاضر با هدف بازشناسی و مقایسه ملاکهای کیفیت سنجش کلاسی در آموزش عالی با محوریت سنجش بهمثابه یادگیری انجام شد. روش: در این مطالعه به مرور نظاممند اسناد مرتبط در بازه 2005 تا 2024 در پایگاههای دادههای علمی الزویر (Elsevier) و شبکه علم (WOS) پرداخته شد. بدین منظور بعد از اعمال ملاکهای ورود و خروج و بررسی کیفیت اسناد مبتنی بر ملاکهای برنامه مهارتهای ارزیابی نقادانه (CASP)، 40 سند انتخابشده و مورد تحلیل نهایی قرار گرفتند. یافتهها: تحلیل دادهها به شناسایی ملاکهای سنجش کلاسی به تفکیک، رویکردهای «سنجشازیادگیری»، «سنجش برای یادگیری» و «سنجش بهمثابه یادگیری» منجر گردید. بر طبق اسناد موردمطالعه، این ملاکها در رویکردهای سهگانه شامل «اعتبار، عدالت، روایی، شفافیت»، «مشارکت، روایی، عدالت، همسانی و دقت، شفافیت، اثربخشی، اصالت، هماهنگی و قابلیت اجرا» و «سواد سنجش، مشارکت، خودتنظیمی، فراشناخت، روایی، اعتبار، اثربخشی، شفافیت، قابلیت اجرا و هماهنگی» است. نتیجهگیری: ملاکهای کیفیت سنجش (از/ برای/ بهمثابه) یادگیری، برای حمایت از دانشجویان در فرایند یادگیری به چگونگی و نحوه یادگیری آنها کمک میکند و راهکارهای اجرایی برای کیفیت بیشتر سنجش کلاسی برای استادان و دانشجویان ارائه میدهد. استفاده از این نتایج میتواند زمینه را برای آموزش و توانمندسازی اعضای هیئتعلمی و ارتقا کیفیت عملکرد استادان در حوزه سنجش کلاسی در دانشگاهها و حرکت در راستای عدالت در سنجش و بهبود کیفیت فرایند یاددهی یادگیری فراهم کند.
۶.

سناریونگاری آینده آموزش عالی در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)

تعداد بازدید : ۳ تعداد دانلود : ۲
هدف: هدف از انجام پژوهش حاضر، سناریونگاری آموزش عالی ایران در دوره پساانبوهگرایی بود. مواد و روشها: ابتدا، به بررسی عوامل محیطی تأثیرگذار یا پیشرانهای کلیدی آموزش عالی در گذار پساانبوهگرا در ایران پرداخته شد. برای شناسایی گزارههای پرتکرار تعداد گزارههایی که به هر مضمون مربوط میشوند، مبنای کار قرار گرفتند. در ادامه، از خبرگان خواسته شد که به هر یک از این عوامل، بر اساس مقیاس لیکرت سهدرجهای، مطابق با دو شاخص (1) اهمیت و (2) عدم قطعیت، امتیاز دهند. در نتیجه، 26 عامل کلیدی مشخص شدند. در نهایت، در مجموع 36 وضعیت مختلف برای 8 پیشران طراحی شد. نتایج: ابتدای این پژوهش، منجر به شناسایی 43 مورد از عوامل کلیدی در شش بعد (1) آموزش، (2) جامعه، (3) دانشگاه، (4) تکنولوژی، (5) اقتصاد و (6) بازار کار، شد. در ادامه، پیشرانهای کلیدی مشخصشده، شامل هشت دسته کلی به این شرح بودند: (1) عدم تناسب بین فارغالتحصیلان دانشگاه و نیروی موردنیاز بازار کار، (2) سرمایهگذاری بخش خصوصی در آموزش عالی، (3) مشکلات سیاسی- اقتصادی و عدم استقلال، (4) مشکلات ساختاری دانشگاه در مدیریت و برنامهریزی آموزشی، (5) تغییر نگرشهای حاکم بر جامعه، (6) تأکید خانواده و اطرافیان بر تحصیلات دانشگاهی، (7) مشکلات نظام آموزشی موجود و (8) ظهور تکنولوژیهای جدید در آموزش عالی. در انتها، چهار سناریو مشخص شد که بیشترین سازگاری درونی را داشتهاند: (1): دانشگاههای بازارمحور (2): تحول تکنولوژیکی (3): محدودیت نهادهای سیاسی و اقتصادی و (4): آموزش پایدار و عادلانه. بحث: میتوان اظهار داشت که آینده نظام آموزش عالی ایران در گذار پساانبوهگرا را میتوان از طریق چهار سناریوی متمایز، متصور شد که هرکدام دیدگاه متفاوتی را بر اساس محرکها و اولویتهای کلیدی ارائه میدهند.

آرشیو

آرشیو شماره‌ها:
۵۷