آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

متن

1 ـ مقدمه
جهانى تر شدن ارتباطات جمعى ( Mass - Communication) و توسعه فن آورى آن, تاثیرات مهمى در جهان سوم بر جاى گذاشته, و بویژه کشورهاى اسلامى خاورمیانه را با مسأل بسیارى مواجه نموده است. این تحولات که در سطح ملى عقاید و ارزش ها را دگرگون کرده و در ابعاد بین المللى هم جدار بندى دولت ها را تضعیف نموده است, تضادهاى مهمى براى دنیاى اسلام تدارک نموده است.
از چشم انداز مسائل خاورمیانه ـ که دیانت اسلام جایگاهى اساسى دارد ـ گسترش رسانه هاى جمعى, تاثیر دوگانه اى گذاشته است. رسانه هاى جمعى, از یک طرف با گسترش خود, آرا و سلیقه هاى مردمان را یکسان نموده و در نهایت اقتدار دولت ملى را تقویت نموده اند; و از طرف دیگر, با تنوعى که در علائق مخاطبان خود ایجاد مى کنند, اجماع فرهنگى کشورهاى دنیاى اسلام را گسسته و با فرهنگ هاى چند پاره و متعارض, مشروعیت سنتى را تضعیف کرده و به موازات میزان سنتى بودن این دولت ها, پایه هاى اقتدار داخلى آنها را سست مى گردانند.(1) بدین ترتیب, رسانه ها و ارتباطات جمعى, فرهنگ سیاسى کشورهاى خاورمیانه را به شدت نامتوازن نموده اند. در این مقاله, نسبت جهانى تر شدن ارتباطات جمعى و دگرگونى هاى فرهنگى / سیاسى در کشورهاى خاورمیانه را بررسى مى کنیم. تاکید اصلى ما با برتضعیف روز افزون نقش دولت ها در حیات فرهنگى و بالتبع, فرهنگ سیاسى این جوامع است.

2 ـ ماهیت ارتباطات جمعى و روابط شمال و جنوب
در یک مقاله کوتاه, هرگز نمى توان تمام ادبیات مربوط به ارتباطات جمعى را مرور نمود.
بسیارى عقیده دارند که هنوز هیچ تلاشى اساسى در توضیح ماهیت ارتباطات جمعى و به ویژه نقش حیاتى آن در چارچوب روابط شمال و جنوب صورت نگرفته است. مطالعات انجام گرفته نیز نوعا از دیدگاه کشورهاى شمال بوده است و لذا منابع براى یک بررسى از دیدگاه مسأل جنوب و از جمله خاورمیانه, بسیار اندک و ناکافى است. مقاله حاضر صرفا از نقطه نظر دوم به موضوع مى نگرد.(2)

1 - 2 ـ رسانه هاى جمعى; وسیله یا پیام؟
هر چند در سال هاى اخیر, مفاهیم بسیارى در خصوص ارتباطات جمعى ارأیه شده است; اما به نظر مى رسد که نوعى بحران مفهومى در تعریف و قلمرو این حوزه وجود دارد. اکوECO)) در بحث از ارتباطات جمعى و رسانه هاى گروهى, مى پرسد:
((رسانه گروهى چیست؟ آیا آگهى یک روزنامه, رسانه گروهى است؟ یا پخش برون مرزى رادیو و تلویزیون و یا آرم یک لباس ورزشى؟ در واقع, رسانه هاى جمعى با انواع متعدد و در شبکه هاى مختلف عمل مى کنند. رسانه ها چند بعدى عمل مى کنند; اما بعضى از آنها در حکم رسانه رسانه ها است.))(3)
تعریف فوق و به ویژه جمله آخرى آن, از دیدگاه رسانه هاى جمعى خاورمیانه و کشورهاى اسلامى اهمیت بسیارى دارد. در واقع, این رسانه هاى خارجى هستند که براى رسانه هاى ارتباط جمعى خاورمیانه, حکم رسانه رسانه ها را دارند; یعنى منبع خبر و منشإ پیام هستند.(4)
به هر حال, تلقى فوق از تعریف سنتى رسانه به عنوان وسیله ارتباط, بسیار فراتر رفته و به اصطلاح علماى منطق, نوعى ((وسعت مفهومى)) پیدا نموده است. مک لوهان M.Macluhan)) از این زاویه و با تاکید بر نقش فن آورى در القاى پیام مى نویسد: ((رسانه, همان پیام است)).(5) این تلقى, از دیدگاه روابط فرهنگى و علمى شمال و جنوب معناى مهمى دارد.
تعریف رسانه به مثابه پیام, ناظر به ویژگى عمومى دورانى است که از آن به عنوان ((عصر اطلاعات)) و یا ((انفجار ارتباطات)) نام مى برند. و به رسانه هاى جمعى نه از زاویه سخت و نرم افزارى; بلکه از جنبه تحولات رفتارى اجتماعى نگاه مى کنند. از این چشم انداز, زمینه هاى فلسفى و فرهنگى پیام ها و پیام سازان کشورهاى شمال و نیز تعارضات فرهنگى برخاسته در کشورهاى خاورمیانه که به عنوان فرایندى یکپارچه و بمثابه دوروى یک سکه اند, اهمیت بیشترى پیدا مى کنند.(6)
دکتر رضا داورى اردکانى, نویسنده ایرانى نیز, ضمن تفکیک میان وجود وسیله اى و ماهیت پیامى رسانه هاى ارتباط جمعى, مى نویسد:
((تلویزیون اکنون تنها به ما اطلاعات لازم براى یک زندگى در جامعه مدرن و پست مدرن نمى دهد; بلکه تعیین مى کند که مهم چیست؟ و چه چیز بى اهمیت است؟ مطلوب و غیر مطلوب کدام است؟ طرز لباس پوشیدن و آداب معاشرت را نیز تلویزیون تعیین مى کند. حتى پاسخ دادن به این پرسش که صدا و سیماى مطلوب کدام است, خود به خود و دانسته و ندانسته, احیانا به عهده تلویزیون گذاشته مى شود. در این صورت, دیگر نمى توان تلویزیون را وسیله انگاشت)).(7)
روزنامه ها و تلویزیون بدین ترتیب, عین پیام است و در شرایطى که در بیشتر کشورهاى خاورمیانه, روزنامه ها و تلویزیون هاى داخلى از رسانه هاى خارجى تغذیه مى کنند و آنها را به عنوان منبع خبر و رسانه رسانه هاى خود تلقى مى کنند, طبیعى است که نقش بزرگى در انتقال فلسفه و فرهنگ کشورهاى شمال ایفا مى کنند.
داورى تاکید مى کند که تلویزیون به این معنا, هرگز یک وسیله نیست; زیرا وسیله, چیزى است که آدمى به اختیار و براى رسیدن به هدف و مقصدى به کار مى برد; اما تلویزیون, خود مقصد و هدف است. بنابراین, تلویزیون عین قدرت است و به هر کجا که قدم مى گذارد, آن جا را متحول مى کند. در عین حال, اضافه مى کند که تلویزیون جزء ذاتى این عالم جدید و متجدد است. نمى توان در دنیاى جدید به سربرد; اما با شإن مهم از شوون این عالم[ یعنى تلویزیون]کنار نیامد.(8) داورى بدین سان, به تعارض آفرینى مهم رسانه هاى جمعى در کشورهاى جنوب و خاورمیانه نظر دارد.

2 ـ 2 ـ خصایص ذاتى
1 ـ 2 ـ 2 ـ فرزند غرب و آموزگار عصر
رسانه هاى ارتباط جمعى از جمله وجوه مشخصه و اصلى دوران جدید غرب هستند. و به دلیل خصلت گروهى و گریز از مرکزى که دارند, با فلسفه مدرن و فردگرایى و ذره گرایى برخاسته از آن, انطباق تام پیدا مى کنند. رسانه ها و به ویژه روزنامه, رادیو و تلویزیون در غرب و شمال, ماهیتى مردم سالار دارند و براى بقاى خود, مجبورند که چنین باشند.
برخلاف کشورهاى خاورمیانه که رسانه هاى مهم عموما دولتى هستند, رسانه هاى چند ملیتى, محصول بازار رقابت مى باشند و براى بقاى خود, ناگزیر به جلب مشترى با عناوین ((خوانندگان عزیز)) و یا شنوندگان و بینندگان محترم هستند. خرید تماشاچى و یا خواننده و شنونده ((گرامى)) بر بنیاد فرض مهمى استوار است که پست مدرنیست ها آن را قبول ((دیگرى)) و یا احترام به ((دیگران)) مى نامند. چنین فرضى, رسانه ها را به وضعیتى سوق مى دهد که در مواجهه با مخاطبان خود, تفاوت هاى طبقاتى و... را کنار گذاشته, شاه و گدا را یکسان و مقابل هم ببینند.رسانه, فاصله هاى اجتماعى را حذف مى کند.(9)
موضوع از بعد فلسفه و فرهنگ سیاسى, اهمیت زیادى دارد; رسانه ها هم زاده فلسفه و فرهنگ جدید غرب هستند و هم تمدن برخاسته از آن را تعین و تقرر مى بخشند. اصل مردم سالارى که در قلب رسانه ها جاى گرفته, بازتاب خاستگاه رسانه ها در دموکراسى هاى غربى است. این رسانه ها هرگز به مقام, قدرت ویا شوون سلطنت و غیره که در فرهنگ کشورهاى اسلامى, قداستى الهى داشته ارجى نمى نهند. بدین ترتیب, توسعه و رواج رسانه هاى غربى در کشورهاى اسلامى خاورمیانه موجب شده است که ارزش هاى سنتى این جوامع درهم ریخته و با حذف فواصل سنتى, قداست و مشروعیت اقتدار سیاسى دچار بحران شود.
اصولا ارتباطات جمعى بر محور گفت و شنود با دیگران استوار است; توجه به دیگرى, یعنى انطباق و تساهل در رفتار, که فکر و فرهنگ سیاسى را در چارچوبى فارغ از اقتدار و عناصر اقتدارى, به هدف دنیاى ((اقدام مشترک براى حل مشکل)) معطوف و تقلیل مى دهد. از این جهت, رسانه هاى جمعى, آئینه فرهنگ و عمل غربى و بیان گر آرزوهاى بشر منتشرCommon person بوده(10) و هر گونه علقه اى فراتر از علأق فردى را نفى مى کنند. چنین برداشتى از رسانه, ارتباطات جمعى و انسان, که عقاید و ارزش هاى غربى جان مایه آن است, با مفاهیم فرهنگ و رفتار سیاسى مردمان خاورمیانه فاصله آشکار داشته و تعارضات بسیار مهمى ایجاد کرده است.

2 ـ 2 ـ 2 ـ فرآیند مسإله سازى
چنان که گذشت, رسانه هاى غربى ـ که اکنون جهانى تر شده اند ـ ارزش ها و عقاید خاصى رااشاعه مى دهند. رسانه ها در مجموع, بینشى و گزینشى هستند. و مشکله ارتباطات جمعى نیز درست در همین امر نهفته است که هر اندیشه و یا بینشى, فقط بخشى از رویدادها و حوادث را به عنوان واقعیات مسلم برجسته مى کنند. این نکته از دیدگاه رابطه فرهنگى شمال و جنوب, اهمیت بسیارى دارد.
از یک سوى, با توجه به این که رسانه هاى غربى در خاورمیانه نقش رسانه رسانه ها را بازى مى کنند و به عنوان یک پیام ساز مرجع و مرکزى نقش غالب دارند; و از طرف دیگر, مسإله سازى (agend Bilding ) در دو معناى مثبت و منفى آن که رخداد یا مسإله اى (هر چند کوچک و موهوم) را به عنوان مهم ترین مشکل روز در یک جامعه ملى تغلیظ مى کند, مهم ترین ویژگى رسانه هاى گروهى است, بررسى نقش رسانه هاى غربى در خاورمیانه معاصر اهمیت دارد.(11)
باید تاکید نمود که در کشورهاى خاورمیانه, به دلایلى توجه و اعتماد به اخبار خارجى در سطح وسیعى جریان دارد و چنین پدیده اى را در همه کشورهاى منطقه مى توان مشاهده نمود.(12) رسانه هاى خارجى فعال در خاورمیانه, نه تنها شکاف تاریخى موجود بین دولت و مردم این کشورها را پر مى کنند; بلکه جنبه هایى از کار دولت ها را بر مردم آشکار کرده و قطع نظر از صحت و سقم آن, تریبون پرقدرتى در اختیار عامه مردم در ارزیابى نهایى دولت هاى خود قرار مى دهند.
در کشورهاى اسلامى همزمان با گسترش تکنولوژى ارتباط جمعى, به جاى رویکرد و اعتماد بیشتر به رسانه هاى داخلى, این رسانه هاى خارجى هستند که واسطه دولت و مردم شده اند. این وضعیت, با توجه به زمینه فرهنگى و متفاوت رسانه هاى خارجى, مسأل مهمى براى خاورمیانه آفریده است.
به عنوان مثال, رادیو بى بى سى و تلویزیونCNN دو رسانه قوى و پرنفوذى بودند که در جریان انقلاب اسلامى ایران و نیز جنگ و بحران خلیج فارس نقش بزرگى ایفا کردند.
اهمیت این رسانه ها چنان بود که حتى معتقدان سرسخت ارزش ها و نظام هاى سیاسى موجود در منطقه نیز اطلاعات خود را از آنها دریافت و تصمیمات و رفتار سیاسى/ راهبردى خودشان را برمبناى آن اطلاعات و اخبار سامان مى دادند.(13) طبیعى است که به لحاظ زمینه هاى فرهنگى و... اطلاعات فوق گزینشى بوده و ناخواسته تصمیمات این رهبران را نیز هدایت مى نموده است.

3 ـ 2 ـ 2 ـ حضور کلیشه ها و قالب ها در رسانه هاى جمعى
نقش کلیشه ها و قالب هاى فرهنگى در گزارش هاى خبرى و طبعا افکار عمومى بر ساخته رسانه ها, امرى مسلم است; اما این وضعیت به ویژه در رسانه هاى غربى بیشتر قابل توجه است. اصولا همه خبر گزارىها و نیز خبرنگاران غربى با یک سرى کلیشه ها و پیشداورىها زندگى مى کنند. براى همه آنها, سفید در مقابل سیاه و غربى در برابر شرقى, ترجیح اصولى دارد; مسإله ریش و حجاب نیز چنین است. در حالى که در کشورهاى مسلمان, داشتن ریش, نشانه جاافتادگى و اعتبار است و حجاب مظهر شرافت زن و خانواده تلقى مى شود, رسانه هاى گروهى غرب با توجه به زمینه هاى فکرى خودشان, این گونه نمادها را مذموم شمرده و با قرار دادن در تقسیمات کلیشه اى خود نظیر انسان غربى ـ انسان شرقى, پیشرفته و عقب مانده, و لیبرال و مرتجع یا سنتى, نتایج قالبى غیر قابل تعریف ارأه مى دهند.(14)
به طور کلى داورى رسانه ها در مواضع فرهنگى متفاوت و متنازع بسیار بى رحمانه است.(15) واقعیت این است که رسانه هاى غربى فقط به عقاید و ارزش هاى خود مى اندیشند و هرگز نمى توانند قالب ها و کلیشه هاى خود را برشکافند و افکار و تمدن دیگرى را به درستى و روشن ببینند. آنان حتى ملاک هاى خودى و بیگانه و به طور کلى مسإله ((غیریتOtherness) (() را نیز خود ابداع و تعریف مى کنند و با بى رحمى تمام, ((دیگران)) را موشکافى و ارزیابى مى کنند.
به هر حال, این معماى مهم رسانه هاى غربى به ویژه در حوزه خاورمیانه و جوامع اسلامى است; نفى دیگرى و در عین حال تاکید بر تسامح با دیگران.(16)

3 ـ موقعیت ارتباطات جمعى در خاورمیانه
1 ـ 3 ـ سلطه رسانه هاى بزرگ غرب;
کشورهاى خاورمیانه به دلیل موقعیت منطقه اى خود, همواره مورد توجه قدرت ها و رسانه هاى بزرگ جهانى بوده اند. از جنگ هاى اول و دوم جهانى تا جنگ سرد و تا بحران خلیج فارس مسإله نفت و بنیادگرایى اسلامى, خاورمیانه همیشه آبستن تحولاتى خبر ساز بوده و هست.
اما نکته مهم این است که رسانه هاى بزرگ چنان نفوذى در این منطقه دارند که مردم این کشورها و نیز جهانیان را وادار مى کنند تا نا آگاهانه از دریچه چشم انداز و کلیشه هاى رسانه هاى غربى به مسأل نگاه نموده و اندیشه و رفتار خود را شکل دهند. شرایبر در کتاب خود با عنوان ((نیروى پیام)) با تإکید بر مسأل خاورمیانه مى نویسد:
((... کشورهاى بزرگ بى آن که به اعمال کوچک ترین فشار دیپلماتیک یا هزینه هاى اضافى نیازمند باشند, مى توانند در نحوه تحلیل افکار عمومى نفوذ نموده و از این راه, بر باقى دنیا اثر گذارند; زیرا تعدادى از روزنامه ها و رسانه هاى خبرى آنها در حد منشإ و منبع افکار و اخبار مورد استفاده دیگر روزنامه هاى کره خاکى قرار مى گیرند)).(17)
کشورهاى خاورمیانه هرگز نتوانستند و شاید نخواهند توانست که قلمرو خود را از انقلاب و جهانى تر شدن ارتباطات جدا و مصون نگاه دارند. گفته مى شود که در طول تاریخ منطقه و اسلام, هیچ چیز به اندازه رسانه هاى غربى مسلمانان را تهدید نکرده است.
در خاورمیانه, هر کجا و هر زمانى که قدرت نظامى بنا به مصالحى کار آیى ندارد, رسانه هاى گروهى لشکر مى فرستند. و آنجا که پنتاگون عاجز مانده است, هالیوود به پیروزى قطعى رسیده است.
رابطه بین این دو آن جا آشکارتر مى شود که سلاح هاى دفاعى و نیز فیلم هاى سینمایى بزرگ ترین صادرات ایالات متحده آمریکا به خاورمیانه در دو دهه اخیر را شکل مى دهند. (18)
تهاجم رسانه هاى قدرت مند جهانى, براى کشورها و جوامع خاورمیانه, به گونه اى مضاعف, ((مسإله ساز)) شده است. از جمله این مسأل, مى توان به سه مسإله مهم اشاره کرد:
1 ـ معماى اقتدار; 2 ـ بحران جامعه مدنى و 3 ـ رفرم سیاسى در کشورهاى اسلامى. سطور آتى به بررسى این سه مسإله اختصاص دارد.
در این جا یک فرضیه وجود دارد که نیازمند تحقیق و تإمل است; در خاورمیانه جدید, هر چه یک کشور مذهبى به فرهنگ سنتى خود تعلق خاطر بیشترى نشان مى دهد. رسانه هاى غربى, بنابه دلایلى که گذشت, فشار بیشترى بر آن کشور وارد مى کنند. این رسانه ها با فنآورى و تصاویر وسوسه انگیز, طوفان رنگ را چنان به درون خانه ها در خاورمیانه گسیل مى دارند که زهد و پارسایى سنتى را به یکباره در خود غرق مى کند و آن گاه فضایل اسلامى و سنتى را که بالطبع شکننده هستند, از جوامع فوق مى زدایند.(19)
رسانه هاى غربى در این مفهوم, به عنوان ابزار تفوق فرهنگى و بسط منازعات سیاسى, در واقع بازى گر اصلى قدرت در خاورمیانه هستند که دولت ها و کشورهاى اسلامى را به چالش واداشته اند. غرب از طریق رسانه ها نه تنها به راحتى حریف فرهنگى خود را مغلوب مى کند; بلکه با محروم بودن حریف از امکان استفاده از رسانه ها در سطح جهان, کارى مى کند که مخالفینش غیر عادى و غیر متعارف جلوه داده شود (نظیر بنیادگرایى و اصول گرایى و...) و یا اصولا وجود رقیب در افکار و اذهان فراموش گردد. (20)
2 ـ 3 ـ معماى اقتدار
چرا دولت هاى اقتدارى جدید در خاورمیانه شکل گرفتند؟ چه چیزى موجبات و زمینه هاى تحول این کشورها را از نظام قبیله اى به دولت مدرن تدارک نمود؟ و اکنون چه شده است که دولت هاى خاورمیانه شاهد زوال تدریجى اقتدار خود هستند؟ در این قسمت به مشاهده نقش رسانه هاى گروهى و بررسى مسأل فوق خواهیم پرداخت. پاسخ پرسش هاى فوق در صورتى ممکن است که نسبت این رسانه ها را با گرایش هاى فکرى و فرهنگ سیاسى موجود در خاورمیانه به درستى ارزیابى کنیم.
چنین مى نماید که مسإله دولت سازى, ظهور و زوال تدریجى دولت هاى اقتدارى در خاورمیانه جدید, همبستگى قابل ملاحظه اى با گسترش رسانه هاى جمعى در خاورمیانه دارد. ارتباطات جمعى در این منطقه, ماهیت دوگانه و پیچیده اى دارند; از یک طرف, با کمک به گسترش عقاید و اندیشه هاى مورد حمایت دولت مرکزى, یکسان سازى و یکسان اندیشى در گروه هاى قبایلى را فراهم نموده است; به طور کلى تمرکز رسانه ها در دست دولت ها, قدرت و اقتدار داخلى بلامنازعى به آنان داده است. و از طرف دیگر, جهانى تر شدن رسانه هاى غربى و دسترسى سهل و آسان به آنها, موجب ظهور ((نوعى انسان اقتدار گریز)), اخلاق گریزى, و چند پارگى و تنوع در فرهنگ سیاسى جوامع اسلامى شده است.(21)
دولت هاى جدید خاورمیانه, بنابه نقش یکسان ساز رسانه هاى جمعى, آنها را نوعى ((دانشگاه)) تلقى مى کنند که افکار عمومى مورد نظر و دل خواه دولت را باز سازى مى کند.
و به عنوان بازوى دوم دولت, نظام آموزشى, همگام با سیاست هاى فرهنگى چنان طراحى مى شود که بتواند ماشین دولت را تغذیه و تقویت نماید.
به این ترتیب, دستگاه دولت, رسانه هاى جمعى داخلى و نظام آموزشى, سه ضلع مثلثى هستند که منطقا و بناگزیر باید توسعه متوازن داشته باشند. اما در عمل, دو عنصر نظام آموزشى و به ویژه رسانه هاى جمعى, به دلیل سلطه رسانه هاى فرا ملى و نظام هاى آموزشى خارج از کشور, توسعه ى مغایر با خواست و اهداف دولت در خاورمیانه پیدا مى کند.(22) بنابر این, رسانه هاى فراملى به لحاظ اشاعه فرهنگ سیاسى خاص خود, دستگاه دولت و مبانى مشروعیت اقتدار آن در جوامع اسلامى را به شدت تحت فشار قرار مى دهند.
نکته مهم این است که دولت هاى جهان سوم و به خصوص خاورمیانه, بنابر ضرورت حفظ و توسعه خود, نظام آموزشى و رسانه هاى جمعى را تقویت مى کنند; اما باگسترش آموزش عمومى و سطح سواد مردم, و نیز توسعه و رشد کمى ابزارهاى ارتباط جمعى در داخل کشورهاى فوق, مردم خاورمیانه به رسانه هاى جمعى فراملى دسترسى بیشترى پیدا کردند و بخش مهمى از نیازهاى خبرى خود را از آنها تامین مى کنند. نه تنها پیام هاى رسانه هاى غربى به خانه هاى مسلمانان نفوذ مى کند; بلکه ملاکى بر ارزیابى رسانه هاى داخلى نیز واقع میشود.(23)
در چنین وضعیتى, نه تنها رسانه هاى غربى, رقیب صدا و سیما و روزنامه هاى داخلى مى شوند; بلکه به دلیل تکنولوژى نابرابر و نیز برخى ملاحظات فرهنگى از قبیل برخى جذابیت هاى روانى مظاهر غربى, نبرد براى جلب افکار عمومى, به سود رسانه هاى بزرگ جهانى تمام مى شود. گیدنز اشاره مى کند که کشورهاى جهان سوم, به خصوص آسیب پذیرى بیشترى دارند; زیرا فاقد چنان منابع و قدرتى هستند که بتوانند با استفاده از آنها, استقلال فرهنگى خود را حفظ و حمایت کنند.(24)
تردیدى نیست که هم رسانه هاى داخلى و هم وسایل ارتباط جمعى جهانى غرب فعالیتى کلیشه اى دارند. بنابراین, تصویرى که هر کدام از آنها از جهان و جامعه خود ارأه مى دهند, لزوما تصویرى کامل و بى طرفانه نیست; بلکه مایلند جهان و جامعه آنها چنان که مى خواهند, باشد. و اگر چنین نیست, دست کم مخاطبانشان تصور یا تصویر دیگرى نداشته باشند.
البته گسترش رسانه هاى جهانى در خاورمیانه تا حد بسیار زیادى هم مخاطبان این منطقه را هشیار نموده و معادله فوق را بر هم زده است. آنان تا حد بسیارى ماهیت و کلیشه هاى رسانه هاى ارتباط جمعى خارجى و داخلى را کشف کرده و لوازم و الزامات برخاسته از آن قالب ها را مى دانند. و به این نتیجه رسیده اند که اگر بخواهند تصویر نسبتا کامل و جامعى از جهان و تحولات آن داشته باشند, لازم است که سخن همگان را بشنوند, بدین ترتیب, مردم خاورمیانه در شرایط جدید قدرت انتخاب بیشترى دارند.
با این همه, رسانه هاى داخلى هرگز نمى توانند در وضعیت انتخاب, شنوندگان و بینندگان بیشترى داشته باشند. آنان علاوه بر ضعف هاى تکنولوژیک, از حیث مدیریت خبر و شیوه تبلیغ نیز با مشکلاتى مواجه هستند. مهم ترین نقص این رسانه ها, تبلیغ عریان و غیرجذاب, و نیز, گزارش هاى آشکارا یک جانبه و طرفدارىهاى غیر لازم است. (25)
نتیجه این امر, دلزدگى مردم مسلمان از رسانه هاى بومى, بى اعتمادى به اخبار و گزارشهاى وسایل ارتباط جمعى ملى و تمایل به کسب خبر از رسانه هاى بیگانه است. چنین رویکردى نسبت به رسانه هاى خارجى, که غالبا در مواقع بحرانى, تشدید هم مى شود, از لحاظ روان شناسى توده اى, به مرور به نیاز عادى و دأمى مردم تبدیل مى شود.(26)
در حالى که حکومت هاى خاورمیانه در راستاى اقتدار خود, رسانه هاى همگانى داخلى را به بن بست دفاع همه جانبه از دولت سوق مى دهند; مردم این کشورها در سخن از مشکلات خود, به منابع غربى مراجعه مى کنند. نکته این است که مردم وقتى اطلاعات خود را از رسانه هاى بیگانه کسب مى کنند, بر اساس همان اطلاعات نیز عقاید خود را تنظیم مى کنند.
در حقیقت, نوعى فرهنگ سیاسى برخاسته از رسانه هاى غربى در تعارض با فرهنگ سیاسى سنتى و مشروعیت حکومت ها در خاورمیانه رشد کرده است; کشورهاى خاورمیانه و دولت هاى جدید آنها, به دلیل ضرورت مقابله با این وضعیت, در ناهمسازه مهم اقتدار و دموکراتیزاسیون قرار گرفته اند. (27)
توضیحات فرهنگ شناسان در باب وضعیت فرهنگى و فرهنگ سیاسى خاورمیانه بسیار ناامید کننده است. محور بحث شاید بر سه نکته و مطلب اصلى متمرکز باشد; اسلام, اقتدار گرایى و دموکراسى. بحث ما هرگز بر سر امتناع دموکراسى یا زوال تدریجى اقتدارها نیست. سخن اصلى این است که در این میان, وضع دیانت و انبوه توده هاى مومن بحرانى است. آنها نمى دانند که دینشان در حوزه سیاست چه مى گوید و یا این که دین را از کدام منظر بنگرند, بهتر است؟ در این اوضاع فکرى پیچیده, طبیعى است که تفسیرهاى متفاوتى از دیانت اسلام رواج یابد. و بدین سان, مناقشات کلامى و بنیادین مهمى در خاورمیانه شکل گرفته است که به نظر مى رسد, زاده مناقشات فرهنگى / سیاسى در محیط جنجالى رسانه ها ست.(28) در این باره, در قسمت پایانى این مقاله با اندکى تفصیل بحث خواهد شد.
به هر صورت, هر چند تا کنون, تلاش هاى نظرى در جست و جوى یک سرى مبانى متقن براى مشارکت سیاسى در خاورمیانه, چندان گسترده نشده است; اما على رغم چنین مشکلات تئوریک بسیارى از این جوامع به گونه هاى متفاوتى مسإله انتخابات و آراى عمومى را طرح و توسعه داده اند.(29)
مى توان گفت که جوامع اسلامى خاورمیانه در شرایط حاضر, در یک نوع دوگانگى Dichotomization)) ناگزیر قرار گرفته اند; جدایى نظر و عمل و نیز گذشته و حال که عرصه افکار عمومى و فرهنگ سیاسى را دچار چندگانگى, کژتابى و بحران مشروعیت نموده است.(30)
نتایج سیاسى اجتماعى پدیده فوق, اهمیتى قابل توجه دارد. از یک طرف, شقاق بین فعالین سیاسى, اجتماعى و فرهنگى, همواره ساختار دولت را متعارض و حتى با تحریم و کناره جویى بخشى از نیروهاى فکرى و مدیریتى مواجه مى کند; اینان از دولت بریده و به نیروها و مراکز انتقادى و جدى تبدیل مى شوند. از طرف دیگر, گسترش امواج تنش هاى اجتماعى و قومى, پیکره و پایه دولت را متزلزل نموده و هیإت حاکمه را به اقدامات نظامى و امنیتى سوق مى دهد. در نهایت بسیارى از دولت هاى خاورمیانه, نظیر: مصر, لیبى, عربستان, عراق و... در راستاى تقویت وجه اقتدارى خود, همواره به سان جزایرى مى مانند که تافته اى جدا بافته از جامعه هستند.(31)
مهم تر این که, چنین وضعیتى در باب دولت هاى خاورمیانه, به غلط, ولى در چارچوب کلیشه هاى رسانه هاى غربى با دیانت اسلامى خلط شده و مغضوبیت دولت هاى موجود را به اشتباه با رشد سکولاریسم و رویکردهاى غربى در منطقه و ضعف و سستى فرهنگ مذهبى مردم مرادف مى پندارند. در چنین شرایط آشفته اى که زاده کلیشه هاى رسانه هاى غربى است, نه ماهیت دیکتاتورىهاى جدید در خاورمیانه و نه ویژگى هاى ماهوى جنبش هاى اسلامى معاصر, هیچ کدام تفکیک و روشن نمى شوند. بدتر اینکه دیکتاتورىهاى موجود, فرصتى پیدا مى کنند که با معرفى خود به عنوان نظام هاى اسلامى نه تنها خود را حفظ کنند; بلکه با تقویت مشروعیت مردمى, مشکلات بسیارى در برابر جنبش هاى اسلامى اصیل تدارک نمایند.(32)
به هر حال, دولت هاى منطقه با توجه به حاکمیت رسانه هاى بزرگ غربى, همواره در جست و جوى نوعى سیاست فرهنگى اى هستند که بتوانند در مقابل فرهنگ سیاسى منبعث از رسانه هاى خارجى, از هیإت ناموزن و شکننده خود دفاع نمایند; اما تجربه سال هاى اخیر نشان داده است که هرگز از این تعارضات نجات پیدا نکرده اند.
در این کشورها, سیستم سیاسى به گونه اى است که مردم هرگز نمى توانند به صورت قاعده مند و معنا دارى در سیاست مشارکت کنند. مظاهر دموکراسى و انتخابات وجود دارد; اما مقدمات و شرایط آن مفقود است. گروه هاى سیاسى, لحظه اى خلق مى شوند و بعد از انتخابات نیز بلافاصله فروکش مى کنند.(33) دولت هاى خاورمیانه على رغم اهمیت کم ترى که به مشارکت سیاسى مى دهند, به طور ناموزونى به افزایش سطح تحصیلات و آگاهى عمومى همت مى گمارند. در بسیارى از این کشورها, هر ساله متوسط آموزش عمومى و دانشگاهى افزایش پیدا مى کند. این امر, یکى از مهم ترین مقدماتى است که جوانان تحت پوشش آموزش رایگان دولت را به ساحت مشارکت سیاسى سوق داده, و با توقع مشارکت به عنوان یک حق, اقشار تحصیل کرده را در تعارض آشکار و پنهان با دولت قرار مى دهد.(34)
فرهنگ سیاسى اقشار تحصیل کرده که عمدتا هم با مبانى و ارزش هاى تمدنى غرب آشناترند, در سایه امواج پى در پى رسانه ها به گونه اى شکل مى گیرد که هرگز نمى تواند از مشارکت در عرصه هاى عمومى چشم پوشى نماید. به هر حال چنین وضعیتى که بیان گر دوگانگى در فرهنگ سیاسى و سیاست فرهنگ خاورمیانه است, جامعه مدنى این کشورها را در موقعیت ویژه و متعارضى انداخته است.

3 ـ 3 ـ بحران جامعه مدنى در خاورمیانه
پارادوکس اقتدارى مورد بحث, على رغم محدودیت هایى که براى جامعه مدنى تحمیل مى کند و بخش هایى از جامعه مدنى را در بن بست اتهام و همسویى بارسانه هاى بیگانه سوق مى دهد, نتایج مهم دیگرى هم دارد. روند جامعه مدنى در کشورهاى خاورمیانه, این واقعیت را نشان مى دهد که این کشورها با درجاتى, به سوى آزادى فعالیت هاى مدنى پیش رفته اند. اما این آزادى بخشى براى جامعه مدنى, هرگز به معناى مردم سالار شدن دولت ها نیست.(35)
برخلاف فرآیند آزادىهاى مدنى که تا حدى در بسیارى از کشورهاى اسلامى و جامعه مدنى آنها ملحوظ است, پدیده مردم سالارى نهادمند در جامعه هنوز اتفاق نیفتاده است. مردم سالارى کردن جامعه جنبه ایجابى دارد و ناظر به مشارکت گروه هاى مختلف و مهم تر از آن, فعالیت رقابتآمیز در زندگى سیاسى مى باشد که از اراده آزاد و ایجابى گروه هاى مدنى حکایت مى کند.(36) فقدان چنین شرایطى در ناکامى هاى جبهه نجات اسلامى الجزایرFIS ) ) در انتخابات 1992 به وضوح مشهود(37) است.
سمبل دموکراسى, رقابت در انتخابات و امنیت راى است; اما دموکراسى هرگز در انتخابات محدود نمى شود. اگر دموکراسى یک منزل و خاستگاهى داشته باشد, آن منزل, همان جامعه مدنى است; جایى که گروه هاى مدنى اعم از احزاب و جماعات, به منظور کاهش فشار دولت, حد واسطى بین دولت و شهروند ایجاد مى کنند.
بدین ترتیب, جامعه مدنى هر چند یک مفهوم تحلیلى است; اما به عنوان یک مفهوم انضمامى کار ویژه خود را در سیستم هاى سیاسى واجد الگوهاى مشارکت و رقابت, نشان مى دهد. طبق این تفسیر از رابطه دموکراسى و جامعه مدنى, این نکته درست است که در سایه تحولات متإخر و رشد رسانه هاى جهانى, جامعه مدنى در خاورمیانه بازتر شده است;اما از حیث سابقه فعالیت هاى سیاسى هنوز دوران ابتدایى خود را سپرى مى کند. (38)
باید تاکید کرد که جامعه مدنى در هر یک از کشورهاى اسلامى خاورمیانه, به دلیل سابقه تاریخى, ماهیت ویژه اى دارند که به لحاظ سنتى با مفاهیم اهل حل و عقد, خبرگان و...
پیوند ملموس دارد. همچنان که جامعه مدنى در مفهوم غربى, آونگ تعادل تلقى مى شود. در جوامع اسلامى نیز چنین گروه ها و اشخاصى بنا به تعریف این گونه بوده اند و همواره حلقه واسط مردم و امرا و حاکمان تلقى مى شده اند. حتى در مفاهیم قبل اسلام نیز چنین گروه ها و اشخاصى با عنوان شرفا و سادات مورد اشاره بوده اند که امان آنها و حتى برخى تصمیمات مستقلشان براى حاکم جامعه, و در دوران قبیله, براى روساى قبایل, لازم الاجرا دانسته مى شد. این سنت قبایلى پس از گسترش اسلام نیز در نهاد دولت و خلافت اسلامى جاى گرفته و نهادمند شد.(39)
با توجه به اشارات فوق, این نکته مهم است که وجود عناصر ویژه اى, از جایگاه و اهمیت جامعه مدنى در دوران تمدن اسلامى حکایت مى کند; اما بنابه دلایلى که در جاى دیگرى باید توضیح داده شود, به تدریج این عناصر و طبعا موقعیت جامعه مدنى در کشورهاى اسلامى غروب نمود و جوامع اسلامى به هر جهت در دایره بسته استبداد قرار گرفتند.
به نظر مى رسد که انحطاط روز افزون مسلمانان از یک طرف, و برخوردهاى تمدنى با دنیاى غرب که حالت استیلا جویانه نیز داشت, از طرف دیگر, به تدریج زمینه هاى خود آگاهى و خود باورى در جوامع اسلامى را فراهم نمود. خاورمیانه پس از طى یک دور کامل از استبداد تاریخى تا غرب زدگى, سرانجام با کوشش در بازنگرى و ارزیابى مجدد میراث سیاسى / اجتماعى و فکرى خود, زمینه هاى نظرى و اجتماعى جدیدى براى ظهور جامعه مدنى در این کشورها فراهم نموده است.
مى توان گفت که جامعه مدنى نوپاى خاورمیانه, خصایص ویژه خود را دارد; زیرا به دلیل گذارى که از درون سنت هاى خود به دوران جدید دارد, برخلاف چند دهه قبل, هرگز سنت سیاسى / اسلامى خویش را نفى نمى کند و بدین جهت, صبغه بومى و مستقل از غرب دارد. در عین حال, برخوردهاى تمدنى جدید, چشم اندازى از تفکر انتقادى, آزاداندیشى و تساهل در این جوامع تدارک نموده است.(40)
به این ترتیب, هر چند بنا به تعریف غربى ها, دموکراسى در خاورمیانه تحقق نیافته است; اما باید تاکید کرد که جامعه مدنى ویژه خاورمیانه, بسیارى از نظام هاى سیاسى این کشورها را, هر چند به طور نسبى تعدیل کرده است. لذا یکى از مهم ترین راه ها در ارزیابى زندگى سیاسى خاورمیانه, تحلیل عمق آرزوها و آمال این جامعه مدنى است که به تدریج در حال توسعه و گسترش است.
همچنان که سعد الدین ابراهیم یاد آورى مى کند, تحت تإثیر رسانه هاى جمعى منطقه اى و بین المللى در دهه هاى 80 ـ 1960 جامعه مدنى در خاورمیانه گسترش زیادى پیدا کرده است.(41) قبل از این, تنها اقلیت کوچکى در خاورمیانه فعال و صاحب نفوذ در سیاست بودند; اما چنان که سعد الدین گزارش مى دهد, تعداد این فعالین سیاسى در مصر و الجزایر و... در حال رشد است. گروه هاى جدیدتر على رغم محدودیت هایى که دارند, تا حد زیادى به مشارکت سیاسى روى آورده اند. در برخى کشورها همانند: یمن, لبنان و الجزایر, پایه هاى اولیه شکل گیرى احزاب سیاسى کاملا مشهود است.(42)
اخوان المسلمین در مصر, جنبش ((نقابت)) در تونس و همچنین آزادىهاى اقتصادى و فرهنگى سال هاى اخیر در مصر و سوریه خود به نوعى حکایت از روند شکل گیرى و رواج فعالیت هاى مدنى دارند.(43) و در کنار این فعالیت ها, مى توان از جمعیت زنان, طرفداران حقوق بشر و رشد مفهوم شهروندى تحت تإثیر رسانه ها یاد کرد.(44)

1 ـ 3 ـ 3 ـ رابطه جامعه مدنى و دولت
اشارات فوق در باب وضعیت جامعه مدنى در خاورمیانه, هرگز به این معنا نیست که در این کشورها یک جامعه مدنى قوى وجود دارد یا در حال شکل گیرى قطعى است. چنین ادعایى به واقع نادرست است; اما تاکید ما بر این نکته بود که کم و بیش شرایط زایش و نشانه هاى ظهور یک جامعه مدنى ویژه خاورمیانه و کشورهاى اسلامى قابل تشخیص است.
مفهوم شهروند و جامعه مدنى در این کشورها هنوز شکننده و مبهم است. به لحاظ تاریخى, جامعه مدنى نوپاى خاورمیانه در تاکید خود بر تساهل و تحمل آراى سیاسى / اجتماعى متفاوت, با سنت تاریخى عدم تحمل, چالش جدى دارد. و همچنین قطع نظر موانع تاریخى و سنتى, نفوذ فرهنگ غرب در درون این جوامع, موجبات ناموزونى ساختارى و مهمى را فراهم نموده اند.
روشنفکران خاورمیانه, متإثر از کشورهاى غربى, در عین حال که اقتدار ستیزند; اما به لحاظ دورى از سنن اجتماع خود, منزوى شده و به زندگى حاشیه اى و غیر سیاسى روى آورده اند و هرگز نمى توانند با أتلاف با بخشهاى سنتى جامعه مدنى, نیروى سیاسى فعالى تشکیل دهند. البته مسإله کردها در عراق و نیز نقش صورت بندىهاى قبیله اى در فرایند حزب سازى و دموکراتیزاسیون یمن و یا نهاد ((دیوانیه)) در کویت اهمیت قابل توجه دارند; اما به طور کلى باید اذعان نمود که جامعه مدنى در خاورمیانه, فاقد انسجام درونى و همسویى لازم جهت تثبیت مواضع و تقاضاهاى سیاسى / اجتماعى است. و از این حیث در توسعه و حتى بقاى خود, نیازمند حمایت دولت هاست و این از مهم ترین ناهمسازه هاى ویژه زندگى سیاسى در خاورمیانه تلقى مى شود.(45)
هر چند جامعه مدنى, منطقى ضد اقتدار دارد و بنابراین, قوام و دوام جامعه مدنى در مخالفت با حکومت معنا پیدا مى کند; اما حکومت هاى خاورمیانه نقش اساسى در حمایت, انسجام و حتى بناى جامعه مدنى دارند. رابطه رواج مردم سالارى و قدرت دولت, و به طور خلاصه نقش دولت ها در ایجاد نظم دموکراتیک در خاورمیانه تنها نقطه اى است که بسیار از نویسندگان از دیدگاه هاى گوناگون, آن را مورد تاکید قرار داده اند.(46)
مطابق این دیدگاه ها, براى حمایت از جامعه مدنى نوپاى خاورمیانه, برنامه هاى اصلاحى دولت اساسى است و ضرورت دارد که نوعى اصلاح از بالا صورت گیرد. در این تحلیل, نقش حکومت در پروژه اصلاح سیاسى خاورمیانه بنیادى است. اصلاح سیاسى که بتواند در بهترین حالت توانمندى و مشروعیت جامعه مدنى را تإمین کند, نیازمند جنبش ها و اصلاحات سیاسى / اجتماعى متناسب با منطقه و میراث سنتى آن است که به ضرورت, به طرح منازعات و مناقشات فکرى از جانب اندیشمندان مسلمان ختم مى شود. (47) آنچه دولت هاى آگاه منطقه مى توانند انجام دهند, نظارت و کنترل این مجادلات سیاسى / فکرى است که بتوانند ضمن مراقبت از ابعاد منفى آن (که به لحاظ تاریخى تهدید کننده هستند) فضاى امن و سالمى تدارک نمایند تا چنین مباحثى به نتایج منطقى و متناسب با لوازم و الزامات زمان دست یابند. در غیر این صورت, منطق اقتدارى دولت, تمایل به یکسان سازى, سرکوب و تعویق تاریخى اصلاحات دارد. به هر حال باید تاکید نمود که در شرایط گسترش رسانه هاى جمعى غرب, جامعه مدنى در خاورمیانه در یک دو گانگى و وضعیت پیچیده قرار گرفته است.
چنان که عبدالباقى هرمسى در بررسى جامعه مدنى تونس توضیح مى دهد, روشنفکران این کشور و کشورهاى مشابهى چون: مصر, عراق و حتى ایران که خود بخشى از جامعه مدنى هستند, عمدتا به دو گروه متفاوت و تحت تاثیر دو گرایش مسلط تقسیم شده اند; 1 ـ گسترش برخى وجوه فرهنگ غربى; 2 ـ رشد گرایش هاى اسلامى و آگاهى هاى تشکیلاتى / مذهبى.(48)
این وضعیت, امکانات و شرایط مساعدى براى شکل گیرى جنبش هاى سیاسى / فکرى در راستاى اصلاحات سیاسى در خاورمیانه فراهم نموده است.

4 ـ 3 ـ مسلمانان و اصلاح سیاسى در خاورمیانه
روند دولت سازى و تحولات سیاسى متعاقب آن در خاورمیانه, طى سال هاى جنگ جهانى اول و دوم, نه در استقلال خود; بلکه متاثر از جریان هاى بین المللى و غربى شکل گرفت. سکولاریسم و ناسیونالیسم ایدئولوژى مسلط این دوران بود. اما در کشورهاى اسلامى به موازات جهانى تر شدن رسانه ها و امکان ارتباطات تمدنى در منطقه, گرایش دیگرى نیز قوت گرفت که ادعا مى کرد; ((اسلام تنها راه حل است)). این گرایش آن گاه قوىتر گردید که رسانه هاى ارتباط جمعى غرب, با انعکاس جنبش هاى دانشجویى سال هاى 1968 فرانسه و... مبانى فلسفى و تمدنى جامعه غرب را مورد نقد قرار دادند.(49)
اسلام که در فاصله دو جنگ جهانى و تا چندین سال متمادى فقط در میان تعداد اندکى از روشنفکران غرب مورد حمایت بود, به تدریج به ایدئولوژى سیاسى مسلط این جوامع تبدیل و در برابر رشد روز افزون نظریه ((زوال یا فساد غرب)), به شدت اوج گرفت.
جنبش هاى اسلامى به انحاى مختلف, دولت هاى سکولار خاورمیانه را مورد تهدید قرار دادند و در بسیار موارد تا بالاترین پله هاى موفقیت نیز صعود کردند. این تقابل و تهدید, در سودان حالت نظامى داشت; در حالى که در کشورهاى: ترکیه, الجزایر و لبنان در قالب دموکراسى هاى ملهم از غرب و در ایران شیعى به صورت یک انقلاب تمام عیار ظاهر شد. بدین ترتیب, اسلام شیعى و سنى, هر دو به صورت ایدئولوژىهاى سیاسى مسلط خاورمیانه ظاهر گردیدند و در این باز خیزى و سیاسى شدن, رسانه هاى گروهى, به ویژه رسانه هاى بزرگ جهانى و فعال در خاورمیانه, نقش مهمى داشتند.(50)
تإمل در ایدئولوژىهاى معاصر اسلام گرایان در خاورمیانه, موضع دوگانه آنها را در قیاس با نظام هاى دموکراسى نشان مى دهد. این نکته مهم است که برخى از اسلام گرایان و متفکران مسلمان, نسبت به دموکراسى موضع منفى و برخى, گرایش هاى مثبت دادند.
البته باید تاکید کرد که تقسیم اندیشمندان جوامع اسلامى به طرفداران یا مخالفان دموکراسى, هرگز با تقسیم سنتى فرهنگ و جامعه اسلامى به جهان شیعه و دنیاى سنى مذهب انطباق ندارد; بلکه در میان طرفداران هر دو مذهب, چنین تقسیمى به چشم مى خورد.
بدین ترتیب, جهان اسلام, اعم از شیعه و سنى در مقابل مسإله دموکراسى به دو گروه موافق و مخالف تقسیم مى شوند.(51) در این میان, قألین به دموکراسى از مجموعه اهل سنت, پشتوانه هاى نظرى صریح ترى از منابع اسلامى دارند. این عده به مفاهیم سنتى:
اجماع, شورا, بیعت, آزادى و حریت, و نیز حقوق مردم, در دفاع از دیدگاههاى سیاسى / اسلامى و مردم سالار خود استناد مى کنند.(52)
اما اندیشمندان شیعه مذهب معتقد به سیاست مردم سالار, به دلیل فقدان مبانى نظرى, در استناد به مسإله شورا و... در استدلال هاى خود و نیز استناد به منابع سنتى, دشوارىهاى بسیارى دارند. دکتر سروش, مهندس بازرگان, آیه الله منتظرى و بالاخره شیخ مهدى حأرى از این دسته اند.
در برابر قألین به سیاست مردم سالار, گروه دیگرى از مسلمانان شیعه و سنى قرار دارند که در رسانه هاى جمعى غرب با عنوان بنیادگرا,Radical)) / اصول گرا و Fundamentalist نامیده مى شوند. این عده در میان اهل سنت, مفاهیم بنیادى شورا و اجماع و بیعت را به صورتى نخبه گرایانه و با استناد به اصحاب ((حل و عقد)) که نخبگان جامعه اسلامى و به اعتبارى, اعضاى جامعه مدنى در دنیاى اسلام تلقى مى شوند, تفسیر و تإویل مى کنند.(53)
سید قطب مصرى از رهبران چنین اندیشه اى مى باشد و در افغانستان نیز ملامحمد عمر, رهبر طالبان که به تازگى قدرت و پایتخت را متصرف شده است, چنین اندیشه اى دارند. به موازات این اندیشه ها در اهل سنت, در دنیاى شیعه نیز مخالفین الگوهاى دموکراسى غربى, دیدگاه هاى سیاسى / مذهبى خود را در قالب مفاهیم مهم ((امامت)), ((ولایت)), نظریه انتصاب الهى حاکمان جامعه و غیره ارأه مى دهند. این اندیشه ها, بنابر ضرورت هاى تاریخى و سیاسى / اجتماعى, امروزه اهمیت بسیارى پیدا کرده اند و به دلیل وسعت و تعدد در تفسیرهاى مربوط, شایسته است که در جاى دیگر و مقاله مستقلى مطالعه شود.
به هر صورت, آنچه از دیدگاه نوشته حاضر اهمیت دارد, تاکید بر این نکته است که, گسترش رسانه هاى غربى نه تنها باعث ورود بسیارى از مفاهیم سیاسى و فرهنگى غرب به جوامع خاورمیانه شده است; بلکه این رسانه ها با انعکاس هر چند محدود دیدگاه هاى موجود در میان متفکران جامعه اسلامى, دایره گفت و گوى فوق را تعمیم داده و مناقشات فکرى روشنفکران و علماى اسلامى را به درون خانه هاى تک تک مسلمانان آورده و آحاد مردم را به عنوان داور نهایى در ارزیابى این اندیشه ها, به تدریج به صحنه کشانده است. در این وضعیت, به نظر مى رسد که برنده نهایى, کسانى باشند که ماهیت و قدرت رسانه ها را درک و در کنترل آنها, مهارت لازم داشته باشند.

خلاصه و نتیجه
نوشته حاضر به ارزیابى نقش جهانى تر شدن ارتباطات جمعى بر تحول فرهنگ سیاسى در خاورمیانه جدید مى پردازد. کوشش شده است نقش دوگانه رسانه هاى غربى و به تبع آنها, رسانه هاى منطقه را در توانمندى یا تضعیف اقتدار دولت هاى خاورمیانه بررسى نماید. در این پژوهش, تاثیر رسانه هاى غربى و ملى در سه مقوله اساسى; 1 ـ معماى اقتدار; 2 ـ وضعیت جامعه مدنى و 3 ـ گرایشات اساسى در اصلاحات سیاسى منطقه, مورد توجه قرار گرفته است.
ادعاى مقاله حاضر, این است که رسانه ها به رغم اجماع آفرینى در فرهنگ سیاسى ملى که اقتدار دولت ها را تقویت مى کنند, به طرق متعددى موجبات چند پارگى فرهنگ سیاسى و تضعیف اقتدار سنتى را فراهم مى کنند. نمود این تإثیر دو گانه را در افت و خیزها و وضعیت ناآرام جامعه مدنى, و نیز تعارضات قابل توجه در سمت و سوى اصلاحات فکرى / سیاسى کشورهاى اسلامى منطقه مى توان مشاهده نمود; معماى لاینحلى که در نفى و اثبات, و طرد و قبول ممتد وجوهى از اقتدارگرایى و جمهورى خواهى در خاورمیانه جدید نهفته است.
پى نوشت ها:
1ـ براى آشنایى بیشتر با تحولات فرهنگى / سیاسى دو دهه اخیر خاورمیانه بنگرید به:
Civil society in the middle East , edited by ; Augustus Richard Rorton - Buill : Leiden ; New Yourk , 1995).
2 ـ یکى از نوشته هاى قابل توجه در باب ارتباطات جمعى که کوشش مى کند از دیدگاه جنوب به موضوع بنگرد, عبارت است از:
ـ حمید مولانا, گذار از نوگرایى, ترجمه یونس شکرخواه (تهران: مرکز مطالعات رسانه ها, 1371).
H.D Lasswel and N.Leites , the Structur of communication in society - 3 (Leiden ; New York , 1989) P.147.
4 ـ ((تهاجم فرهنگى و دیدگاه ها)), فصلنامه علوم سیاسى موسسه آموزشى عالى باقر العلوم(ع) شماره 12, زمستان 1374, ص 154.
5 ـ ژان کازنو, جامعه شناسى وسایل ارتباط جمعى, ترجمه باقرى ساروخانى و منوچهر محسنى, (تهران: اطلاعات, 1370), ص 61.
6ـ بنگرید به:
H.Mowllana , Global in Formtion @ World Communication , New - Frontierns in international Relations , 1985.
H.Mowlana , Masse Media and cultur , op.cite P.166. -
7 ـ رضا داورى اردکانى, چگونه مى توان با تلویزیون کنار آمد؟ نامه فرهنگ, ش 19, سال 1374, ص 47.
8 ـ همان, صص 50 ـ 51.
9 ـ داریوش اخوان زنجانى, ارتباطات و روابط بین الملل, نامه فرهنگ, پیشین, ص71.
10 ـ همان.
Neil postman ; Amusing ourselves to Death , (New York , Penguin -11 book, 1989) ch.3.
12 ـ ناصر ایرانى, بحران دموکراسى در ایران - و چند مقاله دیگر, (تهران: نشر دانشگاهى, 1371), ص 205.
13 ـ اکبر.س. احمد, دیوشرور, رسانه در مقام آموزگار عصرما, ترجمع سیما ذوالفقارى, نامه فرهنگ, ش 18, سال 1374, ص111.
14 ـ همان, ص ;115 و نیز, ناصر ایرانى, پیشین, ص210.
15 ـ على اسدى, افکار عمومى و ارتباطات, (تهران: سروش, 1371), صص 126 - 128.
Simon Bromley , Rethinking Middle East politics (Austin , Tx : -16 university of teuas press , 1994) p.164.
17 ـ ژان لویى سروان شرایبر, نیروى پیام, ترجمه سروش حبیبى, (تهران: سروش, 1371), ص229.
18 ـ اکبر.س. احمد, پیشین, ص 116.
S.Bromley , op.cit , pp.166 - 7. - 19
Michel C.Hudson , Democratization and the problem of Legitimacey in - 20 Middle East politics (Middle East studies Associaties Bullefin22 , 1988) pp. .171 - 165
Ibid . pp.157 - 164.- 21
Roger owen , state , power and politics in the Making of the Modern - 22 Middel East (New York , Routhledg , 1992) ch.2.
Ibid . pp. 49 - 55.- 23
christopher claphman , third world polities (New York , Routhledge , - 24 pp. 182 - 9. (992
25 ـ ناصر ایرانى, پیشین, صص 216 - 217.
26 ـ همان, ص 227.
Jill Crystal , Authoritiaranism and Its Aolersaries in the Arab World , - 27 Worldpolities.46 , no 2 (January 1994) : 262 - 289.
_ Civil society in the Middle East , op . cit. pp.18 - 24. 28
M.Campar Hudson , op. cit , p.160. - 29
Gurdrun kramer , Liberalization and Democracy in the Arab World , - 30 Middle Eeast Report , no . 174 (january 1992) pp. 22 - 25 , 135.
john Waterbury , Democracy Withoat Democrats? the potential For - 31 Political Liberalization in the middle East (London and new York ; I.B.Taurus , 1994) pp. 23 - 47.
Ibid. - 32
Bryan s. turner , Orietalism and the problem of civil society in Islam - 33 Brattleboro , VT : Amana books , 1989). p.27.)
Edward shils , the virtue of civil society Governmant and opposition in - 34 middle East , No.1 (Winter 1991) : 3 - 20.
Civil society in the Middle East , op.cit,p 16. - 35
E.Shils , op . cit . p.12. - 36
Ghanim al - Najjar , Democracy and the civil society in Egypt and - 37 Algeria (Egypt ; May 1994) p.12 - 30.
Gharib Kamele , libraliation and Democracy in the Middle East - 38 M.S.Report , no 174 - 1993) .pp.20 - 25.)
Abdelbaki Hermassy , Notes on Civil society in Tunisia (Giza , 1994) - 39 pp.7 - 78.
see : S.P.Huntington , clash of civilizations? Foreign Affars 72 , no .3 - 40 summer 1993) : 22 - 49.)
Civil society in the Middle East , OP.Cit , p.17. - 41
sad al - din Ibrahim , Civil society in jurdan : A Preliminary Assessmeut - 42 Egypt : Gizad , 1992) p.18.)
Autoni Messava , Civil society against the War system : the Lebnans - 43 case (egyp : Gaiza , 1992) pp. 28 - 30.
Ibid .p . 53. - 44
Ghanim al - Najjar , Civil society in Kuwouit , op . cit , p.12 - 22. - 45
Johu Keane , Democracy and Civil society london : verso , 1988). p.23. - 46
See joh Esposito and James Piscatory , DemoCratization and Islam , - 47 Middle East jgnal 45. No.3 (summar ,1991) : 440.
Abdelbaki Hermessi , op. cit , pp. 7 - 8. - 48
Civil Society in the miuddle East , op.cit .p.23. - 49
j Esposito and J.Piscatory .op cit. - 50
Islamist Democracy , Middle East Report no 183 (1993) pp. 2 - 8. - 51
Ibid. - 52
Judith Miller , The challeage of Radical Islam , Foreign Affairs 72 , no . - 53 .56 - 43 : (1993) 2

تبلیغات