آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۳

چکیده

متن

در شماره پیشین، «حدیث»، «اثر»، «سنّت» و «خبر» را از نگاه فرهنگ نویسان و عالمان حدیث، بررسى کردیم. اینک، در بررسى چگونگى تدوین حدیث و نشر آن، سخن را با چگونگى کتابت آن در عصر رسول الله(ص)، ادامه مى دهیم.

کتابت حدیث
حدیث و سنّت پیامبر، چگونه به دست نسلهاى واپسین رسیده است؟ و پیامبر در ثبت و ضبط این مجموعه چه موضعى داشته است؟ در آن روزگاران و در حیات پربرکت رسول اللّه(ص)، صحابیان با این گنجینه گرانقدر چگونه برخورد مى کردند؟ … اینها و جز اینها، پرسشهایى است که درباره بخشى از تاریخ حدیث و نشر و تدوین آن مطرح است. اینک بنگریم به این سؤالها چگونه پاسخ داده شده است.
عالمان و محدّثان عامّه بر این باورند که حدیث تا پایان قرن اوّل هجرى، تدوین نشده است. برخى نیز فراتر از آن را پنداشته اند. سیوطى مى گوید:
«تدوین حدیث، به سال 100هجرى و به امر عمربن عبدالعزیز آغازشد».1
کسان دیگر نیز این سخن را گفته اند و آغاز تدوین را به او نسبت داده اند؛ امّا در اینکه عمربن عبدالعزیز چگونه تدوین حدیث را آغاز کرد و آن را به چه کسى و یا کسانى وانهاد، همداستان نیستند. سیوطى و برخى دیگر گفته اند که وى آن را به صورت اعلام عمومى به همگان رساند2؛ امّا در برخى گزارشها آمده است که او به عالمان مدینه نوشت که احادیث پیامبر را بنویسند و از تباهى و نابودى آنها جلوگیرى کنند.3
بخارى نقل کرده است که عمربن عبدالعزیز نامه اى به أبوبکربن حزم4 نگاشت، و وى را بدین کار گماشت و بدو تأکید کرد تا علم را بگستراند، و مجالسى براى تعلیم آن به پا دارد و در مساجد، تعلیم احادیث را به مذاکره بگذارد، و وى بر این کار همّت گمارد و احادیث را در کتابى جمع کرد.5
در برخى از نصوص تاریخى آمده است که وى این کار را به «کثیربن مرّة»6 وانهاد و در برخى دیگر آمده است که او محمدبن شهاب زهرى را به تدوین حدیث گمارد7 و نگاشته هاى زهرى را به اقالیم اسلامى گسیل داشت. زهرى این مطلب را مى گفت و بدان مى بالید که حدیث را پیشتر از او کسى تدوین نکرده است.8
عالمان و محدّثان عامه بر پیشآهنگى زهرى در تدوین حدیث تأکید کرده اند، و این مطلب در میان آثار آنان از شهرت بسیارى برخوردار است.9
عمربن عبدالعزیز به سال 101هجرى درگذشته است؛ از این روى، بر فرض اینکه وى فرمان تدوین حدیث را در آخرین سال زندگى اش صادر کرده باشد، سال 101هجرى، بر پندار کسانى که بر این باورند، آغاز تدوین حدیث خواهد بود. امّا برخى دیگر از گزارشها نشانگر این هستند که وى، فرمان تدوین را ابلاغ کرد، امّا بر اجرایش توفیق نیافت. بدین سان، کسانى آغاز تدوین حدیث را به دورتر از این تاریخ رسانده اند. برخى آغاز تدوین حدیث را به امر هشام بن عبدالملک و به همت محمّدبن شهاب زهرى به سال 124هجرى رسانده اند؛ اگرچه از تاریخهاى 104، 105، 110، 121 و… نیز یاد شده است.10
اکنون باید اندکى از سر تأمّل به این پاسخها نگریست که آیا به واقع چنین بوده است؟ آیا اسلام ـ دین فرهنگ و تمدن ـ و پیامبر مبلّغ علم و فرهنگ، بر این امر تأکید نکردند، و بدان حساسیت نورزیدند؟
آیا یک قرن ننگاشتن و ضبط و ثبت نکردن و جلوگیرى نمودن از هرگونه ثبت و تدوین، حرکتى در جهت تباهى و ضایع شدن حدیث و بخش عظیمى از میراث فرهنگى نبود؟
برخى مستشرقان و کسانى از نویسندگانى که از آبشخور آنان بهره مى گیرند، با تأکید بر این دیدگاه (عدم تدوین حدیث در قرن اوّل) و مسایل دیگر، یکسر به انکار و نفى حدیث و سنّت پرداخته اند. اکنون باید ببینیم واقعیت چیست؟

کتابت و فرهنگ
بى گمان، کتابت، در گسترش دانش و جاودانه سازى ابعاد فرهنگ، نقش شگرفى دارد. نگارش و ثبت و ضبط، هماره نشانه والایى و بالایى تمدّنها بوده و از مظاهر گران ارج تمدن و دانش به شمار مى رفته است.
کتابت، هماره مهمترین وسیله ثبت افکار، آگاهیها و انتقال معارف و اخبار بوده است.11
دکتر نورالدین عتر مى نویسد:
کتابت، یکى از مهمترین وسایل حفظ معلومات و انتقال آن به نسلها بوده است. یکى از عوامل مهم حفظ حدیث نیز ـ با همه گفتگوهایى که در چگونگى آن هست ـ کتابت بوده است.12
محقّقى دیگر نوشته است:
خط و نگارش، یکى از نمودهاى تمدّن و نشانه اى از آثار اجتماع و فرهنگ است؛ این است که هماره امّتهاى متمدّن و فرهنگ دوست، بدان همّت مى ورزیده اند.13
و به تعبیر پژوهشگرى دیگر:
بى گمان، کتابت، اگر نگوییم مهمترین عامل، قطعا از مهمترین عوامل حفظ و حراست از حدیث بوده است.14
نگاهى گذرا به تمدّنهاى گونه گون، نشانگر آن است که جامعه هاى متمدّن، به کتابت و نگارش ارج مى نهادند و انسان هماره آن را وسیله اى براى گسترش و انتقال فرهنگها و ثبت و ضبط حوادث تلقّى کرده و از آن بهره جسته است. قرآن کریم و سنّت قویم نبوى، این عرف عقلا و شیوه پسندیده انسانها را ارج نهاده و بر آن تأکید ورزیده است.15

قرآن و کتابت
گفتیم قرآن، این پیام الهى که در جهت هدایت انسان و برکشیدن او به قلّه کمال است، با «تعلیم» و «قرائت» و «قلم» آغازشد و بدین سان جایگاه بلند دانش و اهمیّت کتابت در این مکتب با اوّلین بخش پیام بلند رسول اللّه(ص) اعلام گردید.
خداوند بزرگ در جهت عظمت بخشیدن به «قلم»، بدان سوگند یاد مى کند16، و آن را نعمتى بزرگ شمرده، خود را بدان مى شناساند و مى فرماید:
إقرأ باسم ربّک الذى خلق، … إقرأ وربّک الأکرم الذى علّم بالقلم.17
خطیب بغدادى مى گوید:
خداوند مؤمنان را به کتابت فرمان داده و آنان را به این مهم مؤدّب ساخته و فرموده است: ولأتسأموا أن تکتبوه صغیرا أو کبیرا الى أجله، ذلکم أقسط عنداللّه وأقوم للشّهادة وأدنى ألاّ ترتابوا.18
و از نوشتن مدّت دین خود، چه کوچک و چه بزرگ ملول مشوید؛ این روش نزد خدا عادلانه تر است و شهادت را استواردارنده تر و شک و تردید را زایل کننده تر.
افزون بر اینها، وجود الفاظ گونه گون در قرآن کریم از ماده «کتب» به مفهوم کتابت در 57مورد و واژه کتاب در 262مورد و «الأقلام» در برخى موارد، نشانگر این جایگاه بلند و مرتبت عظیم است.19
خطیب بغدادى پس از آنکه آیه «دین» را آورده و از آن، تأکید قرآن بر کتابت را بهره مى گیرد (که پیشتر آوردیم)، مى نویسد:
وقتى خداوند بر کتابت «دین» در جهت حفظ و حراست آن، و جلوگیرى از هرگونه تردید در آن، امر مى کند، باید بر حفظ و حراست علم و حدیث و حقایق دینى براى جلوگیرى از تردیدها و شک و شبهه ـ که حفظ و حراستش دشوارتر است ـ تأکید کند.20
سخن ارجمند یکى از محقّقان عرب را بیاوریم که نوشته است:
قرآن کریم نه تنها در تاریخ عقیده ها و باورها راه درخشانى گشود، بلکه در تاریخ معارف بشرى نیز با گرامیداشت عالمان و ارج گذاشتن به اندیشه وران، و با سوگند به نگاشته ها و قلم و نبشتارها ـ که برترین ارجگذارى است ـ چنین کرد. قرآن، اوّلین کتاب عربى است که به گونه اى دقیق و پیراسته، شکل کتابى کامل به خود گرفت.21
بدین سان، قرآن کریم اوّلین راهنماى مسلمانان در ثبت و ضبط و کتابت بوده است. آغازین تشویقها و ترغیبها از قرآن سرچشمه گرفته است و قرآن کریم بر شیوه پسندیده انسانى، و عرف قطعى عقلا، در کتابت و ثبت و ضبط علم و آگاهیها تأکید ورزیده است.

کتابت و سنّت
پیامبر اکرم(ص)، مبلّغ و مبیّن قرآن ـ کتاب علم و قلم و بیان ـ که فلسفه وجودى مکتبش را گسترش آگاهى و نشر دانش معرفى مى کند و مى فرماید: «بالتعلیم ارسلت»22، و بدین سان نشان مى دهد که زدایش جهل و گستراندن دانش و آگاهاندن انسان، سرلوحه دعوتش است، آیا مى تواند نسبت به این عامل مهم (کتابت) در گسترش فرهنگ و توسعه علم غفلت ورزد و اصحاب و معتقدان مکتبش را بدان فرانخواند؟ عبداللّه بن عمرو مى گوید:
پیامبر(ص) فرمود: دانش را به مهار کشید.
گفتم: چگونه؟
فرمود: با نگاشتن و ثبت و ضبط کردن.23
محدّثان آورده اند که مردى از انصار در محضر رسول اللّه(ص) مى نشست، و سخنان آن بزرگوار را مى شنید و به وجد مى آمد و خوش مى داشت، امّا نمى توانست حفظ کند. به پیامبر شکایت برد و گفت، کلام شما را مى شنوم، امّا نمى توانم حفظ کنم؛ پیامبر فرمود:
حفظ را با دست راست یارى کن24 [یعنى آنچه مى شنوى بنویس]
رسول اللّه(ص) با فرمان عامّى در جهت تبیین وظایف پدران، بر همین امر تأکید ورزیده و فرموده است:
حقّ الولد على الوالد أن یحسّن إسمه ویزوّجه إذا أدرک ویعلّمه الکتاب.25
حقّ فرزند بر پدر است که نامى نیکو بر او نهد و در زمان مناسب او را زن دهد و کتابت را بدو بیاموزد.
پیامبر اکرم(ص) آنقدر بر این حقیقت فرهنگى تأکید مى ورزید که فداى اسیران جنگى را تعلیم بى سوادان قرارداد. این نکته را بسیارى از مورّخان آورده اند. ابن سعد مى نویسد:
فداى اسیران بدر، چهارهزار درهم و کمتر از این بود و آنکه چیزى نداشت، باید به فرزندان انصار کتابت مى آموخت.26
ماوردى مى نویسد:
فداى اسیران بدر، چهارهزار درهم بود و نیز تعلیم خط و کتابت به بى سوادان.27
بر پایه این تعلیمات است که عالمان و بزرگان، کتابت را مهمترین آموزه مکتب و برترین عامل حراست علوم شرعى انگاشته اند و بدان تأکید ورزیده اند. علاّمه حسین بن عبدالصمد حارثى همدانى مى نویسد:
خط از بزرگترین امور مهم دینى و دنیوى است که بسیارى از امور دینى و علمى بر آن استوار است.28
فقیه بزرگ، زین الدین بن على «شهید ثانى» در اثر ارجمند خویش (منیةالمرید) آورده است:
کتابت از مهمترین مطالب دینى و بزرگترین وسیله حفظ کتاب و سنّت و علوم شرعى و عقلى است. کتابت به لحاظ حکم شرعى، بر اساس علم مکتوب تقسیم مى شود؛ بدین سان که اگر دانشى که نگاشته مى شود وجوب عینى داشته باشد، کتابت آن نیز واجب عینى خواهد بود؛ چون حفظ و حراست از آن متوقف بر کتابت است؛ و اگر واجب کفایى باشد، نگاشتن و کتابت آن نیز کفایى خواهد بود.29
چنین بوده است که مسلمانان، کاتبان دانش و نگارندگان معارف را بزرگ مى داشتند، و دانایان و آگاهان را بر پایه این تعالیم ارج مى گذاردند؛ و با این تأکیدها و تنبّه ها و آموزه ها بود که قرآن کریم و آیات آن، پیوسته نگاشته مى شد و در ثبت و ضبط آن، هرگز دریغ روا نمى داشتند.
اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که اگر نگارش و نوشتن و خط، مظهر تمدّنها بوده، و انسانهاى فرهیخته هماره از آن در جایگاه بزرگترین عامل انتقال فرهنگ و دانش بهره گرفته اند و خداوند به «قلم» سوگند یاد کرده و کتابت را بزرگ شمرده، و پیامبر بدان فرمان داده است و قرآن بر پایه این تأکیدها و ترغیب ها پیوسته نگاشته شده است، آیا پذیرفتنى است که پیامبر از ثبت و ضبط آثار رسالت نهى کرده باشد؟ یا از کنار آن بى تفاوت گذشته باشد؟
به دیگر سخن، وقت آن است که لختى بر سر چگونگى تدوین حدیث و آنچه بر آن رفته است تأمل کنیم، و در پرتو اسناد تاریخى بنگریم واقعیت چیست.

تدوین حدیث
آنچه هیچ شبهه و تردیدى را برنمى تابد، وجود نصوص فراوان و احادیث بسیارى است که نشان مى دهد پیامبر(ص) به نگارش حدیث و ثبت و ضبط گفتار خود فرمان مى داده است، و بدان اهتمام مى ورزیده است. پیامبر اکرم گاه مستقیما به کتابت حدیث امر کرده است و گاه چون از نگاشتن استفسار کرده اند، پاسخ مثبت داده است و گاه کاتبان و نگارندگان را ستوده و دیگرگاه در کلام او از ابزار و ادوات نگارش، به تعظیم و تکریم سخن رفته است.
على(ع) مى گوید پیامبر فرمود:
اکتبوا هذا العلم.30
این دانش را بنویسید.
پس از فتح مکّه، پیامبر(ص) در میان مردم به پاخاست و خطبه اى ایراد کرد. ابوشاه ـ مردى از یمن ـ برخاست و گفت: یا رسول اللّه، این خطبه را براى من بنویسید. پیامبر(ص) فرمود:
اکتبوا لأبى شاه.31
براى ابوشاه بنویسید.
این حدیث را بزرگان محدّثان اهل سنّت نقل کرده و بر صحّت و استوارى آن گواهى داده اند؛ عبداللّه بن حنبل مى گوید:
در کتابت حدیث، صحیح تر و استوارتر از این حدیث، روایت نشده است.32
و ابن صلاح نوشته است:
از احادیث صحاح که بر جواز کتابت دلالت مى کند، حدیث ابوشاه یمنى است.33
از پیامبر اکرم(ص) به طرق مختلف نقل شده است که:
قیّدوا العلم بالکتاب.34
دانش را با نگاشتن، مهار و حراست کنید.
عبداللّه بن عمرو مى گوید:
به پیامبر(ص) گفتیم:
چیزهایى از شما مى شنویم که نمى توانیم حفظ کنیم؛ آیا آنها را بنویسیم؟
پیامبر فرمود:
بلى؛ اکتبوها.
بلى، آنها را بنویسید.35
همو مى گوید:
من هرآنچه از پیامبر مى شنیدم مى نوشتم و با این کار، مى خواستم از تباهى آنها جلوگیرى کنم. قریش مرا از این کار بازداشتند و گفتند: «هرآنچه از پیامبر مى شنوى مى نویسى، و حال آنکه پیامبر بشرى است که در حال خشنودى و ناخشنودى سخن مى گوید؟». من از نوشتن بازایستادم، و سخن قریشیان را به پیامبر بازگفتم. پیامبر فرمود:
اکتب، فوالذى نفسى بیده ما خرج منه الاّ حق.
بنویس به خداوند سوگند از این (اشاره به دهان مبارک)، جز حق خارج نخواهد شد.36
رافع بن خدیج مى گوید:
ما در حال گفتگو بودیم که پیامبر بر ما گذشت و فرمود: «درباره چه چیز گفتگو مى کنید؟». گفتیم: آنچه از شما شنیده ایم. فرمود: «گفتگو کنید و بدانید که آنکه بر من دروغ بندد، جایگاهش آتش خواهد بود». پیامبر رفت، و گروهى که گفتگو مى کردند، ساکت شدند. پیامبر بازگشت و از سکوتشان سؤال کرد. گفتند، به خاطر سخنى است که از شما شنیدیم [آنکه بر من دروغ بندد …]. پیامبر فرمود:
انّى لم ارد ذلک؛ انما اردت من تعمّد ذلک.
من آنچه را شما پنداشته اید، مراد نکرده ام؛ مرادم کسى بود که به عمد بر من دروغ بندد.
پس ما به گفتگو ادامه دادیم.37
پیامبر از کتابت و سودمندى آن در دنیا و آخرت یاد مى کرد و بدان امر مى فرمود:
اکتبوا هذا العلم، فانکم تنتفقون به امّا فى دنیاکم او فى آخرتکم وانّ العلم لایضیع صاحبه.
این دانش را [حدیث را] بنویسید که در دنیا و آخرت از آن بهره خواهید برد. دانش هرگز صاحبش را تباه نمى کند.38
بر این گفتار پیامبر باید اقدام آن بزرگوار را در نویساندن نامه ها، معاهده ها و قراردادها و نیز اقوال و احادیثش را که املا فرموده است، افزود.39.پیامبر اکرم(ص) على(ع) را مخاطب قرارداده فرمود:
یاعلى، اکتب ما أملى علیک. (قلت یا رسول اللّه، أتخاف علىّ النسیان؟ قال: لا) وقد دعوت اللّه أن یجعلک حافظا ولکن لشرکائک الائمة من ولدک …
یا على آنچه املا مى کنم بنویس. (گفتم: یا رسول اللّه، مى ترسى آنچه مى گویى فراموش کنم؟ فرمودند:) من خداوند را خوانده ام که تو را «حافظ» قراردهد و فراموشى را بر تو چیره نگرداند؛ اما براى انبازها و پیشوایان از فرزندانت …40
و بدین سان سنّت «فعلى» رسول الله(ص) نیز بر لزوم نوشتن و ثبت و ضبط استوار است که نمونه هاى آن را پس از این خواهیم آورد.
بسیارى از صحابیان در پیش دید رسول اللّه(ص) بر ضبط و ثبت احادیث همت مى گماشتند و پیامبر به تشویق و ترغیب آنان مى پرداخت و یا دست کم از این کار بازشان نمى داشت و بدین سان عمل آنان را «تقریر» مى فرمود41؛ دکتر نورالدین عتر مى گوید:
احادیث بسیارى ـ در حدّ تواتر ـ نشانگر آن است که گروهى از صحابیان، حدیث را در عهد رسول اللّه مى نوشتند.42
عبداللّه بن عمر مى گوید:
در محضر پیامبر، کسانى از صحابیان ـ که من خردسالترین آنها بودم ـ بودند، که پیامبر فرمود:
من کذب علىّ متعمّدا فلیتبوّء مقعده من النار.
آن کس که بر من دروغ بندد جایگاهش آتش خواهد بود.
چون از محضر پیامبر بیرون آمدیم، بدانها گفتم، با آنچه شنیدید چگونه از پیامبر حدیث نقل مى کنید؟ آنان خندیدند و گفتند: هرآنچه مى شنویم، در نوشته اى ثبت مى کنیم و نقل مى کنیم.43
بدین سان، سنّت «قولى» و «تقریرى» رسول اللّه(ص)، دلیلى روشن بر کتابت است. اکنون افزون بر امر پیامبر(ص) به کسانى درباره کتابت، و آموختن و آموزاندن خط، و ثبت و نگارش حدیث و اخبار و حوادث و احکام شرعى و قضاوتها و داوریها، و املاى احادیث و اقوال به برخى از صحابیان، از برخى آثار مدوّن باید یادکنیم که به املاى رسول اللّه(ص) نگاشته و تدوین شده است، که درواقع ـ چنانکه گفتیم ـ نشانگر سنت «فعلى» آن بزرگوار است:

1) صحیفةالنّبى(ص):
از این مجموعه که رسول اللّه(ص) آن را املا کرده و على(ع) نگاشته است، در منابع اهل سنّت با عنوان «صحیفة على» یاد و به آن بزرگوار نسبت داده شده است. پژوهشگرانى چگونگى آن را به تفصیل آورده اند44 و برخى بر شهرت آن تأکید کرده و نوشته اند:
خبر صحیفة على مشهور.45
و در چگونگى محتوا و مطالب آن نوشته اند:
وهى صحیفة صغیرة تشتمل على العقل ـ مقدار الدیات ـ وعلى أحکام فکاک الأسیر.46
مجموعه اى است کوچک حاوى مسائل دیات و احکام آزادى اسیران.
چنانکه گفتیم این مجموعه در منابع عامّه به على(ع) نسبت داده شده است. گو اینکه ظاهر برخى گزارشهاى آن منابع، نشانگر این است که على(ع) آن را از پیامبر اکرم(ص) گرفته است، و برخى تصریح دارد که على(ع) آن را از رسول الله(ص) به ارث برده است؛ امّا بیشترین نقلها در منابع یادشده، آن را به على(ع) منسوب ساخته اند.47

صحیفةالنّبى در منابع شیعى
در منابع روایى شیعى، نصوص و گزارشهایى که درباره آن آمده است، به روشنى نشانگر آن است که این مجموعه، در محضر رسول اللّه(ص) مى بوده و در دستگیره شمشیر نگهدارى مى شده است.
از امام صادق(ع) روایت شده است که:
وجدت فى ذؤابة سیف على(ع) صحیفة …48
در دستگیره شمشیر على(ع)، صحیفه اى بود …
و از امام باقر(ع) بدین صورت نقل شده است که:
وجد فى قائم سیف رسول اللّه(ص) صحیفة فیها …49
و ابوایّوب بن عطیّه مى گوید از أبوعبداللّه(ع) شنیدم که مى گفت:
على(ع) در دستگیره شمشیر رسول اللّه نوشته اى یافت که در آن …50
آنچه در این منابع از محتواى صحیفه نقل شده است، تقریبا همگون است با آنچه در منابع عامّه آمده است. از این روى، کلام دکتر أبوشهبه درست است که گفته است:
صحیفه در اختیار رسول اللّه(ص) بوده است، که آن را فقط به على(ع) داد.51
برخى از گزارشها نشانگر آن است که این صحیفه در نزد ابوبکر نیز بوده است.
و ابن حجر در جهت جمع گزارشهاى گونه گون درباره صحیفه نوشته است:
جمع بین این احادیث به این است که بگوییم یک صحیفه بوده است و تمام مطالب منقول با این عنوان در آن جمع بوده است و هر راوى، بخشى از آن را که در حفظ داشته نقل کرده است.52
آقاى رفعت فوزى از پژوهشیان و محدّثان معاصر عامّه، گزارشهاى موجود در منابع عامّه از صحیفه را گرد آورده، تنسیق و ترتیب بخشیده، و با عنوان «صحیفة على بن ابى طالب علیه السّلام عن رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلّم» منتشر کرده است.
به هرحال، آنچه مهم است و باید بر آن تأکید ورزید این است که این صحیفه و اخبار مرتبط با آن، دلیلى است روشن و قاطع بر کتابت حدیث و معارف و وقوع آن در عصر پیامبر(ص). آقاى رفعت فوزى که اخبار پراکنده این مجموعه را گرد آورده و با عنوان یادشده نشر داده است مى نویسد:
بخارى یکى از احادیث این مجموعه را در کتاب العلم آورده و به آن، عنوان «باب کتابةالعلم» داده است که دلالت مى کند بر جواز نگارش حدیث؛ و نقد و ردّى است بر کسانى که آن را روا نمى دانند؛ و نشان مى دهد که حدیث در زمان پیامبر و در منظر آن بزرگوار نگاشته مى شده است.53
اکنون باید بیفزاییم که این صحیفه، غیر از کتاب على(ع) است که پس از این از چگونگى آن سخن خواهیم گفت. محمود ابوریّه، پس از آنکه نقلهاى مختلف مرتبط با این صحیفه را گزارش کرده، در آن تردید کرده است؛ از جمله به این دلیل که «این گزارشها حاکى از آن است که در این صحیفه، مسائلى بسیار اندک وجود داشته است و اگر على(ع) آهنگ نگارش داشت، مطالب بسیارى مى نوشت که بر دین و دنیاى مؤمنان سودمند بود.».54 سستى این پندار، روشن است. آنچه در این صحیفه آمده است، همه آن چیزى نیست که على(ع) نوشته است (تا این تشکیک روا باشد). افزون بر این، نقلهاى بسیار آن در منابع فریقین، جاى هیچ تردیدى باقى نمى گذارد. دیگر اینکه قرائنى نشان مى داد که این نگاشته در نزد رسول الله(ص) بوده که به امام(ع) رسیده است و یا نگاشته اى بوده به املاى پیامبر و در محضر آن بزرگوار، که به امام(ع) رسیده است.

2) کتاب على(ع):
یاد این کتاب و چگونگى آن، در منابع بسیارى آمده است و اشتهار آن در میان مسلمانان بسى گسترده است. امام حسن(ع) در مقامى درباره آن فرموده اند:
إنّ العلم فینا ونحن أهله وهو عندنا مجموع کلّه بحذا فیره، وأنّه لایحدث شىء إلى یوم القیامة حتّى أرش الخدش، إلاّ وهو عندنا مکتوب باملاء رسول اللّه(ص) وخطّ علىّ(ع) بیده.55
ائمه(ع) در مناسبتهاى بسیارى از آن سخن گفته اند و از چندى و چونى آن گزارش داده اند؛ نگاهى گذرا به روایات امامان(ع)، نشانگر آن است که «کتاب على» مجموعه اى بوده است بزرگ که از آن با عناوین و اوصاف «فیها علم کثیر»، «صحیفة طولها سبعون ذراعا»، «کتابا مدروجا عظیما» و… یاد شده است و نیز آن بزرگواران تأکید کرده اند که این مجموعه را پیامبر(ص) املا کرده و على(ع) نگاشته است و به میراث در نزد فرزندان معصوم آن بزرگوار است.56
در منابع عامه نیز از این مجموعه سخن رفته است و چگونگى آن در گزارشهاى مختلفى آمده است؛ به مثل آورده اند که:
على(ع) در آن، احکام بسیارى جمع کرده است.57
یا:
در این صحیفه، امور بسیار و موضوعات فراوان گزارش شده است و…58
از این کتاب، چنانکه گفتیم با ویژگیهایى چون «درشت، بزرگ»، «هفتاد ذراع»، «مانند ران شتر» و… یاد شده است. گزارشهاى مختلف از محتواى آن نیز نشانگر آن است که مجموعه اى بوده است عظیم و داراى حقایقى در ابعاد مختلف اسلام و فقه و دین؛ بعید نمى نماید که مراد از «جامعه»59و «صحیفه»60 که گاهى با این اوصاف آمده اند، نیز همین باشد؛ و آنچه با عنوان «امالى رسول الله(ص)» از آن یاد شده است نیز؛ از جمله اینکه ام سلمه(رض) مى گوید رسول الله(ص) پوستى خواست؛ على(ع) آورد. پیامبر(ص) همچنان املا مى کرد و على(ع) مى نوشت، تا پشت و روى و گوشه هاى آن پرشد.61
به هرحال، چنانکه پیشتر آوردیم امامان(ع) بارها از آن سخن گفته اند و چگونگى آن را گزارش کرده اند و گاهى در برابر پرسشهاى دیگران و یا مستقیما احکامى از آن نقل کرده اند که در مجموعه هاى حدیثى و بویژه در کتاب عظیم «وسائل الشیعة» پراکنده است.62

3) کتاب فاطمه(س):
در نزد حضرت زهرا(س) کتابى بوده است از پیامبر اکرم(ص) که عالمان و محدّثان عامّه و خاصّه از آن یاد کرده اند.63
از مجاهد نقل کرده اند که مى گفت، ابىّ بن کعب به محضر فاطمه(س) رسید. آن بزرگوار، کتابى نشان داد که از جمله در آن بود:
آنکه به خدا و روز قیامت ایمان دارد، با همسایگان به نیکى رفتار کند.64
ابوالحسن بن بابویه قمى از امام صادق(ع) نقل کرده است که مى فرمود:
من به کتاب فاطمه(ع) نگریستم و تمام حاکمان را با نام و نامهاى پدرانشان در آن دیدم.65
از این مجموعه، با عنوان «مصحف فاطمة(ع)» نیز یاد شده است66 و به این نکته نیز اشاره رفته است که این مجموعه، به املاى حضرت رسول(ص) بوده است. عالمان و محقّقان شیعى به تفصیل از این کتاب و چگونگیهایش سخن گفته اند.67

بر آنچه تا بدین جا آورده ایم باید روایات بسیارى را افزود که پیامبر(ص) امر به ابلاغ سخنانش نموده است و مبهغان احادیثش را ستوده است ـ که رکن رکین این تبلیغ، کتابت و ثبت و ضبط و آنگاه نشر است ـ؛ بنگرید:
نضراللّه عبدا سمع مقالتى فبلّغها.68
خداوند خرّم بدارد کسى را که سخن مرا بشنود و آن را بگسترد و ابلاغ کند.
و بارهاى بار در فرجام سخنش فرموده است:
فلیبلّغ الشاهد الغائب.69
حاضران به غائبان برسانند.
و نیز باید افزود روایات و احادیث فراوانى را که به اهمیت و جایگاه «قلم»، «دوات»، «کاغذ» و عوامل ثبت و نگارش توجه داده و درباره چگونگى آنها سخن رانده است. پژوهشگرى، مواردى از این دست را به تفصیل آورده و پس از نقل احادیث، چگونگى استدلال به این مجموعه را در اثبات جواز و وقوع کتابت در عصر پیامبر(ص) چنین تبیین کرده است:
الفاظ کتابت و ابزار آن، مانند کاغذ و قلم، و هر چیزى که بر آن نگاشته مى شد، به ملازمه عرفى روشن، بر جواز و نیکویى کتابت دلالت دارد. به این بیان، نقل و گسترش این گفتار از سوى پیامبر، با منع تدوین حدیث در تنافى است؛ چراکه این احادیث به روشنى به ترغیب امّت به کتابت و تشویق آنان به ضبط و ثبت گزارشها دلالت مى کند؛ و این همه، پرواضح است که نشانگر ارج و نیکویى نگارش و کتاب اند، از نگاه شارع. بدین سان اگر کتابت نیکوست و نگارش و ثبت حوادث و گزارشها و آگاهیها ارجمند، و آنچه در این جهت به کار مى آید مورد تکریم و تعظیم پیامبر(ص)، آیا توان گفت که کتابت حدیث و سنّت رسول اللّه(ص) از این قاعده مستثنى است و مکروه است؟ افزون بر این که بسیارى از این احادیث ـ احادیث ترغیب به کتابت و ستایش قلمداران ـ درباره نگارش حدیث و نگارندگان آن است. و چنین است که بسیارى از قائلان به جواز و وقوع کتابت در عصر پیامبر، بدان استدلال کرده اند.70
اکنون و پیشتر از آنکه در این بخش دامن سخن برچینیم، لازم است به تأکید و اصرار پیامبر(ص) در آخرین لحظات زندگانى پربرکتش براى نوشتن و ثبت و ضبط وصیّتى که امّت پس از وى به گمراهى نیفتند اشاره کنیم. این جمله را بسیارى از پژوهشگران، دلیلى روشن و غیر قابل انکار بر لزوم ثبت و نگارش حدیث دانسته اند. اینک ابتدا متن گزارش را مى آوریم و آنگاه داورى پژوهشگران را:
عبداللّه بن مسعود از ابن عباس نقل مى کند که گفت، چون پیامبر در آستانه رحلت قرارگرفت ـ و در خانه، کسانى بودند از جمله عمر ـ پیامبر فرمود بیایید براى شما مطلبى بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید. عمر گفت: «بر پیامبر درد غلبه کرده است؛ شما قرآن را دارید و قرآن ما را بسنده است». کسانى که در خانه بودند به اختلاف و مخاصمت برخاستند؛ کسانى از آنان گفتند ابزار نگارش بیاورید تا پیامبر(ص) آنچه مى خواهد بنویسد که هرگز به گمراهى نیفتید؛ و برخى آنچه را عمر گفت بازگفتند؛ و چون اختلاف و لغو در محضر پیامبر بالاگرفت، پیامبر فرمود: «به پا خیزید و بروید». سعیدبن حبیب نقل مى کند که ابن عباس مى گفت: «یوم الخمیس و یوم الخمیس» و اشک مى ریخت.71
این روایت به گونه هاى مختلف در مصادر بسیارى آمده است72 و ما اکنون در پى تحلیل محتواى آن نیستیم. آنچه اینک مورد توجه است، تأکید پیامبر بر کتابت حدیث و ثبت و ضبط سخن اوست. از این روى، گونه اى دیگر از نقل را مى آوریم و نکاتى را در پانوشت مى افزاییم:
ابن عباس مى گوید، چون پیامبر(ص) در آستانه رحلت قرارگرفت، و در خانه کسانى بودند از جمله عمربن الخطّاب، پیامبر فرمود: «ابزار نوشتن بیاورید تا براى شما چیزى بنویسم که هرگز گمراه نشوید». عمر سخنى گفت که معنایش این بود که شدّت درد، بر پیامبر غلبه کرده است. آنگاه گفت: قرآن نزد ماست و کتاب الهى ما را بسنده است.
در این نقلها «إنّ الوجع قد غلب على رسول اللّه …» آمده است. در برخى نقلهاى دیگر که از گوینده این کلام فضیح یادى و نامى نیست، آمده است که او گفت: «هجر رسول اللّه»73، و یا «إن رسول اللّه یهجر …».74 این موضعگیرى حادّ در مقابل پیامبر، پایه و مایه بسیارى از کژاندیشیها و کجرویهاى پس از آن شد که اکنون مجال پرداختن به آن نیست75؛ چراکه ما به این سخن از دیدگاهى دیگر مى نگریم و از آن به عنوان حدیثى نشانگر لزوم کتابت حدیث و تأکید پیامبر بر نگارش سود مى جوییم. به پندار ما مطلب کاملا روشن است؛ امّا خوب است تصریح برخى از پژوهشیان و محدّثان را نیز در این باره بیاوریم.
ابن حجر عسقلانى مى گوید:
این حدیث، دلیل جواز کتابت حدیث است؛ چون پیامبر(ص) به نوشتن چیزى همّت ورزید که امّتش را از گمراهى نجات بخشد؛ و رسول اللّه جز به حق همت نمى ورزد.76
شیخ محمّد محمّد ابوزهو، پس از نقل حادثه و کلام رسول اللّه(ص) مى نویسد:
… بدین سان پیامبر(ص) بر نگارش مطلبى که اصحابش را از اختلاف برهاند همّت ورزید و پیامبر جز به حق همت نمى ورزد؛ از این روى، این آهنگ کتابت در آستانه رحلت، فسخ نهى سابق رسول اللّه(ص) از کتابت حدیث است که ابوسعید خدرى نقل کرده است.77
دکتر رفعت فوزى نوشته اند:
اگر پیامبر(ص) نگارش و ثبت حدیث را روا نمى دانستند، به نگاشتن این وصیّت فرانمى خواندند.78
دکتر محمد عجاج خطیب نوشته اند:
روشن است که پیامبر(ص) با این درخواست، آهنگ نگارش چیزى جز قرآن را داشته است؛ و نشان مى دهد که پیامبر در پى نگارش چیزى بود که «سنّت» نامیده مى شود؛ و اینکه پیامبر(ص) به لحاظ شدّت مریضى نتوانست بنویسد79، احادیث نشانگر کتابت را نسخ نمى کند؛ چون پیامبر(ص) به نگاشتن همت ورزید80 [ولى نتوانست].
وى که پیش از این حدیث، احادیث دیگرى نیز نقل کرده است، تأکید مى کند که ما جواز کتابت در عصر پیامبر را از موارد و مواضع مختلفى از سنّت پیامبر(ص) درمى یابیم؛ آنگاه پس از بحثى سودمند مى آورد:
من بر این باور هستم که حدیث ابن عباس (ائتونى بکتاب …) اجازه عمومى و اباحه مطلق نگارش حدیث است.81
به هرحال، روشن است که اراده مصمّم پیامبر(ص) براى نگارش که متأسفانه در غوغاسالارى سیاست بازان به انجام نرسید، بهترین دلیل جواز کتابت است و شگفتا که بسیارى از پژوهشگران بدان استناد نکرده اند. محدّثان بزرگ اهل سنّت ـ چنانکه آورده ایم ـ این حادثه را نقل کرده اند؛ امّا بسیارى در این موارد از آن چشم پوشیده اند؛ چرا؟ گویا براى آنکه اگر بدان استناد کنند، و پرده کنار رود و رازها روشن شود، رسوایى آن دامن بسیارى را خواهد گرفت که نباید چنان شود دکتر یوسف العش که کتاب ارجمند خطیب بغدادى (تقییدالعلم) را تحقیق و چاپ کرده است، پس از گزارش روایاتى که نشانگر جواز تدوین حدیث هستند، نوشته است:
شگفتا که کسى چونان خطیب، از استشهاد به این حادثه در جواز تدوین غفلت کند و حال آنکه گزارش آن در صحیح بخارى آمده است و…82
امّا همچنان که برخى از پژوهشگران اشاره کرده اند:
شگفت انگیزتر، موضع پژوهشگران جدیدى است که در تدوین حدیث قلم زده اند، و پژوهششان بر گسترده نویسى و تحقیق استوار است و تعلیقه یوسف عش نیز در پیش دیدشان بوده است، که چرا بدان استناد نکرده اند، و برخى فقط به اشاره اى در حاشیه بسنده نموده اند؟83

آنچه تا بدین جا آوردیم، اندکى بود از بسیار، که کتابت حدیث در زمان پیامبر(ص) را به روشنى اثبات مى کرد. عالمان و محقّقانى نیز به انبوه این اسناد توجه کرده اند، و تأکید پیامبر را بر نگارش حدیث یادآورى کرده و وجود کتابت را نشان داده اند. دکتر نورالدین عتر مى نویسد:
از صحابیان، احادیث بسیارى ـ در حدّ تواتر ـ رسیده است که وقوع کتابت حدیث در عصر پیامبر(ص) را اثبات مى کند.84
دکتر صبحى صالح مى گوید:
لزومى ندارد تدوین حدیث و کوشش براى تدوین حدیث را به دوران خلافت عمربن عبدالعزیز مستند سازیم؛ چراکه کتابها، گزارشها و اسناد تاریخى ما هیچگونه تردیدى را برنمى تابد در اینکه حدیث، در زمان رسول اللّه(ص) کتابت و تدوین مى شده است.85
دکتر مصطفى اعظمى پس از بحثى دقیق و دراز دامن در اثبات تدوین حدیث از عصر پیامبر و با اشاره به بحثهاى گسترده دیگرى گوید:
در پرتو این بررسیها توان گفت که از هر آنکه ناپسندى تدوین حدیث نقل شده است، عکس آن نیز نقل شده است. بدین سان، کتابت حدیث از سوى صحابیان و نقل حدیث از آن [مکتوبات]، روشن و ثابت است.86
دکتر شیخ عبد الغنى مى نویسد:
بسیارى از صحابیان، کتابت حدیث را روا مى دانستند و مکتوبات خود را نگاه مى داشتند و بر نگارش حدیث همت مى ورزیدند.87
محقق و محدث پراطلاع و سختکوش مصرى احمد محمّد شاکر نوشته است:
سخن استوار و درست آن است که بسیارى از صحابیان، نگارش حدیث را روا مى دانستند.88
بدین سان روشن شد که حدیث در زمان پیامبر کتابت مى شده است، و پیامبر(ص)، بر نگارش آن تأکید مى ورزیده و بر حفظ و حراست از آن تنبّه مى داده است. اسناد این حقیقت ـ که برخى از آنها را آوردیم ـ بدانسان انبوه است که هیچ تردیدى را برنمى تابد؛ از این روى، بافته هاى خاورشناسانى چون گلدزیهر و برخى از متأثران از اندیشه آنان در جهان اسلام (چون رشید رضا) را نباید وقعى نهاد که پنداشته اند احادیث جواز و اباحه کتابت حدیث، مجعولند و ضعیف89؛ و به گفته نورالدین عتر، آنچه اینان پنداشته و در القاى آن تلاش کردند، سرکشى هاى خیالبافانه این حضرات است که کوشیدند به عالمان اسلامى نسبت دهند و اتّهام بى اساسى است که شایسته در نگریستن نیز نیست، تا چه رسد به تلاش در ردّ و نقد آن.90 شیخ محمّد محمّد ابوزهو، به تفصیل، دیدگاههاى رشید رضا را آورده و نقد کرده است.91 پس بدون هیچ تردید، سنّت رسول الله(ص) بر ثبت و ضبط حدیث و کتابت آن، امر کرده و بدان تأکید ورزیده است. اکنون نوبت آن رسیده است که با نگاهى گذرا بنگریم نهى ها و جلوگیرى هایى که (در قضیّه کتابت حدیث) از رسول اللّه(ص) نقل شده، چگونه است.

روایت منع تدوین حدیث، در ترازوى نقد
آنچه تا بدین جا آوردیم نشانگر آن بوده است که پیامبر(ص) بر کتابت حدیث تأکید ورزیده و بر ثبت و ضبط آن امر کرده است. از سوى دیگر، چنانکه روشن است، حاکمان پس از پیامبر، تدوین حدیث و کتابت سنّت و بلکه نشر آن را ممنوع ساخته و بسیارى را در این باره تهدید و تنبیه کرده اند.
محدّثان و محقّقان کوشیده اند این منع را مستند به روایاتى کنند که نشانگر آن است که رسول اللّه(ص) از کتابت حدیث جلوگیرى کرده است. امّا این تلاشها عبث است و نمى تواند چیزى فراتر از توجیه واقعیّت موجود تلقّى شود. شگفتا، نه ابوبکر (که براى اوّلین بار، احادیث نگاشته از رسول اللّه ـ ص ـ را به آتش کشید92 و به دیگران نیز دستور داد که نگاشته هاى خود را به آتش کشند) و نه عمربن الخطّاب (که دامنه این منع را گستراند و کسانى را که برخلاف حکم وى گام برمى داشتند، «سیاست» کرد)93، هرگز به منع پیامبر و نهى شرعى صادر از رسول اللّه(ص) استناد نکردند.
فقیه جلیل القدر مرحوم شیخ محمدباقر شریف زاده نوشته اند:
عدم استناد أبى بکر در سوزاندن آنچه نوشته بود، و عمر در نهى از کتابت و فرمان ازبین بردن احادیث، دلیلى است بر عدم صحّت روایت و یا روایتهاى منع و…94
دکتر امتیاز احمد نوشته است:
معارضان با کتابت حدیث، انگیزه ها و زمینه هاى شخصى داشتند؛ وگرنه چرا آنان و حتّى عمر که بیشتر از هرکس در این زمینه کوشید، به هیچ حدیث و منع شرعى صادرشده از رسول اللّه(ص) استناد نکردند؟ این، نشانگر آن است که نصّ روشنى در این باره نبوده است.95
آورده اند که عمر، آهنگ نگاشتن حدیث را داشت و در این باره با اصحاب پیامبر(ص) به رایزنى پرداخت. آنان گفتند حدیث را کتابت کنید. او یک ماه در این اندیشه بود، تا اینکه روزى در میان جمع آمد، و منع تدوین حدیث و محو نگاشته ها را اعلام کرد.96 این گونه گزارشها نشان مى دهد که حدیث، نگاشته مى شده و منعى از نگارش آن نبوده است؛ و پیامبر، جلوى تدوین آن را نگرفته بود؛ وگرنه چرا عمر درباره چگونگى آن به رایزنى مى پرداخت؟ این، مهمترین نکته اى است که صدور همه روایات منع را به تردید مى افکند و محقّق نمى تواند از کنار آن بى توجه بگذرد.

حدیث و یا احادیث أبى سعید خدرى
آنچه از روایات و احادیث در منع تدوین و نگارش حدیث نقل شده است، از اعتبارى شایسته برخوردار نیست. در نااستوارى این گونه احادیث، بجز حدیث (یا احادیث) منقول از أبى سعید خدرى، پژوهشگران اهل سنّت تردید ندارند. بنابراین آنگونه نقلها را وامى نهیم و به نقد و بررسى آنها نمى پردازیم. دکتر مصطفى اعظمى در اثر ارجمند خویش مى گوید:
در ناپسندى نگارش و ضبط حدیث، حدیث صحیحى، بجز حدیث أبى سعید خدرى وجود ندارد. در چگونگى آن نیز اختلاف است؛ از یکسوى در اینکه «موقوف» است، یا «مرفوع»، و از دیگر سوى در اینکه مراد از آن چیست؟97
دکتر رفعت فوزى نوشته اند:
هیچ حدیثى در این باره، پیراسته از ضعف نیست؛ مگر حدیث أبى سعید خدرى …98
اکنون بنگریم این حدیث از چه حدّى از اعتبار برخوردار است. ابتدا متن آن را بیاوریم:
عن أبى سعید الخدرى: أنّ النّبى صلّى اللّه علیه وآله وسلّم، قال: «لاتکتبوا عنّى شیئا الاّ القرآن، فمن کتب عنى شیئا غیر القرآن فلیمحه».
ابى سعید مى گوید: پیامبر فرمود: «از من جز قرآن چیزى ننویسید؛ اگر کسى بجز قرآن چیزى از من نگاشته است، پاک کند و از بین ببرد».99
این روایت با الفاظ مختلفى نقل شده است و این نقلهاى گونه گون، نشانى از عدم دقت در ضبط روایت است.100

سند حدیث:
تنها کسى که این روایت را «مرفوعا» از رسول اللّه(ص) نقل کرده است، «همّام بن یحیى» است.
خطیب بغدادى مى گوید:
این حدیث را بدین صورت «مرفوعا» تنها همام از زیدبن اسلم نقل کرده است. برخى نیز بر این باورند که این حدیث، از آن ابى سعید است، بدون اینکه به پیامبر نسبت داده شود.101
پیشتر سخن دکتر مصطفى اعظمى را درباره چگونگى احادیث منع نگارش حدیث آوردیم؛ اینک بخشى از سخن وى را که مرتبط با این حدیث است مى آوریم:
تنها حدیث صحیح این موضوع، حدیث أبى سعید خدرى است، که در اینکه «موقوف» است یا «مرفوع» اختلاف است.
اختلاف در اینکه حدیث یادشده «موقوف» است (یعنى منسوب به أبى سعید است و نه پیامبر)، و یا «مرفوع» است (یعنى منسوب به رسول اللّه ـ ص ـ است)، پیشینه کهنى دارد. شیخ محمد ابوزهو در ضمن بحث از کتابت حدیث، مى گوید:
برخى از عالمان ـ از جمله بخارى ـ بر این باور بوده اند که حدیث أبى سعید، منسوب به اوست (موقوف علیه).102
ابن حجر عسقلانى نیز این مطلب را به برخى از پیشوایان محدّثان نسبت داده، مى گوید:
بدین صورت، حدیث ابى سعید خدرى، حجیّت نخواهد داشت؛ بویژه اگر آن را با احادیثى بسنجیم که اباحه کتابت و شایستگى نگارش و ضبط را به پیامبراکرم(ص) مستند مى سازند.
و بر این نکته تأکید ورزیم که محدّثان در ترجیح دو خبر متعارض، گفته اند: اگر یکى از دو حدیث متعارض، مرفوع بودنش مورد اتّفاق بود، و دیگرى «رفع» و «وقف» آن مورد اختلاف، ترجیح متفق علیه بر مختلف فیه قطعى است.103
افزون بر این نکته تأمل برانگیز در سند حدیث که یکسره آن را از حجیّت مى افکند، باید گفت بر فرض که به صدور آن باور داشته باشیم، آیا مى توان گفت که این حدیث در جهت منع تدوین حدیث است؟ اوّلین تردید این است که ابوسعید، خود در پاسخ کسانى که از او چراى عدم ضبط را خواسته اند، به کلام رسول اللّه(ص) استناد نکرده و بلکه گفته است:
نمى خواهم قرآن و حدیث، در یک صفحه نگاشته شود.104
از این روى، برخى از محدّثان بر این باور بودند که نهى در حدیث أبى سعید خدرى، نهى از کتابت حدیث با قرآن در یک صفحه بوده است، براى جلوگیرى از امتزاج آن دو به هم و نه جز آن.105
بر این نکته باید افزود که مسلم بن حجّاج قشیرى نیشابورى که این حدیث را در صحیح خود نقل کرده است، آن را در بابى آورده که عنوانش چنین است: «باب الثبت فى الحدیث.»106 و بدان، عنوان «باب المنع من کتابة الحدیث» نداده است؛ و روشن است که عناوین بابها بر اساس فهم محدّثان از احادیث، انتخاب مى شده است.107
سخن درباره این حدیث و طرق دیگر آن به لحاظ سند و متن فراوان است؛ اکنون باید بگذاریم و بگذریم و با گزارشى از برخى داوریهاى پژوهشیان، سخن را به پایان ببریم. دکتر رفعت فوزى نوشته اند:
حدیث دوم که آن را عبدالرحمن بن زید … نقل مى کند؛ این حدیث، ضعیف است. یحیى بن معین گفته است فرزندان زیدبن أسلم چیزى نیستند. احمدبن حنبل گفته است ضعیف است و دیگران نیز. از این روى، این حدیث، ضعیف است و بدان نمى شود اعتماد کرد.108
به هرحال، آنچه روشن است و به لحاظ نقد تاریخى اسناد و پژوهش دقیق در گزارشهاى برجاى مانده هیچ گونه تردیدى را برنمى تابد، این است که حدیث در زمان رسول اللّه(ص) نگاشته مى شده است و آن بزرگوار از کتابت و نگارش آن به هیچ روى جلوگیرى نکرده اند، و ثبت و ضبط علم را ممنوع ندانسته اند؛ و آنچه در این زمینه به آن حضرت نسبت داده شده است، از حدّاقل شرایط صحت هم برخوردار نیست تا پژوهشگر بدانها استناد کند. امّا اینکه چرا پس از پیامبر، نگارش و تدوین حدیث و بلکه نشر آن، منع شد و حاکمان با تمام توان از ثبت و ضبط احادیث منع کردند و براى این عمل چه توجیه داشته اند (و یا درست بگوییم توجیه آفرینان، چه توجیه هایى تراشیده اند)، سخنى است دیگر که باید در مجالى دیگر گفته آید.109
________________________________________
1. تدریب الراوى: 1/40
2. تدریب الراوى: 1/41؛ الرسالة المستطرفة: 4
3. تقیید العلم: 106
4 . أبوبکربن حزم خزرجى مدنى، امیر مدینه و از قاضیان آن دیار بود. او را به کثرت عبادت و تهجّد ستوده اند. (الجرح والتعدیل: 9/337؛ تهذیب الکمال: 6/158؛ سیر اعلام النبلاء: 5/313؛ تاریخ الاسلام: 5/222)
5 . تقییدالعلم: 105؛ صحیح البخارى: 1/36 (باب کیف یقبض العلم)؛ الطبقات الکبرى: 8/480؛ ادب الاملاء والاستملاء: 44؛ ارشاد السارى: 1/6؛ تدوین السنّة الشریفة: 16
6 . کثیربن مرّه حضرى از محدثان و فقیهان «حمص» است که گویند هفتاد بدرى را در آن دیار ملاقات کرده است. (تاریخ البخارى: 7/208؛ الجرح والتعدیل: 2/157؛ اسدالغابة: 4/233؛ سیر اعلام النبلاء: 4/46)
7 . الطبقات الکبرى: 7/447؛ جامع بیان العلم: 1/76
8 . تهذیب التهذیب: 9/449؛ الرسالة المستطرفة: 4
9 . تاریخ التراث العربى: 1ـ 1/221؛ مختصر تاریخ دمشق: 23/234 و نیز بنگرید به: «الامام الزّهرى وأثره فى السنّة، حارث سلیمان الضّارى: 295 به بعد».
10 . برخى آورده اند که حدیث تا پس از مرگ حسن بصرى (م110هـ)، نوشته نشد (الرسالة المستطرفة: 80؛ دلائل التوثیق المبکّر: 235)؛ ذهبى در موردى نوشته است که تدوین حدیث و فقه، به سال 143 آغاز شد (تاریخ الاسلام، «حوادث 141تا160»: 12) و در موردى دیگر، از وى نقل شده است که بر سال 132 تصریح کرده است (تأسیس الشیعة: 279). ابوحاتم رازى مى گوید اوّلین کسى که حدیث را تدوین کرده است، ابن جریح (م150هـ) است (الجرح والتعدیل: 1/184؛ تاریخ بغداد: 10/400).
و… به هرحال، آنچه همه این دیدگاهها در آن همداستان اند، عدم نگارش حدیث در قرن اوّل هجرى است. البته پس از این خواهیم آورد که پژوهشیان معاصر اهل سنّت، به نقد این دیدگاهها پرداخته و این مطلب را که حدیث، تا قرن دوم نگاشته نشد، توجیه کرده اند.
11 . رسم المصحف، دراسة لغویة تاریخیّة: 7
12 . منهج النقد فى علوم الحدیث: 39
13 . الحدیث والمحدّثون: 119
14 . توثیق السنّة: 43
15 . تقییدالعلم: 117ـ146، باب فضل الکتب وما قیل فیها؛ و نیز بنگرید به: لمحات من تاریخ الکتاب والمکتبات، عبداللطیف الصوفى، الفصل الاوّل، تاریخ الکتاب؛ رسم المصحف، الفصل اوّل، الکتابة العربیّة.
16 . سوره قلم: 1
17 . سوره علق: 4 و نیز بنگرید «ادب الدنیا والدین: 68».
18 . سوره بقره: 282؛ تقییدالعلم: 71
19 . بنگرید به مقاله «التدوین وظهور الکتب المصنّفة» از صالح احمد العلى، در: مجلّة المجمع العلمى العراقى، سال31، شماره2، ص7، که به گونه اى شایسته آیات مرتبط با بحث را آورده و از چگونگى کاربرد مادة «ک ـ ت ـ ب» در ساختارهاى مختلف آن و تأثیر آن در فرهنگ نگارش در میان مسلمانان، سخن گفته است.
20 . تقییدالعلم: 71
21 . مصادر التراث العربى، دکترعمر دقّاق: 9
22 . سنن ابن ماجة: 1/83؛ منیةالمرید: 106
23 . تقییدالعلم: 69؛ جامع بیان العلم: 1/122
24 . تقییدالعلم: 66؛ سنن الترمذى: 5/39/2466؛ محاسن الاصطلاح: 301
25 . کنزالعمّال: 16/417؛ بحارالأنوار: 74/80؛ التراتیب الادرایة: 2/239
26 . الطبقات الکبرى: 2/22
27 . ادب الدنیا والدین: 68
28 . نورالحقیقة: 108
29 . منیةالمرید: 339
30 . کنزالعمّال: 10/262
31 . تقییدالعلم: 86؛ المحدّث الفاضل: 363؛ اسدالغابة: 5/224؛ الاستیعاب: 4/106؛ صحیح البخارى: 1/40ـ41
32 . مسند، أحمدبن حنبل، طبع شاکر: 12/235؛ تدوین السنة الشریفة: 88
33 . مقدّمة ابن الصلاح، طبع بنت الشاطى: 365 (طبع نورالدین عتر، با عنوان «علوم الحدیث»، ص182).
34 . تقییدالعلم: 69؛ المحدث الفاصل: 365؛ محاسن الاصطلاح: 363و364؛ أدب الدنیا والدین: 66
35 . تقییدالعلم: 74؛ محاسن الاصطلاح: 366؛ حدیث عبدالله بن عمروبن عاص در نگارش حدیث، از رسول الله(ص)، با الفاظ گونه گونى نقل شده است، و عالمان بر صحّت و استوارى آن و دلالتش بر مباح بودن و فراتر از آن، لزوم کتابت تصریح کرده اند؛ ابوحفص بلقینى مى گوید: حدیث عبدالله بن عمرو بن عاص، صحیح است و از این روى، در مستدرک، آن را نقل کرده است (المستدرک: 1/186؛ محاسن الاصطلاح: 364)؛ خطیب بغدادى نیز از معافى بن زکریّا نقل مى کند که گفته است: این حدیث، به روشنى نشانگر آن است که ثبت و ضبط حدیث با نگارش، به صواب بوده است، تا آنکه فراموش مى کند، به نگاشته اش مراجعه کند و آنچه را ازدست داده فراگیرد؛ و دلالت مى کند بر نااستوارى سخن کسانى که بر کراهت کتابت معتقد شده اند (تقییدالعلم: 80). از عالمان شیعه نیز کسانى این حدیث را گزارش کرده اند (عوالى اللئالى: 1/68؛ بحارالأنوار: 2/147) و ابن ابى جمهور أحسایى(ره) در نقل عبدالله بن عمروبن عاص نوشته است: این، دلالت مى کند بر امر به کتابت تمام احادیث رسول الله(ص). (عوالى اللئالى: 1/68)
36 . المستدرک على الصحیحین: 1/6ـ106؛ تقییدالعلم: 81 ـ 88؛ مسند، احمدبن حنبل: 2/162؛ محاسن الاصطلاح: 364
37 . المحدث الفاصل: 369؛ تقییدالعلم: 72؛ محاسن الاصطلاح: 366
38 . کنزالعمّال: 1/157
39 . نامه هاى پیامبر(ص) به حاکمان آن روزگار و رؤساى قبایل و معاهدات و قراردادهایى که با قبایل، یهودیان و… منعقد کرده است، از فصول مهم و درخشان زندگانى رسول اللّه(ص) است. این نامه ها را برخى از پژوهشگران گرد آورده اند. بنگرید: مکاتیب الرسول، على احمدى میانجى؛ الوثائق السیاسیة، پروفسور محمد حمیداللّه محمد؛ زمامداران، احمد صابرى همدانى؛ دلائل التوثیق المبکّر للسنّة والحدیث، ص367 به بعد و…
40 . الامامة والتبصرة من الحیرة: 183؛ بصائرالدرجات: 167؛ أمالى، صدوق: 327؛ اکمال الدین: 206
41 . اینکه ثبت و ضبط احادیث و نگارش، در زمان پیامبر و در زندگانى صحابیان، امرى عادى و معمول بوده است هیچ تردیدى را برنمى تابد. و بسیارى از محققان و پژوهشگران معاصر نیز بدان تأکید ورزیده اند و برخى نیز نصوص فراوان نشانگر این موضوع را گرد آورده اند. یادکرد صحابیانى که در منابع رجالى و تاریخى بدانها «صحیفه» و یا «نسخه» و یا «مجموعه» و یا «کتاب» نسبت داده شده است را به نوشتار بعدى موکول مى کنیم.
42 . منهج النقد فى علوم الحدیث: 40
43 . الکامل، ابن عدى: 1/36؛ تقییدالعلم: 98، از عبداللّه بن عمرو.
44 . دلائل التوثیق المبکّر: 420ـ423؛ صحائف الصحابة: 59؛ معرفة النسخ والصحف الحدیثیّة: 206؛ دراسات فى الحدیث النبوى وتاریخ تدوینه: 127
45 . السنة قبل التدوین: 317ـ345
46 . الرحلة الى طلب الحدیث: 131؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحدید: 4/75
47 . مسند، احمدبن حنبل: 1/106؛ فتح البارى: 1/183؛ معرفةالنسخ والصحف الحدیثیة: 206ـ 208؛ آقاى پروفسور محمد حمیداللّه مى گوید: این صحیفه در اختیار رسول الله(ص) بوده است که به على(ع) رسیده است و بعید نمى نماید که همان پیمان نامه اى باشد که در مدینه نگاشته شد؛ چون بخشهایى از پیمان، با آنچه از صحیفه نقل شده است، همگون است. (دلائل التوثیق المبکّر: 422 به نقل از «صحیفة همام بن منبّة: 30ـ31») در مقالات بعدى، از این صحیفه سخن خواهیم گفت.
48 . الأختصاص: 284؛ بحارالأنوار: 40/133
49 . الذریة الطاهرة: 126
50 .المحاسن: 1/18 و نیز بنگرید به: (الکافى: 7/274؛ صحیفة الأمام الرضا(ع)، تحقیق مدرسة الأمام المهدى(ع): 237؛ عیون أخبار الرضا(ع): 2/40 و…)
51 . صحیفة على بن ابی طالب: 41
52 . فتح البارى: 1/183
53 . صحیفة على بن ابی طالب(ع): 41
54 . اضواء على السنة المحمّدیة.
55 . الارشاد: 274؛ بحارالأنوار: 44/100
56 . رجال النجاشى: 360؛ الفوائد الطوسیة: 243؛ الذریعة: 2/306 با عنوان «أمالى رسول الله(ص)»؛ اعیان الشیعة: 1/93 به بعد.
57 . الأنوار الکاشفة: 37
58 . صحیفة على بن أبى طالب(ع): 41
59 . در روایاتى آمده است که: «کتاب علىّ سبعون ذراعا (بصائر الدّرجات: 147) و درباره «جامعه» آمده است: «الجامعة… صحیفة طولها سبعون ذراعا» (الکافى: 239/1؛ بصائر الدّرجات: 152). برخى از فاضلان، روایات مرتبط با این دو عنوان را از جهات حجم و محتوا و سایر ویژگیها سنجیده و براین باور رفته است که این دو، یک کتاب است. این، باورى درست است. (ر.ک: اکرم برکات العاملى، حقیقة الجفر عند الشیةه، ص91 ـ 93)
60 . نمونه را بنگرید به: بصائر الدّرجات، ص151. اکنون بیفزایم که در میان میراث بر جاى مانده از رسول اللّه(ص)، از کتاب با عنوان «جفر» نیز سخن رفته است، که در چگونگى آن ، سخن بسیار گفته اند. برخى بر این باور بوده اند که «جفر»، ظرف کتابهایى است و نه کتاب. گو اینکه این عنوان را در روایاتى توان دید، امّا روایاتى نیز هست که نشانگر آن است که «جفر» کتاب است. تفصیل بحث را در کتاب ارجمند «حقیقة الجفر عندالشیعة»، بویژه در صفحات 27 ـ 101 بنگرید.
61 . المحدث الفاصل: 601 و نیز بنگرید نمونه هاى دیگر را در: (الامامة والتبصرة: 174، 183؛ دلائل الامامة: 554؛ محاسن الاصطلاح: 366 و…)
62 . عالم فقید جلیل القدر مرحوم آیةاللّه شیخ محمدباقر شریف زاده، موارد پراکنده نقل شده از آن را در وسائل الشیعه شناسایى و فهرست دقیقى از آن به دست داده اند. رک: آیات الأحکام، المولى محمدبن على … الأسترآبادى.
63 . تقییدالعلم: 99؛ دلائل التوثیق المبکّر: 501
64 . مکارم الاخلاق خرائطى: 43؛ تدوین السنة الشریفة: 76
65 . الامامة والتبصرة من الحیرة: 180
66 . الذریعة: 21/126
67 . رک: الذریعة، زیر عنوان «کتاب»؛ اعیان الشیعة، طبع اوّل: 1/353 و طبع مرآت الکتب: ج1/41
68 . الکافى: 1/403؛ وسائل الشیعة: 18/63؛ سنن، ابن ماجة: 1/84؛ سنن، ترمذى: 5/304؛ جامع بیان العلم وفضله: 70 (باب دعاء رسول الله ـ ص ـ لمستمع العلم وحافظه ومبلّغه)
69 . مدارک پیشین؛ وسائل الشیعة: 11/547؛ صحیح، البخارى، بشرح الکرمانى: 2/102، باب لیبلّغ العلم الشاهد الغائب؛ یادنامه شیخ طوسى: 3/827، مقاله «اهتمام الرسول الأعظم بالحدیث والتحدیث»؛ النص والاجتهاد: 138.
70 . تدوین السنّة الشریفة: 108.
71 . المراجعات: 355.
72 . صحیح البخارى: 4/7 (طبع دارالمعرفة: 6/97؛ چاپ بمبئى: 1567) و نیز بنگرید به: (النصّ والاجتهاد، چاپ جدید: 355؛ سبیل النجاة فى تتمة المراجعات، چاپ شده با المراجعات: 262 به بعد، با انبوهى از منابع)
73 . صحیح، البخارى، دارالفکر: 4/31؛ النص والأجتهاد: 151.
74 . مسند، احمدبن حنبل: 1/355؛ صحیح، مسلم، طبع الحلبى: 2/16؛ صحیح، مسلم، به شرح نووى: 11/94؛ التاریخ، الطبرى: 3/193؛ الکامل: 2/320 (و طبع مؤسسة الرسالة: 5/251).
75 . پیامبر(ص) چه چیزى را مى خواست بنویسد که این غوغا برکنار بستر پیامبر فراز آمد و نگارش آن آرمان، در سینه آن بزرگوار ماند؟ ابن عباس مى گوید پس از آنکه گفتند: «هجر رسول اللّه»، پیامبر فرمود: «مرا واگذارید، آنچه اینک در آنم، بهتر است از آنچه مرا بدان مى خوانید». آنگاه پیامبر بر سه چیز وصیّت کرد: 1) مشرکان را از جزیرةالعرب بیرون برانید، 2) هیئتها (وفود) را همانگونه که مى پذیرفتم بپذیرید، و سومى را فراموش کردم. (مسند، احمدبن حنبل: 1/222)
سومى را ابن عباس فراموش کرده است، یا حافظه تاریخ، آن را از یاد برده است؟ و یا به تعبیر دقیقتر، تاریخ سازان نقل سوم را مصلحت ندانسته اند؟ مرحوم آیةاللّه سیدعبدالحسین شرف الدین نوشته اند: سوم، همان چیزى بود که پیامبر آهنگ نوشتنش را داشت تا مردم از گمراهى نجات پیدا کنند؛ لکن دستهاى آلوده سیاست، محدّثان را به فراموشاندن آن مجبور ساخته اند؛ این نکته اى است که مفتى حنفى صور حاج داوود ددا بدان تنبه داده است (المراجعات، تحقیق حسین الراضى: 354) و در توضیح آنچه پیامبر اراده نوشتنش را داشته است نوشته اند: چون در کلام رسول اللّه به ژرفى بنگرى که فرمود کاغذ و دوات بیاورید که چیزى بنویسم تا هرگز گمراه نشوید، و نیز در کلام دیگر آن بزرگوار بیندیشى که فرمود در میان شما دو چیز گرانبها نهاده ام که چون به آنها چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد، درخواهى یافت که موضوع در هردو سخن یکى است. پیامبر مى خواست در بستر مریضى، تفصیلى از آنچه در حدیث ثقلین مسلمانان را بدان ملزم ساخته بود، بنویسد. پیامبر از کلامش بازگشت و بر نگاشتن آن اصرار نورزید؛ چون پس از آن گفتگو، نوشتن، جز اختلاف به بار نمى آورد و چون نوشته مى شد، همه به مشاجره برمى خاستند که آیا به هنگام املاکردن، رسول اللّه (نعوذ باللّه) هذیان مى گفت و یا اینکه به استوارى سخن مى راند؟ چنانکه در پیش دید آن بزرگوار اختلاف کردند. اگر پیامبر بر نگاشتن اصرار مى ورزید، آن سخن را با نسبت دادن به «هذیان» برنمى تافتند و در اثبات «هذیان»بودن آن، سخنها مى گفتند و یاوه ها مى بافتند و در تباه ساختن آن نوشته فریادها مى زدند. بدین سان، حکمت بالغه آن بزرگوار اقتضا مى کرد که از نوشتن چشم پوشد و از اینکه آلوده ذهنان راهى براى طعن زدن در نبوّت بازکنند، جلوگیرى نماید ـ نعوذ باللّه ونستجیر به ـ؛ دیگر پس از این گفتارها و مشاجره معارضه، چه اثرى براى نوشتن؟ (المراجعات: 356) و نیز بنگرید: (النظام السیاسى فى الاسلام، احمد حسین یعقوب: 119 و معالم الفتن، سعید ایّوب: 259ـ267)
76 . فتح البارى: 1/167
77 . الحدیث والمحدّثون: 124. درباره این حدیث، بحث خواهیم کرد.
78 . توثیق السنة فى القرن الثالث الهجرى، أسسه واتجاهاته: 47
79 . جناب خطیب چنین مى نمایاند که گویا شدّت بیمارى رسول اللّه(ص) توان نگارش را از وى ربوده است امّا براى پژوهشیان تاریخ و کسانى که به حوادث آستانه رحلت پیامبر به ژرفى بنگرند، تردیدى باقى نمى ماند که این عدم کتابت، به خاطر غوغاى زشت سیاست بازان بود و نه مریضى پیامبر(ص). این غوغاسالارى و فتنه آفرینى به حدّى بود که زنهاى پیامبر به حال پیامبر ترحّم کردند و از پس پرده فریاد زدند: آیا نمى شنوید پیامبر چه مى گوید؟ عمر فریاد برآورد که: شمایان چونان زلیخاى یوسفید؛ چون پیامبر بر بستر مى افتد اشک مى ریزید و چون سلامتش را بازمى یابد بر دوشش سوار مى شوید پیامبر فرمود: «وابگذاریدشان که آنان از شما بهترند». (الطبقات الکبرى: 2/243؛ عبداللّه بن سبا: 1/79)
این فاجعه به حدّى دردناک بود که سعیدبن جبیر مى گوید ابن عباس هرگاه آن را یاد مى کرد اشکهایش چونان لؤلؤ بر گونه هایش فرومى ریخت و مى گفت: یوم الخمیس وما یوم الخمیس … (مسند، احمدبن حنبل: 1/355؛ تتمة المراجعات، چاپ شده با المراجعات: 264 از مصادر بسیار؛ المراجعات، تحقیق حسین الراضى: 352؛ النصّ والاجتهاد، تحقیق ابومجتبى: 148
80 . السنّة قبل التدوین: 306
81 . همان: 309
82 . تقییدالعلم: 86 (پانوشت).
83 .تدوین السنة الشریفة: 85
84 .منهج النقد فى علوم الحدیث.
85 .علوم الحدیث ومصطلحه: 33
86 . دراسات فى الحدیث وتاریخ تدوینه: 1/76
87 . حجّیة السّنة: 448
88 . الباعث الحثیث: 127
89 . بنگرید به مقدّمة عالمانه آقاى یوسف عش بر «تقییدالعلم» (تقییدالعلم: 16ـ17) که سخن گلدزیهر را آورده و نقد کرده است؛ و نیز رک: (علوم الحدیث ومصطلحه: 33)؛ دیدگاه رشیدرضا را بنگرید در: (مجلّه المنار، ج10، ش10: 763؛ السنّة قبل التدوین: 305)
90 . منهج النقد فى علوم الحدیث: 50
91 . الحدیث والمحدّثون: 320 به بعد.
92 . تذکرةالحفّاظ: 1/5؛ کنزالعمّال: 1/174؛ علوم الحدیث ومصطلحه: 39
93 . تدوین السنّة الشریفة: 43 به بعد.
94 . آیات الأحکام للاسترابادى: 1/13 (پانوشت)
95 . دلائل التوثیق المبکّر للسنة النبویّة: 239
96 . تقییدالعلم: 49
97 . دراسات فى الحدیث النبوى وتاریخ تدوینه: 1/80
98 . توثیق السنّة: 46
99 . صحیح، مسلم: 4/2289؛ مسند، احمدبن حنبل: 3/21؛ تقییدالعلم: 30؛ مقدمة ابن الصلاح: 296
100 . بنگرید: (مسند: 3/12و56؛ مستدرک، حاکم: 1/127؛ تقییدالعلم: 29؛ الکامل، ابن عدى: 5/1771؛ سنن، دارمى: 1/98)
101 . تقییدالعلم: 31ـ32؛ توثیق السّنّة: 46؛ دراسات فى الحدیث النبوى: 1/80
102 . الحدیث والمحدّثون: 124
103 . الاعتبار فى الناسخ والمنسوخ من الآثار: 16ـ17
104 .تقییدالعلم: 36
105 . تیسیرالوصول: 3/177و نیز بنگرید به: (الباعث الحثیث: 127)
106 . صحیح، مسلم: 4/2289
107 . توثیق السنّة: 46
108 . هدى السارى: 1/24؛ تدوین السنّة الشریفة: 293
109 . چنانکه یادآورى کردیم احادیث دیگرى در زمینه منع تدوین حدیث از پیامبر آورده اند. آن احادیث، چنانکه گذشت، بر اساس معیارهاى حدیثى، هرگز قابل قبول نیستند. براى آگاهى از آنها و چگونگى نقد آنها از جمله بنگرید به: معجم الفاظ احادیث بحارالأنوار: ج1 (مقدّمه)/22، به قلم نگارنده؛ تدوین السنّة الشریفة: 29 به بعد؛ توثیق السّنّة: 44 به بعد؛ دراسات فى الحدیث النبوى: 1/76 به بعد.

تبلیغات