سیاست خارجی: ابزار پیشرفت اقتصادی برزیل (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
آرشیو
چکیده
با نگاهی سطحی به تحولات محیط بین الملل مشخص می شود که در طول یک دهه گذشته و به طور خاص پس از بحران مالی در سال های 9-2008، نقش و جایگاه نسبی برخی از دولت ها در معادلات ثروت و قدرت دستخوش تغییر گردیده است. نشانه این تغییر شکل گیری دولت های گروه 20 (G 20) و تاثیر نسبی آنها در اداره نهادهای اقتصادی-مالی بین الملل و ظهور قدرت های اقتصادی نوظهور می باشد. شرایط مذکور برای سایر بازیگران در حوزه بین الملل به ویژه بازیگران پیرامونی و نیمه پیرامونی متضمن دو پیام مشخص است: اول، جابه جایی موقعیت بازیگران در محیط جدید بین الملل دور از دسترس نمی باشد؛ دوم، تغییر جایگاه بازیگران در نردبان جهانی منوط به ارتقاء وضعیت اقتصادی آن ها است. به طور کلی بهبود وضعیت اقتصادی یک کشور در پرتو تلاش جمعی و استفاده از فرصت های موجود در محیط های داخلی و خارجی شکل می گیرد و موفقیت دولت ها منوط به برخورداری از استراتژی دقیق و فراگیر می باشد. حال پرسش اصلی آن است که سیاست خارجی قدرت های نوظهور برای استفاده از فرصت های محیط بین الملل به چه مؤلفه هایی توجه دارد؟ پاسخ به این پرسش رهگشای دیگر دولت های پیرامونی در مسیر بهبود جایگاه مربوطه می باشد. با توجه به تحولات مذکور به نظر می رسد امکان ارتقاء موقعیت تمامی بازیگران منوط به آشنایی با قواعد جدید بازی در محیط بین الملل و بکارگیری آنها است. در مقاله حاضر سعی خواهد شد جایگاه سیاست خارجی برزیل در هموارسازی مسیر پیشرفت اقتصادی این کشور در پرتو مدل تحلیلی مستخرج از سیاست خارجی دولت های توسعه گرا مورد بررسی قرار گیردForeign Policy: A Tool in Brazilian Economic Progress
Whit a glance at the developments that the international environment has experienced within last a couple of decades, especially after the great depression in 2008-9, it would be cleared the equation of international relations have been changed. The sign of change is a power shift from G 8 to G 20 in international economic-financial bodies and rising new emerging economic powers in the shape of BRICS (Brazil, Russia, India, China and South Africa). This change implies two distinct messages for other actors in international realm, particularly periphery and semi- periphery countries. First, changing in actors’ role within new international environment is not more far away access. Second, changing in actors’ role among other states depends on their enhancing economic situation. Generally, the economic development in a country stems from collective attempts and opportunities that states use within interior and exterior domains; states prosperity, therefore, relies on having a precise and complete strategy. What are the factors that the new emerging’s foreign policy concentrates on them in order to utilize opportunities? The answer will be helpful for other periphery states which intend to enhance their position in international relations. It seems that the possibility of states movement in world ladder seriously depends on knowing new play rules in international milieu and using them. In this work I try to study Brazil foreign policy as a new emerging power by an analytic model that I have extracted from foreign policy of Developmentalist state.