۱.
هدف: ازجمله مسائل مهم در جامعه، داغ ننگ اجتماعی پیرامون اختلالات سلامت روان انسان ها است؛ وجود این مشکل منجر به عدم پیگیری درمان و نیز انزوای بیشتر افراد می شود و روابط آن ها را در جامعه به خطر می اندازد. پیامدهای ناگواری از قبیل رفتارهای پرخطر، خشونت، افسردگی، خودکشی، رفتارهای آسیب زننده به خود و دیگران و مواردی از این قبیل، نتایج محتمل این مسئله اجتماعی هستند. این مقاله بر اساس پژوهشی است که تلاش کرده تا با بررسی برنامه های دانشگاه های پیشگام در جهان، سازوکارها و الگوهای مورداستفاده توسط آن ها در بحث سلامت روان دانشجویان را گردآوری و تحلیل نماید. رویکرد نظریه مداخله ای و گزاره های آن پیرامون مشارکت، آگاهی بخشی و تعدیل رفتار مورد توجه قرار گرفتند و در تحلیل داده ها مورد استفاده قرار می گیرند. روش: این مطالعه توصیفی-تحلیلی با روش تحلیل محتوا به بررسی اسناد از پیش موجود می پردازد. جامعه آماری پژوهش تمامی برنامه ها و راهبردهایی است که در دانشگاه های کشورهای آمریکا، کانادا، انگلستان و استرالیا در ارتباط با پیشگیری و مواجهه صحیح با داغ ننگ اختلالات سلامت روان بکار بسته شده است. بر این اساس، حدود 127 ایده مرتبط یافت شد که بعد از پالایش آن ها، نهایتاً 53 برنامه انتخاب شدند. یافته ها: یافته ها نشان داد که متغیرهای اصلی در پیشگیری و مواجهه با داغ ننگ اختلالات سلامت روان عبارت اند از: آگاهی بخشی، تغییر رفتار، مشارکت دانشجویی و عملکرد نرم افزارها. از جمله بینش های به دست آمده که می تواند دلالت های مهم و کاربردی ای برای محققان و سیاست گذاران این حوزه داشته باشد، پرداختن به این واقعیت است که همه ی این برنامه ها، نهایتاً به مداخله در سطح فردی و نه ساختاری توجه دارند. نتیجه گیری: فارغ از انتقاداتی که می توان به این نگرش داشت، راه حل سریع برای کاهش داغ ننگ این بیماری ها، تغییر نگرش عامه دانشجویان از یک سوی (پیشگیری سطح اول) و بهبود نگرش افراد در معرض خطر یا مبتلا به اختلالات روان از سوی دیگر (پیشگیری سطح دوم و سوم) است.
۲.
هدف: پیشرفت های مستمر در فناوری دیجیتال و دیجیتال سازی مدل های کسب وکار، چشم انداز کارآفرینی را تغییر داده است و اهداف و الزامات آموزش کارآفرینی را برای مطابقت با واقعیت دیجیتال جدید در کارآفرینی بازتعریف کرده است. به منظور به دست آوردن درک دقیقی از مفهوم ترکیبی کارآفرینی دیجیتال و نقش آن در تحول سیستم نوآوری، هدف پژوهش حاضر تعیین شاخص ها و نشانگرهای کارآفرینی دیجیتالی در آموزش عالی بود. روش شناسی: رویکرد پژوهش آمیخته (کیفی و کمی) بود. فاز کیفی یک مرور سیستماتیک از مقالات به روز در زمینه کارآفرینی دیجیتال بود که در نهایت 53 مقاله انتخاب و به روش کدگذاری باز و محوری اشتراوس و کوربین (1997) تحلیل شد. فاز کمی نیز با استفاده از پرسشنامه نظرسنجی تدوین شده از نتایج بخش کمی انجام شد که پاسخگویان آن بخش اعضای هیئت علمی آشنا به مباحث کارآفرینی و نیز خبرگان حوزه کارآفرینی دیجیتال بودند که 372 نفر از 385 نفر انتخاب شده در نهایت در بررسی داده های بخش کمی مورد ارزیابی قرار گرفتند. یافته ها: نتایج پژوهش یک چارچوب مفهومی در چهار محور اصلی، آموزش و یادگیری، عوامل موفقیت و موانع، رویکرد رفتاری و اکوسیستم های مناسب کارآفرینی دیجیتال در آموزش عالی را از مطالعات استخراج کردند. در حوزه آموزش و یادگیری مقوله های فرعی «تسلط فن اوری اطلاعات و ارتب اطات در تج ارت (5 نشانگر)؛ روی کردهای یادگیری (5 نشانگر) و محیط های یادگی ری دیجیت ال (2 نشانگر)»؛ عوامل و موانع موفقیت با مقوله های فرعی: توانمند سازها (3 نشانگر) و موانع (2 نشانگر)؛ حوزه رویکرد رفتاری با مقوله های فرعی: شخصیت (4 نشانگر)، عوامل انگیزشی (5 نشانگر)، حوزه بعد اکوسیستم با مقوله های فرعی: اکوسیستم های کارآفرینی دیجیتال (3 نشانگر)، تیم ها و شبکه سازی (33 نشانگر) و سرمایه انسانی (3 نشانگر) شکل گرفت. بحث و بررسی: نتایج ارائه شده در این مقاله کاربرد یک رویکرد علمی را به منظور درک اینکه چگونه ابعاد خاص سیستم کارآفرینی در آموزش عالی به هم مرتبط هستند، پیشنهاد می کند. در تلاش برای به دست آوردن دانش عمیق تر از کارآفرینی دیجیتال در آموزش عالی به عنوان بخشی از سیستم نوآوری، یک رویکرد مطالعه تطبیقی نه تنها در مرزهای جغرافیایی خاص بلکه همچنین به صورت بین المللی، ممکن است مفید باشد. همچنین نتایج نشان داد که فراتر از زمینه سازمانی برای ایجاد اکوسیستم کارآفرینی در دانشگاه، پیامدهای سیاست گذاری مناسب در مورد ایجاد یک اکوسیستم حمایتی بسیار مهم است. چارچوب مفهومی پیشنهادی می تواند به محققان آینده کمک کند که مایل اند زیرشاخه های تحقیق را به شیوه ای میان رشته ای ترکیب کنند و مفهوم سازی های بارور جدیدی تولید کنند.
۳.
هدف: هدف اصلی این پژوهش، بررسی عوامل مؤثر در بین المللی شدن در خانه برای دانشگاه های تخصصی است. بین المللی شدن از هرگونه تلاش پایدار و نظام مند با هدف پاسخگو کردن آموزش عالی در مقابل نیازها و چالش های مرتبط با جهانی شدن جوامع، اقتصاد و بازار کار اقدام نموده و به سیاست ها و اقدامات به عهده گرفته شده به وسیله نظام ها و مؤسسات آموزش عالی برای بهبود کیفیت، مشارکت گسترده و ارتقای همکاری بین المللی، افزایش رقابت و تولید درآمد از طریق ثبت نام دانشجویان بین المللی اشاره دارد. روش شناسی: مطالعه حاضر با هدف، بررسی عوامل مؤثر در بین المللی شدن در خانه برای دانشگاه های تخصصی انجام گردید. پژوهش حاضر از نوع مطالعه فراترکیب بوده که در سال 1403 انجام شده است. جامعه آماری موردمطالعه شامل کلیه تحقیقات و مطالعات فارسی و انگلیسی (مقاله) چاپ شده در خصوص بین الملل شدن در خانه برای دانشگاه های تخصصی در حوزه آموزش عالی در محدوده زمانی 2015 تا 2024 بود. در این راستا از طریق کلیدواژه ها و پایگاه های اطلاعاتی مرتبط اقدام به جستجو و استخراج مقالات گردید. در نهایت با توجه به معیارهای ورود و خروج 12 مقاله وارد مطالعه شدند. یافته ها: یافته های مطالعه در 6 مضامین فراگیر (برنامه و محتوای درسی، روش و فرآیند آموزشی، توسعه و پژوهش، فناوری اطلاعات، ساختار و زیرساخت و بعد فرهنگی)، 11 مضامین سازمان دهنده (برنامه ریزی درسی، محتوای دوره/درس، روش آموزش، مدرس، یادگیرنده/دانشجو، تحقیقات بین المللی، مهارت و تجهیزات، افزایش دسترسی، ساختار، فراهم سازی زیرساخت ها و اخلاق و فرهنگ) شناسایی و طبقه بندی شدند. فرآیند و رویکرد بین المللی شدن در خانه به طور چشمگیری در بسیاری از کشورهای جهان در حال انجام است. نتیجه گیری و پیشنهاد ها: حال با عنایت به چالش ها و موانع موجود در بین المللی شدن در خانه، ضروری به نظر می رسد بسته های ایجاد تحول و نوآوری در بین المللی شدن در خانه برای دانشگاه های تخصصی بالأخص آموزش عالی مورد بازبینی قرار گیرد.
۴.
هدف: در قرن بیست ویک، همگام با نیازهای جدید جامعه، دانشگاه نیز بایستی به خواسته ها و انتظارات مختلف پاسخ دهد و خود را با آن ها همگام سازد. همین حرکت آگاهانه، سبب تغییر در اهداف نهاد مذکور شده است و برای رسیدن به آن، به فرآیندهای حکمرانی جدید تن می دهد. هدف این پژوهش احصاء تجربه کشورهای مختلف در حکمرانی آموزش عالی بوده و در این راستا، سعی شد تا از دل این تجارب، الگوهای غالب برای حکمرانی در آموزش عالی شناسایی گردد. روش: پژوهش حاضر مبتنی بر رویکرد توصیفی-تحلیلی و با استفاده از روش مطالعه اسنادی-کتابخانه ای صورت گرفت. در این راستا با بهره گیری از روش مرور روایتی، اسناد علمی در پایگاه های اطلاعاتی گوگل اسکالر، سایتس دایرکت و وایلی مورد بررسی قرار گرفت. با بررسی مطالعات علمی درباره موضوع موردنظر، 238 سند شناسایی شد. سپس 87 منبع بر اساس چکیده گزینش گردید که از این تعداد در نهایت 54 سند به صورت هدفمند و به عنوان نمونه پژوهش انتخاب و به روش تحلیل تفسیری مورد واکاوی قرار گرفت. یافته ها و نتیجه گیری: در نتیجه تحلیل محتوای تجارب حکمرانی در آموزش عالی چهار مقوله اصلی استخراج شد: الگو های حکمرانی دانشگاهی در تجارب جهانی (الگو های دولت محور، خودراهبری دانشگاهی و بازار محور)، عوامل موثر بر حکمرانی آموزش عالی (عوامل زمینه ساز بر شکل گیری حکمرانی دانشگاه ها، عوامل مداخله گر در حکمرانی دانشگاه ها)، نتایج و پیامدهای حکمرانی در آموزش عالی (پیامدهای فردی، محیطی، سازمانی) و دانشجویان در حکمرانی آموزش عالی (حوزه های مشارکت دانشجویان و سطوح مشارکت دانشجویان). نتایج حاصل از تحلیل پژوهش های مرورشده نشان داد که در قاره آسیا می توان شاهد حکمرانی دولت ملی بود؛ به طوری که در این قاره، الگو های بروکراتیک و سیاسی در اداره دانشگاه ها بیشتر مشهود است و لایه هایی از حمایت بازار نیز دیده می شود. در قاره اروپا به دلیل پیشگامی در این حوزه، الگوی خودراهبری جاری و ساری است. همچنین براساس بررسی مطالعات، کشورهای آفریقایی از الگوی کنترل دولت به سمت الگوی تحت نظارت دولت حرکت کرده اند.
۵.
هدف: پژوهش حاضر با هدف طراحی و اعتبارسنجی الگوی اثرگذاری جو سازمانی در مدیریت اشتراک دانش در میان دانشگاهیان آموزش عالی انجام شد. روش شناسی:. این مطالعه از نظر هدف کاربردی-توسعه ای و از نظر روش و بازه زمانی گردآوری داده ها، یک پژوهش پیمایش مقطعی است. در راستای دستیابی به هدف پژوهش از طرح پژوهش آمیخته اکتشافی استفاده شد. جامعه مشارکت کنندگان بخش کیفی شامل کلیه اساتید دانشگاه های تهران، شریف، علم و صنعت، امیرکبیر، خواجه نصیرالدین طوسی و تربیت مدرس است که طی دوره زمانی ۱۳۹۰ تا 1401 در آن دانشگاه مشغول به فعالیت بودند و با استفاده از نمونه گیری هدفمند، 10 نفر از افراد واجد شرایط در این پژوهش شرکت نمودند. جامعه آماری بخش کمی شامل کلیه کارکنان دانشگاهی اعم از دانشگاه های صنعتی شریف، علم و صنعت، امیرکبیر، خوارزمی و خواجه نصیر بود و با استفاده از قاعده تحلیل توان کوهن و نرم افزار G*Power، پرسشنامه پژوهش میان 130 نفر از آن ها توزیع گردید. ابزار گردآوری داده ها، مصاحبه نیم ساختاریافته و پرسشنامه محقق ساخته بود که با روش روایی سازه، روایی همگرا و روایی واگرا اعتبارسنجی گردید. با استفاده از آلفای کرونباخ و پایایی ترکیبی نیز قابلیت اعتماد پرسشنامه مطلوب ارزیابی شد. برای شناسایی مضامین پژوهش از روش تحلیل کیفی مضمون، تعیین روابط عناصر از روش مدلسازی ساختاری-تفسیری و اعتبارسنجی الگو از روش حداقل مربعات جزئی استفاده شد. یافته ها: یافته های پژوهشی نشان داد تعداد 229 کد اولیه از متن مصاحبه ها، استخراج شدند با کدگذاری این مفاهیم، تعداد 69 مضمون فرعی شناسایی و با طبقه بندی این مضامین در دسته های مشابه، تعداد 11 مضمون اصلی، استخراج شدند. نتیجه گیری: نتایج نشان داد زیرساخت های مدیریت دانش، فرهنگ دانش محور، عوامل مدیریتی و جو سازمانی بر مدیریت دانش تاثیر می گذارند. مدیریت دانش بر یادگیری سازمانی و کارکنان دانشی اثرگذاشته و به تبع آن با استراتژی اشتراک دانش به تسهیم دانش درونی و تسهیم دانش بیرونی دست یافته می شود. در پایان بوسیله تسهیم دانش درونی و بیرونی، اشتراک دانش در میان دانشگاهیان میسر می گردد.
۶.
هدف: در سطوح مختلف آموزشی به ویژه آموزش عالی شیوه کاربست الگوهای یادگیری با توجه به نوع و ساختار عملی و نظری درس ها است که تعیین می کند میزان پایداری یادگیری چگونه می باشد. این پژوهش باهدف ارزیابی رویکردهای یادگیری مشارکتی و خود راهبر فردی دروس مکان محور پرداخته است. یادگیری مشارکتی مبتنی بر آموزش گروهی مباحثه محور و یادگیری خود راهبر مبتنی بر مطالعه فرد و ارائه آن است. روش شناسی: تحقیق حاضر بر روش ارزیابی تحلیلی - تطبیقی با ماهیت کاربردی بنیان یافته است. جمع آوری داده ها از دو شیوه کتابخانه ای و میدانی منطبق بر یادگیری مشارکتی چو و باولی و یادگیری خود راهبر فیشر انجام گردیده است. جامعه آماری پژوهش شامل 75 دانشجوی رشته جغرافیا می باشند که با دو نوع محتوای درسی نظری و عملی مکان محور الگوی یادگیری مشارکتی و خود راهبر را طی نموده اند. متغیرهای پژوهش دربرگیرنده سه مؤلفه یادگیری مشارکتی (بازخورد، پویایی گروه و انجام پروژه) و سه مؤلفه یادگیری خود راهبر (انگیزش، خودتنظیمی و فراشناخت) می باشد. شیوه تحلیل داده ها با استفاده از مدل های رادار، تحلیل واریانس چندمتغیره (مانوا)، تی دو نمونه مستقل و اندازه اثر در نرم افزار spss 27.1 بوده است. یافته ها: یافته ها نشان می دهد اثر الگوی یادگیری مشارکتی و خود راهبر در آموزش درس های مکان محور دانشگاهی بالاتر از حد متوسط بوده که دراین بین الگوی یادگیری مشارکتی برای درس های عملی و الگوی یادگیری خود راهبر فردی برای درس های نظری مطلوبیت بیشتری دارد. بین الگوی یادگیری و نوع محتوای درس با سطح اطمینان 95 درصد و سطح معناداری قابل قبول تفاوت معنادار وجود داشته، طوری که متغیرهای الگوی یادگیری مشارکتی و الگوی یادگیری خود راهبر با توجه به نوع درس (نظری و عملی) عملکرد متفاوتی را ارائه می دهند. نتیجه: اندازه اثر رویکردهای یادگیری در محتوای درس بسیار قوی ارزیابی شده است که دراین بین رویکرد خود راهبر اندازه اثر قوی تر نسبت به رویکرد مشارکتی دارد.