مفهوم مردمسالارى دینى گرچه پیشینهاى طولانى در فقه سیاسى شیعه دارد اما اصطلاح یاد شده با اسلوب جدید، به تازگى وارد اصطلاحات سیاسى شده است. مردمسالارى دینى در شکل ظاهرى در بسیارى موارد با دموکراسى غربى مشابهت دارد اما ویژگیهاى منحصر به فردى دارد که آن را از دموکراسى غربى جدا مىکند و در حقیقت، مدل خاصى از حکومت مردمى است که محتواى آن را آموزههاى دینى تشکیل مىدهد و مهمترین اصول آن عبارتند از: ایمانمدارى، مردمگرایى، قانونمحورى، شایستهسالارى، آگاهى و رضایتمحورى.
ارتداد به معنی خارج شدن از دین اسلام موجبات و اسباب متعددی دارد که اساس آن انکار خدا و رسول یا رسالت پیغمبر و یا جسارت و اهانت به آنهاست. یکی از موجبات ارتداد که احکام ویژه ای در نظام کیفری اسلام بر آن مترتّب می شود انکار یکی از ضروریات دین است. نویسندة مقالة حاضر با بررسی موضوع اختلافی «ضروری دین» نتیجه گرفته است که انکار ضروری دین در صورتی موجب ارتداد می شود که علاوه بر ضروری بودن جزئیت مطلب انکار شده در دین، نزد منکر نیز ثابت و روشن باشد، بنابراین، منکر در صورت جهل و ناآگاهی، محکوم به ارتداد نیست. در ادامه به این بحث پرداخته شده که آیا انکار ضروری دین، مستقلاً موجب ارتداد می شود. پس از نقل آراء فقها در این مورد و بررسی ادلّه آنها، نظریه استلزام با دلائل کافی اثبات شده است.
در دوران جدید با تکیه بر «حق»، از «تکلیف» فاصله گرفته شده است و اعتقاد بر این است که اساسا یکی از مهمترین جلوهها و ویژگیهای دوران جدید، حقمداری یا حقآگاهی است؛ دربرابر تکلیفمداری یا تکلیفآگاهی دوران قدیم.
از اینرو پرسش این است که آیا در ساحت دین که به قول همین روشنفکران مربوط به دوران قدیم است، امکان وجود یا تحقق مسالهای به نام حق وجود دارد؟ و آیا عملا چنین گامی صورت گرفته است؟ از این گذشته، آیا صرفا با تکیه محض بر جانب «حقی» و فروگذاشتن جنبه «تکلیفی» امکان نیل به آرمان موردنظر که همان سعادت و آزادی و پیشرفت همهجانبه بشر و توسعه ارکان مختلف وجود او است، وجود دارد؟ آیا آنچه که ثمره عملی و عینی تاکید بر جنبه حقی است، یعنی اعلامیه حقوق بشر، واقعا توانسته است به آنچه که بهخاطر آن پدید آمده بود، جامه عمل بپوشاند؟ و اگرنه، آیا این امر بهخاطر عدم اجرای درست آن است یا بهخاطر اجرای آن و ظهور آثار و پیامدهای ناگوار آن است و... آیا؟
ازاینرو کندوکاو در جوانب گوناگون این مساله، بویژه پس از اثبات ناکارآمدی اعلامیه حقوق بشر، زمینه بحث از یک «الگوی جایگزین» را فراهم و موجه میسازد. بههمینخاطر نیاز به بحث درباره اوصاف این الگو پدید میآید و ما را به این پرسش اساسی رهنمون میکند که آیا اساسا امکان تاسیس نظامی برای حقوق بشر در ساحت دین اسلام، بهعنوان یکی از نامزدهای جایگزینی، وجود دارد یا نه؟ و اگر وجود دارد، چگونه است؟ و …
برهمین مبنا در این مقاله ضمن بررسی سیر تاریخی مساله حقوق بشر، به کاستیهای اعلامیه حقوق بشر اشاره شده و نقدهای موجود درباره این اعلامیه، بویژه انتقاد اسلامگرایان از آن مطرح شده است. ازاین گذشته به نقد دیدگاههای اسلامگرایان درباره حقوق بشر، از دیدگاه روشنفکران مختلف پرداخته شده و براساس این موارد، بحث درباره امکان یا عدم امکان تاسیس نظامی برای حقوق بشر در اسلام پیش کشیده شده است و در ادامه پارهای از مقدمات و لوازم این نظام جدید اشارهوار آمده است.
در سده بیستم ،جهان پس از سپری کردن تجربیات بسیار تلخ ناشی از دو جنگ جهانی ویرانگر با تاسیس سازمان ملل متحد در 26 ژوئن سال 1945، گامی جدی به سوی تامین صلح و امنیت بینالمللی برداشت. از جمله اقدامات سازمان ملل متحد، صدور بیانیه حقوق بشر در سال 1948 بود. مطابق با این بیانیه و براساس بند 3 ماده 1 منشور ملل متحد، همه کشورهای عضو سازمان ملل ملزم شدند در جهت تقویت احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی همه ملل و بدون هیچگونه تبعیضی از لحاظ جنس، زبان و دین به همکاری بپردازند. براساس مواد 55 و 56 منشور، یکی از وظایف سازمان ملل، تشویق احترام جهانی و مؤثر حقوق بشر و آزادیهای اساسی برای همه، بدون تبعیض از لحاظ جنس، زبان یا مذهب بوده و «کلیه دولتهای عضو، متعهد به همکاری با آن سازمان شدهاند.» گرچه حقوق بشر در سده اخیر از سوی سازمان ملل متحد و در سدههای پیشین در امریکا و دیگر کشورهای اروپایی مطرح شد، براهین، شواهد و مستندات تاریخی بیانگر آن است که حقوق بشر ریشه در ادیان الاهی دارد و بویژه مهمترین اصول آن بهمثابه اصلیترین حقوق طبیعی شامل: حق حیات، حق کرامت، حق تساوی آزادی مسئولانه و حق مساوات، در منابع و آموزههای دین مبین اسلام موجود میباشد. حقوق بشر در مفهوم غربی آن، تنها به معنای حقوقی است که انسانها صرفاً به دلیل انسان بودن از آن برخوردارند و سرشت دینی و الاهی بشر که ویژگی «از خدایی» بودن و «به سوی خدا» شدن و «استعداد برای نیل به کمال شایسته انسانی» داشتن را به همراه دارد، در این مفهوم
به شدت نادیده انگاشته شده است. حقوق بشر غربی به دلیل مشتمل بودن بر آموزههای اومانیستی و سکولار و تأکید بر اندیشه «خویشتن مالکی»، «نادیده انگاشتن مبدا جهان هستی» و «لذت گرایی»، هویت واقعی انسان را نادیده گرفته و درنتیجه موضوع فضیلت و کرامت ارزشی انسان را که از مهمترین تعالیم ادیان الاهی و بخصوص دین اسلام محسوب میشود، به گوشه انزوا رانده یا مورد تفسیرهای انحراف آمیز قرار داده است.
این مقاله کوشیده است ضمن توصیف مبانی اومانیستی حقوق بشرغربی، به نقد این مبانی و چالشهای پیش روی آن بپردازد.اینک مباحث مقاله را در دو بخش توصیف و تنقید پی میگیریم.
سخن دربارهی آفریدهای است که بیتردید معمای بزرگ قرون و اعصار بوده و هست؛ آفریدهای که فراز و فرودهای بسیار دارد و نشیبها، پستیها و بلندیهای فراوان در زندگی او به چشم میخورد. برخی متفکران از او تعبیر به موجودی ناشناخته میکنند. قرآن کریم نیز گاهی او را با صفات و فضائل بسیار عالی میستاید، و گاه او را با صفات و خصائل سخیف و پست نکوهش و سرزنش میکند. آنچه مسلم است دربارهی این موجود، که انسان نامیده شده است، پرسشهای بسیاری مطرح است. پرسشهایی که متفکرین، به طور دائم در طول قرون و اعصار، دربارهی آن اندیشیدهاند و بسیار هم اندیشیدهاند. برخی از آن پرسشها عبارتند از:
انسان دارای چه نیازها و گرایشهایی است؟ نیازهای اصیل و فطری او کدام است و نیازهای کاذب وی کدام؟ نیازهای انسان چگونه باید ارضاء شود؟ آیا ارضای آنها به هر نحو صحیح است یا نه؟
رابطهی انسان با خود چیست؟ رابطهی انسان با دیگران چیست؟ نقش انسان در تاریخ چیست؟ آیا انسان جامعه را میسازد؟ یا جامعه انسان را؟ آیا انسان سازندهی تاریخ است یا اسیر جبر تاریخ؟ آیا انسان موجودی آزاد است یا مجبور؟ ادیان چه نظری در رابطه با شناخت انسان و آزادی او دارند؟ قرآن کریم چه تعریفی از او داشته و آزادی انسان را چگونه مطرح میسازد؟ آیا قرآن کریم به همهی ابعاد انسان و آزادی او توجه کرده است یا نه؟ و در نهایت قرآن چه پاسخی و رهیافتی را در رابطه با پرسشهایی که به طور اختصار گفته شد، ارائه میدهد. اینها برخی از آن پرسشهایی است که در مورد انسان مطرح است.
این پژوهش در پی دستیابی به پاسخ یکی از این پرسشها در رابطه با انسان و آزادی او، با رهیافت قرآنی است.